cookie

Ми використовуємо файли cookie для покращення вашого досвіду перегляду. Натиснувши «Прийняти все», ви погоджуєтеся на використання файлів cookie.

avatar

ܟࡎߊ‌߬ر 🌰ددی🙈

شروع رمان جذاب ( فندق ددی و حصار آغوش) 🙈💋 حین اسپنک زدناش انگشتشُ تو دهنت عقب و جلو کنه🍓🌸

Більше
Рекламні дописи
6 474
Підписники
-1724 години
-797 днів
-47930 днів

Триває завантаження даних...

Приріст підписників

Триває завантаження даних...

#part_392 ** کلافه در حالی که شیر از رو میبستم به اون دوتا وروجک نگاه کردم. دلوین مجبور کرده بود امیر رو که شلوارک بپوشه تا باهم ست بشن. پسر تخسم کپی برابر باباش بود. اصلا دوست نداشت شلوارک پاش کنه... اما حریف خواهرش هم نمیشد. - من دوست ندارم اینو خب. - بیخود یعنی چی...نگاه کن داداشی چه بهت میاد... شبیه هم شدیم. برای اینکه بحثشون‌رو قطع کنم داد زدم: - بچه ها بیاید خاله اومده دلوین دست امیر رو کشید و با گفتن بدو مامان سمت در دویدن. ساک هاشون رو برداشتم. در رو قفل کردم و از خونه بیرون اومدم.. سوار ماشین که شدم رکسانا لب زد: - بریم همون سمت. با اخم نه ای گفتم که ادامه داد. -شنیدم نیست...رفته خارج... برای اون سهامی که داشت. ناباور نگاهش کردم...چرا ته ته دلم دلش میخواست ببینتش _ نمیتونم ببینم..ولم کن...ولم کن.. آههه آخخخ درش بیاارر چنگ دستام دور گلوش سفت تر میشه و  محکم تر از قبل دیلدو کمریو داخلش میکوبم _ ببند دهنتو هناو تا وقتی نگی مامی وضع همینه چشات بستس پوشک میشی و هر روز این ک*ص تپلیت گاییده میشه دختر کوچولوی لجباز . با گریه جیغ میزنه: _ نمیگم نمیگمم عوضی آخهخهه درد دارههه پوزخندی میزنم و بی هوا شوکر برقیو مستقیم روی تپل ابدارش میزارم که مثل جنون زده ها تو بغلم شروع میکنه به لرزیدن و ..... https://t.me/+7XO7ca4vqVlmYjc8
Показати все...
👍 10 1
🌰ددی #part_272 - اره بیارش.. صدرا من رو از جام بلند کرد و سمت همون دوشی که لاله وصل کرده بود برد. - وسایلش رو اماده کن تو. باشه ای گفت و من رو به دست لاله داد و خودش هم رفت. - بیا اینجا ببینمت ک..ص قشنگ. یه قدم بهش نزدیک شدم... این چشم های وحشی ک قرمزش داشت روانیم میکرد. - میدونی چی دوست دارم الان؟ همزمان با زدن حرفش نگاهش رو به عقب چرخوند... انگار که بخواد ببینه صددرا رو - چی ؟ - این که بندازمت زمین... بشینم رودهنت تا تو بااون زبون خوشگلت بلیسی برام. مات نگاهش کردم. چنگی به ک..صم زد و جلو کشیدنم. - ولی فعلا نمیتونم... چه رنگشم پرید. بعد قهقهه بی نمکی زد مسخره. حمومم کرد...البته بیشتر میشهگفتدستمالی تا حموم کردن. صدرا که کلا حواسش به اینجا نبود... داشت وسلبه هارو جمع میکرد. بهشت.م اب انداخته بود پاهامو باز کردم و بهشت ملوسم رو به چهارتا شوهرم نشون دادم.._نمی خواید جرم بدین!؟ آلتتو میخوام..شایان نگاهی بهم انداخت از جاش بلند شد _اولین نفر خودمم خانومم..اومد سمتم لیس عمیقی از وسط پام زد که اهی کشیدم: اه بخور شایانم بخور..چنان اه و ناله ای سر دادم که اون سه تا برادرشم سمتم اومدن. نیما اومد کمکش و دوتایی بهشتم رو خوردن..‌رادان و نریمان هم سینه هام و لبو لوچه هام رو دیگه طاقت نداشتم نالیدم : اه مردونتو میخوام شایان منو بکن اه.._جوووون چشم خانمم‌.. الـ‌تش رو گذاشت دم سوراخم با فرو کردن داخل بهشتم جیغی کشیدم که رادان با لباش خفم کرد و.... https://t.me/+0a5gLuvc5GQwOTA0
