cookie

Ми використовуємо файли cookie для покращення вашого досвіду перегляду. Натиснувши «Прийняти все», ви погоджуєтеся на використання файлів cookie.

avatar

𝑯𝑶𝑻 𝑴𝑶𝑴𝒀🔞

‌لش کنی رو جثه ی کوچولوش از لب و گردنش شروع کنی به بوسیدن💋🔥 #کپی_ممنوع❌ ورود افراد زیر🔞سال به هیچ عنوان توصیه نمیشود‼️

Більше
Рекламні дописи
13 482
Підписники
-10924 години
+7507 днів
+2 15930 днів
Час активного постингу

Триває завантаження даних...

Find out who reads your channel

This graph will show you who besides your subscribers reads your channel and learn about other sources of traffic.
Views Sources
Аналітика публікацій
ДописиПерегляди
Поширення
Динаміка переглядів
01
-بنظرت بهشت من تپل تره یا زنت؟ فرمان متعجب به دوستِ زنش خیره شد: -توژال یعنی چی؟ چی‌میگی؟ زشته برو اونور. اما توژال با لوندی دامن کوتاهشو بالا زد و جلوی فرمان خم شد: -فرمان نگاه کن بهشتم چقدر تپل و سفیده. مثل زنت تیره و لاغر مردنی نیست. نمیخوای کلفتتو تا ته بکنی توش؟ آهه با یهویی فرو رفتن چیزی کلفت فریاد توژال... https://t.me/+DQMrO9jWMHs3ZDBk https://t.me/+DQMrO9jWMHs3ZDBk س.ک.س با شوهر دوستش🔞
6641Loading...
02
Media files
6660Loading...
03
#هواپیمای_سکس👅🔞 خلبان زبونش لای ک*ص صورتی و خیسم کشید و آه کشیدم که گفت: -اوف،جون تو چقدر داغی میخوام تپلت و امشب تو کابین هواپیما جر بدم ک..رش خیلی خوشمزه بود،با ولع براش میخوردم و ملچ ملوچ میکردم اونم #اه میکشید یهو دسته یه چیز کلفت رفت توی #رحمم و‌گفت: - باز کن لای پا تو! میخوام یکم با این‌گشاد شی با دیلدو لای شیار ک_صم کشید. از لاله ی گوشم گاز گرفت و #کلاهک مردونگیشو توم فرو کرد که آخ گفتم #سی_نه هام و چنگ زد و فشار داد... #صـــ🔞صک‌با‌خلبان‌هات🔥💦 کاپیتان سالارش بد جور کلفت شده بود از روي شلوار. منو از پشت بغل كرد و شروع كرد #بوسيدن گردنم و #حال ميكردم...از پشت #سالار #كلفتشو رو تپلیم حس ميكردم. لذت مي بردم از #کلفتش. سي..نه هام رو مي مالوند. منو چسبوند بيخ ديوار و از پشت محكم اونجاشو رو تپلیم مي مالوند. صداي #نفس زدنهاش #حشريم كرده بود. پرتم کرد رو تخت و #سو_تینم رو تو #تنم جر داد. #سی_نه های #سفید و گردم بیرون افتاد. با #ولع شروع کرد به #مک_زدن و #گاز گرفتن #سی_نه هام. #پاهام رو بالا برد و #مردو_نگیش رو که حسابی #کل_فت شده بود با یک حرکت تو #بهشت #تنگم جا #کرد. #جیغی کشیدم که #مرد_ونگیش تو #ک_نم فرو رفت. #ک._ص و #ک_نم زیر #ک.ی_ر #کلفتش داشت #جر_میخورد. با #درد جیغ کشیدم https://t.me/+pofDWlhXAYFkZjFk https://t.me/+pofDWlhXAYFkZjFk https://t.me/+pofDWlhXAYFkZjFk #بیا_تو_کانال_هم_رمان_فول_سسی_بخون_هم_وانشاتاشو_همه_بدون_سانسور
6710Loading...
