cookie

Ми використовуємо файли cookie для покращення вашого досвіду перегляду. Натиснувши «Прийняти все», ви погоджуєтеся на використання файлів cookie.

avatar

آراج

از پشت بغلش کنی به خودت فشارش بدی هی پوست گردنشو میک بزنی🔥 شروع رمان بزرگسال #آراج https://t.me/c/1579569132/4869 به قلم راحلهdm کپی ممنوع❌

Більше
Рекламні дописи
23 309
Підписники
-18324 години
-1617 днів
-60330 днів
Час активного постингу

Триває завантаження даних...

Find out who reads your channel

This graph will show you who besides your subscribers reads your channel and learn about other sources of traffic.
Views Sources
Аналітика публікацій
ДописиПерегляди
Поширення
Динаміка переглядів
01
امیرحسام دولت شاهی... سرگردی خشن و متعصبی که قیم بچه‌ی چند ماهه برادرش شده، سرگردی که حتی اسمش ترس رو به دل همه می‌ندازه، همه ازش حساب میبرن جز سوین... دختری سکسی و لوند که با دلبریاش دل سنگو آب می‌کنه! با اومدن سوین به خونشون پیشنهادی میده که..🙊🔞 https://t.me/+I-MGqUok-8kyNmJk رمانی پر از صحنه های #بزرگسال_هات🔥
3800Loading...
02
#part1 نفس هام کشدار و بی قرار شده بود دستم رو آروم نزدیک بردم و وقتی دستمو روی آ.لت بزرگش گذاشتم نبض زدن بین پاهام رو حس کردم درست بود داداشم بود درست بود هم خون هم بودیم اما من حالا واسه داداش خودم خیس شده بودم منی که همیشه رابطه ی خواهر برادری رو کثیف میدونستم حالا خودم توی اون منجلاب غرق شده بودم شلوارش رو کمی کنار زدم و آروم از روی شورتش لمسش کردم خیلی کلفت و بزرگ بود..اگه فلج نبود میتونست از اون سرمایه بین پاهاش به دخترهای زیادی حال بده اما حالا تنها کسی که میتونست از اون سرمایه فیض ببره خواهرش بود یعنی من! https://t.me/+WIU7PlZ_X6Y3MWQ8
9870Loading...
03
کد مورس ۱ میلیونی همستر امروز 🧙‍♂️
7410Loading...
04
قیمت هر سکه همستر: 🪙🐹
1 0480Loading...
05
#part1 نفس هام کشدار و بی قرار شده بود دستم رو آروم نزدیک بردم و وقتی دستمو روی آ.لت بزرگش گذاشتم نبض زدن بین پاهام رو حس کردم درست بود داداشم بود درست بود هم خون هم بودیم اما من حالا واسه داداش خودم خیس شده بودم منی که همیشه رابطه ی خواهر برادری رو کثیف میدونستم حالا خودم توی اون منجلاب غرق شده بودم شلوارش رو کمی کنار زدم و آروم از روی شورتش لمسش کردم خیلی کلفت و بزرگ بود..اگه فلج نبود میتونست از اون سرمایه بین پاهاش به دخترهای زیادی حال بده اما حالا تنها کسی که میتونست از اون سرمایه فیض ببره خواهرش بود یعنی من! https://t.me/+WIU7PlZ_X6Y3MWQ8
4120Loading...
06
رها کنید ؛ من رها کردن و خیلی وقته که یادت گرفتم ، چیزی که میاد و قبول میکنم و اجازه میدم زمانش که تموم شد بره ، چیزی که برای منه قطعا بدون تلاشم برای من میمونه . ‌
1 0901Loading...
07
#گناهم‌باش #پارت1 یقه ی تاپم و از تنم فاصله دادم و نق زدم: _آیــی خیلی گرممه ماهــان! تو گلو خندید و کمی از مایع ی زرد رنگ داخل لیوانش ریخت و مزه کرد. _نگفتم نخور؟ تو که جنبه نداری چرا میشینی همراهیم می‌کنی بچه! انگار مستی عقلم و زایل کرده بود! حیا رو قورت دادم و بی هوا دستش و گرفتم و گذاشتم روی سینه ام. _مگه بچه سیــنه به این بزرگی داره؟ به تندی دست پس کشید. _نکن بچه! پاشو پاشو ببرمت زیر دوش آب سرد بلکه این مستی بپره از سرت، کم چرت و پرت بلغور کنی. عزیز جون بیاد تو رو توی این حال ببینه چوب تو ک.ونم می‌کنه. غش غش خندیدم و دستم و پس کشیدم. _نمیام نکن دایــی، بازم بریز برام. نوچی کرد و کلافه دستش و لای موهاش فرو برد. سرخوش خندیدم و کمی دیگه برای خودم از اون زهرماری ریختم و یکجا سرکشیدم. گلوم سوخت و صورتم درهم شد. تنم داغ بود کاش لباسم و میکندم. دستم و بردم زیر تاپم و بالا کشیدمش. _زُلفا!! تاپ و گوشه ای پرت کردم و خندیدم. _گــرمم بود. نگاهش  روی بالا تنه‌ام میخ شد و آب دهانش و پر صدا قورت داد. حرکاتم دست خودم نبود، با ماهان خیلی صمیمی بودم ولی نه دیگه در حدی که مقابلش با سوتین بشینم و دلبری کنم. کاش این زهرماری و نمی‌خورم. بهم گفته بود که نخور ولی من سرتق تر از این حرفا بودم صداش درست کنارم، زیر گوشم پیچید. _سایزت چنده زُلفا؟ هشتاد و پنج میزنی؟ چه بزرگن! چشمکِ ریزی زدم و گفتم: _پسندیدی؟ هشتاد میزنم. انگار کلا هرچی غذا میخورم گوشت میشه اینجا و  اون  پایینی. با سر به پایین تنم اشاره زدم. نگاهِ سرخش نشست روی شلوارکم نگاهِ اونم خمار شده بود و چشماش سرخ بود. تنم داغ بود و بین پام نبض میزد. چرا زیاده روی کرده بودم؟ تا خرخره خورده بودیم. نگاهم رفت پی خشتکِ ماهان، اوپس! یکی اینجا زده بود بالا. تنم و کمی جلو کشیدم و با خنده دستم و گذاشتم روی خشتکش. تکون شدیدی خورد و با ناله اسمم و صدا زد. هیچکدوم از کارام دست خودم نبود و انگار کنترلِ دستام از اراده‌ام خارج بود! کمی فشارش دادم و سرخوش خندیدم. _چه بزرگه ماهان! من که سایزم و گفتم بهت، تو نمیگی؟ هوشیار تر از من بود، کلافه دستم و پس زد _نکن زُلفا، داری تحریکم می‌کنی. شیطنت کردم و دوباره دستم و سر دادم رو خشتکش. _اگــه تحریــک بشـــی چی میــشــه؟ به یکباره بازوم و به چنگ گرفت و من و روی کاناپه خوابوند. روی تنم خیمه زد و غرید: _این میشه لبهاش و روی لبهام گذاشت و با ولع بوسیدتم. ادامه شو بیا تو چنل زیر بخون چطوری دایی ناتنیش مست به جونش میوفته 😱👇 https://t.me/+UD5nyjsRf6E5M2Jk https://t.me/+UD5nyjsRf6E5M2Jk https://t.me/+UD5nyjsRf6E5M2Jk زُلفا دختر شیطون و هاتی که عاشق دایی ناتنیش میشه و وقتی که هردو حسابی مستن باهم سکس میکنن. زلفا از اون شب چیزی یادش نمیاد تا اینکه شب عروسی داییش می‌فهمه حاملست!
7351Loading...
08
‌#پارت1 پارت اول رمان نبود لفت بده🤤👇🏼 با خستگی در خونه رو باز کردم و دستم و روی کلید گذاشتم تا برق روشن کنم که یکی از پشت محکم بهم چسبید و دستام بهم قفل کرد.. با وحشت خواستم جیغی بکشم که دستش و روی دهانم گذاشت و بدنم رو محکم به خودش فشرد. تقلا کردم تا خودم از بغلش در بیام ولی حتی نمیتونستم تکون بخورم. با دیدن مردی که سمتم میومد با چشمای درشت شده بهش نگاه کردم وصداهای نامفهومی در اوردم.. نقاب روی صورتش مانع میشد تو تاریکی بتونم چیزی ببینم همین وحشتمو بیشتر میکرد. جلوم قرار گرفت و دستش زیر چشمای خیسم کشید که به خودم لرزیدم.. کم کم دستش پایین اورد و محکم یقه مانتوم تو چنگش گرفت و تو یه حرکت از وسط پارش کرد.. از شدت ترس جیغ خفه ی کشیدم و تن بدنم تکون داد که سیلی محکمی از روی تاپ نازکم به بدنم زد و با صدای #خشنی گفت: -ببرش تو اتاق.. تا خواست منو سمت جلو ببره با هر زوری که بود بدنم از تنش جدا کردم و سمت در دویدم که به چهارچوب در نرسیده تنم از پشت کشید و دستش روی سی‌نه هام گذاشت: -کجا فرار میکنی توله سگ؟ امشب قراره جر بخوری.. از ترس تمام تنم میلرزید و بلند اسم شوهرم رو صدا زدم که دوباره جلوی دهنم گرفتن: -ببند دهنتو هرزه..! به زور منو سمت اتاق خواب بردن و روی تخت پرتم کردن که جیغ بلندی کشیدم. صدای فریاد مرده باعث شد مثل جوجه تو خودم جمع شم: -دِ روشن کن اون برقو تا کل همسایه هارو به اینجا نکشونده با روشن شدن برق چشمام محکم روی هم فشار دادم چند بار پلک زدم تا چشمم به نور عادت کنه.. با ترس سمت اون دوتا برگشتم که با دیدن شوهرم و مردی که کنارش ایستاده بود وحشت زده تو جام نیم خیز شدم ک....⛔️🔞💦 https://t.me/+bY3QrooOdaU0YTY5 https://t.me/+bY3QrooOdaU0YTY5 آیه دختر هات و لوندی که فانتزی های عجیبی تو رابطه هاش داره و شوهرش با دوستش بهش تجاوز میکنه و مجبورش میکنه ک...🙈👅🔞 #خشن💦
9120Loading...
09
👤446757 #پیام_ناشناس_جدید📬 سلامم نویسنده خوبییی؟🥲 میگم یه رمان جدید اومده که همون پارت اولش شو***رت آدمو خیص میکنه،🤤 اسمش بدلکاره پسره با #زن‌رفیقش تو مستی میخوابه تا زندگیشونو نجات بده... پارت اولش داشت برای دختره میخورد و دختره هم که مست بود، حالیش نبود #رفیق‌شوهرشه و آه و ناله میکرد پسره هم از خدا خواسته باهاش سک.س میکرد🙈💦 تورخدا جایی ندیدیش لینکشو بدی؟؟؟؟🥲 خیلی رمانش خوب بود، شبا با پارت اولش خودمو میمالیدم، اما ‌واسه اینکه مامانم نبینه لفت دادم و دیگه گمش کردم، 🤦🏻‍♀ تورخداااااااا لینکشوووو بدههه😭😭 #جواب سلام عزیزم، لینکشو میذارم، اما مجبورم زود پاک میکنم، چون یه بار فی***لتر شده، عضوگیری چنلش محدوده❌🔞👇👇👇 https://t.me/+aNeY7hBKKq1mMjk0 https://t.me/+aNeY7hBKKq1mMjk0 https://t.me/+aNeY7hBKKq1mMjk0 https://t.me/+aNeY7hBKKq1mMjk0 https://t.me/+aNeY7hBKKq1mMjk0 https://t.me/+aNeY7hBKKq1mMjk0 https://t.me/+aNeY7hBKKq1mMjk0 https://t.me/+aNeY7hBKKq1mMjk0 #درخواستی♨️  #محــــدودیت_ســــنی 💦
8150Loading...
10
#پارت_واقعی _ دختر کوچولوم میخواد بره تو دستشویی با خودش ور بره؟! تمام وزنم روی پاهاش بود و حرفا رو در حالی می زد که کنترل بدنم رو دستش گرفته بود و نمی تونستم جم بخورم. بریده بریده جواب دادم: _ کار شخصی دارم. کمرم رو لمس کرد و انگشت های کشیده‌ش به کش شلوارم رسید. _ تعارف میکنی؟ انگشت های من قدرت بیشتری برای لرزوندن دارن. نفس های کشدارم بیشتر از خیسی لباس زیرم اذیتم می کرد. _ لعنت بهت ...من تسلیمم ...ولم کن تورو خدا، باید برم دستشویی ... بر خلاف حرفی که زدم دستش رو از کش شلوارم رد کرد و درست جایی گذاشت که بین انگشت هاش و ممنوعه ترین قسمت بدنم، فقط تکه پارچه توری بود. _ بدنت صادق تر از زبونته ... عاجزانه گردنش رو محکم چسبیدم. کاش کسی بابت این کارم قضاومتم نمی کرد که دوس داشتم همینجا همه چیز رو فراموش کنم و بهش اعتراف کنم اون انگشت های کوفتیش زود تر لباس زیرم رو پس بزنه ... _ تمومش کن؛ من حالم خوب نیست ... دست هاش رو از دورم باز کرد و اجازه داد بلند بشم. _ میخوای بری؟ برو ... توان بلند شدن نداشتم و همونجا جا خشک کردم. _ پس چرا هنوز نشستی؟ پای ددی خواب رفت ...پاشو دیگه ... حتما باید برای موندن اونجا التماس می کردم؟ مظلومانه بهش خیره شدم و گردنش رو محکم تر نگه داشتم و خودمو بهش چسبوندم. _ نمی تونم؛ نمیدونم چم شده ...بی حسم. هنوز هم دست هاش روی هوا محلق بود و نمی خواست لمسم کنه. _ من میدونم چت شده! داغ کردی، بی حال شدی، خیسی، خودتو بهم می مالی ...نیم وجبیِ هورنی ... مشتی به سینه‌ش کوبیدم و نالیدم: _ اره اره ...همین که تو میگی اصلا ...همش زیر سر توعه ...منتظری التماست کنم؟ خمار و نسخ کنار گوشم پچ زد: _ منتظرم اعتراف کنی من حتی میتونم با دوتا جمله و لمس ساده، تحریکت‌ کنم. یقه لباسش رو چنگ زدم. نفس عمیقی کشیدم و مثل خودش کنار گوشش زمزمه کردم: _ باشه ...باشه میتونی! ضربه ای به باسنم زد و پاشو تکون داد. _ پاشو برو دستشویی حالا ... چی؟ ازم اعتراف گرفت که منو بفرسته دستشویی و خودم کار رو تموم کنم؟ _ نمیخوام ... مردک روانی ...تشنه خواهش و التماس بود. _ چی میخوای؟ من تشنه چی بودم؟ دست هاش؟ بوسه هاش؟ حرفای اغوا کننده‌ش؟ سلطه گر بودنش؟ _ میخوام تو برام انجامش بدی ... ⭕️🔞⭕️🔞⭕️🔞⭕️🔞 https://t.me/+eAPkSu9yAephM2Zk https://t.me/+eAPkSu9yAephM2Zk https://t.me/+eAPkSu9yAephM2Zk https://t.me/+eAPkSu9yAephM2Zk https://t.me/+eAPkSu9yAephM2Zk https://t.me/+eAPkSu9yAephM2Zk https://t.me/+eAPkSu9yAephM2Zk چاووش خان رئیس کازینو واسه هر کی سگ و بد اخلاق باشه پیش عروسکش بد جور نازکش و ددی تشریف داره 👇🏻⭕️🔥 https://t.me/+eAPkSu9yAephM2Zk https://t.me/+eAPkSu9yAephM2Zk https://t.me/+eAPkSu9yAephM2Zk
1 6730Loading...
11
کد مورس ۱ میلیونی همستر امروز 🧙‍♂️
1970Loading...
12
#part1 نفس هام کشدار و بی قرار شده بود دستم رو آروم نزدیک بردم و وقتی دستمو روی آ.لت بزرگش گذاشتم نبض زدن بین پاهام رو حس کردم درست بود داداشم بود درست بود هم خون هم بودیم اما من حالا واسه داداش خودم خیس شده بودم منی که همیشه رابطه ی خواهر برادری رو کثیف میدونستم حالا خودم توی اون منجلاب غرق شده بودم شلوارش رو کمی کنار زدم و آروم از روی شورتش لمسش کردم خیلی کلفت و بزرگ بود..اگه فلج نبود میتونست از اون سرمایه بین پاهاش به دخترهای زیادی حال بده اما حالا تنها کسی که میتونست از اون سرمایه فیض ببره خواهرش بود یعنی من! https://t.me/+WIU7PlZ_X6Y3MWQ8
3191Loading...
13
🔖 همستر لیست شد
2470Loading...
14
قیمت هر سکه همستر: 🪙🐹
3130Loading...
15
_ استاد چرا بین پات و میخارونی همش؟ با بی‌حوصلگی نگام کرد. _ این لباس و دیگه برای کلاس خصوصی نپوش ستاره، اذیت میشم. منظورش و فهمیدم و لبخندی معنادار زدم. _ یعنی حشری شدی با دیدن یه خط سینه ساده!؟ دست گرمش و روی رونم کشید. - ساده است این ۸۵ های لعنتی؟! دستش و برداشتم و روی سینه.م گذاشتم که طاقت نیاورد و...🔥🫢❌ https://t.me/+cuPFd0ejsvFlMWU0 سک‌س دختر دانشجو با استاد ریاضی سک‌سی و جذابش توی کلاس خصوصی و...🔞💦
3200Loading...
16
کد مورس ۱ میلیونی همستر امروز 🧙‍♂️
4000Loading...
17
قیمت هر سکه همستر: 🪙🐹
4880Loading...
18
آموزش اتصال ولت به همستر : 🐹
1170Loading...
19
کد مورس ۱ میلیونی همستر امروز 🧙‍♂️
1810Loading...
20
قیمت هر سکه همستر: 🪙🐹
3500Loading...
21
_ استاد چرا بین پات و میخارونی همش؟ با بی‌حوصلگی نگام کرد. _ این لباس و دیگه برای کلاس خصوصی نپوش ستاره، اذیت میشم. منظورش و فهمیدم و لبخندی معنادار زدم. _ یعنی حشری شدی با دیدن یه خط سینه ساده!؟ دست گرمش و روی رونم کشید. - ساده است این ۸۵ های لعنتی؟! دستش و برداشتم و روی سینه.م گذاشتم که طاقت نیاورد و...🔥🫢❌ https://t.me/+cuPFd0ejsvFlMWU0 سک‌س دختر دانشجو با استاد ریاضی سک‌سی و جذابش توی کلاس خصوصی و...🔞💦
8781Loading...
22
📌 می دونستید رمان #آراج تو چنل 🔡🔡🔠 به اتمام رسیده🥳 📌700 پارت کامل و بدون سانسور 📌 تو چنل اصلی حداقل یکسال دیگه رمان تموم میشه جهت عضویت در vip و خواندن کاملِ رمان، مبلغ 45.000  تومان به شماره کارت زیر واریز کرد 6104337952081634 بانک ملت( بنام داخم) و فیش واریزی را برای ادمین ارسال کرده تا لینک و دریافت کنید. @somi_rr توجه: به زودی عضویت vip بسته میشه
2 5410Loading...
23
قیمت هر سکه همستر: 🪙🐹
4100Loading...
24
کد مورس ۱ میلیونی همستر امروز 🧙‍♂️
5321Loading...
25
اینم هدیه من به شما تا سه ماه قطع نمیشه♥️
8840Loading...
26
