13 502
Підписники
-4924 години
+3147 днів
+71330 днів
- Підписники
- Перегляди допису
- ER - коефіцієнт залучення
Триває завантаження даних...
Приріст підписників
Триває завантаження даних...
Repost from N/a
_اوووف بدو بابایی داره آبم میاد ...بدووو 💦💦
تند تند تو ک*صم با زبونش تلم.به میزد و با یه دستش ک.یر پر از رگشو تکون میداد:
_اههههه چه ک.ص تر و تمیزی داره جیگرممم .خودم با انگشتم گشادش میکنم....
کی.رش بالا پایین میرفت و حسابی ک.ص منم قرمز شده بود که کم کم داشتم ار.ضا میشدم تا اینکه ک.یرشو نزدیک شکمم آورد و آب داغشو رو شکمم ریخت و آروم لب زد :
_اههههه جونم تازه شد...💦
چو..چولمو مالیدم تا اینکه آبم تختشو خیس کرد و اونم منو تهدید کرد و ازم خواست تا هرشب ...🔞😱
https://t.me/+WHlinZN6wQJjM2Jk
این رمان به شدت بزرگساله و به همه توصیه نمیشه ❌
لطفاً افراد زیر هیجده سال جوین بدن
9600
Repost from N/a
_اوووف بدو بابایی داره آبم میاد ...بدووو 💦💦
تند تند تو ک*صم با زبونش تلم.به میزد و با یه دستش ک.یر پر از رگشو تکون میداد:
_اههههه چه ک.ص تر و تمیزی داره جیگرممم .خودم با انگشتم گشادش میکنم....
کی.رش بالا پایین میرفت و حسابی ک.ص منم قرمز شده بود که کم کم داشتم ار.ضا میشدم تا اینکه ک.یرشو نزدیک شکمم آورد و آب داغشو رو شکمم ریخت و آروم لب زد :
_اههههه جونم تازه شد...💦
چو..چولمو مالیدم تا اینکه آبم تختشو خیس کرد و اونم منو تهدید کرد و ازم خواست تا هرشب ...🔞😱
https://t.me/+WHlinZN6wQJjM2Jk
این رمان به شدت بزرگساله و به همه توصیه نمیشه ❌
لطفاً افراد زیر هیجده سال جوین بدن
12000
Repost from N/a
چشمهایم را می بندم به تو فکر میکنم پر از تو می شود! جهانم...
#معصومه_امیریان🦢🍃
19310
Repost from N/a
_اوووف بدو بابایی داره آبم میاد ...بدووو 💦💦
تند تند تو ک*صم با زبونش تلم.به میزد و با یه دستش ک.یر پر از رگشو تکون میداد:
_اههههه چه ک.ص تر و تمیزی داره جیگرممم .خودم با انگشتم گشادش میکنم....
کی.رش بالا پایین میرفت و حسابی ک.ص منم قرمز شده بود که کم کم داشتم ار.ضا میشدم تا اینکه ک.یرشو نزدیک شکمم آورد و آب داغشو رو شکمم ریخت و آروم لب زد :
_اههههه جونم تازه شد...💦
چو..چولمو مالیدم تا اینکه آبم تختشو خیس کرد و اونم منو تهدید کرد و ازم خواست تا هرشب ...🔞😱
https://t.me/+WHlinZN6wQJjM2Jk
این رمان به شدت بزرگساله و به همه توصیه نمیشه ❌
لطفاً افراد زیر هیجده سال جوین بدن
7000
Repost from N/a
_اوووف بدو بابایی داره آبم میاد ...بدووو 💦💦
تند تند تو ک*صم با زبونش تلم.به میزد و با یه دستش ک.یر پر از رگشو تکون میداد:
_اههههه چه ک.ص تر و تمیزی داره جیگرممم .خودم با انگشتم گشادش میکنم....
کی.رش بالا پایین میرفت و حسابی ک.ص منم قرمز شده بود که کم کم داشتم ار.ضا میشدم تا اینکه ک.یرشو نزدیک شکمم آورد و آب داغشو رو شکمم ریخت و آروم لب زد :
_اههههه جونم تازه شد...💦
چو..چولمو مالیدم تا اینکه آبم تختشو خیس کرد و اونم منو تهدید کرد و ازم خواست تا هرشب ...🔞😱
https://t.me/+WHlinZN6wQJjM2Jk
این رمان به شدت بزرگساله و به همه توصیه نمیشه ❌
لطفاً افراد زیر هیجده سال جوین بدن
7000
Repost from N/a
چشمهایم را می بندم به تو فکر میکنم پر از تو می شود! جهانم...
#معصومه_امیریان🦢🍃
9900
اخخخخخخخ دارم ميميمرمممم! تو رو خدا #رحم كن... بچه داره به دنيا مياد...
