cookie

Ми використовуємо файли cookie для покращення вашого досвіду перегляду. Натиснувши «Прийняти все», ви погоджуєтеся на використання файлів cookie.

avatar

داستانکده شبانه

Більше
Рекламні дописи
15 920
Підписники
-3024 години
-207 днів
-17230 днів

Триває завантаження даних...

Приріст підписників

Триває завантаження даних...

من و همسایه جنده مون مامان محمد این داستان من مال دوران دبیرستانمه زمانی که از شدت حشر به کیرم رحم نمیکردم هی جق میزدم خیلی جق میزدم اینم داستان من با همسایه جندمون صابرینه اون زمانا 18 سالم بود یه پسر خوش تیپ قد بلند ورزشکار . یه روز بعد مدرسه برگشتم نهار خوردم که بعدش بخوابم به بقیه درسام برسم که خواب دیدیم دارم همسایمون مامان محمد رو که یه سوپری سر کوچه دارن میکنم وای یه زن زیبای تپل با اون کون ژله ایش یه بار که رفته بودم خیارشور بخرم خم شد تا شیشه خیارشور رو برام تو کیسه بزاره منم اون سینه های تپل قشنگشو دید میزدم کیرم از فشار زیاد شق کرده بود اونم یه نگاه بهش کرد یه نیش خندی کرد من همیشه خواب مامان محمد میدیدم که باهاش سکس میکنم با اون کون تپول کس داغش غیر از خواب میومد پیش مادرم و اوقاتی که بیکارن با هم صحبت میکردن خودش مامانم یه بار یواشکی به حرفاشون گوش میدادم بهش میگفت با یه صدای سکسی میگفت پسرت هانی بزرگ قوی شده ..... کیرشم خیلی بزرگ شده ...... یلا دختر دیگه باید زنش بدی ازش خلاص شی .... مادرم هم میخندید آروم میزدش تا ساکت بشه البته من زیاد فال گوش وا میستادم حرفاشون درباره تراشیدن موی کس حموم کرداناشون منو حشری میکرد . ارتباط بصری قویی بین من و مامان محمد وجود داشت طوری که وقتی تو خوابم میکردمش آب منیم با فشار میپاشید رو لحاف تشک منم هروز صبح باید میرفتم حموم خودمو تمیز میکردم یه روز صبح با صدای در زدن بلندی از خواب بیدار شدم هیچ کس به غیر از من تو خونه نبود به همین دلیل فکر کردم مادرمه رفته بیرون و کلیداشو یادش رفته منم با عجله رفتم تا رو براش باز کنم اصلا هواسم نبود که رو خودم خراب کاری کرده بودم آب منیم حتا روی پاهام ریخته بود بوی بدی ازم یاد درو باز کردم دیدم مامان محمده همون همسایه که شبا خوابشو میبینم همونی که پیش مادرم غیبتمو میکنه سلام کردم پرسید مامانت کجاست گفت نیستش رفته بیرون باشه منتظرش میشم تا بیاد امد داخ منم هول شدم ازم پرسید چته هول کردی از چی ترسیدی ؟ من کاری کردم ؟ بعدش جنده خانوم بدون اجازه رفت تو اتاقم وقتی بوی اتاق به دماغش زد آب منی خش شدم رو لحاف دید دهنش از تعجب باز مونده بود هانی این خیسی ، آب منی چیه که رو لباساته ؟ من هول کردم از خجالت دستمو گذاشتم رو کیرم اونم مثل گرگ بو میکشید بدش نیومده بود با یه شیطنت خاصی میخندید چشمو انداخته بود رو کیرم که شق کرده بود با خنده میگفت پسر جون این آبا رو حروم کی کردی .... دیگه بسه ... تو خری نه تو اسبی گذاشتم هرچی میخواد بهم بگه منم سرمو انداخته بودم پایین منو فرستاد حموم اوندم دنبال یه نشونه از دختری که من بخاطرش این کارو کردم میگشت از حموم امدم بیرون دیدم ملحفه تختمو داشت عوض میکرد بهم رو کرد گفت اگه یه کاری ازت بخوام برام میکنی گفتم : اگه بتونم برات انجام میدم اونم با خنده گفت حتما میتونی شک نکن ضربان قلبم با حرفاش بالا رفت کیرم دوباره داشت شق میشد با جدیدت گفتم تو دقیقا چی میخوای ؟ با ناز عشوه گفت منم خسته شدم پسر جون .... من خیلی وقته خسته ... میتونی خستگیمو رفع کنی .... از چی راحتت کنم بهم نزدید شد گفت من یه مدت پیش انجامش دادم با تعجب پرسیدم : چکار کردی ... نمی فهمم جنده خانوم خندید دم گوشم آهسته گفت : خودت میدونی منم با تعجب بهش نگاه کردم یعنی با من بخوابی ..... همون کاری که یه مرد با یه زن میکنه برقی تو چشمام درخشید بهش نگاه کردم دم گوشش گفتم : یعنی ... یعنی .. بکنمت خونم جوش امد گفتم راست میگی؟ اونم پاهاشو باز کرد شروع کرد از رو لباس با کسش ور رفتن منم مثل این ندیده ها بهش حمله کردم پستوناشو گاز میگرفتم نمیدونستم باید چکار کنم همینه که لباسشو کند برای بار اول یه کس واقعی دیدیم آبم امد دوباره کیرم شق کرد رفتم مامان محمدو رو تختم بکنم یه دست دو دست سه دست تمام آبمو تو کسش خالی کرد برای بار اول بود که گرمای کس شیرینشو میچشیدم بعد از بار سوم کیرمو گرفت برام ساک میزد تا آبم تو صورتش بپاشم کیرمو تو دستش گرفته بود برام جق میزد آروم دم گوشم به کیرم میگفت : خدا برام نگهت داره .... بعد از این همه مدت آرومم کردی @linkdoneshrzad
Показати все...
داستان زهره خانوم #زن_مطلقه زهره_خانوم_ ..من مجید سی وپنج ساله از تهران هستم...بدون مقدمه یک روز خانمی روسوارکردم تقریبا چهل وپنج شیش ساله...سرصحبت رو باهاش باز کردم وازش بیوگرافی کامل به عمل آوردم و بعد از تقریبا یک آشنایی کامل شماره تلفنم رو بهش دادم ونزدیک های خونش پیادش کردم وخداحافظی کردیم ورفت...(اسمش زهره اهل تهران بیوه و شاغل و شغلش پرستاربیمارستان وسنش چهل وهفت سال خونه ام از خودش داشت و در ضمن گفت سه ساله طلاق گرفته و بچه هم نداره...) اون روز گذشت ومن رفتم دنبال کارم.شیش روز بعدازاون روزگوشیم زنگ خورد وجواب دادم وبله زهره خانم بود وبعدازمکالمه وگذاشتن قرار شمارش روسیوکردم...آخه اونروز اصرارنکردم شمارش روبگیرم واون هم نداد.باهاش توی یک فرهنگ سرا قرارگذاشتم وچندساعتی روباهم گذروندیم وآب میوه ای خوردیم وصحبت کردیم وخلاصه حسابی ازهم خوشمون اومد...ازدوستی ما تقریبا بیست ویکی دوروزمیگذشت وماتواین مدت هفت هشت بارهمدیگرودیدیم وباهم بیرون رفتیم ولی فقط با هم دست میدادیم وخیلی سنگین باهم تا میکردیم وخب چون تقریبا سن وسال جفتمون هم جوری بود که جا افتاده بودیم وبه هرحال ظرفیت وجنبه هم داشتیم.بعدازاین مدت تماس ودیدارهای پی درپی یک روزبالاخره بعدازیکماه که از دوستیمون میگذشت که همون روزهم خونمون کسی نبود هماهنگ کردم بیادخونه ولی یامیخواست بهم رونده ویاتعارف میکرد ویانمیدونم فکربد وهرچیز دیگه نمیومد وخلاصه بعدازیک تومار خایه مالی راضیش کردم وخلاصه آوردمش خونه...