Показати все...
👍 26 1
معشوقه🔞 مشترک💦 رقابت دو برادر ناتنی دشمن برای داشتن نغمه، دختر ریزه میزه کوچولویی که برای انتقام نزدیکشون شده اما با گرفته شدن #باکرگیش  توسط یکی از برادرا  و عاشق شدنش نقشه هاش به هم میریزه اونیکی برادر با فهمیدن این قضیه قصد داره بکشدش.......😱🔞🔥 https://t.me/+XePAGyeNAIcwMTE8
Показати все...
👍 1
#part_391 خیره به نقطه ی سفید مقابلم بودم که دستی روی شونم قرار گرفت. - عمو یادگار کجایی؟ نگاهم رو به اطراف چرخوندم...تازه متوجه شدم که بچه ها نیستن. - کجا فرستادیشون؟ وای رکسانا... عین یه کلاف پاره پاره سردرگم. رکسانا همونجور که کنارم مینشست نفس عمیقی کشید و ادامه داد. - چیزی نیست اقتضای سنشونه. چپ چپ نگاهش کردم و با حرص گفتم: - پدر داشتن اقتضای سنه؟ چرا شر و ور میگی تو اخه برای خودت. رکسانا نگاهم کرد.. اونقدر دقیق که انگار میخواد داخلم رو بشکافه و ببینه. -نمیدونم...خودت میدونی.. مات نگاهش کردم...همین یعنی؟ کلش همین؟ خدایا بسه دیگه دارم روانی میشم از دست کارهای این ها. - گفته دلش میخواد بره دریا...بایدمرخصی بگیرم...میای باهامون. رکسانا هومی کشید و توی گوشیش چیزی تایپ کرد. - اره فقط کِی؟ شونه ای بالا انداختم و لب زدم: - اخر هفته خوبه؟ یزدان یه ورزشکار کله خراب و خشن سکسیه .... که بدجور هیز و دلبره😂 رو همه دخترا هم کراش می‌زنه‌😐😂باشگاه بدنسازیم‌ داره مربی دخترای خوشگل و خوش هیکل هم میشه😁😂 ولی چی میشه دلش‌و بده به یه دختره‌ ریزه میزه‌ بغلی که نه بالاتنه دلخواهی داره نه دلبری ولی یه زبون تند و تیز داره، البته‌ دیدن زدن آیه خانم با سِت‌توری سفیدش هم بی‌تاثیر نبوده...... https://t.me/+LTnncz35f-UzNzNk https://t.me/+LTnncz35f-UzNzNk کپی ممنوع❌
Показати все...
👍 22 9
#part_391 خیره به نقطه ی سفید مقابلم بودم که دستی روی شونم قرار گرفت. - عمو یادگار کجایی؟ نگاهم رو به اطراف چرخوندم...تازه متوجه شدم که بچه ها نیستن. - کجا فرستادیشون؟ وای رکسانا... عین یه کلاف پاره پاره سردرگم. رکسانا همونجور که کنارم مینشست نفس عمیقی کشید و ادامه داد. - چیزی نیست اقتضای سنشونه. چپ چپ نگاهش کردم و با حرص گفتم: - پدر داشتن اقتضای سنه؟ چرا شر و ور میگی تو اخه برای خودت. رکسانا نگاهم کرد.. اونقدر دقیق که انگار میخواد داخلم رو بشکافه و ببینه. -نمیدونم...خودت میدونی.. مات نگاهش کردم...همین یعنی؟ کلش همین؟ خدایا بسه دیگه دارم روانی میشم از دست کارهای این ها. - گفته دلش میخواد بره دریا...بایدمرخصی بگیرم...میای باهامون. رکسانا هومی کشید و توی گوشیش چیزی تایپ کرد. - اره فقط کِی؟ شونه ای بالا انداختم و لب زدم: - اخر هفته خوبه؟ یزدان یه ورزشکار کله خراب و خشن سکسیه .... که بدجور هیز و دلبره😂 رو همه دخترا هم کراش می‌زنه‌😐😂باشگاه بدنسازیم‌ داره مربی دخترای خوشگل و خوش هیکل هم میشه😁😂 ولی چی میشه دلش‌و بده به یه دختره‌ ریزه میزه‌ بغلی که نه بالاتنه دلخواهی داره نه دلبری ولی یه زبون تند و تیز داره، البته‌ دیدن زدن آیه خانم با سِت‌توری سفیدش هم بی‌تاثیر نبوده...... https://t.me/+LTnncz35f-UzNzNk https://t.me/+LTnncz35f-UzNzNk کپی ممنوع❌
Показати все...
آسیه احمدی/ آیــه‌عشـــ❤️‍🩹ـق‌بخـــوان

