𝘢𝘧𝘵𝘦𝘳 𝘴𝘶𝘯𝘥𝘰𝘸𝘯⋆

"قرارمون این نبود الکس" تو ذهنش زمزمه شد. آژیر پلیس،آژیر آمبولانس،صدای مردم،فحش هایی که میدادن، هیچکدومشون بلندتر از صداهایی که تو مغزش بودن، نبود. بردنش اداره پلیس. همیشه وقتی توی سریالا میدید اتاق بازجویی به نظر خیلی سرد میومد. تو واقعیت، حتی سردتر بود. حتی با اینکه چندتا بخاری کنارش روشن بود ولی باز سردش بود. در واقع یخ زده بود. بند بند انگشتاش. تک تک استخوان های بدنش. وقتی که دید همه دارن کت هاشون رو در میارن فهمید که اتاق سرد نیست، این سرما از درونشه- مردی قد بلند و با همون کت های شیک وارد اتاق شد. همونایی که حتی اگه کله سحر هم به عروسی دعوتشون کنی، میتونن با همون لباس بیان. مرد گلوش رو صاف کرد: "چرا کشتیش مایک؟" All the dead bodies are alive #aftersundown #pt.3

#mon_piano

#mon_piano

من بعد از تموم کردن هر سریال: EmOtIoNal DaMaGe

"Sorry, was I loud? In my own house that I bought with the songs that I wrote about my own life."