وقتی هم که اومدخونه تقریبا یک ذره سرسنگین شده بود وچرا نمیدونم...شاید میخواست بفهمونه که آقاجون ازسکس وکس وکون خبری نیست وبیخیال .من هم کلا آدم صبوری هستم ومراعات زیاد میکنم...بگذریم دوساعت توخونه مابود ومن هم تو این دوساعت براش میوه وچای آوردم وخوردیم وکلی صحبت کردیم وخلاصه خوش گذشت ولی اتفاق دیگه ای نیوفتاد وما با هم از اون کارها نکردیم واونروزهم گذشت.میخواستم یواش یواش بیخیالش بشم وشمارشودلیت کنم واگرهم زنگ زد ریجکت کنم اما گفتم صبرمیکنم وچند روز دیگه به خودم مهلت بدم.تاکه یک روزصبح من رفته بودم دیسک وصفحه کلاچ ماشینم رو عوض کنم توتعمیرگاه بودم گوشیم زنگ خورد ودیدم زهرهه.بعداز سلام واحوال پرسی گفت کجایی وجریان رو بهش گفتم وخلاصه ازم خواست که همدیگروببینیم ومن هم برای غروب باهاش قرارگذاشتم.کارم توتعمیرگاه تاظهرطول کشید وبالاخره تموم شد ورفتم خونه ناهارویک حموم واومدم بیرون.بعدازظهر همون روزباهاش تماس گرفتم که یک جامثل همیشه پارکی کافی شاپی فرهنگ سرایی جایی باهاش قراربذارم وساعتی باهم باشیم .ساعت چهاروخورده ای بعدازظهرزنگ زدم وبعدازسلام واحوال پرسی بهم یک چیزی گفت که شاخ درآوردم...!.گفت بیا خونه پیشم.حالامن هم ازخداخواسته وشهوتی ولی خیلی نورمال یه نیمچه کلاسی گذاشتم وگفتم حالا باشه یک وقت دیگه ومزاحم نشم واز این کس وشعرها واون هم گفت دیگه لوس نشو وبیا ودرضمن سر راهت یک بسته ماربورو هم برام بگیر...من هم گفتم باشه وآدرس دقیق دقیق خونشو دوباره گرفتم ورفتم.(پشت تلفن گفته بود رسیدی نزدیک خونه تک زنگ بزن که آیفون روبزنه وسریع برم طبقه دوم و واحدهشت...چون مغازه سوپری روبروی خونشون یک آدم کس کش آمارگیر فضولی بود واون نمیخواست من یک جورهایی آفتابی وتابلوباشم.سرتون رو به درد نیارم رسیدم دم درب خونه .کوچه خلوت .آمارسوپری رو گرفتم وتک زدم وگفتم منم زهره درخونه ام واون هم درب روبازکرد.ازپله ها رفتم بالا.نفسم به شمارش افتاده بود.رسیدم طبقه دوم درب واحد هشت رودیدم.دوتا تقه یواش زدم و ودرب باز شد...چی دیدم.زهره اون زهره نبود.یک شلوار استرج مشکی وتاپ بنفش...کون گنده وکس قلنبه وسینه های زیبا.سلام واحوال پرسی.بعدازیک ربع ساعت صحبت دوتا چای ریخت وآورد خوردیم ورفت آلبوم عکس هاش روآورد ودیدیم وبعدازیک ساعت گفت خسته شدی دراز بکش راحت باش.دیگه تقریبا خیالم راحت بود روم هم بازشده بود.گفت شلوارک هست بیارم؟ من هم باپررویی...آره اگر زحمتی نیست...شلوارک رو آورد ومن هم پام کردم ودرازکشیدم.زهره گفت مجید ازت خوشم اومده خیلی بامعرفتی ومردی وبا ظرفیت وبرای همین هم بهت اعتماد کردم وآوردمت خونه خودم...حالا دوست دارم هرجور دوست داری باهم باشیم...گفتم چی جوری میخوای باشم؟گفت اون جوری که من میخوام باشم دوست دارم توهم باشی واومد طرفم ومن هم دوزاریم افتاد که این میخواد.گفتم میتونم بوست کنم؟گفت چراکه نه؟!
Показати все...
