cookie

Ми використовуємо файли cookie для покращення вашого досвіду перегляду. Натиснувши «Прийняти все», ви погоджуєтеся на використання файлів cookie.

avatar

"بــازیِ‌تـلـخ🖤"

-عاشقش‌بودم‌ولی‌باکاری‌که‌کردازش‌متنفرشدم.. این‌شهروخیابونامنویادش‌مینداخت‌؛کاش‌هیچوقت‌عاشقت‌نشده‌بودم..! •• -𝐒𝐓𝐀𝐑𝐓=>𝟏𝟒𝟎𝟏.𝟎𝟖.𝟏𝟓 •• راه‌ارتباطی‌با‌ادمین: https://t.me/harfmybot?start=5085685868

Більше
Рекламні дописи
285
Підписники
Немає даних24 години
-67 днів
+2430 днів

Триває завантаження даних...

Приріст підписників

Триває завантаження даних...

Repost from N/a
من، آران‌مقاره... مردی که درست شب #عروسیش زنش #کشته شد...‼️ بعد از آن شب فقط برایم یک چیز مهم بود ، #انتقام... برای انتقام از سرهنگ محمد هادیان همسرش را جلوی چشم #دخترش کشتم اما... اما برایم کافی نبود ، #دخترش را دزدیدم و سعی کردم با عذاب دادنش #انتقامم را بگیرم درست وقتی که...👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻 https://t.me/+zcAREyHAR7BhMGNk https://t.me/+zcAREyHAR7BhMGNk
Показати все...
Repost from N/a
امیر قرار بود پدر بشه اما...👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻 از لابه لای در #دختر مو #بلندی با آن #شکمی که از ماه های قبل #گنده‌تر شده #مبهوت نگاهم میکرد. به #کتاب دستش که آموزش #نگهداری از #بچه بود نگاه کردم. برای چند لحظه #حس خوبی از اینکه قرار بود #پدر شوم گرفتم. اما برای فرار تهران را #ترک کرده بودم و حالا بعد از چند #ماه برگشتم‼️ _چند #ماهته؟ _ #پنج ماهمه. https://t.me/+zcAREyHAR7BhMGNk برای خوندن بقیه رمان عضو کانال شو ببین این دو زوج در کنار هم چه چیزایی رو تجربه میکنند‌.🫂♥️😭
Показати все...
Repost from N/a
_سلام بابایی. امیر با دیدن بچه #اخمی کرد و گفت: _مگه صدبار نگفتم اینو #بیمارستان نیار. #بغض کرده سرمو پایین آوردم #توضیح دادم: _بچه خیلی #اصرار کرد بخاطر همین آوردم. بی‌حوصله #پرونده رو روی #میز گذاشت. _باشه برو بیرون #حوصلت رو ندارم. به طرف در بزرگ بیمارستان به راه افتادم قرار نبود هربار #تحقیر شم و ساکت بمانم #وقتش شده بود من هم #بازیم را شروع کنم...👇🏻👇🏻👇🏻 https://t.me/+zcAREyHAR7BhMGNk
Показати все...
Repost from N/a
من، آران‌مقاره... مردی که درست شب #عروسیش زنش #کشته شد...‼️ بعد از آن شب فقط برایم یک چیز مهم بود ، #انتقام... برای انتقام از سرهنگ محمد هادیان همسرش را جلوی چشم #دخترش کشتم اما... اما برایم کافی نبود ، #دخترش را دزدیدم و سعی کردم با عذاب دادنش #انتقامم را بگیرم درست وقتی که...👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻 https://t.me/+zcAREyHAR7BhMGNk https://t.me/+zcAREyHAR7BhMGNk
Показати все...
Repost from N/a
