•|ابرِ خاکستریِ بیباران|•
ابرِ خاکستریِ بیباران دلگیر است. و سکوت تو پس پردهی خاکستریِ سرد کدورت، افسوس... سخت دلگیرتر است! 🌧 ما: @Mohadeshoseini @rostany
Більше378
Підписники
+124 години
-27 днів
-630 днів
- Підписники
- Перегляди допису
- ER - коефіцієнт залучення
Триває завантаження даних...
Приріст підписників
Триває завантаження даних...
#شبچهارم
حاج_محمود_کریمیغمی_بزرگ_در_دلم،_مرا_عذاب_می_دهد.mp35.43 MB
🕊 2
در جمع فامیل و دوست و آشنا، دختربچهی زیر پنج سال دارید؟ از همانها که هر کدام از مردها با دیدنشان حداقل یک بار به فکر فرو میروند که اسم دخترشان را چه بگذارند. از همانها که زنها با لطف بیشتری نگاهشان میکنند و قربان صدقهی هر کدام از ناز و کرشمههای کجوکولهشان میروند.
اگر با آن خانوادهی فامیل که از این موجودات لطیف دارد کمی بیشتر معاشرت کنید، چیزهای جالبتری به چشمتان میآید.
مثلا این که اگر آنها در جمعی باشند، هنگام تماشای فیلمهای پلیسی و اکشن هر کدام از حاضرین، سعی میکند به نحوی توضیح دهد که این کتککاریها همه بازیست. این رنگ قرمزی که روی لباسها ریخته سس قرمز است. این آقایی که روی زمین افتاده، خوابش گرفته. دارد استراحت میکند اصلا. کسی آسیب ندیده که!
با این حال فردایش کاشف به عمل میآید، قلب آن کودک نتوانسته خوب باور کند که آن دعواها مال فیلم بوده و شب خواب بد دیده.
حالا امشب روضهخوان برای ما از دختری میگوید که پنج نه! سه سالش بوده. برایش فیلم نگذاشتند ببیند که بعدا بشود با گفتن «اینها الکیست!» خیالش را راحت کرد.
برایش تشت طلا آوردند! گفتند ببین و دیگر دنبال پدرت نگرد.
ما اینجای روایت شاید قطره اشکی بریزیم. شاید هم در و دیوار و کسی که بغلدستمان نشسته را نگاه کنیم.
این جا دیگر کسی از جمعِ ما به تقلا نمیافتد که دستش را بگیرد جلوی چشم دختربچه.
کسی دیگر زورش به قلب از نفس افتادهی او نمیرسد.
تا بیاییم سعی کنیم توضیح دهیم که آن ضربهای که چشمت را تار کرده، شوخی بوده، قلب کوچکش همه چیز را باور کرده.
همهی چیزهایی که دل آدمهای چندین و چندساله از پسش برنمیآیند، تمام آن صحنههای مثبتِ نمیدانم چند سالِ فیلمها را زندگی کرده.
ما پای حرفهای روضهخوان مینشینیم و نمیدانیم دقیقا چه شد و چه گذشت که فردایش غسل دادند پیکر آن طفل لطیف را. اما همین را میدانیم که آن قدر داغ به جا گذاشته غمش بر دل آلالله که هنوز گره کور حاجتهای سخت را با نام این دختربچه باز میکنند و هنوز طلافروشها به احترامش تا چند روز به کسی گوشواره نمیفروشند..
صلیاللهعلیکیااباعبدالله(ع)
🕊 7
Фото недоступнеДивитись в Telegram
نمیدانم چهقدر تجربهی رزومهنوشتن دارید.
از مواقعی که انسان فهمش میشود کار خاصی در عمرش نکرده و گُلی به سر عالم نزده، زمانِ پرکردن ستونهای رزومه است.
با امید چنگ میزند به مجموعههای اسمورسمداری که یک روز برای قدمزدن هم که شده از جلوی شرکتشان گذشته.
آن مجموعههای اسمورسمدار را بالا میگذارد. فونت نوشته را درشت میکند. یک جای صفحه میگذارد که حتی آدمهای بیحوصله هم چشمشان روی آن گیر کند.
چون میداند زیر و روی سابقهاش، آن چه بوده و آن چه کرده، روی ترازو سبکی میکند. خریدار نخواهد داشت.
آدمِ خالیِ پرامید کارش همین است.
این شبها هم راه خیابان را درپیش میگیرد؛ چشمش میافتد دنبال سیاهیها. گوش تیز میکند ببیند کجا صدای هقهقی، سوت بلندگو یا طنین ضربهی ناشی از کوبیدن دست بر قفسهی سینهای به گوشش میرسد. نفسهایش را عمیقتر میکشد، ببیند کدام خیابان دارند اسفند دود میکنند.
که بعدها جایی خواست بگوید من فلانیام، فلان کارها را کردهام، سرش را بالا بگیرد، صدایش را بلندتر کند، بگوید: من محرمها پیرهن مشکی تنم میکنم، میروم سیاهیلشکری.
🕊 19
منت گذاشتند سرمان تا شب اول محرمت را ببینیم ای جان همهی ما به فدای نامت..
1.85 MB
🕊 7
شاید هم
خشک گردید و نشد طفلی از او شیرینکام
خجلت از نخلِ دلِ بیثمرِ خود داریم
🕊 8
فکر کنم رشد آدم مثل عملکردن لایهبردار رو پوسته.
وقتی پوستت کثیف باشه و تغییری نخواد بکنه، حسی هم ایجاد نمیشه برات.
ولی وقتی پوست تمیز شده و رسیده به مرحلهی لایهبرداری، میسوزه پوست و به خارش میافته.
اونوقته که ذوق میکنی که عه. یه چیزی قراره تغییر کنه.
فکر کنم روند رشد ما هم همینه.
وقتی یه جا دردمون میگیره، میتونیم ذوق کنیم که یعنی تغییری داره صورت میگیره.
این درده ایستگاهه. نه مقصد و آخر خط. یعنی راه افتاده ماشین.
#اظهارفضلهایشبامتحان
🕊 8
Оберіть інший тариф
На вашому тарифі доступна аналітика тільки для 5 каналів. Щоб отримати більше — оберіть інший тариф.