⋆⊱ᬷ‌لایت ناول‌هایی از انیمه‌ها⊰⋆

جییییییغ 🥹🥹 بالاخره چنلی که بهتون قولشو داده بودم و پیدا کردم!😍 رمان خونای خوش سلیقه چنل جمع شید که سوپرایز دارم براتون🔥✨ چنل زیر پر از pdf رمان های ممنوعه و معروفیه که همه دنبالش بودن!!❌🔞 https://t.me/+BpCZC4I-anI5NmNk تیز جوین شید که پخش کردن لینک این چنل ممنوعه و به زور پیداش کردم🤫❌‼️ https://t.me/+BpCZC4I-anI5NmNk https://t.me/+BpCZC4I-anI5NmNk https://t.me/+BpCZC4I-anI5NmNk 24پاک

با لبخند کوتاهی  به اردلان که بازوی خونینش را در دست گرفته است خیره شده. به خاطر بارش باران و زخمی بودن و  خیس شدن پیراهنش و،چسبیدن به زخم های بدنش  توانایی اش کم تر می شد. اگر بخواهد همان طور به جنگیدن ادامه دهد بی درنگ اسیر اردلان می شود. نفس نفس میزد . ناگهان پنج  حتی بیشتر با آرایش منظم کنار هم ایستادند . با اسلحه هایشان روی او نشانه گرفته بودند. احساس نامیدی و باخت را در یک،لحظه حس کرد. این حس آن قدر قوی بود  که یک آن تمام وجودش بی رمق شدند. اما او نمیخواهد تسلیم شود.! با اخرین توانش به سمت دو ماشینی که راهش را بسته بودند در چند قدمی اش  بود دوید . دستش را روی کاپوت ماشین گذاشت با یک پرش بلند به آن طرف ماشین فرود آمد. تند و تیز  از جایش بلند شد ناگهان سوزش عحیببی در کتفش حس کرد... https://t.me/+YfMpVcBxJPdmYTA0 لحظه نفس گیری بود ، به طوری که برای چدثانیه به درستی نتوانست نفس بکشد.... با زحمت و سختی  از روی زمین بلند شد.! تند نفس می کشید. کوبش قلبش آن چنان تند و زیاد  می زند که مطمئن بود  قفسه سینه اش را می شکافد. اما درد  کل وجودش پخش شد به سختی نفس می کشید   بارش  باران هم اورا بی رمق کرده است.   به پشت سرش  نگاهی انداخت.! تعداد افرادمشکی پوش با او فاصله کمی  داشتند. سرش را به دوطرف تکان داد اردلان صاف ایستاده بود با نفرت و خشم اورا نگاه می کند. سرش را  به طرف خیابان خلوت بر گرداند  چقدر با خیابان اصلی فاصله داشت؟!. صدای فریاد اردلان در صدای غرش آسمان گم شد اردلان می گفت: _ زنده می خوامش.! یک قدم به سمت جلو برداشت دیدش مخطل شده بود و تار میدید نیروی  اورا وادار به دویدن کرد میتواند خودش را از این دردسر و اسیری نجات دهد. اسیر  وحشت تمام وجودش را پر کرد اگر اسیر شود.  از کلمه اسیر و اسیر شدنش ترس کل وجودش را پر می کند. قولی که به ابرا داده است...... چگونه مراقب هلیا باشد؟!...... هلیا کجاست علاوه  برترس و، وحشت نگرانی هم به وجودش اضافه شد. باید بدود باوتمام قدرت پای راستش را به جلوگذاشت احساس کرد زانویش لرزید حتی  نمیتوانست، روی پا بایستد https://t.me/+YfMpVcBxJPdmYTA0 https://t.me/+YfMpVcBxJPdmYTA0 https://t.me/+YfMpVcBxJPdmYTA0 یه رمان فول هیجانی 24پاک