04
. مرد عصبی و منتظر به حورا نگاه میکرد: -بچه رو بده من حورا!..نمی‌بینی واسه مادرش گریه می‌کنه؟ حورا سر بالا انداخت و با چشمانی پر شده و ملتمس نگاهش کرد  لرزان گفت: -ما قرار گذاشتیم قباد..گفتی بچه‌ دنیا بیاد ازش میگیری می‌دیش منو طلاقش میدی. قباد عصبی دستی میان موهای لخت و سیاهش کشید و آنها را به عقب راند: -عزیزِ من!..چطور دلت میاد یه بچه‌ی شیرخواره رو از مادرش جدا کنی؟ حورا با گریه و ناراحتی داد کشید: -مادرِ این بچه منم!...عاشقش شدی آره؟...دلت براش رفته که طلاقش نمی‌دی؟ قباد با غضب نگاهش کرد و حورا چند قدم عقب رفت. قباد کاشفی! مهندس سرشناس و جوانی که همه‌ می‌دانستند جانش به جان حورای نوزده ساله بند است چطور می‌توانست عاشق زن دیگری شود؟ -مزخرف نگو حورا!..خودِ بی شرفت زیر گوشِ من نشستی که زن بگیر برامون بچه بیاره!..چقدر گفتم بچه نمی‌خوام؟!...بده من بچه رو تا اون روی سگم بالا نیومده! حورا با بغض و چانه ای لرزان نگاهش را از قباد گرفت و به صورت زیبای کودک یک ماهه دوخت.لب‌های لرزانش روی پیشانی لطیفش نشست و قطره‌ی اشکش روی صورتش چکید. -حورا!..د نکن بی‌شرف!..یه کم طاقت بیاری مالِ خودت میشه. حورا بچه را به سینه‌اش فشرد و قباد به سختی او را از آغوشش در آورد. قباد که از در بیرون رفت حورا هق زد و مقابل گهواره‌ی صورتی نشست. -منو...دیگه...دوست نداره...الان دیگه...خونوادش کامله...حورای نازا رو...می‌خواد چیکار... سرش را به گهواره تکیه داده بود و آن را تکان می‌داد و لالایی می‌خواند برای کودک خیالی اش. قباد کراواتش را شل کرد و با گام‌هایی محکم و عصبی سمتش رفت. بازویش را گرفت و او را بالا کشید. -می‌خوای منو دیوونه کنی؟!..این همه اشک و حسرت واسه چیه پرنسسِ قباد؟..مگه با لج و لجبازی برام زن دوم نگرفتی که برات بچه پس بندازه؟!...حالا که به خواستت رسیدی دو روز نمی‌تونی طاقت بیاری؟ حورا محکم بازویش را از دست او کشید و قباد مجالش نداد و کمرش را گرفت و به خود چسباند. دخترک عصبی و افسار گسیخته بود داد کشید: -کِی طلاقش می‌دی قباد کاشفی؟!..کِی؟! -نمی‌تونم زن بیچاره و غربت زده‌ای که تنها دلخوشیش بچه یه ماهشه الان طلاق بدم حورا! حورا ابروهایش را بالا انداخت و با ناباوری نگاهش کرد. اشک ها از چشمانش افتادند و قباد خواست پاکشان کند که حورا تخت سینه اش زد. وسط اتاق ایستاد و یکی یکی لباس‌هاش را در آورد. -اون غربتی می‌خواد شوهرمو ازم بگیره...نمی‌ذارم... قباد سوالی و ساکت به حرکاتش می‌نگریست. حورا موهای بلندش را رها کرد و مچ دست مردانه‌اش را گرفت. آب بینی اش را بالا کشید و قباد انگشت شستش را زیر چشمان درشت و خیسش کشید. -قباد... -جانِ قباد؟...حالِ پرنسسِ من خوب نیست...می‌خوای یه کم بخوابی عزیزم؟...بعدش من و تو دوتایی می‌ریم خرید...شهربازی...رس حورا کف دستش را روی لب‌های او گذاشت و قطره اشکش چکید. قباد دستش را بوسید و او دستش را عقب کشید. با بی منطقی تمام و لجبازی گفت: -من بچه می‌خوام!...همین امشب باید بهم بدی!..اگه حامله شم اجازه می‌دم که اون زنیکه قابل ترحم رو طلاق ندی‌ بمونه زیر سایه‌ت. قباد با درماندگی به دخترک نگریست.هر دو می‌دانستند که حورا نازاست. -قباد؟..بهم بچه می‌دی نه؟ برای آنکه او را آرام کند و بخواباند سر تکان داد. -می‌دم عزیزم.میدم.بیا بغلم. او را به سمت تخت برد و کمربندش را باز کرد. و این آغاز دیگری بود! چرا که پرنسسِ قباد دستِ برقضا چندی بعد مژده‌ی بارداری‌اش می‌آمد. گفته بود اجازه می‌دهد آن زن را طلاق ندهد. بی‌گدار به آب زده بود و باید حسابی در پیِ قباد کاشفی و توجهش می‌دوید!🔥💔 https://t.me/+F_JkuuqvRzBiNjA0 https://t.me/+F_JkuuqvRzBiNjA0 https://t.me/+F_JkuuqvRzBiNjA0 https://t.me/+F_JkuuqvRzBiNjA0 .