صورتش روآورد جلو بوسیدمش.اون هم یک بوس از من کرد.گفتم سکسی باشیم وگفت من همین رو میخوام.شروع کردیم لبهای همدیگرومکیدن...زهره برخلاف برداشت من از روزهای اولش خیلی داغ ومست وحشری بود وچنان لبهای من رو میلیسید ومیمکید که کیرم گنده وداغ شده بود که میخواست شلوارک و شرطم رو پاره کنه دوستان...بعدازچند دقیقه که لب ولیس هم رو خوردیم ومکیدیم زهره با یک حالت شهوتی گفت مجید جوووون میخوام کییییرتوبوخورم...! من هم مست وحشری وکیر درحال انفجارشلوارک و شرطم رو درآوردم وزهره دیوونه وار کیرم وباخایه هام رومیخورد ومیلیسید...جون که چه ساک حرفه ای وتمیزی میزد لامذهب...حالادیگه من مست وهیچ چیزحالیم نبودوگفتم زهره میخوام از کون وکست بوخورم...گفت بدت نمیاد .؟ گفتم نه.دراز کشید وپاهاش رو داد بالاومن هم شروع کردم کسش رو خوردن ولیسیدن ...کسش رومیلیسیدم ومیخوردم وزهره درحالی که پاهاش رو دور گردن من انداخته بود هی میگفت جووون...هوووم...آآآآآآه ه ه ه ....بوخورمجید جووووون آآآه ه ه بوخور کسمو...همشوبخور...آآه ه ه...چند دقیقه ای کسش روخوب خوردم و شروع کردیم باز لب ولب لیسی ولب خوری وبعداز چند دقیقه لب رفتیم69...من روبه جلوخوابیدم وزهره افتاد روم طوری که کون وکسش رو صورتم ومن مستانه براش میخوردم واون هم اینبارجانانه کیرم رو ساک میزد وآه واوه میکرد...چند دقیقه با پوزیشن 69 مال هم رو خوردیم ومن گفتم پاشو ولی اون پانمیشد وبا حالت داغ وحشری وبا کون گنده ژله ای وکس پفکی تپلش داشت من رو واقعا خفه میکرد...حالا من اون زیر خوابیدم ویک کون گنده وداغ وژله ای صورتم رو پوشونده ویک کس تپل خیس هم تودهنم ویک دهن داغ هم داره کیرم رو میخوره...وبعدازچند لحظه که دیگه داشتم هم حال میکردم وهم خفه میشدم زهره بلند شد وگفت مجیدجووون بکن توش ش ش ...بلند شدم سرکیرم روتنظیم کردم دم کسش ویواش کردم توش ...راه اول صفت وتنگ ولی بعد از یکی دوتلنبه نرم تر شد وبعداز هفت هشت ده تا عقب جلو در همون حال که سینه های زیباش رو میمکیدم واون هم حشروارآه واوه وآخ آخ میکرد یهو...هورت...فورت فورت آبم ریخت توکسش ومن شل شدم...بعدازچند لحظه لبی گرفتیم ومن رفتم یک دوش گرفتم واومدم بیرون وزهره هم یک سیگار روشن کرد وچند دقیقه ای باهم بودیم ومن بلندشدم وخداحافظی کردم ورفتم...بعداز این جریان سه چهاربار دیگه باهاش سکس خفن داشتم وبعداز یک مدت هم دوستیمون سرقضایایی سرد شد ومنجر به لغو...الان هم نزدیک یکساله هیچ خبری از هم نداریم...این بود یکی از خاطرات من در سکس ودوستی... بد وخوب ببخشید وخدانگهدار... پایان دََاَِسَََََتََََاَِنََـََََ🔥کََـَدََهَ 🍃💦Joίŋ➡️ @linkdoneshrzad
Показати все...
حقیقت دروغ 1400/03/29 اخرای پاییز بود ، نفس نفس زنان از راه پله خودمو به کوچه رسوندم،هوا تاریک و سرد بود و وسط کوچه چنتا جوون تو پیت اتیش روشن کرده بودن،یهو ترسم تشدید شد که نکنه رفیقای کوروش باشن،ولی به خودم دل داری دادم و سعی کردم از بینشون رد شم،خب چیز جدیدی نبود، مثل همیشه با چنتا تیکه و متلک از بینشون رد شدم،احساس کردم گوشیم میلرزه از جیبم درش اوردم ولی انقدر ترسیده بودم که حتی نمیتونستم لرزش صدامو از بین ببرم ،همین شد که جواب تلفن ندادم،حتی یادم نمیاد کی زنگ زد،خودمو به خیابان اصلی رسوندم و تاکسی گرفتم و رفتم خونه. همین که وارد خونه شدم پوتانای پاشنه دارمو از پام در اوردم و گذاشتم بغل در و رفتم تو اتاق و خودمو پهن تخت کردم؛ واقعا چرا باید صمیمی ترین دوستم همچین کاری باهام میکرد اون ۲ تا پسر کی بودن تو خونش که قصد تجاوز ب منو داشتن؟ من به کوروش اعتماد داشتم و حاضر بودم براش هر کاری بکنم ،رابطمونم خوب بود و دلیلی نداشت اون ادمارو بفرسته که منو تو خونش لخت کنن هرچی بیشتر سعی میکردم ذهنمو اروم کنم بیشتر اون لحظه هایی که اون عوضیا خفتم کرده بودن ازارم میداد کاش خود کوروش این کارو باهام میکرد و بهم تجاوز میکرد ، ولی خب از دستشون تونستم فرار کنم و نتونستن بهم دست بزنن حرومزاده ها. خیلی تو ذهنم تصور میکردم ک وقتی وارد خونه بشم کوروش ب یه بهونه ای سعی میکنه بهم تجاوز کنه و خب منم بخاطره حسی که دارم از سکسی ک با تجاوز شروع بشه خوشم میاد ،یه جورایی یه فانتزیه برام ولی خب تاحالا که همچین اتفاقی برام نیوفتاده. یکم ذهنم اروم تر که شد خودمو جمع کردم و جلو ایینه به اندامم نگاه میکردم ،خیلی تحریک کننده بود مخصوصا اون شلوار جین جذبی که چند سانت مچ پامم خالی گذاشته بود و چنتا زاپ ریز روش بود.هنوز استرس تو وجودم بود ولی برام عادی شده بود این صحنه ها چون چند باری هم قبلا میخواستن بهم تجاوز کنن ولی من با اسپری فلفل از خودم دفاع کردم و فرار کردم، نصبت ب دفه هایه قبل که ادمای کر و کثیف و سن بالا بودن فرار از دست این دوتا بچه ۱۷ ۱۸ ساله برام اسون تر بود ولی خب اینا درو قفل کرده بودن و مجبور شدم با دادو بیداد همسایه هارو خبر کنم و به هر ترتیبی ک شده درو باز کنم و فرار کنم ؛از دختر بودنم احساس حقارت میکنم از اون اوایل همیشه درگیر مریضای جنسی شدم تا الان ،هرچند کسی بهم دست نزده ک از زرنگی خودم بوده ولی هیچوقت این شرایط نمیتونه واسه یه دختر معمولی و اروم باشه… احساس سنگینی و استرس داشت دیوونم میکرد که به فکرم اومد برم حموم ،رفتم وانو با اب گرم پر کردم و حوله و لوسیون و شامپو و همه لوازممو اماده کردم و شروع کردم به در اوردن لباسام. درسته این شلوارای تنگ خیلی جذابن ولی همیشه موقع پوشیدم و دراوردن گیر میکنن به باسنم و یه رب طول میکشه تا این عملیت سختو با موفقیت به اتمام برسونم. وقتی شلوارمو دراوردم تو ایینه به خودم نگاه میکردم با اون تیشرت صورتی و جورابای سفید ساق بلند خیلی سکسی شده بودم جلوی ایینه ناخودآگاه دستمو کشیدم رو شکمم و سینه هام نفهمیدم چی شد که اهه کشیدم ،احساس شهوت بهم دست داد و تا به خودم اومدم دیدم رویه تخت دراز کشیدم و یه بالشت گذاشتم زیر کصم و دارم خودمو بهش میمالم،اخخ چه حس عجیبیه وقتی اون احساس سوختگی و لطافت به شهوت تبدیل میشه ،جورابامو از پاهام دراوردم و حالت داگی بالشتو گذاشتم زیر کصم،هرچی بیشتر میخواستم اروم انجامش بدم بیشتر وحشی میشدم و صدای اهه اهه کردنم بیشتر حشریم میکرد،دوست داشتم همونجا بالشت کیر در میاورد و منو میکرد ولی خب نمیشد واسه همین یه بالشت سفت پیدا کردم که
Показати все...
