cookie

Ми використовуємо файли cookie для покращення вашого досвіду перегляду. Натиснувши «Прийняти все», ви погоджуєтеся на використання файлів cookie.

avatar

دیونیسوس

Music is the language of the memory 🎶 لینک ناشناس؛ https://telegram.me/BiChatBot?start=sc-1722660-ifEKJUE

Більше
Рекламні дописи
6 332
Підписники
+23724 години
+5187 днів
+91230 днів

Триває завантаження даних...

Приріст підписників

Триває завантаження даних...

03:19
Відео недоступнеДивитись в Telegram
باز بریم خاطره‌بازی با موسیقی؟ ما که نبودیم و ندیدیم. ولی اون مستند جذاب سه قسمتی #پیتر_جکسون به نام "The Beatles: Get Back" رو احتمالا خیلی‌ها دیدیم، مخصوصا هوادارای بیتلز. مستندی که یک نگاه بازشناسانه به فرایند هنری گروه، روابط‌شون، شادی و جنون و خلاقیت‌شون داره. در واقع یک جور قدردانی از نبوغ بیتلز هست. و در این مستند که با استفاده از ۱۵۰ ساعت صدای ضبط شده و ۶۰ ساعت فیلم، ساخته شده ما به طور کامل یکی از بامزه‌ترین رخدادهای موسیقیایی رو می‌بینیم؛ ۴۲ دقیقه کنسرت پشت‌بامی 🎸🎤 در ۳۰ ژانویه ۱۹۶۹، بیتلز بدون اطلاع و خبر قبلی روی پشت‌بام ساختمان Apple Corps در لندن رفت و شروع به خواندن و نواختن آهنگ‌های معروفی مثل Get Back و Don't let Me Down کرد. مردم متوجه شدند و بعد هم شلوغی و بعد هم پلیس خودش را انداخت وسط و کاسه و کوزه‌شان را جمع کرد. این آخرین اجرای زنده‌ی گروه بود و پس از آن #بیتلز  فقط کارهای استودیویی منتشر کرد. از این رویداد، همیشه به عنوان پایان یک دوره‌ بازیگوشی و سرخوشی هم یاد می‌کنند. هر چند بعدها هنرمندان و بندهای زیادی از آنها تقلید کردند. مثلا خود پل مک‌کارتی در سال ۲۰۰۹ به تنهایی یک کنسرت پشت بامی برگزار کرد که بخشی از برنامه "Late Show with David Letterman" بود. همین‌طور کسان دیگری مثل - U2 در لس‌آنجلس - Red Hot Chili Peppers در نیویورک - Foo Fighters در سیاتل - Gorillaz در لندن - Arcade Fire در نیویورک بریم پشت‌بوم:) Genre: Rock /soul #رویداد_موسیقی دیونیسوس
Показати все...
65.64 MB
👍 3💘 3💊 3❤‍🔥 1
Фото недоступнеДивитись в Telegram
#mood
Показати все...
👍 3🍓 2🥰 1🎉 1🍾 1
این آهنگ همون طوری که از اسمش مشخصه برای شب جمعه ست. از اونجایی که جمعه ها برای ایرانی ها معمولا سنگینه، این فضای اهنگ شاید کمی برامون غریبه. حالا شاید فرصت بدی نباشه دل و جان بدیم به آیاتی چند از گروه دختران (گروه سه نفره) زیبای دهه هفتاد و هشتاد میلادی. از سرزمین ژرمن ها، آلمان غربی. نسلی که متاثر از جنگ سرد بود. #dimitry Friday night/ Arabesque Genre: pop https://t.me/tosurvivemus
Показати все...
Arabesque - Friday Night.mp39.73 MB
❤‍🔥 6👍 2💘 1
Фото недоступнеДивитись в Telegram