6500Loading...
05
ناپدریش تو خواب ک*صش و میخوره😱🔞 با حس خیسی و داغی زبونی روی ک.صم آروم لای پلکام و باز کردم که سر شاهرخ و بین پام دیدم ! با ولع داشت چـ.وچــولم  و میخورد. _اووف چه خوشمزه ای! مزه ی توت فرنگی میده. وحشت زده سعی کردم با دستام سرش و پس بزنم. _شاهرخ چیکار می‌کنی...آه...لعنتی بسه تمومش کن. _اووف تو فقط ناله کن، کیه که از این ک.ص خوشمزه بگذره سر کلاهکش و چند بار به ک*صم مالید و با یه فشار واردم کرد. https://t.me/+ULLS45dnx5dkZTVk https://t.me/+ULLS45dnx5dkZTVk https://t.me/+ULLS45dnx5dkZTVk https://t.me/+ULLS45dnx5dkZTVk شاهرخ، پسری جذاب و سکسی که عاشق دخترخوندش میشه و دور از چشم زنش هرشب ک*ص و کو*ن دختره رو جر میده و...🤤💦👅
5821Loading...
06
بی غیرتی😱😱😱 پارت5 _چه زنی داری‌ رفیق چرا زودتر رو نکرده بودیش!!؟ -تو عقبشو بگا من جلو رو! آهِ غلیظ و پراز شهوتی کشیدم! یکیشوپشتم قرار گرفت و اون یکی جلوم! کلاهک کلفتاشون رو روی سوراخم تنظیم کرد و همزمان داخلم ضربه زدن که جیغ پراز دردی کشیدم! برخورد همزمان بدنشون بهم حس لذت و درد میداد و از شهوتِ زیاد جیغ میزدم! -آه درد داره سامیار! سامیار پوزخندی زد،گازی از سینه ام گرفت و رو به سینا که از پشت داشت داخلم عقب جلو میکرد لب زد: -تا ته فرو کن توش؛ همه عضوت بره داخلش که جر بخوره زنِ ج‌نده ام! حشری لبم رو گاز ریزی گرفتم که لب زد: -جوووون؛چه تنگی ج‌نده؛ سینا بیا از یه سوراخ دوتامون بکنیم! با ترس نگاهش کردم،که سینا از پشتم بیرون کشید و همزمان با لب گرفتن از سامیار لب زد: -جوون؛جررش میدیم! https://t.me/+bY3QrooOdaU0YTY5 https://t.me/+bY3QrooOdaU0YTY5 زنه وسط سکس دونفره میگه کاش دونفر جرم میدادن😐😐شوهره هم برا تولدش یه مرد دیگه آورده باهم بکننش😂😱😱
5510Loading...
07
پارت جدید 🔥🔞
3110Loading...
08
پارت جدید 🔥🔞
2180Loading...
09
پارت جدید 🔥🔞
3070Loading...
10
پارت جدید 🔥🔞
3531Loading...
11
پارت جدید 🔥🔞
4150Loading...
12
Media files
1 2770Loading...
