cookie

Ми використовуємо файли cookie для покращення вашого досвіду перегляду. Натиснувши «Прийняти все», ви погоджуєтеся на використання файлів cookie.

avatar

خانه داری مدرن

Рекламні дописи
1 527
Підписники
+224 години
+157 днів
+15030 днів

Триває завантаження даних...

Приріст підписників

Триває завантаження даних...

صبح 24 تیر
Показати все...
هدفمند باش....mp36.56 MB
شما برای حضرت علی اکبر خرج میکنید این شهزاده آنقدر آقاست خودش از نیت قلبیتون خبر داره هزار برابر واریزی هاتون برکت و نور بشه براتون تا این ساعت واریزی 600 ت
Показати все...
خیرین بزرگوار عزاداریها قبول ان شاالله که رزق اشکتون زیاد باشه ، زیارت پرنور و برکت ابا عبدالله توشه این روزها و شبهاتون باشه این شبا دعای فرج در اولیتمون باشه این بنده حقیر سراپا تقصیر رو هم در دعاهای خود یاد کنید بزرگواران برای نذری به نیت حضرت علی اکبر جوان رعنای کربلا شبیه ترین فرد به پیغمبر 😓 مبلغ یک میلیون تومان کم داریم هر عزیزی حاجتی داره بسم الله 6037.9975.7828.7808
Показати все...
👏 2
حکایت عبدالله دیوونه 🌹اسمش عبدالله بود . . تو شهر معروف بود به عبدالله دیوونه همه میشناختنش! مشکل ذهنی داشت خانمش هم مثل خودش بود ... وضع مالی درست و حسابی نداشت زوری خرج شکم خودش و خانمش رو میداد تو شهر این آقا عبدالله دیوونه، یه هیئتی بود هر هفته خونه یکی از خادمای هیئت بود نمیدونم کجا و چطور ولی هرجا هیئت بود عبدالله دیوونه هم میومد . . یه شب بعد هیئت مسئول هیئت اعلام کرد که هرکی میخواد هفته بعد هیئت خونه اش باشه بیاد اعلام کنه دیدن عبدالله دیوونه رفت پیش مسئول هیئت نمیتونست درست صحبت کنه به زبون خودش میگفت . . . حسین حسین خونه ما💔 مسئول هیئت با خادما تعجب کرده بودن گفتن آخه عبدالله تو خرج خودتو خانمت رو زوری میدی هیئت تو خونه گرفتن کجا بود این وسط . . !' عبدالله دیوونه ناراحت شد به پهنای صورت اشک میریخت میگفت آقا ؛ حسین حسین خونه ما💔. . خونه ما 💔💔 بعد کلی گریه و اصرار قبول کردن حسین حسین خونه عبدالله باشه . . اومد خونه به خانمش گفت ، خانمش عصبانی شد گفت عبدالله تو پول یه چایی نداری خونه هم که اجاره ست ... !! چجوری حسین حسین خونه ما باشه کتکش زد . . گفت عبدالله من نمیدونم تا هفته دیگه میری کار میکنی پول هیئت رو در میاری . . واِلا خودتم میندازم بیرون از خونه عبدالله قبول کرد معروف بود تو شهر ، کسی کار بهش نمیداد هرجا میرفت قبول نمیکردن که هی میگفت آقا حسین حسین قراره خونه ما باشه💔 . . روز اول گذشت ، روز دوم گذشت ... تا روز آخر خانمش گفت عبدالله وقتت تموم شد هیچی هم که پول نیاوردی تا شب فقط وقت داری پول آوردی آوردی نیاوردی درو به رو خودت و هیئتیا باز نمی کنم . . عبدالله دیوونه راه افتاد تو شهر هی گریه میکرد میگفت حسین حسین خونه ما💔💔💔 رفت ؛ از شهر خارج شد بیرون از شهر یه آقایی رو دید آقا سلام کرد گفت عبدالله کجا ؟ مگه قرار نبود حسین حسین خونه شما باشه ؟! عبدالله دیوونه گریش گرفت تعریف کرد برا اون آقا که چی شد و . . . آقا بهش گفت برو پیش حاج اکبر تو بازار فرش فروشا بگو یابن الحسن سلام رسوند گفت امانتی منو بهت بده ، بفروش خرج حسین حسین خونه رو بده💔 عبدالله خندش گرفت دوید به سمت بازار فرش فروشا به هرکی میرسید میخندید میگفت حسین حسین خونه ما . . خونه ما💔 رسید به مغازه حاج اکبر گفت یابن الحسن سلام رسوند گفت امانتی منو بده ! حاج اکبر برق از سرش پرید عبدالله دیوونه رو میشناخت گریش گرفت چشمای عبدالله رو بوسید عبدالله ... !!! امانتی یابن الحسن رو داد بهش رفت تو بازار فروخت با پولش میشد خرج ۱۰۰ تا حسین