tg://proxy?server=5.78.77.99&port=443&secret=ee00000000000000000000000000000000616e6e6173682e636f6d
8811Loading...
27
_ استاد چرا بین پات و میخارونی همش؟ با بی‌حوصلگی نگام کرد. _ این لباس و دیگه برای کلاس خصوصی نپوش ستاره، اذیت میشم. منظورش و فهمیدم و لبخندی معنادار زدم. _ یعنی حشری شدی با دیدن یه خط سینه ساده!؟ دست گرمش و روی رونم کشید. - ساده است این ۸۵ های لعنتی؟! دستش و برداشتم و روی سینه.م گذاشتم که طاقت نیاورد و...🔥🫢❌ https://t.me/+cuPFd0ejsvFlMWU0 سک‌س دختر دانشجو با استاد ریاضی سک‌سی و جذابش توی کلاس خصوصی و...🔞💦
1 2372Loading...
28
📌 می دونستید رمان #آراج تو چنل 🔡🔡🔠 به اتمام رسیده🥳 📌700 پارت کامل و بدون سانسور 📌 تو چنل اصلی حداقل یکسال دیگه رمان تموم میشه جهت عضویت در vip و خواندن کاملِ رمان، مبلغ 45.000  تومان به شماره کارت زیر واریز کرد 6104337952081634 بانک ملت( بنام داخم) و فیش واریزی را برای ادمین ارسال کرده تا لینک و دریافت کنید. @somi_rr توجه: به زودی عضویت vip بسته میشه
1 0340Loading...
29
اینم هدیه من به شما تا سه ماه قطع نمیشه♥️
6770Loading...
30
tg://proxy?server=5.78.77.99&port=443&secret=ee00000000000000000000000000000000616e6e6173682e636f6d
5922Loading...
31
شهاب آریا... یه استاد دانشگاه جذاب و سکسی 🔥 اون یه استاد نابغه است که دخترای دانشگاه براش جون میدن، اما اون نگاهش فقط به یک نفره... یه دانشجوی ریزه میزه‌ی لوند!🥹 ستاره، دختری معصوم که به بهانه کلاس خصوصی استاد شهاب اون و به خونه‌ی خودش میبره و..🙊💦❌ https://t.me/+cuPFd0ejsvFlMWU0 #صحنه_دار💦🤤
6430Loading...
32
📌 می دونستید رمان #آراج تو چنل 🔡🔡🔠 به اتمام رسیده🥳 📌700 پارت کامل و بدون سانسور 📌 تو چنل اصلی حداقل یکسال دیگه رمان تموم میشه جهت عضویت در vip و خواندن کاملِ رمان، مبلغ 45.000  تومان به شماره کارت زیر واریز کرد 6104337952081634 بانک ملت( بنام داخم) و فیش واریزی را برای ادمین ارسال کرده تا لینک و دریافت کنید. @somi_rr توجه: به زودی عضویت vip بسته میشه
5150Loading...
33
💦🌸💦🌸 🌸💦🌸 💦🌸 🌸 #مـدرســه_69🔞🔥 #پارت_1 _پوزیشن موردعلاقم 69 نظر تو چیه؟ تا حالا تو دهن هر دختری کردم راضی بوده میتونی از بقیه دانش آموزا بپرسی. با غیض سرمو تو کتابم کردم تا خودش بی خیال بشه. چقدر رک میگه همه دخترای مدرسه زیرخوابشن و حالا میخواد منو تست کنه. صدای خنده اشو شنیدم و کفششو روی صندلیم گذاشت و به سمتم خم شد و با تمسخر گفت: _میگن دو هموطن تو کشور غریب باید هوای همو داشته باشن بیا بریم دستشویی وقتی دارم لای پاتو میمکم تو وقتی از شدت شهوت میخوای غش کنی من هواتو دارم. دوستاش پشت سرش با این حرفش قهقهه زدن. اوپس پس حالا من سوژه قلدر و محبوب مدرسه شده بودم؟ نگاه همه روی ما جلب شده بود و اون با مرموزی خودکارشو زیر دامنم فرستاد که با حرص دستشو پس زدم. _پسر عجب رون سفید و توپری داری! الحق که دختر ایرونی گوشتی هستی مثل این دخترای خشک و شکستنی نیستی. ضربه ای به پاش زدم و از جا بلند شدم و سرمو بالا گرفتم تا این پسر محبوب مدرسه  و خوب ببینم که داشت با غرور و تحسین از سد تا پامو رصد میکرد. _ولی دخترا میگفتن زودانزالی داری که منم نمیتونم با پسری که زودی آبش میاد بخوابم. نگاهمو با تمسخر به سینه ورزشکاریش که بخاطر کروات شل و دکمه های باز پیراهنش پیدا بود، انداختم و با چندش گفتم: _ترجیح میدم پسر شاگرد اول مدرسه باهام لاس بزنه تا پسری که سه بار مشروط شده و هنوز تو مقطع دبیرستان گیر گرده. https://t.me/+_tk9b44WN7plMzFk https://t.me/+_tk9b44WN7plMzFk https://t.me/+_tk9b44WN7plMzFk ریحانه تو مدرسه اسپانیا درس میخونه و خیلی خوشگل و محبوبه و دیان پسر قلدر و چندسال مشروطیِ مدرسه که با همه سکس داشته و با دست رد ریحانه به سینه اش یه روز اونو تو دستشویی مدرسه خفت میکنه و...🙊🔞💦
1 8871Loading...
34
_ خوشت میاد شکمت بالا بیاد؟ سرم رو تند به نشونه نفی تکون دادم. _ من که زنت نیستم، قرار نیست واقعی باهات بخوابم که نگرانشی! دست میون موهای سیاهش که حالا رده هایی از سفیدی هم داشت، کشید. _ تو این جماعت رو نمیشناسی! پس فردا میان بالای همین تخت منتظر نگاه میکنن که مطمعن بشن من میریزم توش یا نه؟! منظورش رو نفهمیدم. _ چی می‌ریزی توی چی؟ روی تخت نشست و نگاه مشکوکی بهم کرد. _ جدا همینقدر خنگی یا واسه من داری ادای تنگا رو در میاری؟ الان میگفتم خنگم یا دارم ادای تنگ هارو در میارم؟ هیچ کدوم ... _ خب متوجه نشدم دیگه! سرش رو روی بالشت گذاشت و دستش رو زیر سرش برد. _ بیا دراز بکش ...بعدا خودت میفهمی! لجوجانه سمت تخت رفتم و حرصی نشستم. _ نچ ...الان میخوام بفهمم! اینجوری تا صبح خوابم نمیبره. انگشت زیر بینیش کشید و با جدیت جواب داد: _ الان من بگم باس آبمو بریزم توت تا حامله بشی، حالیت میشه؟ باز سوال پر رنگ تری توی ذهنم جا گرفت و کنجکاو به چشم هاش زل زدم. _ آب چیو؟ سیبک گلوش بالا پایین شد. پوست لبش رو از تو جویید و با تردید گفت: _ آب همون جایی که پز کلفت بودنش رو به ننه‌م دادی! ترس وجودم رو برداشت که سمتم راه افتاد. بدن مردونه‌ش رو بهم نزدیک کرد و دستش رو دور گلوم پیچید. _ آخخخ ... دستش آروم میون پاهام حرکت کرد. _ تنگه؟ با لکنت جواب دادم: _ مگه فرقی هم میکنه؟ انگشتش روی نازم نشست و بالا پایین کرد. _ باس بدونم سوراخی که میکنم توش دروازه نباشه ...چیز میز تو خودت نکرده باشی ...دستمالی نشده باشه ... خواستم جوابش رو بدم که دست روی دهنم گذاشت و ... https://t.me/+eRpKoDbTE44wNTdk https://t.me/+eRpKoDbTE44wNTdk https://t.me/+eRpKoDbTE44wNTdk https://t.me/+eRpKoDbTE44wNTdk https://t.me/+eRpKoDbTE44wNTdk https://t.me/+eRpKoDbTE44wNTdk https://t.me/+eRpKoDbTE44wNTdk https://t.me/+eRpKoDbTE44wNTdk https://t.me/+eRpKoDbTE44wNTdk https://t.me/+eRpKoDbTE44wNTdk https://t.me/+eRpKoDbTE44wNTdk https://t.me/+eRpKoDbTE44wNTdk https://t.me/+eRpKoDbTE44wNTdk https://t.me/+eRpKoDbTE44wNTdk ⚠️🔥مهام اعتمادی.. مردی هات و سکسی که عاشقِ خدمتکار کوچولوش میشه و با دیدنِ به*شتِ صورتی و تپلش، ح‌شری میشه و تو اتاقش خفتش میکنه و عقب و جلوش و جر میده.. #شورت‌خیس‌کن_سسکی❌❌ https://t.me/+eRpKoDbTE44wNTdk https://t.me/+eRpKoDbTE44wNTdk
1 4103Loading...
35
#بیمارستان_سکس💦🍆 مامان منو پشت پرده هل داد و شلوارم و پایین کشید -دکتر یجور پرده شو بدوز که نامزدش نفهمه عروسی بهم‌بخوره ،باباش بفهمه میکشتش روی تخت درازکشیدم وپاهام رو با خجالت بستم که دکتربا نگاه هیزی لای پاهام نشست _پاهاتو باز کن کوچولو ...چجوری پرده تو زدی؟ با خودت ور رفتی؟ با خجالت سرم و پایین انداختم _من...من... رو به مامانم گفت: -شما بیرون باشید پیش شما خجالت میکشه من حلش میکنم بین پاهای لختم وایساد _مگه برای دوخت پردت نیومدی؟پس راستش و بهم بگو تا پرده تو خوب بدوزم نامزدت نفهمه باخجالت و هزار بدبختی پاهامو بازکردم و دکتر زبونش و روی تپل باد کرده م کشید _از این به بعد اونجات نبض زد با خودت ور نرو بیا من خوبت میکنم سرمو باخجالت تکون دادم که پوزخندی زدوگفت _اگه‌نامزدت بفهمه پلمپ نامزدش رو قبلا کس دیگه ایی واکرده چکار میکنه؟ چشمام هراسیده شد و باترس بهش زل زدم _اگه میخوای بهش نگم بایدقبلش یه حالیم به من بدی قبل ازاینکه بخوام حرفی بزنم مردونگی کلفتش رو توی نازم هل دادو..🔞💦 https://t.me/+dBpxVVoEnIw0YjM0 https://t.me/+dBpxVVoEnIw0YjM0 https://t.me/+dBpxVVoEnIw0YjM0
1 7087Loading...
36
سینه های تازه جوانه زده اش از پشت تیشرت سفیدش مشخص بود با اخم و غیرت جلو رفت و دست تپل مریم را گرفت -برو خونتون دیگه بسه چقدر با پسرا بازی می کنی. او پسر منزوی کوچه بود به خاطر اخلاقش با کسی جوش نمی خورد و فقط با مریم خوب بود ان هم به خاطر سیریش بودن و بامزه بازی هایش! مریم زبانش را بیرون اورد: -به تو چه اصن چون با تو بازی نمیکنم حسودی می کنی؟ از غفلت شهاب استفاده کرد و به سمت پسرها رفت شهاب روی سنگ بلوک کنار دیوار نشست و با دیدن بدن به بلوغ رسیده اش که به چشم می امد حرص خورد -ایول گل زدم گل گل گل لعنتی بالا و پایین که می پرید آن توپک های کوچک هم تکان می خوردند -دیدی شهاب عجب گلی زدم و همان لحظه که داشت به سمت او می دوید پاهایش پیچ خوردند و روی زمین افتاد شهاب سریع به سمتش دوید -چیشد جوجه پاشو ببینمت شهاب همیشه نازش را می خرید و او خوب بلد بود خودش را برای او لوس کند با وجود شهاب هیچکس در محل نگاه چپ به او نمی انداخت خاک لباسش را تکاند و حین ضربه زدن به لباسش دستش به جاهای ممنوعه ی دخترک می خورد -هزار بار نگفتم فوتبال مخصوص دخترا نیست؟ الان خوبت شد افتادی گند خورد به هیکلت؟ مریم با ناز لب برچید: -شهاب جونی دعوام نکن غصم می شه شهاب با خنده ی کجی نگاهش کرد و دستش را گرفت -پیشی لوس او را به سمت خانه شان برد -برو خونه خودتو تمیز کن مریم اما بی خبر از همه جا لباسش را بالا داد و رو به شهاب گفت -شهاب جونی می می هام درد گرفتن وقتی خوردم زمین مثل زانوم که اون دفعه بوسش کردی خوب شه میشه اینا رو هم بوس کنی؟ شهاب آب دهانش را قورت داد و با دیدن نوک کوچک سینه اش.... *** -آرزو بیا زیپ لباسمو باز کن نوشیدنی ریخت روش باید عوضش کنم! دست بزرگ و گرمی پشتش نشست و بعد صدایی مردانه بیخ گوشش -هنوزم به سوتین اعتقادی نداری خانم دکتر؟ هینی کشید و به عقب برگشت با دیدن مردی اشنا و جذاب دهانش باز ماند -تو... تو اینجا چکار می کنی کی بهت اجازه داد وارد اتاق یه خانم نامحرم بشی؟ شهاب لبخند کجی زد و زیپ پیراهنش را با یک حرکت پایین کشید -نامحرم؟ تو از همون روزی که لباستو دادی بالا گفتی نوک سینه هاتو بوس کنم محرمم شدی خانم دکتر! خدای بزرگ او همان شهاب بچگی هایش بود؟ https://t.me/+iwi1k7G2DA0yYmM0 https://t.me/+iwi1k7G2DA0yYmM0 https://t.me/+iwi1k7G2DA0yYmM0 https://t.me/+iwi1k7G2DA0yYmM0 https://t.me/+iwi1k7G2DA0yYmM0 https://t.me/+iwi1k7G2DA0yYmM0