جاده سنگبری متروکه 1399/12/28 #همکار بعد مدت ها که از شرکت رفته بود چند روزی بود که شروع کرده بود به ایمیل زدن و سوال در مورد نرم افزار ها و دستورالعمل های موجود راستش وقتی تو شرکت بود خیلی دوست داشتم ترتیبش رو بدم ولی با وجود لوندی های بیش از حد که بدتر آدم رو حشری می کرد پا نمی داد و آخرش هم از شرکت تقریبا با دلخوری رفت اولش جواب ایمیل ها شو یا نمی دادم یا سرسری جواب می دادم تا این که یک روز تو چت جی میل سرو کله اش پیدا شود و بعد از کلی آسمان و ریسمان در مورد کار و این حرف ها گفت که با وجود این که خیلی دوست داشته تو شرکت کار کنه مجبور شده که بره که چه دردسرتون بدم ختم کلام به این رسید که ایشون هم نظر مساعد داشتن ولی جراتش رو نداشتن. بعد از چند جلسه قصه گفتن باهم قرار گذاشتیم یک جای هم دیگر رو ببینیم ولی خوب کجا ؟ بار اول که نمیشد از طرف خواست بیاد خونه آدم یا بری خونه اش راستش به دلیل اختلاف سن و برخی دیگه از محدودیت ها هم دوست نداشتم تو کوچه و خیابون و پارک و رستوران با هم دیده بشیم تازه اونجوری هم به حال من فایده ای نداشت خصوصا این که رسما خودش هم پا داده بود این شود که گفتم دنج اطراف شهر همدیگه رو ببینم که خوشبختانه بر خلاف انتظار قبول کرد روز موعود زودتر سرقرار حاضر شدم و چند دقیقه بعد اون هم پیداش شد سوار ماشین شد و راه افتادیم با وجود این که تا اون زمان هیچ تماس فیزیکی بین ما نبود دیدم اگه دیر بجنبم تا آخر باید بحث فلسفی در مورد عشق و این جور چیز ها بکنیم رو این حساب سریع به عنوان سلام و احوال پرسی باهاش دست دادم و دیگه دستش رو ول نکردم و تا وقتی که به سمت خارج از شهر می رفتیم و داشتیم با هم احوال پرسی ها متداول رو می کردیم چند بار دستش رو بوسیدم همین که به یک فرعی خارج از شهر رسیدم پیچیدم توش و صد متر بالا تر ترمز کردم و همین که جاده خالی شد اون رو به سمت خودم کشیدم و محکم چند تا ماچ آب دار ازش کردم هر چند اولش یک جورایی شکه شده بود ولی سریع خودش رو جمع و جور کرد و اون هم در ماچ و بوسه همراهی کرد دوباره به خاطر عبور چند ماشین مجبور شدیم راه بیفتیم و همش دنبال یک مسیر انحرافی که از جاده خارج بشیم بودم که انگار تخمش رو ملخ خورده بود دوباره کنار جاده توقف کردیم و شروع کردم به ماچ کردنش و این بار همین که فرصت پیش آمد دستم رو داخل مانتوش کردم و سینه اش رو تو مشتم گرفتم - اصلا این سینه های پر و خوشگلش بود که نظرم رو جلب کرده بود بعد از یک کم ناز و ادا همون کنار جاده سینه روش رو از سوتین در آوردم و یک دل سیر ممه اش رو خوردم فقط قسمت بدش این بود که هر وقت ماشینی نزدیک می شد باید کارم رو قطع می کردم تا دوباره جاده خلوت بشه بعد از حدود 10 دقیقه بهتر دیدیم که دوباره راه بیفتیم و چند کیلومتر جلوتر دوباره وایسادیم. دوباره سینه اش رو لخت کرد ولی بر خلاف انتظارش این بار من کیرم رو در آوردم و سرش رو به سمت کیرم خم کردم احساس کردم انتظارش رو نداشت ولی مخالفتی هم نکرد همون روال رو این بار اون داشت یعنی هر وقت ماشین نزدیک می شد مجبور بود کارش رو قطع کنه دوباره راه افتادیم بر خلاف انتظار با وجود این که برای اولین بار بود که تماس فیزیکی بینمون بر قرار می شد انگار محدودیت زیادی نداشتیم و زیاد هم حرفی بینمون رد و بدل نمی شد همون هین رانندگی دوباره کیرم رو دار آوردم و سرش رو روی کیرم گذاشتم. تجربه بسیار متفاوتی شده بود تا حالا نشده بود که هین رانندگی کسی کیرم رو بخوره نزدیک به یک ربع بیست دقیقه به تناوب کیرم رو خورد داشتم منفجر می شدم یک مرتبه یک جاده خاکی یک سنگ بری متروکه رو برومون سبز شد که تا
Показати все...
