چای بیقند ☕
گاه گاهی که دلم از دوریات غم میگرفت قطره ای #فریاد در #فنجان #شب میریختم Gatsbying... #صدف https://telegram.me/BChatBot?start=sc-704571-WVbUnGz
Більше188
Підписники
Немає даних24 години
-27 днів
-2030 днів
- Підписники
- Перегляди допису
- ER - коефіцієнт залучення
Триває завантаження даних...
Приріст підписників
Триває завантаження даних...
01:46
Відео недоступнеДивитись в Telegram
دل در گروِ چند هنر داشتم، این شد!
ای بی سپران! من که سپر داشتم این شد!
رودی که به سَد خورد، ز اندوه ورم کرد
یعنی عطشِ سیر و سفر داشتم این شد!
خاکسترِ گردوبُنِ پیری به چناری،
فرمود که بسیار ثمر داشتم این شد!
با خاکِ سیه، جمجمهی خالیِ جمشید،
فرمود زِ افلاک خبر داشتم این شد!
نی گفت که تلخ است جهان، گفتمش این نیست...
نالید که من بارِ شِکَر داشتم این شد...!
#حسین_جنتی
@poem_tea
54.04 MB
کی به انداختن سنگ پیاپی در آب
ماه را می شود از حافظهی آب گرفت...؟
#فاضل_نظری
@poem_tea
❤ 1
فرق پاییز و تو این است: تو پاییزتری
من غم انگیزترم یا تو غم انگیزتری؟
خوردم اما نشدم مست چنان! منتظرم
که به دستم بدهی کاسهی لبریزتری
اینهمه زخم زدی بر دل من، باز بزن
منتها با تبر و با قمهی تیزتری
تو و چنگیز مغول هر دو به یک اندازه
کشتهاید، آاااه ولی باز تو خونریزتری
با تو خورشید فقط صبح سخن میگوید
با تو که از همهی شهر سحرخیزتری
پرم از خاطرههای بد و بد، کاش از تو
داشتم خاطرهی خاطره انگیزتری
به خودت خیره شو در آینه و بعد بگو
من غم انگیزترم یا تو غم انگیزتری؟
#مجید_بابازاده
@poem_tea
من معتتقدم سنگدلی خصلت زشتیست
برعکسِ کسانی که به این درد دچارند
من عاشق اینم که فقط عشق بورزم
حتی به کسانی که مرا دوست ندارند
حساسم و حساسیتم دستِ خودم نیست
باید همه را راضی و خرسند ببینم
من عاشق اینم که لبِ خلقِ خدا را
هر ثانیه در حالتِ لبخند ببینم
شاعر شده ام تا همه را دوست بدارم
جز عشق به همنوع در اندیشهی من نیست
ای کاش یکی حرف مرا درک کند که
بی عشق در این عالَمِ فانی نتوان زیست
یک عمر بدی دیدم و نادیده گرفتم
بخشیدن هرگونه خطا عادت من بود
بیچاره کسانی که به نفرین گذراندند
عمری که به اندازهی یک پلک زدن بود
ای خلق سراسیمه در این فرصتِ کوتاه
بیهیچ دلیلی همه را دوست بدارید
اصرار بورزید به تغییر شرایط
در مزرعهی سینهی خود عشق بکارید...
#محمدرضا_نظری
@poem_tea
من و تو همسفر و همقطار یکدگریم
مسافر هم و چشمانتظار یکدگریم
نشد محبت ما همچنان نهان باشد
که دوستداشتنِ آشکارِ یکدگریم
من از «تو» عشق میآموزم و تو از «من» عشق
معلم هم و آموزگار یکدگریم
دو قایقیم ز گردابها خلاص شده
دو عاشقیم که دیگر کنار یکدگریم
قفس چه با خود میگوید؟ آسمان همیم
خزان چه در سر دارد؟ بهار یکدگریم
شبت بهخیر ولی تا قرار فردا صبح
چه دیر میگذرد، بیقرار یکدگریم...
#سجاد_سامانی
@poem_tea
❤ 1
گفتگو سخت است، با اشعار گلچین نیز هم
گر کنی صد بار آنرا خوب تمرین نیز هم
زندگی ته مزه اش تلخ است، مثل چای تلخ
هرقَدَر در آن بریزی قندِ شیرین نیز هم
مردگان عشق بسیارند در تاریخ... آه...
گاه با آنکه نمیگردند تدفین نیز هم
گاه از خود خسته ای، دلمردهای، سیری ز خویش
شادمان هرگز نمیگردی به تحسین نیز هم
هر دو یک شهرند، یکسانند، شهر شعر و عشق
هرکه آزرده از آن شد، شود زین نیز هم...
از شروط رستگاری چیست؟ عاشق ماندن است...
میکنم مکتوب و، امضا بهر تضمین نیز هم...
شعر دنیای عجیبی نیست، دنیای دل است
میکند از عشق و از دل، شعر تمکین نیز هم...
حال ما را، خوب یا بد، شعر تعیینش نکرد
کرد حال بیتها را عشق تعیین نیز هم...
عشق تا وقتی نباشد، شعر مشتی یاوه است...
زهر همان زهرست... گو در جام زرین نیز هم...
#مهدی_نوغانچی_صالح
@poem_tea
❤ 2💘 1
قصد مرا کردی ولی مقصود یادت رفت
او را که قلبش زادگاهت بود یادت رفت
یک عمر معبد ساختی از شانههای من
اما نمیدانم چرا معبود یادت رفت
در شهر پرآوازهام -در مردمکهایم-
کم بودی و جبران این کمبود یادت رفت
ذهنت شبستانی پر از زنهای خوشبخت است
حق داشتی تنهاییام را زود یادت رفت
خاموش میکردی دلم را بعد میرفتی
این گردسوز کهنهی پر دود یادت رفت
پیشانیام دلتنگ لبهای تو بود اما
هنگام رفتن بوسهی بدرود یادت رفت
#حسنا_محمدزاده
@poem_tea
❤ 2
تو به صد آئینه از دیدن خود، سیر نه ای
من به یک چشم ز دیدار تو چون سیر شوم...
#صائب_تبریزی
@poem_tea
هر بار نگاهت میکنم، جمله ای آشنا به ذهنم میرسد؛
در این سر زمین هنوز چیزی هست که ارزش زندگی کردن دارد...
#محمود_درویش
@poem_tea
❤ 3💔 1