پارت گذاری منظم😍 آیــه‌عشـــ❤️‍🩹ـق‌بخـــوان تمــام آنچــه دارمـ❤️ـــی[دردست چاپ] بــ🍃ــاوَرهـا تَــرکــ بَـرمی دارَنـد [در دست چاپ] خــفـ🔥ـقـان [در دست چاپ] لینک پیام ناشناس:

https://telegram.me/dar2delbot?start=send_ZmvjlP

ادمین تبلیغات: @oranooossss

#part_391 خیره به نقطه ی سفید مقابلم بودم که دستی روی شونم قرار گرفت. - عمو یادگار کجایی؟ نگاهم رو به اطراف چرخوندم...تازه متوجه شدم که بچه ها نیستن. - کجا فرستادیشون؟ وای رکسانا... عین یه کلاف پاره پاره سردرگم. رکسانا همونجور که کنارم مینشست نفس عمیقی کشید و ادامه داد. - چیزی نیست اقتضای سنشونه. چپ چپ نگاهش کردم و با حرص گفتم: - پدر داشتن اقتضای سنه؟ چرا شر و ور میگی تو اخه برای خودت. رکسانا نگاهم کرد.. اونقدر دقیق که انگار میخواد داخلم رو بشکافه و ببینه. -نمیدونم...خودت میدونی.. مات نگاهش کردم...همین یعنی؟ کلش همین؟ خدایا بسه دیگه دارم روانی میشم از دست کارهای این ها. - گفته دلش میخواد بره دریا...بایدمرخصی بگیرم...میای باهامون. رکسانا هومی کشید و توی گوشیش چیزی تایپ کرد. - اره فقط کِی؟ شونه ای بالا انداختم و لب زدم: - اخر هفته خوبه؟
Показати все...
sticker.webp0.14 KB
دختر و پسر برده ی لخت ، نوبتی ک.صم لیس میزدن که سرشون داد زدم و موهاشون کشیدم _ این چه طرز لیس زدن آشغالا زود باشید تند تر عمیق تر ، آخ .. ه*رزه های کثیف زبونشون تند تند لای لا..بیا هام کشیدن وعمیق مکش میزدن . _ هرکدومتون بتونه ا*رضام کنه بهش یه جایزه میدم اون یکیم که نتونه سرش میبرم ، از ترس جونشون مثل سگای وحشی پاهام باز کردن و سر لیس زدن رقابت میکردن _ اااه زود باشین سگای خوب تند تند ک.صم لیسش بزنین آفررررین جووون رو چ.وچولم بیشتر ... https://t.me/+7XO7ca4vqVlmYjc8 رابطه جنسی و سواستفاده رپتایل لزبین از برده های انسانی 😈🔞 #محدودیت_سنی⚠️
Показати все...
🌰ددی #part_271 ** با حس فشار هایی که داشت به شکمم میومد چشم باز کردم. ددی کنارم نشسته بود و داشت اروم اروم شکمم رو ماساژ میداد. وقتی چشم های بازم رو دید گفت: - هیش...شل کن شکمتو دلوین. خواب بودم هنو...گیج و گنگ به حرفش گوش دادم و نمیدونم چیکار کرد. که مصادف شد با شنیدن صدای شر شر. خواب به کل از سرم پرید و مات و مبهوت به ددی نگاه کردم. - تنبیهت بمونه برای بعد...باید برگردیم. لب برچیده گفتم: - خب من که نمیخواستم جیش کنم...خودت فشار دادی...تقصیر من چیه. ددی یه جوری نگاهم کرد که انگار داره یه موجود فوق العاده خنگ رو میبینه. - دلوین! اب دهنم رو قورت دادم و همزمان سرم رو به نشونه ی چیه تکون. بدون اینکه نگاه از من برداره بلند گفت: - لاله...درست کردی؟ این بچه رو هم باید بشوری. توی جام نشستم و تازه نگاهم به لاله افتاد. دوش درسته کرده بود... اینقدر این لاله بلد بود که گاهی حس میکردم دختر جنگله. از لای در به #مادرشوهر و #پدرشوهرم چشم دوختم داشتن باهم #س‌_کس میکردن و من#حشری شده بودم،خیلی وقت بود تو کف پدرشوهرم بودم و حالا که با چشم میدیدم چه ..#ک.یر کلفتو درازی داره و اون ..ک.یرو کلفت و خوشگلش داره توی ..#ک..ص چروکیده و پیر مادرشوهرم میره عصبی در اتاقو باز کردم و شورتم رو توی صورت مادر شوهرم پرت کردم و لیسی به ...یر پدرشوهرم زدم _بسه اون پیری رو نکن منو #بکنن اههه اخخ مادر#شوهرم که انگار بدش نیومده بود #لیسی به #ک..صم زد و #پدرشوهرم هم..#ک..یرشو بدون ملایمت توی ک..ونم فرو کرد و مشغول تلمبه زدن شد.. https://t.me/+R-7UlMJa0YoxMjQ0
Показати все...
👍 34 13
🌰ددی #part_271 ** با حس فشار هایی که داشت به شکمم میومد چشم باز کردم. ددی کنارم نشسته بود و داشت اروم اروم شکمم رو ماساژ میداد. وقتی چشم های بازم رو دید گفت: - هیش...شل کن شکمتو دلوین. خواب بودم هنو...گیج و گنگ به حرفش گوش دادم و نمیدونم چیکار کرد. که مصادف شد با شنیدن صدای شر شر. خواب به کل از سرم پرید و مات و مبهوت به ددی نگاه کردم. - تنبیهت بمونه برای بعد...باید برگردیم. لب برچیده گفتم: - خب من که نمیخواستم جیش کنم...خودت فشار دادی...تقصیر من چیه. ددی یه جوری نگاهم کرد که انگار داره یه موجود فوق العاده خنگ رو میبینه. - دلوین! اب دهنم رو قورت دادم و همزمان سرم رو به نشونه ی چیه تکون. بدون اینکه نگاه از من برداره بلند گفت: - لاله...درست کردی؟ این بچه رو هم باید بشوری. توی جام نشستم و تازه نگاهم به لاله افتاد. دوش درسته کرده بود... اینقدر این لاله بلد بود که گاهی حس میکردم دختر جنگله. از لای در به #مادرشوهر و #پدرشوهرم چشم دوختم داشتن باهم #س‌_کس میکردن و من#حشری شده بودم،خیلی وقت بود تو کف پدرشوهرم بودم و حالا که با چشم میدیدم چه ..#ک.یر کلفتو درازی داره و اون ..ک.یرو کلفت و خوشگلش داره توی ..#ک..ص چروکیده و پیر مادرشوهرم میره عصبی در اتاقو باز کردم و شورتم رو توی صورت مادر شوهرم پرت کردم و لیسی به ...یر پدرشوهرم زدم _بسه اون پیری رو نکن منو #بکنن اههه اخخ مادر#شوهرم که انگار بدش نیومده بود #لیسی به #ک..صم زد و #پدرشوهرم هم..#ک..یرشو بدون ملایمت توی ک..ونم فرو کرد و مشغول تلمبه زدن شد.. https://t.me/+R-7UlMJa0YoxMjQ0
Показати все...
•𝙝𝙤𝙩 𝙣𝙞𝙜𝙝𝙩🍑•

انقدر وحشیانه ترتیبتو داده باشه که تا دست رو کـ‌لوچه ات میزنی جاش بسوزه و درد کنه...🍑🔞 #کپی_ممنوع❌ ورود افراد زیر🔞سال به هیچ عنوان توصیه نمیشود‼️

Оберіть інший тариф

На вашому тарифі доступна аналітика тільки для 5 каналів. Щоб отримати більше — оберіть інший тариф.