cookie

Ми використовуємо файли cookie для покращення вашого досвіду перегляду. Натиснувши «Прийняти все», ви погоджуєтеся на використання файлів cookie.

avatar

پیشی‌لند🐈

Більше
Рекламні дописи
2 218
Підписники
-424 години
-597 днів
-40530 днів

Триває завантаження даних...

Приріст підписників

Триває завантаження даних...

مدرسه سکس👅 تریسام سه دانش آموز ته کلاس که دوتا پسر دختره رو جر میدن🙈🔞💦 https://t.me/+WXqd9IZqWMk5NjRk
Показати все...
دختره زبون درازی میکنه براش و با انگشت فاکش تپل دختره رو جر میده و...💯👅💦 https://t.me/+oXmaIAqWNlZlOTNk
Показати все...
-دامنتو بزن کنار دامن مدرسه مو بالا دادم و با استرس به معلم که داشت درس میداد نگاه کردم و دیان دستش رو تو شرتم برد و نازمو تو مشتش چنگ زد -چقد خیسی توله سگ حشری اهورا ممه تو تو چنگش گرفت و حالا من بین دیان و اهورا ته کلاس داشتم دست مالی میشدم -اوووف داداش جون میده از زیر میز برات بخوره انقد حشری شده بودم که نگاهی به دانش آموزا انداختم و زیر میز رفتم و خمار به خشتکای باد کرده شون نگاه کردم و دوتا دستامو روی خشتکاشون گذاشتم -اخخخ دختر زود باش زیپمو باز کن و عین آبنبات بکن تو دهنت کاری که دیان گفت رو انجام دادم و کلفتشو تو دهنم کردم و با شنیدن صدای پا به طرفمون...🔞 https://t.me/+WXqd9IZqWMk5NjRk تریسام سه دانش آموز ته کلاس که دوتا پسر دختره رو جر میدن🙈🔞💦
Показати все...
#دزدان_دریایی #پارت_۱۱ از خواب که بیدار شدم تمام تنم درد میکرد،زخمام به شدت میسوخت و چشمام سیاهی می‌رفت. دلم میخواست بازم بخوابم اما درد اجازه نمی‌داد. از طرفی هم باید میرفتم سرکار،هر چقدر از پگاه بیشتر دوری میکردم راحت تر بودم. تمام زخمای قدیمی و جدید که روی تنم به چشم میومد عفونت کرده بود برای همین احساس می‌کردم تب هم دارم. بدنم ضعف داشت ولی به هر سختی بود دوش گرفتم و بعد از پوشیدن لباس از خونه بیرون زدم. بی سر و صدا کار انجام می‌دادم تا پگاه و دوستاش بیدار نشن. حتی تیکه نونی که هر روز جای صبحانه میخوردمم بی خیال شدم تا توی دردسر نیوفتم. با عجله از پله ها پایین رفتم و از خونه بیرون زدم. مسیرم تا سر کار زیاد طولانی نبود برای همین به راحتی میتونستم پیاده برم. حتی اگر میخواستم با ماشین برم نمیتونستم. سوئیچ ماشین خودم دست پگاه بود و پول تو جیبی هم بهم نمی‌داد. نزدیکی های ساعت چهار بود که حالم به حدی خراب شد که رئیس رستوران خودم بهم مرخصی داد تا برم و استراحت کنم. به هر عذابی که بود به خونه برگشتم،البته خونه که نه،جهنم. از خستگی و درد داشتم بیهوش میشدم.اونقدر بیچاره بودم که حتی عرضه ی خودکشی نداشتم. همون طورکه به دیوار تکیه داده بودم تا نیفتم از پله ها بالا رفتم. جلوی در خونه که رسیدم میخواستم در بزنم اما در واحد روبرویی باز شد و کیومرث با اخمایی که بدجور توی هم گره خورده بود گفت: -بیا اینجا کارت دارم اونقدر ترسناک ازم میخواست برم خونه ش که ترسیده بودم و ترجیح میدادم برم زیر دست پگاه اما خونه ش نرم. حتما وضعیت دیروزم رو دیده بود و اونم میخواست ازم سو استفاده کنه. سرم رو به علامت نه تکون دادم و خواستم در بزنم که با عصبانیت به طرفم اومد و من رو به زور با خودش به خونه ش برد. ❌❌❌❌❌❌❌❌ #دزدان_دریایی #فصل_۳ #گیدام #مستر_اسلیو_گرل #تحقیری #نویسنده_مهتاب.ر 🔴قیمت :با احترام 10 تومن 🟥 عیار سنج رو از لینک زیر مطالعه کنید⬇️ https://t.me/ayarsanjniwlive/153 🔺️🔺️ عزیزان اگر رمان باب سلیقه شما بود و علاقه مند به مطالعه بودید ، به ناشناس من برای خرید پیام بدید ⬇️🌹 🔴 https://t.me/BChatBot?start=sc-437358-RbmOJ72 🔴
Показати все...
پیشی‌لند🐈‍⬛⚜عیار سنج رمان های نیولایو⚜