2 7505Loading...
37
#آراج #پارت369 دیدم که نگاهش مات شد و دهانش مثل ماهی بازو بسته شد ولی حرفی نزد پوزخند تلخی زدم و ادامه دادم: _من خودم زخمیم، میخوای نمک بپاشی رو زخمم؟ بپاش. دیگه چیزی ازم نمونده. زندگیم، خانواده ام، آبروم،دخترانگیم، همه رو ازم گرفت. داری از انصاف حرف میزنی؟ انصافه که من تقاص کارای یکی دیگه رو پس بدم؟! انگار حرفام بد شوکه اش کرده بود، لام تا کام حرف نزد و فقط مات نگاهم میکرد دیگه بیشتر از این نتونستم فضای خفگان آور اونجا رو تحمل کنم با قدم های تندی به سمت ماشین رفتم. هرچند بخاطر شرایطم و حاملگیم خیلی نمی تونستم تند راه برم. به ماشینش رسیدم. درو باز کردم و قبل از اینکه داخل ماشین بشینم برگشتم و نگاهش کردم. هنوز همونجا ایستاده بود و به جای خالیم خیره بود. آهی کشیدم و سوار ماشین شدم. کاش چند ساعت تو حال خودم میذاشت بمونم. کاش دور میشدم از این آدم ها و فضا. نگاهش رفت روی سوئیچ ماشینش. صدایی درونم گفت حالا که سوئیچ ماشین روشه معطل نکن، گازش و بگیر و دور شو. دور شو از این آدم ها... دوباره نگاهم و دوختم به جایی که فرهان بود. اینبار نگاهش به سنگ قبر غزل بود. قبل از اینکه دیر بشه جام و عوض کردم و نشستم پشت فرمون. گواهینامه نداشتم، رانندگیمم افتضاح بود ولی این ریسک و کردم و نشستم پشت فرمون. قبل از اینکه دیر بشه ماشین و به حرکت درآوردم و پاهام و روی پدال گاز فشردم. از داخل اینه دیدم که فرهان پشت سرم دوید و صدام زد. ماشین و نگه نداشتم و بیشتر گاز دادم. خسته شده بودم از همه.  خدایا کمی تنهایی و آرامش حقم نیست؟ - قرار شد با خودت و خواهرت همزمان س*ک*س کنم‌‌ و بعدش واسه باباتون رضایت بدم... تن لخت بهار رو توی بغلم کشیدم و کنار گوشش خمار پچ زد: - نترس کوچولوی هورنی🔥، خودتم خوشت میاد، امشب تن داغت زیر تن من و خواهرت پیچ و تاب میخوره... پاهاشو باز کردم و خیره به #لاپای سفید و شیو شده اش، انگشتم رو روی #نقطه‌حساسش کشید که با فرورفتن زبون داغ و خیسم توی #سوراخ تنگش...🫣🍓👅 https://t.me/+RWvgcOfIvdE3OTI0 https://t.me/+RWvgcOfIvdE3OTI0 دوتا خواهر به خاطر آزادی پدرشون با طلبکار باباشون، همزمان س.ک.س میکنن و...😱🔞❌ #محــــدودیت_ســــنی🔞🔥 #فول_صحنه💦
3 69322Loading...
38
اینم هدیه من به شما تا سه ماه قطع نمیشه♥️
5220Loading...
39
tg://proxy?server=5.78.77.99&port=443&secret=ee00000000000000000000000000000000616e6e6173682e636f6d
4300Loading...
40
اینم هدیه من به شما تا سه ماه قطع نمیشه♥️
4860Loading...
امیرحسام دولت شاهی... سرگردی خشن و متعصبی که قیم بچه‌ی چند ماهه برادرش شده، سرگردی که حتی اسمش ترس رو به دل همه می‌ندازه، همه ازش حساب میبرن جز سوین... دختری سکسی و لوند که با دلبریاش دل سنگو آب می‌کنه! با اومدن سوین به خونشون پیشنهادی میده که..🙊🔞 https://t.me/+I-MGqUok-8kyNmJk رمانی پر از صحنه های #بزرگسال_هات🔥
Показати все...
👎 1
#part1 نفس هام کشدار و بی قرار شده بود دستم رو آروم نزدیک بردم و وقتی دستمو روی آ.لت بزرگش گذاشتم نبض زدن بین پاهام رو حس کردم درست بود داداشم بود درست بود هم خون هم بودیم اما من حالا واسه داداش خودم خیس شده بودم منی که همیشه رابطه ی خواهر برادری رو کثیف میدونستم حالا خودم توی اون منجلاب غرق شده بودم شلوارش رو کمی کنار زدم و آروم از روی شورتش لمسش کردم خیلی کلفت و بزرگ بود..اگه فلج نبود میتونست از اون سرمایه بین پاهاش به دخترهای زیادی حال بده اما حالا تنها کسی که میتونست از اون سرمایه فیض ببره خواهرش بود یعنی من! https://t.me/+WIU7PlZ_X6Y3MWQ8
Показати все...
Показати все...
Показати все...
#part1 نفس هام کشدار و بی قرار شده بود دستم رو آروم نزدیک بردم و وقتی دستمو روی آ.لت بزرگش گذاشتم نبض زدن بین پاهام رو حس کردم درست بود داداشم بود درست بود هم خون هم بودیم اما من حالا واسه داداش خودم خیس شده بودم منی که همیشه رابطه ی خواهر برادری رو کثیف میدونستم حالا خودم توی اون منجلاب غرق شده بودم شلوارش رو کمی کنار زدم و آروم از روی شورتش لمسش کردم خیلی کلفت و بزرگ بود..اگه فلج نبود میتونست از اون سرمایه بین پاهاش به دخترهای زیادی حال بده اما حالا تنها کسی که میتونست از اون سرمایه فیض ببره خواهرش بود یعنی من! https://t.me/+WIU7PlZ_X6Y3MWQ8
Показати все...
𝗛𝗼𝗿𝗻𝗲𝘆🍓💦