اخرين كمري رو كه زد خودشو توم تخليه كرد و بى جون كنارم دراز مشيد و فرياد زد: مامانننن! بيا #بچه داره ب دنيا مياد...
#نازم زخم شده بود. مادرش فورى وارد شد و با ديدن اوين برهنه و سرو وضع #لختم صورتشو جمع كرد. بين #پام جا گرفت و با ديدن وضعيتم فرياد زد:نكبت زور بزن بچه ام از دست رفت...
نميتونم... نميتونم...دارم ميميرم...
با ارنجش چنان روى شكمم فشار اورد ك جيغم به هوا رفت. از درد به خودم ميپيچيدم.
آفرين داره مياد همينطور رور بزن...
#انگشتسو #واردم كرد و #كيسه ابو #پاره كرد.جيغم به هوا رفت. با پست دست تو دهنم كوبيد: خفه شوو!...بچه ام خفه سد...
ديگه نميتونم...
سرش معلوم شده زور بزن...
باز با ارنج روم سوار شد : اخخخخخ... دلم...
صداى نوزاد ك تو اتاق پيچيد صداى كف زدنا بلند شد. چشمهاى گريونمو وا كردم. اوين بچه رو تو بغلش گرفته بود. و مادرش بين پام نشسته بود: مامان يجور بدوزش ك از اولشم #تنگتر بشه...
نخ و سوزن تو #بهشتم بالا و پايين مى رفت اما هيچ حسى نداشتم. انقدرى درد كشيده بودم اون پيشم هيچ نبود. وقتى كارش تموم شد از جاش بلند شد. مامان تموم شد؟!
اره از اولشم #تنگتر كردم...
بچه رو ببر بيرون بهش برس من ببينم چ كردى؟
باشه اما اول بزار بگم تميزش كنن بعد...
خودم ميكنم... شماها برين...
نگاهم با ترس به رفتن بقيه دوخته شده بود. رو بهش كردم و گفتم: تو رو بخدا من تازه #ترميم كردم...
__ بازم ميدم #بدوزنت اما من ديگه نميتونم صبر كنم... يه بار ميرم و....
https://t.me/+ye-CsHpWeyEzMmFk
36400
_ شاید زنت اون بالا مُرده ، جنازش بو بگیره خبردار نمیشی!
صداشون رو از طبقه پایین میشنیدم و آروم اشک میریختم
ساواش بیتفاوت جوابِ مادرش رو داد
_ هیچ مرگش نمیزنه ، بچه کجاست؟
_ پیش مادرش! اون بیچاره که با صندلی چرخدار نمیتونه بیاد پایین بچشو ببره
حداقل صبحها که میری اون دانشگاهِ کوفتیت قبلش بچهاشو ببر بخوابون کنارش
دلش پوسید تو اون چهاردیواری
ساواش کلافه غرش کرد
_ بسه حاج خانوم ، تا الانم اگر پرتش نکردم بیرون حوصلهی عز و جز و نفرینتو ندارم وگرنه جای زنِ خائن گوشهی خیابونه
حاج خانم نالید
_ فکر کردی اون بالا حبسش کردی جاش از کنار خیابون بهتره؟ بردار ببرش دکتر بی معرفت شاید عمل کنه خوب بشه
_من کلاس دارم دانشجوهام منتظرن
برو بچه رو بردار بیار من برم بالا دوباره سر و صورتشو کبود کنم تقصیر خودته
صدای گریه های حاج خانم بالا رفت و من با بغض به پسر سه ماهم نگاه کردم
_ چهار ماه پیش رفتی دختر دسته گلو از مدرسه برداشتی آوردی بردی اون بالا افتادی به جونش. از آخرم پرتش کردی از پلهها پایین ویلچر نشینش کردی بس نبود؟ که باز هوس کتک زدنش به سرت زده! میترسم آهش روزگارمونو سیاه کنه ساواش
با بغض خندیدم.بی جون زمزمه کردم
"نترس حاجخانم ، من اگر آهم بگیر بود اون امیرِ نامرد که زندگیمو سیاه کرد زمین میخورد نه شما..."