_سلام بابایی. امیر با دیدن بچه #اخمی کرد و گفت: _مگه صدبار نگفتم اینو #بیمارستان نیار. #بغض کرده سرمو پایین آوردم #توضیح دادم: _بچه خیلی #اصرار کرد بخاطر همین آوردم. بی‌حوصله #پرونده رو روی #میز گذاشت. _باشه برو بیرون #حوصلت رو ندارم. به طرف در بزرگ بیمارستان به راه افتادم قرار نبود هربار #تحقیر شم و ساکت بمانم #وقتش شده بود من هم #بازیم را شروع کنم...👇🏻👇🏻👇🏻 https://t.me/+zcAREyHAR7BhMGNk
Показати все...
Repost from N/a
من، آران‌مقاره... مردی که درست شب #عروسیش زنش #کشته شد...‼️ بعد از آن شب فقط برایم یک چیز مهم بود ، #انتقام... برای انتقام از سرهنگ محمد هادیان همسرش را جلوی چشم #دخترش کشتم اما... اما برایم کافی نبود ، #دخترش را دزدیدم و سعی کردم با عذاب دادنش #انتقامم را بگیرم درست وقتی که...👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻 https://t.me/+zcAREyHAR7BhMGNk https://t.me/+zcAREyHAR7BhMGNk
Показати все...
Repost from N/a
همسرامیرمقارهسوار‌هواپیما‌میشه‌ومیمیرهو‌دخترشون...😭😭😭👇🏻👇🏻👇🏻 #خیره بودم به #خاکی که با وجود گذشت #چهل روز هنوزم #گرم بود! - کجا رفتی آخه #عمرم؟! +بابا ها همیشه مراقب #دختلاشون هستن..مگه نه بابا امیر؟! _آره #عُمرم!،تا آخرین ثانیه عُمرِشون مُراقبِشونن و مُهِم تر از هَمه..،مُراقبِتم!💔👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻 https://t.me/+sHtjV4i-Ra4yODQ0
Показати все...
Repost from N/a
عسل‌مقاره‌میمیره‌و‌مادرش‌و‌امیر‌دیونه‌میشن‌اما...🥲👇👇🩸🩸 - نه..نه امیر، عسل من نمرده! عسل من زندست!! _نیست لامصب!..نیست! - عسل من زندست!...عسل زندست امیر!...عسلم زندست! توی یک آن انگار #مغزم فرمانی نداد و #خونی به مغزم نرسید که #زدم‌زیر‌گوشش! # بغض کردم و زیر لب #بریده گفتم: _من..من،من معذرت میخوام! https://t.me/+sHtjV4i-Ra4yODQ0
Показати все...
Repost from N/a
امیرمقاره‌تصادف‌کرده‌وتوکماستو‌نامزدش..💔💔💔👇👇👇 روزا #طوری بودن که انگار #نمیگذشتن، از #طرفی خسته شده بودم و از #طرف دیگه دلم پر پر می‌زد برای حال #خوبش.. دوباره #اشک تو #چشمام حلقه زد و با #قدم های #سستی رفتم سمت #اتاقش و از پنجره خیره شدم به #جسمی که حدود #یک ماه، فارغ از دنیا #خوابیده بود..🖤 ولی میدونستم #امیرِ من #جا نمیزنه.. چقد دلم براش #تنگ شده بود.. کاش بیشتر #بغلش میکردم..🫠👇🏻👇🏻👇🏻 https://t.me/+sHtjV4i-Ra4yODQ0 https://t.me/+sHtjV4i-Ra4yODQ0
Показати все...
Repost from N/a
نامزدرهام‌هادیان‌بهش‌خیانت‌میکنه و..👇👇👇 با #گریه گفتم: +نه، نه رهام!...اصلا #اونجوری که تو #فکر میکنی نیست! هجوم آورد سمتم و با #صدایی بلند تر از #قبل گفت: _اگه اونجوری که من #فکر میکنم نیست پس چیه #لامصب؟..هانن؟!...چیه؟! میترسیدم،#می‌ترسیدم چون پای یه آدم #بی‌گناه وسط بود و #مهم تر از اون #قربانی این داستان عشق #تلخ من بودم!💔👇❤️‍🩹 https://t.me/+sHtjV4i-Ra4yODQ0
Показати все...