❌❌❌❌❌❌❌❌ #دزدان_دریایی #فصل_۳ #گیدام #مستر_اسلیو_گرل #تحقیری #نویسنده_مهتاب.ر 🔴قیمت :با احترام 10 تومن 🔺️🔺️ عزیزان اگر رمان باب سلیقه شما بود و علاقه مند به مطالعه بودید ، به ناشناس من برای خرید پیام بدید ⬇️🌹 🔴

https://t.me/BChatBot?start=sc-437358-RbmOJ72

🔴

5
_داداش تا مامان بابا نیومدن بیا منو بک*ن . از لا به لای بخار حموم میتونستم کلـ*فت شـ*ق شدشو ببینم که نزدیکم اومد و طوری جلوم قرار گرفت که کلـ*فتش رو نـ*ـازم نشست.از شر شهوت آروم نالیدم : _اوممممم یکم تو تر ببرش... دستمو به سـ*ـالارش رسوندم و پاهامو باز کردم و ... https://t.me/+ruLINSGw2Ho3Y2Q8
Показати все...
#پارت۱۳ دستم را تکان میدهم. اخلاقش را شناخته بودم. می‌دانستم حرف که زند پای حرفش می‌ماند. - من با تو هیچ جا نمیام، خودم خونه دارم میرم اونجا… مکث میکنم: - با یه متجاوز زیرِ یه سقف نمیمونم! نیشخند میزند ، جای انگشت‌هایش رویِ دستم باقی مانده بود. - زِکی! الان شدم متجاوز؟ تره‌ای از موهایم را میان انگشت‌هایش پیچ میدهد: - وقتی خودتو زیرم پهن کردی بودی متجاوز نبودم، الان شدم بکن در رو خوشگلم؟ لحنِ صحبتش مرا می‌ترساند. می‌ترسیدم دنبالِ او روانه شوم، می‌دانستم که استخوانِ سالم برایم باقی نمی‌گذارد! - نشنیدی چی گفتم؟ من خودم خونه دارم، میخوام برم خونم! دستش را برای تاکسیِ خطی زرد رنگ بلند میکند: - سندِ خونتو بذا تو طاقچه نیگاش کن حسرت بخور! چون قرار نیست پاتو بذاری اونجا! اون خونه واسه روزای مجردی و خراب بازیت بود، الان دیگه باس بچسبی به زندگیت! حرص در شقیقه‌ام می‌تپد و بغض بیخِ گلویم را می‌چسباند: - من خراب نیستم! از گوشه‌ی‌چشم خیره‌ام می‌شود، لحنش بویِ کنایه می‌داد! - اون همه عشوه و آه و ناله فقط از یه اینکارش بر میاد قناری! اینکاره بودی که خودت خواستی تقتو بزنم! https://t.me/+iw2cHeu-yiNlNjJk https://t.me/+iw2cHeu-yiNlNjJk https://t.me/+iw2cHeu-yiNlNjJk https://t.me/+iw2cHeu-yiNlNjJk
Показати все...
ژَکــْـــاٰن