جاده حدود 300 متری فاصله داشت و ارتفاعش هم از جاده چند متری بالا تر بود تو جاده پیچیدیم و متوقف شدیم دوباره شروع کرد به ساک زدن که بهش گفتم این جوری هم من دیونه می شم هم تو پاشم می خواهم ترتیب رو بدم این بار بر خلاف دو مرحله قبل قبول نکرد خدایش الان هم که نگاه می کنم اگه در اون شرایط نبودم خودم هم باورم نمی شه که در اون شرایط هم میشه سکس داشت ولی بعد چند بار تکرار قبول کرد از ماشین پیاده شدم و درب سمت شاگرد رو باز کردم و اون هم شلوارش رو تا زانو کشید پایین و در حالتی که خودش روی صندلی ماشین خم شده بود و زانوش رو روی پادری گذاشته بود کونش رو به سمت من قمبل کرده بود من هم فقط به باز کردن زیپ و دکمه شلوار اکتفا کردم و کیرم رو که از شدت هیجان داشت می ترکید رو در آوردم راستش انقدر شرایط استرس آور بود که حتی یادم نمی اید کسش رو دیده باشم کیرم رو گذاشتم پشتش و فشار دادم خیلی راحت کیرم تا دسته رفت تو کسش نمی دونم تا حالا تجربه سکس در هوای آزاد رو داشتید یا نه ولی خدایش با هیچ حس دیگه ای قابل مقایسه نیست مهم ترین حسش این است که بر خلاف همیشه که نهایت دامنه دید آدم محدود به یک اتفاق است تا دور دست ها رو می تونی بیینی و خودت رو بخشی از فضا حس کنی البته گفته باشم این شرایطی که ما داشتیم به شدت استرس آمیز بود و ماشین های عبوری اگه کمی دقت می کردند خصوصا اونهای که از سمت عقب می آمدن به راحتی حتی کون و کپل دوست ما رو هم می دیدن بعد از شاید کمتر از سه چهار دقیقه آبم آمد و در حالی که از عرق هر دو خیس خیس بودیم خودمون رو جمع و جور کردیم و نزدیگ نیم ساعت همون جا تو جاده خاکی روی صندلی ماشین ولو بودیم راستش هر چند خیلی تجربه جالب بود ولی دیگه هیچ وقت جرات تکرارش رو پیدا نکردیم علی @linkdoneshrzad
Показати все...
نوکش تیز باشه ولی حسمو پروند چون خیلی زبر بود. بعد از چند دقیقه استراحت از جام بلند شدم و رفتم حموم،اب همینطور داشت از وان میریخت بیرون و من اصلا متوجه نشده بودم ،شیر ابو بستمو وارد اب گرمی شدم که از نیم ساعت پیش تو وان جا خوش کرده بود،این شهوت لعنتی بد جوری اسیر خودش کردتم…تا گرمای ابو حس کردم بدنم شل شد و احساس کردم تو ناحیه پایین تنم داره یه موجی جریان پیدا میکنه،پاهامو چسبوندم به هم و بدنمو کش و قوص دادم و این جریانو بیشتر احساس کردم ،خیلی سعی کردم که به خودم دست نزنم ولی این حس خیلی قوی تر از من بود و شروع کردم به لمس کردن بدنم،از مچ پام شروع کردم و وقتی به باسنم رسیدم موجی که تو بدنم بود بیشتر شد با نفسام اه میکشیدم ،اب داشت کار خودشو میکرد و هر لحظه بیشتر منو تو جریان شهوت قرار میداد تا اینکه پاهامو از هم باز کردمو کصم شیر ابم باز کردم و کصمو گذاشتم زیر فشار اب گرم،یه حس عجیبیه انتظار نداری حال بده ولی یهو میبینی به اوج لذت رسیدی،داشتم بدنمو لمس میکردم که عضله های پام صفت شد و نزدیک و نزدیک تر میشدم به ارگاسم،چشمامو بسته بودم و به کوروش فکر میکردم که کاش امروز عوضی بازی در نمیاورد و اون کارو باهام نمیکرد ، تا خواستم به سکس باهاش فکر کنم تصویر خوبی ک تو ذهنم داشتم ازش از بین رفتو بدم اومد ازش،تو همین حین به ارگاسم رسیدم و خیلی دمغ و بی حال تو وان ولو شدم،… نوشته: کوروش @linkdoneshrzad
Показати все...
. بزن توام از این فرصت استفاده کن😏👆🏻👆🏻 ‌.
Показати все...
نحوه بازی Hamster Kombat ⚡️ برای کسب درآمد مثل ناتکوین ضربه بزنید همستر کمبت یک بازی کلیکی است که در اون با مدیریت یک صرافی ارز دیجیتال، سکه به دست میاریم. هرچه ما سکه بیشتری کسب کنیم لول بازی ما بالاتر میره. لیست شدن توکن همستر کمبات💲 در پایان فصل نیز ژتون صادر و بین بازیکنان توزیع می شود. که حتما هم لیست میشه❗️ 🤖ورود به ربات همستر 🤖لینک ورود: https://t.me/hamster_kombat_bot/start?startapp=kentId880092840
Показати все...