حسین دیگه رو هم داد . . با خنده دوید سمت خونه نمیدونم گریه میکرد ، میخندید میگفت حسین حسین خونه ما 💔 رسید به خونه شب شده بود . . دید خادمای هیئت خونه رو آماده کردن خانم عبدالله رفت چایی و شیرینی گرفت چه هیئتی شد اون شب 💔 آره یابن الحسن خرج هیئت اون شب خونه عبدالله دیوونه رو داد🚶🏻‍♂ عبدالله خودش که متوجه نشد ولی دیگه عبدالله دیوونه نبود ، خیلی خوب صحبت میکرد آخه یابن الحسن رو دیده بود😭 میخوام بگم حسین تو حواست به عبدالله بود حواست بود خرج هیئتت رو نداره اینجوری هواشو داشتی آقا حتما حواست هست نوکرات دلشون برات تنگه💔😭 ... *میشه یه شب حسین حسین بین الحرمین باشه؟!*🚶🏿‍♂ میشه درد منم دوا کنی بیام حرم💔😔 یا امام حسین خیلی ها دلشون میخواد بیان کربلا اما......ندارند خودت مثل عبدالله دیوونه براشون درست کن...بحق مادرت .     ✨اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج✨
Показати все...
😢 10
Фото недоступнеДивитись в Telegram
بیش از حد فکر کردن میتونه آدم رو نسبت به زیبایی های زندگی کور کنه... سلام سلام انرژی های خونه امیدوارم که امروز تمیزکاری اساسی روانجام داده باشین ویه تایم ووقت دوروزه برای عزاداری اربابمون بزاریم. پس الان گزارش بدین رسیدگی های شماچی بوده اول هفته؟؟ شماهم بامن هم نیت بودین امروز؟
Показати все...
👍 5 3
صبح 23 تیر
Показати все...
تجربه های خوب.....mp34.89 MB
2
صبح 22 تیر
Показати все...
گاهی با خودت باش.....mp34.99 MB
2
#کینه‌کش #پارت713 چشمش به اتاق آرش افتاد... مدت ها می شد به آنجا سر نزده بود. کلید انداخت اما در باز نشد...این هم از اثرات سوختن خانه بود. برای آخرین بار با نگاهی غمبار زیر و بم عمارتش را درنوردید. به زودی اینجا تخریب می شد... شاید عمارتی جدید می ساخت...شاید هم محل زندگی اش را تغییر می داد. تمام اینها بستگی به شرایطش داشت. آهی کشید و سوی بیمارستان راهی شد. لباس هایی که برای صنم و مهرو آورده بود را به آنها داد و بلاخره دخترک را مرخص کردند. آذرخش در سکوت رانندگی می کرد که صنم پرسید: _میگم....الان کجا میریم؟! _میریم خونه‌ی کرشمه و فرهام تا من بتونم یه آپارتمانی چیزی تهیه کنم. مهرو با شرمندگی به شوهرش چشم دوخت. الحق که شرمندگی هم داشت... هم خون هایش، پدر و خواهر و برادرش در کمتر از یک شبانه روز، تمام دارایی همسرش را بر باد دادند. قالیچه از یک سو... عمارت از سوی دیگر...
Показати все...
👍 12🙏 1
#کینه‌کش #پارت712 گریه های صنم شدت گرفتند و آذرخش زیر لب پچ زد: _طماع پست فطرت. آروم باش...هر چی بود گذشت. دیر شناختیش اما خوبه که دستش برات رو شد. _قالیچه ات چی؟؟ نمیخ... _هیچی. دیگه حرفش رو پیش نکش. **** دستانش را درون جیب هایش فرو برد و به عمارت سوخته اش خیره شد. آب دهانش را به سختی فرو داد و از حیاط عبور کرد. وارد خانه شد و با نگاه دقیقش تمام وسایل و لوازم دودی شده را از نظر گذراند. آرواره هایش بر هم فشرده شدند و نفسش به تنگ آمد. سالها پیش با هزار امید و آرزو، این خانه را به دلخواه خود ساخته بود.‌.. خانه خراب که می گفتند، حال اکنون این مرد بود... آشیانه اش...محل امن و پر آرامشش، در بدترین زمان ممکن ویران شده بود. آن هم به دست دو نفر که شدیداً از آنها تنفر داشت... لعنت به سهراب و سروین و شروین... محتاطانه از پله ها بالا رفت. به دلیل سوختن خانه در آتش، خطر ریزش و تخریب بنای ساختمان زیاد شده بود. تمامی وسایل و مدارک ضروری شان را از اتاق خواب برداشت.
Показати все...
4👍 1🙏 1
sticker.webp0.30 KB
Оберіть інший тариф

На вашому тарифі доступна аналітика тільки для 5 каналів. Щоб отримати більше — оберіть інший тариф.