cookie

Ми використовуємо файли cookie для покращення вашого досвіду перегляду. Натиснувши «Прийняти все», ви погоджуєтеся на використання файлів cookie.

avatar

شعر و دکلمه نوای دل مهدی درخشانپور

تا به کی باید رفت از بهاری به بهار دیگر نتوانم نتوانم جستن هر زمان و عشق و یار دیگر کاش ما آن دو پرستو بودیم و همه عمر سفر میکردیو از بهاری به بهار دیگر💞🍀🌱 بشتابید که ما اهل شعریم🎙️ زاده عشق 💞 دیوانه ای شعریم ,❤️

Більше
Рекламні дописи
712
Підписники
-424 години
-77 днів
-4530 днів

Триває завантаження даних...

Приріст підписників

Триває завантаження даних...

تار مویے ز سرت ڪم بشود مے میرم گوشهٔ چشم تو هم نم بشود مے میرم من بہ دیوانگے ات عاشقم و دل بستم عشقِ دیوانہ ام آدم بشود مے میرم قلب من از نفس گرمِ تو جان مے گیرد با دلے صادق و همدم بشود مے میرم قصهٔ ما همہ جا ورد زبان ها شدہ است سر در این سلسلہ مبهم بشود مے میرم تنگ آغوش تو را ، بیمهٔ جانم ڪردم! این میان روزنے محرم بشود مے میرم شڪل دنیاے مرا با قدمت ساختہ ای ذرہ اے درهم و برهم بشود مے میرم با شب از عشق تو تا وقت سحر میگویم خواب من بے تو منظّم بشود مے میرم خون بہ رگها  دادہ صدایت عشقم لحظہ اے لحنِ صدا بم بشود مے میرم عادتش دادہ این دل را بہ نوازش با عشق گرہ در اخم تو محڪم بشود مے میرم خندہ ات زندگے تازہ بہ من بخشیده شاخهٔ ے زندگے ام خم بشود میمیرم پونہ را وعدهٔ هر روز تو دادم جانم! صبح اگر بے نفست دم بشود مے میرم💔
Показати все...
1
00:07
Відео недоступнеДивитись в Telegram
1.06 MB
1
دقیقا همونے ڪہ بیشتر از همہ بهش اهمیت میدی، در نهایت بهت یاد میدہ ڪہ بہ ڪسے اهمیت ندے!
Показати все...
پرسه در کویِ غزل، بی تو عجب دلگیر است دلم از رهگذرانش ، زِ غروبش سیر است امشب این کوچه زِ تنهائیِ من می گوید دلِ دریوزه که در وسوسه ات تسخیر است بین اوزان و قوافی شده ام زندانی شاعری خسته که با قافیه ها درگیر است منِ شبگردِ غزل سوز ، زِ خود می نالم که دلم در قفسِ خاطره ها زنجیر است من و این کوچه‌یِ بن بست ، تورا کم داریم ترسم آن لحظه بیائی ، که جوانت پیر است منم‌ و عکسِ تو در قاب و نگاهی خسته چَشمِ من سویِ لبِ بسته‌یِ یک تصویر است تو ثریّای منی ، آمدنت شیرین است من نگویم که چرا آمده ای و دیر است شهریارم که بسی خونِ جگرها خوردم چه بگویم که قلم ، ناطقِ بی تزویر است شاکرم ، شاعرِ این شعر ملال انگیزم غزلی کهنه که در آینه‌یِ تقدیر است #سعید_آذری
Показати все...
1
🔮 شعـــــر 🔮 بنمای رُخ که باغ و گلستانم آرزوست! بگشای لب که قندِ فراوانم آرزوست! ای آفتابِ حُسن! برون‌آ دمی ز ابر کان چهره‌ی مشعشع تابانم آرزوست! بشنیدم از هوای تو آوازِ طبل باز باز آمدم که ساعد سلطانم آرزوست! گفتی ز ناز: «بیش مرنجان مرا، برو!» آن گفتنت که «بیش مرنجانم» آرزوست! وان دفع گفتنت که: برو شَه به خانه نیست! وان ناز و باز و تندی دربانم آرزوست! در دست هر که هست ز خوبی قراضه‌هاست آن معدن ملاحت و آن کانم آرزوست! این نان و آب چرخ چو سیل‌ست بی‌وفا من ماهیم، نهنگم، عمّانم آرزوست! یعقو‌ب‌وار وااسفاها همی‌زنم دیدارِ خوبِ یوسفِ کنعانم آرزوست! والله که شهر بی‌تو مرا حبس می‌شود آوارگی و کوه و بیابانم آرزوست! زین همرهان سُست عناصر دلم گرفت! شیر خدا و رستمِ دستانم آرزوست! جانم ملول گشت ز فرعون و ظلم او آن نورِ رویِ موسیِ عِمرانم آرزوست! زین خلقِ پرشکایتِ گریان، شدم ملول آن ‌های‌ و هوی و نعره‌ی مستانم آرزوست! گویاترم ز بلبل، اما ز رشکِ عام مُهرست بر دهانم و افغانم آرزوست! دی شیخ با چراغ همی‌گشت گِردِ شهر کز دیو و دَد ملولم و انسانم آرزوست! گفتند: یافت می‌نشود، جسته‌ایم ما گفت آنکه یافت می‌نشود، آنم آرزوست! هر چند مُفلسم، نپذیرم عقیقِ خُرد کآنِ عقیقِ نادرِ ارزانم آرزوست! پنهان ز دیده‌ها و همه دیده‌ها از اوست آن آشکارِ صنعتِ پنهانم آرزوست! خود کار من گذشت ز هر آرزو و آز از کان و از مکان پیِ ارکانم آرزوست! گوشم شنید قصه‌ی ایمان و مست شد کو قسمِ چشم؟ صورت ایمانم آرزوست! یک دست جام باده و یک دست جَعدِ یار رقصی چنین میانه‌ی میدانم آرزوست! می‌گوید آن رُباب که: مردم ز انتظار دست و کنار و زخمه‌ی عثمانم آرزوست! من هم رُباب عشقم و عشقم رُبابی ا‌ست وان لطف‌های زخمه‌ی رحمانم آرزوست! باقی این غزل را ای مطربِ ظریف زین سان همی‌شمار که زین سانم آرزوست بنمای شمس! مَفخرِ تبریز رو ز شرق! من هُدهُدم حضورِ سلیمانم آرزوست! #مولانا 🩸‌‍
Показати все...
👍 2
و چه زیباست  درد دل با معتمدین و فراخ کردن خوان درد ها  ،هستن هایی که لازم داری و بی دریغ بدست می آوری آن را بدون طعنه ،بدون منت ، مانند شانه بر سر مو های در هم دوخته ی بعد از حمام ،اولش کمی اندوهگین میشوی‌ اما بعدش سبک شده و روحت مانند مو های شانه شده بهترین حال از جمال ممکن را به خود می گیرد ،ایشان نه تنها مستحق و مستلزم به عشق هستند بلکه خالق آنند،ایشان را دوست می دارم و لا غیر، گر از آب یا ز خون باشند  الف سمرقندی با قلم احمد عزیز
Показати все...
👍 1
عشق یعنی بزنم  زیر غزل جان بدهم خوب شاعر كه شدم، جای تو تاوان بدهم ذهنم از زیر و بم زندگی آشفته كه شد در خیالم به خیالات تو جریان بدهم خسته باشم برسم خانه، نگاهم بكنی با نگاه تو به حالم سر و سامان بدهم تو كه گیسو به دل باد بهاری بدهی من دلم را سر آن زلف پریشان بدهم پسر ناخلف نوحم و ترسد پدرم نكند بر سر تو خانه به طوفان بدهم نادرم، عزم من این است كه با دولت عشق انسجامی به پریشانی ایران بدهم قلب این شهر چو دریای ارومیه پر است تو بیا تا به همه مژده‌ی باران بدهم خاطرم نیست كجا و چه زمانی خواندم: عشق یعنی بزنم زیر غزل جان بدهم… #کیانوش_سفری
Показати все...
👍 3
چشم و این آینه و اشک دروغ نمیگوید لب اگر گوید مغز اگر سنجد دل دروغ نمیگوید چشمانت تماشایست .فکر ترا باز خواندم بیماری و بیخوابی بیتابی دروغ نمیگوید جسمت شده خسته بغضی به گلو مانده روح من و تو باهم شده سرگردان حالم دروغ نمیگوید ای خاتون چه بی پروا شده ای با من گر نخاهی مرا بانو عشق دروغ نمیگوید از دشمنی پرهیز کن قلبت را بسپارش به من از دشمنی دوری بکن دوست دروغ نمیگوید بر روی قلبت بنویس نام مرا با خط عشق رنگ اگر خشک شود قلب دروغ نمیگوید زنجیر ظلمت پاره کن پل بزن با تار مو دوری و تحمل بر ما بس است درد دروغ نمیگوید شعر #مهدی_درخشانپور_ @sherhaynab900
Показати все...
👍 1 1
اسم زیبای تو را روی دلم "ها" میکنم ناگهان میبارم و آهسته غوغا میکنم می نشینم گوشه ای می گریم از دلتنگی ات دامنم را از غم دوریت دریا می کنم می نویسی "حال تو خوبَست جانا بهتری؟" من "تو را می خواهمت دیوانه"معنا میکنم حاضرم هر رنجشی از سمت تو باشد ولی تو بمان! من با بدی های تو هم تا می کنم دوستت دارم اگر گاهی تو را رنجانده ام عاشقت هستم اگر هی با تو دعوا می کنم آنقَدَر می خواهمت معشوقه ی احساسی ام چهره ی  این زندگی را با تو زیبا می کنم عاشقم حتی نباشی من خیالم راحت است عاقبت مهر خودم را در دلت جا میکنم #الهه_رضایی @sherhaynab900
Показати все...
1
Оберіть інший тариф

На вашому тарифі доступна аналітика тільки для 5 каналів. Щоб отримати більше — оберіть інший тариф.