مثلا پاهاشو سفت حلقه کنه دور کمرت نذاره بکشی بیرون ابتو خالی کنی توش💦 پارت اول ناپدری سک*سی:

https://t.me/c/1855723966/1599

پارت اول هورنی سیسی:

https://t.me/c/1855723966/1349

خرید وی‌آی‌پی:

https://t.me/c/1855723966/1888

رها کنید ؛ من رها کردن و خیلی وقته که یادت گرفتم ، چیزی که میاد و قبول میکنم و اجازه میدم زمانش که تموم شد بره ، چیزی که برای منه قطعا بدون تلاشم برای من میمونه .
Показати все...
#گناهم‌باش #پارت1 یقه ی تاپم و از تنم فاصله دادم و نق زدم: _آیــی خیلی گرممه ماهــان! تو گلو خندید و کمی از مایع ی زرد رنگ داخل لیوانش ریخت و مزه کرد. _نگفتم نخور؟ تو که جنبه نداری چرا میشینی همراهیم می‌کنی بچه! انگار مستی عقلم و زایل کرده بود! حیا رو قورت دادم و بی هوا دستش و گرفتم و گذاشتم روی سینه ام. _مگه بچه سیــنه به این بزرگی داره؟ به تندی دست پس کشید. _نکن بچه! پاشو پاشو ببرمت زیر دوش آب سرد بلکه این مستی بپره از سرت، کم چرت و پرت بلغور کنی. عزیز جون بیاد تو رو توی این حال ببینه چوب تو ک.ونم می‌کنه. غش غش خندیدم و دستم و پس کشیدم. _نمیام نکن دایــی، بازم بریز برام. نوچی کرد و کلافه دستش و لای موهاش فرو برد. سرخوش خندیدم و کمی دیگه برای خودم از اون زهرماری ریختم و یکجا سرکشیدم. گلوم سوخت و صورتم درهم شد. تنم داغ بود کاش لباسم و میکندم. دستم و بردم زیر تاپم و بالا کشیدمش. _زُلفا!! تاپ و گوشه ای پرت کردم و خندیدم. _گــرمم بود. نگاهش  روی بالا تنه‌ام میخ شد و آب دهانش و پر صدا قورت داد. حرکاتم دست خودم نبود، با ماهان خیلی صمیمی بودم ولی نه دیگه در حدی که مقابلش با سوتین بشینم و دلبری کنم. کاش این زهرماری و نمی‌خورم. بهم گفته بود که نخور ولی من سرتق تر از این حرفا بودم صداش درست کنارم، زیر گوشم پیچید. _سایزت چنده زُلفا؟ هشتاد و پنج میزنی؟ چه بزرگن! چشمکِ ریزی زدم و گفتم: _پسندیدی؟ هشتاد میزنم. انگار کلا هرچی غذا میخورم گوشت میشه اینجا و  اون  پایینی. با سر به پایین تنم اشاره زدم. نگاهِ سرخش نشست روی شلوارکم نگاهِ اونم خمار شده بود و چشماش سرخ بود. تنم داغ بود و بین پام نبض میزد. چرا زیاده روی کرده بودم؟ تا خرخره خورده بودیم. نگاهم رفت پی خشتکِ ماهان، اوپس! یکی اینجا زده بود بالا. تنم و کمی جلو کشیدم و با خنده دستم و گذاشتم روی خشتکش. تکون شدیدی خورد و با ناله اسمم و صدا زد. هیچکدوم از کارام دست خودم نبود و انگار کنترلِ دستام از اراده‌ام خارج بود! کمی فشارش دادم و سرخوش خندیدم. _چه بزرگه ماهان! من که سایزم و گفتم بهت، تو نمیگی؟ هوشیار تر از من بود، کلافه دستم و پس زد _نکن زُلفا، داری تحریکم می‌کنی. شیطنت کردم و دوباره دستم و سر دادم رو خشتکش. _اگــه تحریــک بشـــی چی میــشــه؟ به یکباره بازوم و به چنگ گرفت و من و روی کاناپه خوابوند. روی تنم خیمه زد و غرید: _این میشه لبهاش و روی لبهام گذاشت و با ولع بوسیدتم. ادامه شو بیا تو چنل زیر بخون چطوری دایی ناتنیش مست به جونش میوفته 😱👇 https://t.me/+UD5nyjsRf6E5M2Jk https://t.me/+UD5nyjsRf6E5M2Jk https://t.me/+UD5nyjsRf6E5M2Jk زُلفا دختر شیطون و هاتی که عاشق دایی ناتنیش میشه و وقتی که هردو حسابی مستن باهم سکس میکنن. زلفا از اون شب چیزی یادش نمیاد تا اینکه شب عروسی داییش می‌فهمه حاملست!
Показати все...
گنــاهــم بــاش

به قلم: راحله dm بزرگسال و اروتیک🔥 نویسنده‌ ی رمان های بیوه ی برادرم/ گیوا و...

👍 1
‌#پارت1 پارت اول رمان نبود لفت بده🤤👇🏼 با خستگی در خونه رو باز کردم و دستم و روی کلید گذاشتم تا برق روشن کنم که یکی از پشت محکم بهم چسبید و دستام بهم قفل کرد.. با وحشت خواستم جیغی بکشم که دستش و روی دهانم گذاشت و بدنم رو محکم به خودش فشرد. تقلا کردم تا خودم از بغلش در بیام ولی حتی نمیتونستم تکون بخورم. با دیدن مردی که سمتم میومد با چشمای درشت شده بهش نگاه کردم وصداهای نامفهومی در اوردم.. نقاب روی صورتش مانع میشد تو تاریکی بتونم چیزی ببینم همین وحشتمو بیشتر میکرد. جلوم قرار گرفت و دستش زیر چشمای خیسم کشید که به خودم لرزیدم.. کم کم دستش پایین اورد و محکم یقه مانتوم تو چنگش گرفت و تو یه حرکت از وسط پارش کرد.. از شدت ترس جیغ خفه ی کشیدم و تن بدنم تکون داد که سیلی محکمی از روی تاپ نازکم به بدنم زد و با صدای #خشنی گفت: -ببرش تو اتاق.. تا خواست منو سمت جلو ببره با هر زوری که بود بدنم از تنش جدا کردم و سمت در دویدم که به چهارچوب در نرسیده تنم از پشت کشید و دستش روی سی‌نه هام گذاشت: -کجا فرار میکنی توله سگ؟ امشب قراره جر بخوری.. از ترس تمام تنم میلرزید و بلند اسم شوهرم رو صدا زدم که دوباره جلوی دهنم گرفتن: -ببند دهنتو هرزه..! به زور منو سمت اتاق خواب بردن و روی تخت پرتم کردن که جیغ بلندی کشیدم. صدای فریاد مرده باعث شد مثل جوجه تو خودم جمع شم: -دِ روشن کن اون برقو تا کل همسایه هارو به اینجا نکشونده با روشن شدن برق چشمام محکم روی هم فشار دادم چند بار پلک زدم تا چشمم به نور عادت کنه.. با ترس سمت اون دوتا برگشتم که با دیدن شوهرم و مردی که کنارش ایستاده بود وحشت زده تو جام نیم خیز شدم ک....⛔️🔞💦 https://t.me/+bY3QrooOdaU0YTY5 https://t.me/+bY3QrooOdaU0YTY5 آیه دختر هات و لوندی که فانتزی های عجیبی تو رابطه هاش داره و شوهرش با دوستش بهش تجاوز میکنه و مجبورش میکنه ک...🙈👅🔞 #خشن💦
Показати все...
ߊ‌ࡄܝ࡙ߺر⛓ܤࡐࡅࡑ