بی توجه به سروصداهای پایین صندلی چرخدارم رو جلو کشیدم و رو به نوزاد پچ زدم
_ گرسنهای پسرم؟
الان با هم میریم شیر درست میکنیم
آیدین بلندتر گریه کرد
بغض کرده پچ زدم
_ تو هم میدونی مامانت از پسِ یه شیر درست کردن ساده بر نمیاد که اینطور گریه میکنی مگه نه؟
با کنجکاوی گریهاشو قطع کرد و به صورتم خیره شد
سعی کردم روی تخت نیمخیز بشم
صدای بی رحمانهی ساواش از طبقه پایین میومد
_ چهارماهه چطوری دسشویی میره که اون بالا بو گوه نگرفته؟ انتظار داشتم همون ماه اول تو گند و کثافت خودش غرق شه
دستمو سمت بچه دراز کردم و هق زدم
_ گوش نده پسرم... دستم نمیرسه تا گوشاتو بگیرم ولی تو گوش نده
حاج خانم ناله کرد
_ استغفار کن ، صدات میره بالا از غصه میمیره. یادت رفته کی اون بالاست؟ لادنِ ساواش. همون بچه مردسهای ۱۶ ساله که دانشآموزت بود. همون که همه گفتیم نه ، گفتیم اختلاف سنیتون زیاده ، گفتیم بچهست ولی بخاطرش به آب و آتیش زدی
دق کنه خودتو میبخشی؟
بی توجه به جوابی که ساواش داد هقهق کنان خودمو بالا کشیدم و نالیدم
_ باید بتونم ، خدایا کمکم کن بتونم بشینم رو ولیچر
به سختی سمتش کشیدم و تمام توانم رو گذاشتم
آیدین بغض کرده نگام میکرد
نفس زنان پچ زدم
_ واسه مامان دعا کن باشه پسرم؟
آروم خندید
لبخندی زدم و با یک زور دیگه خودم رو روی ویلچر پرت کردم
_ آخ خدا مردم
دستهی ویلچر تو پهلوم فرو رفت اما بازم شاد بودم
خسته پچ زدم
_ دیدی آیدین؟ دیدی مامان تونست؟
دیدی من مامان بدی نیستم؟
بی تعادل بلندش کردم و روی پام نشوندمش و چرخ ویلچر رو هل دادم
حاج خانوم از تو راه پله صداش اومد
_ سه تا ماشین وارداتی تو پارکینگ این خونهست.بعد برای اون طفلک یه ویلچر درست حسابی نخریدی. ویلچر قدیمی و خراب آقات رو دادم. چرخش درست کار نمیکنه بخوره زمین بدبخت میشیم
ساواش پوزخند زد
_ از سرش اضافیه ، نترس بزودی هم اون از من راحت میشه هم من از اون!
چرخو جلو هل دادم و بی توجه بچه به بغل سمت کتری آب جوش رفتم
حاج خانوم پرسید
_ باز چه خوابی دیدی واسه این طفل معصوم؟
دستمو به شیر کتری رسوندم و آیدین رو به آغوشم چسبوندم
شیشه رو زیر کتری گرفتم که ساواش با بی رحمی گفت
_ میخوام برم خواستگاریِ لیدا!
بهت زده چشم بستم. چی میگفت؟کاش کر شده بودم
آیدین تو بغلم غر زد و حاج خانوم نالید
_ خدا مرگم بده ، خواهر بزرگهی لادنو میگی؟
حرومه دوتا خواهرو عقد کنی پسر
تو از خدا نمیترسی؟ از شکستنِ دل زن معصومت بترس
صدای ساواش جدی بود
_ طلاقش میدم
آب جوش روی انگشتام سرازیر شد
وحشت زده هیع کشیدم
کاش میتونستم فریاد بزنم که من فلج نیستم! تو منو فلج کردی!
شاید اگر ببریم دکتر ، اگر عمل کنم بتونم راه برم ولی تو بخاطر تنبیهم حتی داروهامم نخریدی!
_ از هفته پیش وکیلم دنبالشه
نمیتونه راه بره ، نقص عضو محسوب میشه دادگاه راحت حکم میکنه
با گریهی آیدین به خودم اومدم
انگشتام زیر آب جوش میسوخت و از شدت بهت نمیفهمیدم
هول شده ویلچر رو عقب هل دادم اما چرخ خرابش کار دستم داد
ویلچر سمتِ عقب خم شد ، آیدین با گریه گردنمو چنگ زد و من وحشت زده با تمام توان جیغ کشیدم
صدای یا ابولفضل گفتنِ حاج خانم تو راه پله پیچید و ویلچر با شدت چپه شد
بچه رو محکم تو بغلم گرفتم تا طوریش نشه اما سر خودم با شدت به سنگ اُپن برخورد کرد و از بین موهام خون جاری شد
https://t.me/+KyXl-YWMspllY2U0
https://t.me/+KyXl-YWMspllY2U0
https://t.me/+KyXl-YWMspllY2U0
https://t.me/+KyXl-YWMspllY2U0
26310
بوسه به شانه لخت دخترک زد و در گوشش پچ زد❌
_ خمشو
استرس تمام تن دخترک را فرا گرفت و روی میز ناهار خوری به اجبار خمشد و چشمانش رو بست
