cookie

Ми використовуємо файли cookie для покращення вашого досвіду перегляду. Натиснувши «Прийняти все», ви погоджуєтеся на використання файлів cookie.

avatar

رمان‌عشق‌سیاه!🖤

بات ناشناس نویسنده فروردین دخت!https://telegram.me/BChatBot?start=sc-676272-KDFvUEr لینک چنل ناشناس عشق سیاه👇👇 https://t.me/+xoiC6HL76GtkNzFk فن‌فیکشن:محسن‌ابراهیم‌زاده

Більше
Країна не вказанаМова не вказанаКатегорія не вказана
Рекламні дописи
179
Підписники
Немає даних24 години
Немає даних7 днів
Немає даних30 днів

Триває завантаження даних...

Приріст підписників

Триває завантаження даних...

نظرتون چیه رقص رو بزارم بعدش با کتک خردن از طرف فروردین مواجعه بشم🥺🥺😂😂😂😂😂😂😂 نظراتونو بگید بهم ؟
Показати все...
رقصشونو بزارم؟
Показати все...
اینم پارت 5 تیر اخر امید وارم خوشتون بیاد نظراتون برام مهمه با این حال بدم دوساعته دارم واستون پارت میزارم عاشق ماشقتونم سورنا
Показати все...
تیر اخر Part 5 {نورا} دلم میخواست حتی برای ده دقیقه هم که شده ویالون بزنم اما میدونستم هیچ وقت امکان نداره کاشکی هیچ وقت اموش نمیدیم و عاشق ویالون نمیشدم اگر میدونستم هیچ وقت حتی فکرشم نمیکردم فروردین:چیزی شده چرا اینجوری؟ نورا: با صدای فروردین به خودم اومدم دستامو زیر چشمام کشیدم ،نه چیزی نیست فروردین اومد کنارم دستامو تو دستاش گرفت فروردین:من خوب ابجیمو میشناسم میدونم چته نورا:کاشکی میشد من ویالون بزنم حدقلا ده دقیقه فروردین:نگاهی به ویالون کردم ،حلش میکنم بلند شد رفت نورا:فروردین بعد چند دقیقه پیشم اومد ، فروردین: میتونی هرچقدر دلت میخواد ویالون بزنی باورم نمیشه پریدم بغلش واقعا؟ فروردین:اره نورا:ابجی داشتن چقدر خوبه فروردین:مزه نریز پاشو برو داشتم میرفتم رو استیج که با نگهبان دم در که جلو یه میز،وایستاده بود و باز،خواست میکرد واجع شدم نورا:چیزی شده؟ نگهبان:خانم ایشون اینجا اشنا نیست تا به حال ندیدمشون نورا:چیزی نیست مهمونای منن نگهبان:اخه خانم نورا؛اخه ماخه نداره با صدای ما فروردین هم اومد فروردین:با صدای نرو رفتم پیشش چشمم خورد به همون پسره ولی توجه هم به جای دیگه رفت باورم نمیشه محسن ابراهیم زاده اینجا چیکار میکرد فروردین:چیزی شده؟ نورا:نه اقایی محترم فکر میکرد که ایشون بدون اجازه اومدن اما مهمونی مارو نمیشناخت فروردین:مهمونای ما؟با اشاره نورا فهمیدم ،اره اره مهمونای مان به غیر ایشون نورا:نذاشتم حرف بزنه ،داره شوخی میکنه شماهم میتونین برین بعد رفتن نکهبان نفس راحتی کشیدم به خیر گذشت فروردین:س،سلام اقایی ابراهیم زاده محسن:سلام ببخشید این دوست ما گفت بیایم وگرنه ما پاهم این جور جاها نمیزاریم نورا:مشکلی داری در اون جاست میتونی بری فروردین:نه نه ابجیم شوخی میکنه ،اما کاشکی ایشون رو میبردن (منظورش مهیار) دست نورا رو گرفتم بردم فروردین:یارو محسن ابراهیم زادست بعد اینجوری حرف میزنی نورا:میخواد هرکی باشه راستی چرا گفتی اون فقط بره مگه چیکارت کرده فروردین:اوف یادم نبود ،هیچی هیچی مگه نمیخواستی ویالون بزنی نورا:اره ،راستی میتونی یه جا هنون کنارشون برام باز کنی فروردین:چرا که نه اینجوری خودمم میتونم برم وجی:تا الان که میگفتی بره بیرون فروردین:عه تو دوباره یه چیزی