میک کلی، یکی از شخصیت‌های اصلی رمان "قلب یک شکارچی تنهاست" دختری‌ست نوجوان با آرزوهای دور و دراز. دختری فقیر که عشق موسیقی‌ست و دوست دارد روزی آهنگساز بزرگی شود. این دختر احتمالا بازنویسی از خود کارسون مک‌کالرز است؛ آن‌طور که برمی‌گردیم خودمان را می‌بینیم. زندگی در جنوب. سر و کله زدن با بی‌پولی، رفتن پی موسیقی و تمام وقت رویا دیدن. پرتره‌ای از نوجوانی خانم نویسنده. این دختر، منظورم هم نویسنده‌اش است هم میک داستانی را خیلی دوست دارم. یک دختر باهوش که سعی می‌کند استقلال خودش را حفظ کند. راه خود را باز کند اما امان از محدویت‌های اجتماعی اقتصادی. پاها را از گلیم فراتر بردن و بعد به شدن به عقب رانده شدن. او هم تنهاست. مثل اغلب شخصیت‌های دوست داشتنی، مثل هملت و هولدن. کسانی که خیلی زود متوجه می‌شوند مجبورند با یک تنهایی عمیق و دنباله‌دار سر کنند. و دنبال جایی در دنیایی می‌گردند که به نظر جایی برای او ندارد. آن آدم‌های معنابخش که همیشه‌ی خدا در جستجوی یک هویت‌اند. آنهایی که خیلی زود متوجه می‌شوند تضاد بزرگی‌ است بین آرزوها و واقعیت. میک، علاوه بر اینها نماد مبارزه هم هست. سر خم نکردن و در افتان با چالش‌ها. باز کردن یک درز نورانی تازه. میک، یکی از آن آدم‌هایی است که در سر من زندگی می‌کند. ... راضیه درباره‌ی خانه نوشته بود و درباره‌ی خانه پرسیده بود. خانه کجاست؟ فکر می‌کنم جوابش برای من این است؛ من خانه‌ای ندارم. خودم خانه‌ام. و مثلا میک، یکی از ساکنان این خانه است. شاید باید در جستجوی شهری باشم برای خانه. #نجمه #پیشنهاد_کتاب #تابستان_با_کتاب دیونیسوس
Показати все...
5👍 3 1
Saturday morning can start by a powerful and precious musical injection.... #dimitry Impromptu in F flat/ Franz Schubert Genre: classic https://t.me/tosurvivemus
Показати все...
Franz_Schubert_Impromptu_in_A_Flat_Major,_D_899_Op_90,_No.mp318.22 MB
5👍 2
و گویی مسافر هیچ‌کجا هستم ذهنم پر تردید است می‌شود دست من را بگیری و من را به خانه برسانی؟ Genre: Ambient/ Easy listening دیونیسوس
Показати все...
-.mp39.40 MB
6👍 3🕊 3
مگذار از بالش تاریک تنهایی سر بردارم و به دامن بی تار و پود رویاها بیاویزم. سپیدی های فریب روی ستون های بی سایه رجز می خوانند. _سهراب #dimitry دیونیسوس
Показати все...
4👍 3
وقتی از دنیای پریان حرف می‌زنیم یعنی وقتشه این آهنگو هم گوش کنیم نیست؟
Показати все...
3🙏 2
فرهاد و حافظ و شب جمعه۰۰۰ #dimitry دیونیسوس
Показати все...
Ghazali az hafez.mp33.34 MB
7👍 3