اسیر هَوسی مَردانه شده ام!👅 پارت گذاری روزانه♥ بـہ قـلـم مها💫 کپـی ممنوع حتی با ذکر نام نویسنده🚫 ایدی جهت سفارش تبلیغات: ⛔ورود افراد زیر 18 سال اصلااا توصیه نمیشه⛔

👍 1
👤446757 #پیام_ناشناس_جدید📬 سلامم نویسنده خوبییی؟🥲 میگم یه رمان جدید اومده که همون پارت اولش شو***رت آدمو خیص میکنه،🤤 اسمش بدلکاره پسره با #زن‌رفیقش تو مستی میخوابه تا زندگیشونو نجات بده... پارت اولش داشت برای دختره میخورد و دختره هم که مست بود، حالیش نبود #رفیق‌شوهرشه و آه و ناله میکرد پسره هم از خدا خواسته باهاش سک.س میکرد🙈💦 تورخدا جایی ندیدیش لینکشو بدی؟؟؟؟🥲 خیلی رمانش خوب بود، شبا با پارت اولش خودمو میمالیدم، اما ‌واسه اینکه مامانم نبینه لفت دادم و دیگه گمش کردم، 🤦🏻‍♀ تورخداااااااا لینکشوووو بدههه😭😭 #جواب سلام عزیزم، لینکشو میذارم، اما مجبورم زود پاک میکنم، چون یه بار فی***لتر شده، عضوگیری چنلش محدوده❌🔞👇👇👇 https://t.me/+aNeY7hBKKq1mMjk0 https://t.me/+aNeY7hBKKq1mMjk0 https://t.me/+aNeY7hBKKq1mMjk0 https://t.me/+aNeY7hBKKq1mMjk0 https://t.me/+aNeY7hBKKq1mMjk0 https://t.me/+aNeY7hBKKq1mMjk0 https://t.me/+aNeY7hBKKq1mMjk0 https://t.me/+aNeY7hBKKq1mMjk0 #درخواستی♨️  #محــــدودیت_ســــنی 💦
Показати все...
🔞سکـــ𝑫𝑰𝑹𝑻𝒀ـــس💦

انقدر با انگشت فا‌.کم تند تند تو بهشتت تلمبه بزنه که یه آبشار لاپات راه بیوفته💦👅 #بزرگسال_هات_ممنوعه🔞

👍 1
#پارت_واقعی _ دختر کوچولوم میخواد بره تو دستشویی با خودش ور بره؟! تمام وزنم روی پاهاش بود و حرفا رو در حالی می زد که کنترل بدنم رو دستش گرفته بود و نمی تونستم جم بخورم. بریده بریده جواب دادم: _ کار شخصی دارم. کمرم رو لمس کرد و انگشت های کشیده‌ش به کش شلوارم رسید. _ تعارف میکنی؟ انگشت های من قدرت بیشتری برای لرزوندن دارن. نفس های کشدارم بیشتر از خیسی لباس زیرم اذیتم می کرد. _ لعنت بهت ...من تسلیمم ...ولم کن تورو خدا، باید برم دستشویی ... بر خلاف حرفی که زدم دستش رو از کش شلوارم رد کرد و درست جایی گذاشت که بین انگشت هاش و ممنوعه ترین قسمت بدنم، فقط تکه پارچه توری بود. _ بدنت صادق تر از زبونته ... عاجزانه گردنش رو محکم چسبیدم. کاش کسی بابت این کارم قضاومتم نمی کرد که دوس داشتم همینجا همه چیز رو فراموش کنم و بهش اعتراف کنم اون انگشت های کوفتیش زود تر لباس زیرم رو پس بزنه ... _ تمومش کن؛ من حالم خوب نیست ... دست هاش رو از دورم باز کرد و اجازه داد بلند بشم. _ میخوای بری؟ برو ... توان بلند شدن نداشتم و همونجا جا خشک کردم. _ پس چرا هنوز نشستی؟ پای ددی خواب رفت ...پاشو دیگه ... حتما باید برای موندن اونجا التماس می کردم؟ مظلومانه بهش خیره شدم و گردنش رو محکم تر نگه داشتم و خودمو بهش چسبوندم. _ نمی تونم؛ نمیدونم چم شده ...بی حسم. هنوز هم دست هاش روی هوا محلق بود و نمی خواست لمسم کنه. _ من میدونم چت شده! داغ کردی، بی حال شدی، خیسی، خودتو بهم می مالی ...نیم وجبیِ هورنی ... مشتی به سینه‌ش کوبیدم و نالیدم: _ اره اره ...همین که تو میگی اصلا ...همش زیر سر توعه ...منتظری التماست کنم؟ خمار و نسخ کنار گوشم پچ زد: _ منتظرم اعتراف کنی من حتی میتونم با دوتا جمله و لمس ساده، تحریکت‌ کنم. یقه لباسش رو چنگ زدم. نفس عمیقی کشیدم و مثل خودش کنار گوشش زمزمه کردم: _ باشه ...باشه میتونی! ضربه ای به باسنم زد و پاشو تکون داد. _ پاشو برو دستشویی حالا ... چی؟ ازم اعتراف گرفت که منو بفرسته دستشویی و خودم کار رو تموم کنم؟ _ نمیخوام ... مردک روانی ...تشنه خواهش و التماس بود. _ چی میخوای؟ من تشنه چی بودم؟ دست هاش؟ بوسه هاش؟ حرفای اغوا کننده‌ش؟ سلطه گر بودنش؟ _ میخوام تو برام انجامش بدی ... ⭕️🔞⭕️🔞⭕️🔞⭕️🔞 https://t.me/+eAPkSu9yAephM2Zk https://t.me/+eAPkSu9yAephM2Zk https://t.me/+eAPkSu9yAephM2Zk https://t.me/+eAPkSu9yAephM2Zk https://t.me/+eAPkSu9yAephM2Zk https://t.me/+eAPkSu9yAephM2Zk https://t.me/+eAPkSu9yAephM2Zk چاووش خان رئیس کازینو واسه هر کی سگ و بد اخلاق باشه پیش عروسکش بد جور نازکش و ددی تشریف داره 👇🏻⭕️🔥 https://t.me/+eAPkSu9yAephM2Zk https://t.me/+eAPkSu9yAephM2Zk https://t.me/+eAPkSu9yAephM2Zk
Показати все...
بـیـسـتـ‌ و یـکـ

﷽ ممنوعه/ رده سنی بزرگسالان🔞 شروع رمان #بیست‌و‌یک👇🏼 t.me/c/1773795623/11 @she_ngr چنل محافظ 1401/12/1