منبع رمان های انلاین اینجاست😍👇🏻 با متفاوت ترین ژانر😍🫰 بخون و لذت ببر🫀😎 ارمیا پلیسی که بعد از بیست و چند سال باید با طرد شدنش توسط عشقش، تاوان گناه دایی و مادرش رو بده 🖤 عشقی ممنوعه.!!دختری که شب عروسیش بهش تجاوز میشه و...🔞 🌪 دوست دخترِ فیک رئیس مافیا میشه، اما با حامله شدنش همه چیز بهم میریزه🔥 🥂 با شروع جنگ جهانی پای افسر روس به زندگی لیلی باز میشود،مرد خونخواری که به هر طریقی اون رو میخواد.💧 🌙 شیش تا دختر که توی دزدی گیر شیشتا پسر میفتن 🌱 دختره برای انتقام نزدیک پسره میشه بی خبر از اینکه اون پسر یه روانی به تمام معناست...🫣 🫧 پری کوهستان: شیطانی که عاشق یه کشیش میشه!🔞 🕊 تلاش دو دلداده برای مقابله با کسی که نقشه ی کشتنشون رو میکشه🚷 🧚‍♀️ من تو این قلعه‌ی طلسم شده گیر کردم تانای؛ می‌شه خودتو برسونی؟! ⁉️ 💕 دلانا به دستور رئیسش باید یه مأموریت انجام بده، اون باید بره سراغ رئیس مافیایی که به گودمَن معروفه🎩 ✨ رمان های قاچاقی رو اینجا پیدا کن👀 🎭 این دفعه یه پسر شده پرستارِ یه دختر!!!!😱 🔥 نایاب ترین رمان های آنلاین اینجاست 🫰 عاشق بیگناه : عسل دختر مذهبی که بعد مرگ مادرش اسیر مردی میشه که...❤️‍🩹 🫀 اربـــ🔥ــاب هــوس بـازی که عـاشق خدمتکـار کوچـولوی عمـارتش میشه و .. 🦋 مامور مخفی ای که توی ماموریت‌ عاشق رئیس مافیا میشه 🖇 زخم خورده :مریم دختری که درگیرچت با یه ناشناس میشه بی خبرازاینکه وارد بازیه بدی شده..🥲 💍 اگه دنبال کانالی می گردی که هم رمان آنلاین هم PDF رمان با هر ژانری که میخوای داشته باشه به این کانال سر بزن.🥳 👀 عاشقانه‌ای ناب میان دختر تُرک و پسر بلوچ پسری خلافکار که به خاطر کارش از عشقش دست میکشه و اتفاقات غیر منتظره‌ای که واسشون میفته....!🤯 🍄 شانا سلیم سروانی که درگیر حل پرونده کروکدیل میشه و دلشو به برادرزاده مافوقش میبازه.😈 🎨 اراج ملک شاه پسر پولدار ترین مرد ایران درست وسط جشن نامزدی ایی که روحش هم خبر نداره ظاهر میشه و...💔 💎 تینا جنگجوی آسمان و زمین به چالشی کشیده میشه انسان های معمولی رو قراره به تباهی بکشونه و...🫠 🌸 ال آے دخترے ڪه همسر جوانش فوت شده و پدرش برایش ازدواج اجباری درنظر گرفته به برادرشوهرش ازدواج پیشنهاد صوری را میدهد ❤️‍🔥 " روایت ِداستانِ مثلث عشقی " سرگرد جذاب و سرآشپز دیوونه ای که عاشقِ دکترِ پرونده ی جنایی میشن 🔥💋 ❄ دخترِ حاجی معروف شهر که شب عروسیش عکسای معا.شقه‌اش با دوست داداشش به دست شوهر پلیس و مذهبیش میرسه 🪐 ارمیا پلیسی که بعد از بیست و چند سال باید با طرد شدنش توسط عشقش، تاوان گناه دایی و مادرش رو بده 🌈 جاویدان مردی خشن و هات که از زندان فرار میکند و گیرایی جنسی به دخترک دلربا دارد و سعی میکند شبی رو باهاش بگذرونه که. . 🎁 روایت  دختر ستم دیده  16 ساله که برای رها شدن از اجبار پدرش  و برای ازدواج اجباری  مجبور میشه شبانه  فرار کنه❤️‍🩹 ♥ همه چی از جایی شروع میشه که یه نامه از طرف یه باند قاچاقچی ولی به اسم یه طرفدار به دستش می‌رسه و... 🌈 دنیای رمانهای ممنوعه و بشدت کمیاب 🌊 💎 اتریسا هکر ماهر 18 ساله گول مافیای دورگه مسکو رو میخوره و..... ❤️‍🔥 جهت شرکت در تب لیست👇 @Delbar_editm 10صبح پاک