_یکم آروم... باشه؟
مردونه آرام خندید
_نترس قسمت دردناکش و دو روز پیش گذروندی دیگه کم کم عادت میکنی
با پایان جملش زیپ شلوارش را پایین کشید و لباس کوتاه مشکی دخترک رو بالا زد و خودش رو به بدن دخترک کشوند
منتظر بود دخترک هم داغ شود تا بی قراریش را هر چه سریع تر رفع کند
صدای ناله کوتاه دخترک که بلند شد دیگر صبر نکرد
کمر عروسکش را محکم گرفت و خودش رو به او فشرد و از تنگی لذت سراسر وجودش رو فرا گرفت
اما صدای جیغ نازدانه اش نشونه از درد بود
_آی آرکان آی... آروم آروم
دخترک قصد داشت کمی خودش را جلو بکشد اما ارکان کمرش رو ول نکرد
_یک مین تکون نخور بزار عادت میکنی
با پایان جملش شروع به حرکت های آرام کرد... اما سرعتش رو زیاد نمیکرد تا نازدانهاش هم به او عادت کند
_دنیا آه بکش برام لبات و گاز نگیر... میخوام صدات و بشنوم
_آی درد داره... مثل سری قبل نشه ها آروم
با این جمله به جای اینکه حرکاتش رو کمتر کند محکم تر خودش رو عقب جلو کرد و اهمیتی به صدای جیغ دخترک نداد... دنیا دستش را روی میز مشت کرده بود و اعتراضانه صدایش زد
_آرکــــــان
همین یک کلمه از زبان دنیا کافی بود که آرکان به اوج لذتش برسد
ناله کوتاه مردونه ای کرد و در کمال تعجبش ارضا شد..
_حتما اورژانسی بخور
دخترک دیگر حال نداشت و ارکان در همون حال خم شد و بوسه ای دیگر به کتف سفید دنیا زد
_آخ که تو مثل قند و نباتی برام...
دخترک ناراحت بود
_برو اونور اذیتم کردی
از دخترک فاصله گرفت و خیره به اثری که ساخته بود شد
_ نازدونه ی منی تو... اما توی تخت تو باید با من بسازی
بیرون تخت من نوکرتم هستم پاشو تموم شد.
پاشو ببرمت بشورمت
https://t.me/+CSAcTk9KUWEzYmFk
https://t.me/+CSAcTk9KUWEzYmFk
https://t.me/+CSAcTk9KUWEzYmFk
https://t.me/+CSAcTk9KUWEzYmFk
https://t.me/+CSAcTk9KUWEzYmFk
بچه ها این چنل مسائل زناشویی و به همراه یه داستان جذاب در اختیارتون گذاشته❤️
پیشنهاد میکنم اگه دخترید و تازه عروس عضو شید تا بدونید با دوست پسر یا شوهرتون و کلا پسرا چطور رفتار کنید
چه تو سکس چه تو روابط عادی و دور همیا:))
19710
دختره از لای در سک*س مادرش و با ناپدریش و دید میزنه💦🔞
_چقدر کلفته شاهرخ جون میده ساک بزنی
شاهرخ آلتش و فرو کرد تو دهن مادرم و تند عقب و جلو کرد
_آه آفرین تند بخور...
همزمان سینه های درشت مامان و بین دستاش گرفت و فشرد.
یهو از دهنش بیرون کشید و داگیش کرد.
آلت کلفت و درازش و مالید به سوراخ کو..ن مامان و به ضرب وارد کرد.
_آخ سوختممم
جلو دهم مامان و گرفت و تند تلمبه زد.
_هیس جیغ نکش میخوای دخترت و بیدار کنی بیاد ببینه مادرش داره چطور از کو.ن گاییده میشه؟
با دیدن وضعیتشون بین پام خیس شد.
دلم می خواست منم اون آلت کلفت و تو خودم حس کنم.
دستم و فرو بردم داخل شورتم و ناله ای کردم که صدایی گفت:
_اووف اینجا رو باش گوهر، انگار دخترت هم دلش میخواد
به سمتم اومد و کشیدتم داخل
_حالا که اومدی مادرو دخترو ما هم جر میدم
خمم کرد رو تخت و شورت و شلوارم و باهم کشید پایین
_جوون چه تپلی و صورتی...
https://t.me/+JbImvhOOedMyMTA0
https://t.me/+JbImvhOOedMyMTA0
https://t.me/+JbImvhOOedMyMTA0
#تریسام🔥
رابطه با ناپدری و مادرش همزمان 😱🔞💦
https://t.me/+JbImvhOOedMyMTA0
https://t.me/+JbImvhOOedMyMTA0
گـیــــــوا
حس خوب یعنی تو هوای سرد بیرونم با خوردن لب همدیگه داغ شیم... رمان اروتیک گیوا🔥 به قلم: راحله dm
28300
Оберіть інший тариф
На вашому тарифі доступна аналітика тільки для 5 каналів. Щоб отримати більше — оберіть інший тариф.