13
‍ #تریسام 🔞🍼 #Part1 با دیدن ک.ص سفید و صورتی زنم نفسام سنگین شد. بدن بی نقص و سک.سیش آماده بود تا یه سک.س فوق العاده رو باهم داشته باشیم. قری به کمرش داد وه باعث شد اون ک.ص محشرش از دیدم قایم بشه. با خشونت پاهاشو گرفتم و از هم بازش کردم اهی کشید که منو جری تر میکرد لای ک.ص تپل سفیدش رو باز کردم و با دیدن چ.وچول صورتی رنگش دیگه نتونستم خودمو کنترل کنم یه بند انگشتم رو توی سوراخش فرستادم که با ناز گفت: -آههه احسان جونم ، آروم تر خیلی تنگه آیییی با صدای فوق حشریش بند دیگه‌ی انگشتم رو توی ک.صش فشردم جیغ نیمه بلندی کشید و مچ دستمو محکم گرفت -آییی احسان یکم بخورش برام ، خشک خشک درد داره بخداا ک.یر کلفتمو در اوردم و ...🔞💦 https://t.me/+ZY81HnamJfNmYTdk https://t.me/+ZY81HnamJfNmYTdk https://t.me/+ZY81HnamJfNmYTdk https://t.me/+ZY81HnamJfNmYTdk https://t.me/+ZY81HnamJfNmYTdk https://t.me/+ZY81HnamJfNmYTdk https://t.me/+ZY81HnamJfNmYTdk https://t.me/+ZY81HnamJfNmYTdk https://t.me/+ZY81HnamJfNmYTdk https://t.me/+ZY81HnamJfNmYTdk https://t.me/+ZY81HnamJfNmYTdk https://t.me/+ZY81HnamJfNmYTdk https://t.me/+ZY81HnamJfNmYTdk https://t.me/+ZY81HnamJfNmYTdk https://t.me/+ZY81HnamJfNmYTdk https://t.me/+ZY81HnamJfNmYTdk https://t.me/+ZY81HnamJfNmYTdk https://t.me/+ZY81HnamJfNmYTdk داره با زنش سک.س میکنه و کـ.صشو میخوره که متوجه میشن خدمتکارشونم داره دیدشون میزنه اونو خفت میکنن و دوتایی ک.ص صورتی خدمتکارشونو پر میکنن🙈🔞💦
1 3026Loading...
14
رمان سکسیِ الهه‌ی شهوت🔞 سینه هاش به نظر خیلی سنگین میومدن با دستم کمی فشارشون دادم که از نوکش شیر سرازیر شد و آخش هوا رفت. - چند وقته زایمان کردی؟ - دو ماهه خانم. - خوبه... نترس قرار نیست سینه درد بگیری شیر سینه هات تخلیه میشه. به سمت ک.صش رفتم، خیسِ آب بود. طبیعی بود چون خیلی وقته سکس نداشته. رز دستمال مرطوبی رو بهم داد تا پاکش کنم. - خانم ها این که خیس باشید اصلا بد نیست اما دلم میخواد در طول آموزشات خودداری رو هم یاد بگیرید. تقریبا همشون تحریک شده بودن. بعضی ها با خجالت و شرم، بعضی ها هم با تحقیر نگاه میکردن. - خب همونطور که میبینید واژنش رنگ خوبی داره، اما به دلیل زایمانی که داشته به شدت قیافه بدی گرفته که خب قابل تغییره! کمی با چ.وچ.ولش بازی کردم تا دوباره خیس بشه و بعد انگشتمو وارد سوراخش کردم ولی به شدت گشاد بود طوری که در لحظه ی اول چهار انگشتم کاملا وارد می‌شد. _سوراخ واژنش هم بدجور گشاد شده باید تنگ بشه! دخترا داشتن با دقت یاداشت میکردن. خیسی واژنشو کمی به سمت پایین سوق دادم و انگشتمو دورانی روی سوراخ پشتش کشیدم که دوباره تقلاهاش شروع شد. - تورو خدا خانم التماس میکنم نه... باهام این کارو نکنید... آبروم رفت! دست دیگه‌مو رو چ.وچ.ولش گذاشتم و محکم فشار دادم که ساکت شد. انگشتمو با فشار وارد سوراخ باسنش کردم. اونقدر تنگ بود که سریعا جیغ زن دراومد. کمی ک.صش رو مالش دادم تا دردش رو فراموش کنه و بعد شروع کردم به حرکت دادن انگشتم. معلوم بود که تا حالا از این سوراخ به کسی نداده! - دقت کنید که وظیفه شما آماده نگه داشتن تمام نقاط بدنتونه! من شما رو با تک تک نقاط لذت بدنتون آشنا میکنم و شما به هیچ وجه نباید از این لذت غافل بشید! زن داشت به ارگاسم میرسید که دست از کار کشیدم... https://t.me/+ffQauzDdnLY4NTYx https://t.me/+ffQauzDdnLY4NTYx https://t.me/+ffQauzDdnLY4NTYx https://t.me/+ffQauzDdnLY4NTYx مادام زنی که با ورود به دنیای سیاست مسئولیتی رو به عهده میگیره مسئولیت آموزش لذت جنسی به زن های شیخ های عرب اما... ارحام مردی دو رگه ایرانی عرب که بدجوری دنبال پیدا کردن سرنخ و زمین زدن کله گنده های عربه اتفاقی با مادام، زنی که به عنوان الهه‌ی شهوت ازش یاد میکنن، آشنا می‌شه... رمان به شدت اروتیک و سکسی مناسب بزرگسالان‼️❌🔞🔞
1 0954Loading...