ه رفته نهار و تا شب کار داره نمیاد دیگه من که زنگ زدم در رو باز کرد بهم گفت برو بیرون از در کوچه پشتی بیا تو تا کارت رو راه بندازم البته کلی اصرار کردم که راهم دوره خواهش میکنم از این حرفها و رفتم از در پشت امدم تو خانه که حیاط بود دیدم منقل گذاشته و داره بادش میزنه گفت مببخشید ها دیگه خودت خواستی این ساعت من باید تریاک بکشم گفتم تو دلم به جهنم هر کاری میکتی زودتر دارو بده تا برم یه دفه گفت من جهنم نمیرم شاخ دراوردم و یه کم ترسیدم با خنده گفت هر کاری کردی نشد دیگه شوهرت حتی دست هم نزد بهت اون یه بار هم به زور انجام دادی ولی ارضا نشد و نیش خندی زد گفتم اره والا سید دستم به دامنت هر چی پول میخوایی میدم یه کاری بکن گفت باشه بریم داخل شروع کرد تریاک کشیدن و یه چای ریخت برای من و یکی برای خودش دست کرد زیر پوستی که نشسنه بود روش یه چیزی دراورد و گفت اون نبات رو بده یه ظرفی بود جلوی من و گفت خودت با دست یه دانه از اون تبرک بریز تو چای منم یه وامه نبات ریختم و اون پودره رو دراورد گفت این خاکه تربت به هیچ کسی نمیدم از این ریخت توی چای گفت بهش بزن و یواش یولش بخور و شروع کرد به دعا و نوشتن روی کاغد گفت الان سرت گیج میره با این دعا ها هر کاری بهت گفتم انجام بده نیروهای من کمک میکنن منم گفتم باشه دیدم چشمام داره سیاهی میره دستم از چادرم افتاد و چادر از سرم بهم گفت دراز بکش معاینه ات کنم منم دلم میخواست بخوابم دراز کشیدم پلکام سنگین بود همه چیز تار بود و ولی میفهمیدم که چه میکنه امد پیرهنی تنم بود دکمه ها رو باز کرد گفت وای خدای من دو تاسینه هام رو دید چه عطری هم زدی کلک برای اون شوهر کی نمیکنت من دیگه قادر به جواب نبودم زبانم صد کیلو بود شروع کرد به لیس زدنم من میفهمیدم و توی دلم جیغ میزدم ولی صدای من در نمیامد سینه هام سفیدم رو دراورد و هی میبوسید و ماچ میکرد و میک میزد میگفت حیف نیست بچه از اینها شیر بخوره اینا بلوره منه با چه ولعی میخورد منم مثل ادمهای مست هی با صدای کش دار شدید میگفتم نه ترو خدا نکن اونم گوش نمیداد فقط میخندید مثل وحشی ها لیسم میزد و شروع کرد به لخت کردن و شلوار و شرت هم دراورد امد روم خوابید و هی تلمبه میزد بعد مدت زیادی که نمیدونم چقدر طول کشید آبش رو ریخت روی سینه هام و بلز رفت سراغ منقلش هی تریاک کشید و تلفن زد به کسی گفت بیا پول هم بیار یک میلیون این خیلی عالیه اونم هی تخفیف میخواست گفت وایسا عکس بفرستم برات و سریع دستمال اورد سیمه ام رو پاک کرد و عکش از حالتهای مختلف گرفت و فرستاد بعد از چند وقت که نمیدونم چه مدت طول کشید از خواب بیدار شدم بازم چشمام رو به رور باز کردم دیدم ۴ نفر تو اتاق هستند پای همون تریاک و یکی روی منه داره منو میکنه و هی قربون صدقه هیکلم میرفت میگفت تو هالیود هم نیست خلاصه کرد و ریخت روی سینه و نفر بعدی امد روم و به زور برگشتوندم و فشار میداد که بذاره کونم سید فهمید و دعواش کرد گفت کون نمیشه دو میلیونه اونم بی خیال شد گفت این کسش خیلی تنگه بهتر از کس بکنم خلاصه نفر سوم و چهارم با هم آمدند یه گم حالم بهتر شده بود دیگه به سختی حرف میزدم و میگفتم نکن ترو خدا نکن سید گفت حالا حال امده شروع کن تو اون سومی و چهارمی دوربین اوردند و کار گذاشتند خودشون نقاب زدند و منو چهار دست و پا کردند یکی از پشت تو کسم گذاشت یکی امد به زور کیرش رو کرد تو دهنم سید هم رفت زیرم و سینه میخورد و نوبتی میکرد تو کسم تا هر سه آبشون امد و برای دوبار دیگه میخندیدن و میکردن منم ویران فقط از ته دل خدا رو صدا میزدم یه دفعه متوجه شدم که چراغها روش
Показати все...