گفتم حالا {نورا} رفتتم بالا دستمو رو ویالون کشیدم چی میشه یه روز از،ویالون خودم استفاده کنم ویالونو گذاشتم روشونم چوب ویالون گرفتم دستم چقدر استرس دارم چوبو با ریتم اهنگ شب گردی تکون دادم عاشق این اهنگ بودم فروردین:نورا داشت با اهنگ شبگردی ویالون میزد تا همین چند دقیقه پیش داشت به طرف دعوا میکرد از مقعیت استفاده کردمو دوربین رو از فیلم بردار گرفتم ازش فیلم گرفتم با اینکه استاد دانشگاه هم اما عاشق فیلم برداری بودم (ماشاءالله همشون دوسه تا استعداد دارن😂) نورا با تشفیقای مهموما چشمامو اروم باز کردم باورم نمیشد ازشون تشکر کردمو اومدم پاین فروردین:محکم بغلش کردم ،خواهر با استعداد خودمی دستامو در کمرش حلقه کردم نورا:مرسی بخاطر توعه همش راستی جارو حل کردی؟ فروردین:اره اما یادت نره قول دادی برقصی نورا:اون دیگه مال خودته فروردین:دوتای؟ رفتم روی مبل که دور میز چیده شده بود کنارشون نشستم نورا:وقت نشد خودمو معرفی کنم بنده نورا فاتحی هستم مهدی کرد:خوشبختم راستی ویالون خیلی قشنگ زدین نورا:مرسی لطف دارین نگاهمو سوق دادم طرف محسن نورا:تا اینجا اومدین میشه یه اهنگ هم بخونین محسن:ما اومدیم مهمونی نیومدیم که اهنگ اجرا کنیم واسه شما نورا:اومدم چیزی بگم که مهدی پرید وسط حرفم مهدی:نمیشه حتی اگرم میشد ویالونیست نداریم نورا:اشکالی نداره انشالله دفعه بعدی محسن:دفعه بعدی اصلا نیست نورا: هر جور که خدا بخواد بعد چند دقیقه فروردین ارهان اومدن ارهان:نمیخواهین برقصین پس چیکار اومدین فروردین: من حرفی ندارم نورا:باش اومدم محسن:اینجا شبیه همه چیز هست جز مهمونی پس چیه؟ نورا:پارتی از جام بلند شدمو رفتم دست فری رو کشیدم همراه خودم بردم دیجی اهنگی پلی کردو همه اومدن وسط جز همون گروه اوف چقدر ادمای خوشکین بعد کلی رقصیدن میخواست برم که ارهان نزاشت ارهان:خوب کجا؟ نورا:میخواهم. برم دیگه خسته شدم ارهان:از اون رقص قشنگای که همیشه میری برو بعد نورا:امکان نداره اینجا نمیشه ارهان:چرا نمیشه میشه خیلی هم میشه نورا:به زور ارهان رفتم وسط همه نشسته بودن ارهان به دیجی اشاره کرد که اهنگ گرمی رو از نها کاکا بزاره #ادامه دارد #به قلم سورنا
Показати все...
بری‌منم‌جمع‌میکنموپشت‌سرت‌میام‌ خودشم‌خودت‌خوب‌میدونی‌یعنی‌من‌به‌بهونه‌ایی‌بندم‌بندوبساطموجمع‌کنم‌حالاخودت‌میدونی
Показати все...
سلام ممبرهای عزیزم میخواستم یه چیزی بگم بنده دیگه رمانو ادامه نمیدم و شاید دیگه تلگرام نیومدم و از فندوم رفتم انشاالله همیشه شاد باشین و سالم نویسنده رمان تیر اخر
Показати все...
#tb
Показати все...
#tb
Показати все...
Фото недоступнеДивитись в Telegram
● گروه : با معرفتا ● آیدی : -1001584270998 ● تعداد عضو : 86 - - ┈┈∘┈˃̶༒˂̶┈∘┈┈ - - ¹- چت و کال ²- لینک ممنوع ³- تبلیغ ممنوع ⁴- دعوا ممنوع ⁵- تمام رده سنی ✅ بمونید تا با هم خوش بگذرونیم ✨♥️ مالک: https://t.me/joinchat/_03dU6MHkgBiZmE8
Показати все...
Repost from N/a
00:28
Відео недоступнеДивитись в Telegram
دل آدم شعور داره.....🙃 میفهمه کی دوسش داره کی نداره😊🤞🏻 خیلیا بودن که بودنشون حس نشد😏🚶🏻‍♀ گرفتی که؟🙃💔 ༄༄༄༄༄༄༄༄༄༄༄༄༄༄༄༄༄༄༄༄༄༄ ‏من برای دشمنانم وقت ندارم.. ༆༆༆༆༆༆༆༆༆༆༆༆༆༆༆༆༆༆༆༆༆༆ ادمینش واقعا دیوونه س😂🤪👆🏻 یه سر بزن کیوتی🥺💕
Показати все...