چِم | Chem
{سهم ما از ادبیات کماکان اشک است} چم کانالی برای شعر در زبان مازنی چم برابر است با مه؛ اما وسعت معناییآن بسیار گسترده است چنانکه هرگاه شخص در سختی و تنگناست گویند در چم گیر کرده یا هرگاه... #ناشناس: https://telegram.me/BChatBot?start=sc-733014-4TjAUBS
Більше194
Підписники
Немає даних24 години
-27 днів
-1030 днів
- Підписники
- Перегляди допису
- ER - коефіцієнт залучення
Триває завантаження даних...
Приріст підписників
Триває завантаження даних...
حالا که پیراهنت را
بر چهره کشیدهای
و آن رشته موی سیاه از پیشانیات
کنار نمیرود
حالا که دهانت مینای خاموشی شده
وبازار پرنده فروشان را
به آتش کشیده
با سینهام
با این گور هزار ساله چه کنم
که هر چه مرگ را کنار میزنم
استخوانهای گمشدهات را
پیدا نمیکنم
#فریبا_کاحیدی
@chem_poem
گفتم بهغیر عشق چه باشد گناه من؟
گفتند زندگانی عاشق گناه اوست!
#ملک_الشعرای_بهار
@chem_poem
به هرکجا بود افتادهای، نظیر من است
دگر مخوان ز ره طنز «بینظیر» مرا
#طالب_آملی
@chem_poem
ما بارگه دادیم، این رفت ستم بر ما
بر قصر ستمکاران گویی چه رسد خذلان؟!!!
#خاقانی
@chem_poem
به تیغ حادثه زخم از تو و, نمک بامن
بزن به سنگ مرا , جرأت ترک با من
به روزگار بگو ؛ من گذشتم از سهمم
همیشه قسمت توبیش و, کمترک بامن
مگر زمانه مرا باز بچه گیر آورد
که کرده است هوای "الک دولک" بامن
اگر کسی خبر از نان و عشق و گل می خواست
بگو که یک شبه رفتند به درک با من
چقدر بین من و زندگی به هم خورده است
آهای مرگ , خودت را بزن محک بامن
من از تمامی این شهر , پرس و جو کردم
ولی نداشت کسی درد مشترک بامن
#سید_محمدعلی_رضازاده
@chem_poem
گر مرد رهی میان خون باید رفت
وز پای فتاده سرنگون باید رفت
تو پای به ره درنه و از هیچ مپرس
خود راه بگویدت که چون باید رفت
#عطار
@chem_poem
قطع امید کردهام از ماندن
دنیا نخواست بار گرانم را
#مجتبی_صادقی
@chem_poem
ما قادر به پرداختِ خراجِ اشکهای وحشی نیستیم
#ویلیام_باتلر_ییس
@chem_poem
باغ باران خورده می نوشید نور .
لرزشی در سبزه های تر دوید:
او به باغ آمد ، درونش تابناک ،
سایه اش در زیر و بم ها ناپدید.
شاخه خم می شد به راهش مست بار ،
او فراتر از جهان برگ و بر.
باغ ، سرشار از تراوش های سبز،
او ، درونش سبز تر ، سرشارتر.
در سر راهش درختی جان گرفت
میوه اش همزاد همرنگ هراس.
پرتویی افتاد در پنهان او :
دیده بود آن را به خوابی ناشناس.
در جنون چیدن از خود دور شد.
دست او لرزید ، ترسید از درخت.
شور چیدن ترس را از ریشه کند:
دست آمد ، میوه را چید از درخت.
سهراب سپهری
👍 1
Оберіть інший тариф
На вашому тарифі доступна аналітика тільки для 5 каналів. Щоб отримати більше — оберіть інший тариф.