«الهی رخصت🌱» •«ژَکـان به معنی: مردی که با خود دمدمه کند از دلتنگی» نویسنده: رایــکا✨ • ژَکان«آنلاین» • غیاث«فایل فروشی» • نخ‌جیر«فایل فروشی»

#پولدارترین مرد دبی عاشق شده پارت واقعی با دو رفتم توی اتاقش و رفتم سمت قفسه کتاب‌هاش و برشون داشتم و با خشونت یکی‌یکی پرتشون کردم روی زمین… انقدر عصبانی بودم  دست خودم نبود و نمی‌دونستم دارم چیکار می‌کنم… فقط می‌خواستم یه جوری این عصبانیتم و خالی کنم و کارش و تلافی کنم…  نمی‌دونم چند دقیقه تو حال خودم نبودم و فقط مشغول بهم ریختن اتاقش بودم با صدای زنونه‌ای به خودم اومدم و چرخیدم سمت صدا - اینجا چه خبره؟ یه زن میان‌سال با کت و دامن که کلی هم طلا و جواهر بهش آویزون بود کنار در ایستاده بود و نگاهش با اخم به من بود اومدم لب باز کنم مسیر نگاهش رو عوض کرد... کنجکاو نگاهش و دنبال کردم… چشمم به حسیب افتاد... تکیه داده بود به میز و نگاهش رو به من دوخته بود… دوباره عصبانیتم شعله‌ور شد و پا تند کردم سمتش به کتاب‌های روی زمین اشاره کردم - این ماله پاره کردن لباس‌هام تو تنم! ترسوندنم هم باشه طلبت! خونسرد دستش و فرو کرد توی جیب شلوارش و تکه پارچه پیراهنم و درآورد و گرفت جلوی بینیش و بو کشید متحیر بهش چشم دوختم کی برش داشته بود؟ اصلاً چرا برش داشته گذاشته تو جیبش؟ - می‌گم اینجا چه خبره؟ با صدای دوباره زنه روم و برگردوندم سمتش اومد سمتمون و کنارمان ایستاد و با جدیت نگاهی به سرتا پام انداخت و ادامه داد: تو کی هستی مقابل شیخ قد علم می‌کنی؟ گیج نگاهش کردم شیخ؟ سرش و چرخوند سمت حسیب و ادامه داد: این زن کیه وهاب؟ چطور اجازه دادی این رفتار ازش سر بزنه؟ وهاب؟ وهاب کیه؟ - مهمان نور جهان! با شنیدن صدای حسیب اونم وقتی داشت خیلی واضح و روان فارسی صحبت می‌کرد متحیر برگشتم طرفش این بلده فارسی صحبت کنه؟ یعنی تمام این مدت دستم انداخته بود و سرکارم گذاشته بود؟ اومدم یه حرف درشت بارش کنم از کنارم گذشت و از اتاق رفت بیرون… اومدم برم دنبالش؛ ولی زنه اومد جلوم ایستاد و دوباره نگاهی گذرا به سرتا پام انداخت - پس مهمان نور جهان تویی؟ نوشی نه؟ - بله! نوه نورجهان هستم و شما؟ - فرح بانو هستم! مادر وهاب جرجانی! شیخ طایفه جرجانی! گیج و گنگ پرسیدم: وهاب؟ شیخ طایفه جرجانی؟ متوجه نمی‌شم؟ چرا این پسره رو وهاب صدا زدین؟ اخم‌هاش در هم شد - این پسره؟ درست صحبت کن! می‌خوای سرت و به باد بدی؟ شیخ وهاب جرجانی مقابلت ایستاده نه یه پادو! از حرفش مات موندم شیخ؟ شیخ وهاب اونه؟ پس چرا حنیفه خانم گفت راننده‌ی شیخه و اسمش حسیبه؟ یعنی تمام این مدت... https://t.me/+AiCzYEWcyGBhNWY0 https://t.me/+AiCzYEWcyGBhNWY0 https://t.me/+AiCzYEWcyGBhNWY0 https://t.me/+AiCzYEWcyGBhNWY0
Показати все...
sticker.webp0.16 KB