🚨 اگه میخوای از دنیا و آپدیت های روز فیلم و سریال و خواننده ها و … عقب نباشی اینجا جوین شو 💎 لیست انیمیشن های 2024 رو دیدی؟🦋 میدونی سریال The Last Of Us میخواد دوباره پخش بشه!! 💢 𝐇𝐨𝐥𝐥𝐲𝐰𝐨𝐨𝐝 𝐖𝐨𝐫𝐥𝐝 🦄👆🦄👆🦄👆🦄👆🦄👆

چشام بسته بود و داد میزدم آراااد. یکی ازون ادما اومد سمتم چنان سیلی بهم زد که پرت شدم رو زمین چشامو که باز کردن دیدم اراد جلومه با بدنی زخمی و دهنشو بسته بودن. سلیم رو به اراد همونطور که منو تو بغلش گرفته بود گفت: _امشب برای همیشه عشقتو از دست میدی امشب دیگ قرار نیس به جشن عروسیتون برسید و شب زفاف بگیرید. چون کار خانومت امشب تمومه. تقاص کارتو باید پس بدی جناب رادمهررر تک تک لباسامو جلو اراد لخت کردن و با تمام توان زجه میزدم. یهو یاراش اومدن دست و پامو گرفتن و خود سلیم...💦😱🔞 https://t.me/+Q-XV4uymLPs1OTM0 https://t.me/+Q-XV4uymLPs1OTM0 https://t.me/+Q-XV4uymLPs1OTM0 دختره شب عروسیش بع دست رقیب عشقش دزدیده میشه و بهش... 20پاک

+خب! با تته پته گفتم! _من می خواستم بهت کمک کنم!. حسابی عصبی شده بود اخم های درهمش منو می ترسوند با نگاه خشن ولحن ترسناکی گفت: +مگه نگفتم حق نداری ازاون بی صاحاب بیای بیرون؟! سرمو تکون دادم تا یکم از خشمش کم تر بشه نزدیکم شد و من می رفتم عقب تر اب دهنو ترسیده قورت دادم لبمو تر کردم گفتم! https://t.me/+YfMpVcBxJPdmYTA0 -دلم !! ....دلم..... لرزید وقتی گفتن تو گیر افتادی ! من دلم لرزید تکین.! دندون قرچه ای کرد و گفت: اونا میفهمن تو قلب منی! اونا میفهمن تو مال منی! اونا میفهمن تو عمر منی! من نمیزارم قلب منو ازم بگیرن نمیزارم ابرا. https://t.me/+YfMpVcBxJPdmYTA0 https://t.me/+YfMpVcBxJPdmYTA0 https://t.me/+YfMpVcBxJPdmYTA0 20پاک

‼️تیلور سوییفت‼️ 😀دختر نشویلی که کلی سختی رو تو صنعت موسیقی پشت سر گذاشت و با استعدادش به یک استوره موسیقی تبدیل شد😀😀 https://t.me/SwiftLandd 😀سریع ترین منبع خبری ، حواشی و ادیت های بروز از تیلور سوئیفت در تلگرام¡!❤️‍🔥 https://t.me/SwiftLandd اگر تو هم علاقه مندی به دنبال کردن اخبار تی ،، اینجا جای خوبیه