‍ 📎خانه: (اِ) آن جایی که در آن آدمی سکنی می‌کند. (ناظم الاطباء). سرا، منزل، مسکن، دار، بیت، آپارتمان، کاشانه، اتاق، وثاق، حجره، چاردیواری، سرپناه، اقامتگاه، ساختمان مسکونی، ماوا، کلبه، سراچه، آلونک، کوخ، دولت سرا، قصر، کاخ، لانه، آشیانه، غار، سوراخ، کنام، بوم، میهن 🔖اگر به خانه‌ام بیایی تمامِ خانه را گل خواهم کاشت.| اگر نیایی هم تمام خانه را گل خواهم کاشت.| اگر بروی هم | اگر بمیری هم! 🧩بالاگارای (بالگارا) ‏ آگاهی از این‌که در خانه خود در طبیعت وحشی نیستید. گاهی اوقات که در شهر راه می‌روید احساس می‌کنید چقدر همه چیز در نظرتان غریب و ناآشناست؛ صحنة تماشایی تمدن مدرن که قدمت آن با وجود منطق انباشته, قوانین و توجیهات سخت و انعطاف‌ناپذیرش در باب چرایی شکل کنونی جهان تنها قدری از شما بیشتر است. تکه‌ای از شما در این آنديشة است که «تو این‌جا در خانة خود نیستی.» همان تکه‌ای که هنوز هم باغ عدن را به یاد می‌آورد و مشتاق بازگشت به آن‌جاست. |دایره‌المعارف حزن‌های ناشناخته| 📍در جمع دوستان حمید بودیم. حمید همسر من است. مهندس است و زبانش ریاضی ست. یک زبان جهانی که آنچنان نیازمند ترجمه و تفسیر نیست. در میهمانی آخر سال شرکت بودیم. بیشتر همکاران حمید چینی و هندی و روس هستند. وقتی آن‌ها از برنامه‎ی تعطیلات کریسمس می‎پرسند، او می‎گوید دو هفته مرخصی گرفته است که برویم "خانه". شنیدن کلمه‌ی "خانه" از زبان او که بیشتر از یک دهه است در آمریکا زندگی می کند برایم جالب است و از آن جالب‎تر اینکه هیچ کدام از همکارانش نمی‎پرسند خانه کجاست؟ منظورت از خانه چیست؟ همه‌شان به شیوه‌ای ضمنی می‌دانند که منظور حمید از خانه، آن کشور دور است نه مثلا خانه‌مان در بیست دقیقه‌ای محل مهمانی. خانه می‌تواند یک مکان نباشد. چهاردیواری نباشد. خانه می‌تواند غریب‌تر و قریب‌تر باشد، قدیم و کهنسال و تا‌ابد تازه‌ساخت همراه با پنجره‌ای رو به طلوع و غروب آفتاب. خانه میتوانست تن مادر باشد؛ از جاییکه بندناف بریده می‌شود و به شکلی نامرئی به دست و پا و گردن اعضای خانواده گره می‌خورد. مادر، که زاینده‌ی آجر به آجر خانه بود.او کسی بود که به خانه گوشت و پوست و خون و استخوان می‌داد با زخم‎‌های پوست خودش، با شکاف‎های گوشت تنش، با رودخانه‎های خونینی که در هر زایش از تنش بیرون می‌ریخت، با شکستن و منقطع کردن استخوان‌های کالبدش. شاهرخ مسکوب در کتاب سوگ مادر چنین نوشته است:" مادرم زمین بود و من گیاهی که در دل این خاک رشد کرده بود. در او بودم و از او سر به بیرون می‌کشیدم. وقتی مرد صبح‎ها از همیشه بدتر بود. از خواب بیدار می‎شدم و می دیدم مادرم پشت سماور نیست. صدایش نیست. نگاهش نیست. همه چیز خانه به جای خود است مگر دستی که آن همه را ساخت و پرداخت و کسی که روح خانه بود. کاناپه‌ای که شب‌ها روی آن می‎نشست و تلویزیون تماشا می‌کرد. اطاقی که در آن می‌خوابید. میزی که صبح‎ها پشت آن می‎نشست و برای ما چای می‎ریخت. حیاطی که تک تک درخت‌ها و گل‌ها و بوته ‏های آن را پرورده بود. انگار همه روح خود را از دست داده بودند و مرگ به خانه‎ی ما راه یافته بود."
Показати все...

👍 5 3
Оберіть інший тариф

На вашому тарифі доступна аналітика тільки для 5 каналів. Щоб отримати більше — оберіть інший тариф.