کیت دختر زمینی که توسط بیگانگان به عنوان برده دزدیده و توسط پادشاه به بردگی گرفته می شود تا این که... https://t.me/+PMoLrr6Y5O80M2I0 پارت واقعی👇 کیت هرگز نمی توانست یکی مثل آن ها باشد. لوکسری ها قوی با شانه های پهن و قوای جنسی بالایی بودند و صد البته عاشق سکس با جفت خودشان بودند. وکسان قبلا به او گفته بود که حداقل در روز سه بار به آن نیاز دارد و حق با او بود و به نوعی، کیت توانسته بود با او همراه شود و تمام خواسته های سرسختانه‌ی او را برآورده کند. کیت تا حدودی متقاعد شده بود که این پیوند خونی است که در طول مراسم با یک دیگر به اشتراک گذاشته بودند. خون او بخشی از وجود کیت را تغییر داد، نه تنها به بدن او کمک کرد تا با گرمای شدید لوکسیریا سازگار شود، بلکه شاید تغییر بیشتری نیز داشته است. طولی نکشید که کیت به ارگاسم رسید و تنها پس از دومین ارگاسم بود که وکسان در نهایت دانه‌های خود را در درونش ریخت. نر او استقامت بالایی داشت و شکی در آن وجود نداشت. عرق کرده و سیر شده بود، هر دو روی خزها افتادند و وکسان از رضایت خرخر کرد و او را نزدیک خود کشید. دستانش بلافاصله به سمت شکمش رفت و شکمش در جواب تکان خورد. هر بار که کیت را لمس می کرد، از عشق و محبت بیگانه‌اش ضعیف می کرد. فقط چند هفته از بارداری او می گذشت و پریواناکس، پزشک لوکسیرایی، بارداری او را تایید کرده بود. کیت می توانست احساس کند که نوزاد با چه سرعتی در درون خود رشد می کند. پریواناکس به او هشدار داده بود قبل از اینکه یک ویروس موجود در هوا آنها را نابارور کند  که زنان لوکسیرایی فقط سه ماه نوزاد را حمل می کردند نه نه ماه مثل انسانها. کیت در عرض چند روز معاینه شد و آنها رشد کودک را دوباره ارزیابی کردند. از آنجایی که یک کودک انسان و بیگانه برای لوکسیرین ها به همان اندازه برای کیت جدید بود، هیچ کس واقعاً نمی دانست چه پیش می آید یا حتی چند وقت نوزاد را حمل می‌کند. https://t.me/+PMoLrr6Y5O80M2I0

منبع رمان های انلاین اینجاست😍👇🏻 با متفاوت ترین ژانر😍🫰 بخون و لذت ببر🫀😎 تینا جنگجوی آسمان و زمین به چالشی کشیده میشه انسان های معمولی رو قراره به تباهی بکشونه و... 🖤 عشقی ممنوعه.!!دختری که شب عروسیش بهش تجاوز میشه و...🔞 🌪 دوست دخترِ فیک رئیس مافیا میشه، اما با حامله شدنش همه چیز بهم میریزه🔥 🥂 با شروع جنگ جهانی پای افسر روس به زندگی لیلی باز میشود،مرد خونخواری که به هر طریقی اون رو میخواد.💧 🌙 شیش تا دختر که توی دزدی گیر شیشتا پسر میفتن 🌱 دختره برای انتقام نزدیک پسره میشه بی خبر از اینکه اون پسر یه روانی به تمام معناست...🫣 🫧 پری کوهستان: شیطانی که عاشق یه کشیش میشه!🔞 🕊 تلاش دو دلداده برای مقابله با کسی که نقشه ی کشتنشون رو میکشه🚷 🧚‍♀️ من تو این قلعه‌ی طلسم شده گیر کردم تانای؛ می‌شه خودتو برسونی؟! ⁉️ 💕 دلانا به دستور رئیسش باید یه مأموریت انجام بده، اون باید بره سراغ رئیس مافیایی که به گودمَن معروفه🎩 ✨ رمان های قاچاقی رو اینجا پیدا کن👀 🎭 این دفعه یه پسر شده پرستارِ یه دختر!!!!😱 🔥 نایاب ترین رمان های آنلاین اینجاست 🫰 عاشق بیگناه : عسل دختر مذهبی که بعد مرگ مادرش اسیر مردی میشه که...❤️‍🩹 🫀 اربـــ🔥ــاب هــوس بـازی که عـاشق خدمتکـار کوچـولوی عمـارتش میشه و .. 🦋 مامور مخفی ای که توی ماموریت‌ عاشق رئیس مافیا میشه 🖇 زخم خورده :مریم دختری که درگیرچت با یه ناشناس میشه بی خبرازاینکه وارد بازیه بدی شده..🥲 💍 اگه دنبال کانالی می گردی که هم رمان آنلاین هم PDF رمان با هر ژانری که میخوای داشته باشه به این کانال سر بزن.🥳 👀 عاشقانه‌ای ناب میان دختر تُرک و پسر بلوچ پسری خلافکار که به خاطر کارش از عشقش دست میکشه و اتفاقات غیر منتظره‌ای که واسشون میفته....!🤯 🍄 شانا سلیم سروانی که درگیر حل پرونده کروکدیل میشه و دلشو به برادرزاده مافوقش میبازه.😈 🎨 اراج ملک شاه پسر پولدار ترین مرد ایران درست وسط جشن نامزدی ایی که روحش هم خبر نداره ظاهر میشه و...💔 💎 تینا جنگجوی آسمان و زمین به چالشی کشیده میشه انسان های معمولی رو قراره به تباهی بکشونه و...🫠 🌸 ال آے دخترے ڪه همسر جوانش فوت شده و پدرش برایش ازدواج اجباری درنظر گرفته به برادرشوهرش ازدواج پیشنهاد صوری را میدهد ❤️‍🔥 " روایت ِداستانِ مثلث عشقی " سرگرد جذاب و سرآشپز دیوونه ای که عاشقِ دکترِ پرونده ی جنایی میشن 🔥💋 ❄ دخترِ حاجی معروف شهر که شب عروسیش عکسای معا.شقه‌اش با دوست داداشش به دست شوهر پلیس و مذهبیش میرسه 🪐 ارمیا پلیسی که بعد از بیست و چند سال باید با طرد شدنش توسط عشقش، تاوان گناه دایی و مادرش رو بده 🌈 جاویدان مردی خشن و هات که از زندان فرار میکند و گیرایی جنسی به دخترک دلربا دارد و سعی میکند شبی رو باهاش بگذرونه که. . 🎁 روایت  دختر ستم دیده  16 ساله که برای رها شدن از اجبار پدرش  و برای ازدواج اجباری  مجبور میشه شبانه  فرار کنه❤️‍🩹 ♥ همه چی از جایی شروع میشه که یه نامه از طرف یه باند قاچاقچی ولی به اسم یه طرفدار به دستش می‌رسه و... 🌈 دنیای رمانهای ممنوعه و بشدت کمیاب 🌊 💎 اتریسا هکر ماهر 18 ساله گول مافیای دورگه مسکو رو میخوره و..... ❤️‍🔥 جهت شرکت در تب لیست👇 @Delbar_editm 10صبح پاک

#پارتی_از_آینده _ولم کن ... ولم کن کثافت حرومزاده ... کمک با ضرب روی تخت زوار در رفته ، پرتم کرد و گفت : ولت کنم ؟ تازه گیرت آوردم قناری .. تا صبح باید زیر ما آواز بخونی دست هامو به تخت بست و عصبی گفت : فکر کردی آسون از دست اون سگ نگهبانی که چش ازت بر نمیداره دزدیدمت ؟ خواست روی تنم خیمه بزنه که صدای خشدار رادمان به گوشم رسید : به سگ نگهبان سلام نکرده داری شروع میکنی ؟ هم من و هم اون حرومزاده‌ی متجاوز به سمت صدا چرخیدیم ... دنیا رو با اومدنش دو دستی تقدیمم کردن تحلیل رفته و با هق هق لب زدم : رادمان به سمتم اومد و خطاب به بادیگارد کنارش گفت : دست و پاهاشو خورد کنین وقتی افرادش به اون بیشرف هجوم بردن ، رادمان دست های لرزونم رو باز کرد ... اشکی که از چشمم چکید رو پاک کرد _ تموم شد نورچشمی ، پیدات کردم تن لرزونمو روی دست هاش بلند کرد...🔥🔞💦 https://t.me/+cKJHZoMQWMcyOWE0 https://t.me/+cKJHZoMQWMcyOWE0 https://t.me/+cKJHZoMQWMcyOWE0 رادمان ملک یه مزدورِ آدمکش که توبه کرده ... قسم خورده بود که آدم کشتن رو کنار بزاره ‌.‌.. اما یهو دل و دینش رو به یه دختر می‌بازه🔥 دخترِ #نابغه ای که مافیا ها ردشو بو میکشن تا به دستش بیارن اما سوال اینه که وقتی اون آدم همه فن حریف دخترک رو زیر پر و بال خودش میکشه بازم کسی میتونه براش دندون تیز کنه ؟ 10صب پاک