15
‍ #part2 _اهههههههه اهیییی اره حامد بکن منو کو.س و ک.ونم ماله توعه اهههه ک..یرت خیلی کلفته قربون ک.یرت برم اههه از لای در مشغول دید زدن س.کس مامانم با دوست پسر جدیدش بودم اینقد حشری شده بودم دستمو از شورت لامبادام رد کرده بودم و چهار انگشتمو توی ک..صم فرو کرده بودم _اهههه اهیییی ک...صم پاره شدددد وایی خیلییی کلفتههه.. وحشیانه ک..ص و ک..ون مامانم رو میگایید دیگه نتونستم طاقت بیارم و درنیمه بازو باز کردمو با لحن ح.شریی گفتم: _منم میخوام ، حامد منم بکن لای ک.سمو باز کردم و روی تخت رفتم حامد هم از خدا خواسته ک.یرشو  از تو ک.س مامان دراورد و روی ک.س پر آب من گذاشت _جووون ، مثل ک.س مامانت آبدار و صورتیه ک.یرشو با ک.س خیسم خیس کرد ک توی سوراخ ک.سم هول داد _آهییی اوممم خیلی خوبه حامد خیلی کلفته اخخ تند تند بکن منو اومممم مامان نوک سینه هامو تو دهنش فرو کرد و مشغول مالیدن ک.س خودش شد سینه هام از شدت ضربه های حامد توی ک.سم میلرزید که مامان... 👇👅💦 https://t.me/+StbdKVI0V0IwMzNk https://t.me/+StbdKVI0V0IwMzNk https://t.me/+StbdKVI0V0IwMzNk https://t.me/+StbdKVI0V0IwMzNk https://t.me/+StbdKVI0V0IwMzNk https://t.me/+StbdKVI0V0IwMzNk https://t.me/+StbdKVI0V0IwMzNk دوس پسر مامانش دوتاشونو حامله میکنه💦🔞👅
1 3614Loading...
16
با هر پارتش‌ خیس‌ میشی🔞💦 🥂مــن فـــاحــشــه نـیستم🥂 👤 09480 سوال : سلام ...چند باریه که بهتون پیام ناشناس میدم و جوابمو نمیدین...من یه رمان هات میخوام که رابطه زناشویی رو به صورت واضح توضیح داده باشه...میخوام انقدری هات باشه که آبمو بیاره👅💦 لطفا اگه همچین رمانی سراغ دارید معرفی کنید که امثال من بتونن آموزش ببینن و پوزیشن های جنسی جدید و هات یاد بگیرن 🙈💦 جواب: سلام عزیزم هات ترین رمانی که میشناسمو بهت معرفی میکنم فقط مواظب باش موقعی که میخونیش کسی دور و برت نباشه چون صحنه هاش انقدر بازه که مجبور به خودار...ضایی میشی🔞💦 https://t.me/+JcbdVMQTNHcxNzdh https://t.me/+JcbdVMQTNHcxNzdh باراد تهرانی مستر خشن و هاتی که با شکیلا دختری سکسی و حـشری ازدواج میکنه ، پس از مدتی فیلمای پـ ورن شکیلا رو توی فضای مجازی میبینه و به جرم خیانت هر شب با یه پوزیش جـ رش میده غافل از این که اون فیلم و عکسا...🤫💦 https://t.me/+JcbdVMQTNHcxNzdh https://t.me/+JcbdVMQTNHcxNzdh https://t.me/+JcbdVMQTNHcxNzdh https://t.me/+JcbdVMQTNHcxNzdh https://t.me/+JcbdVMQTNHcxNzdh https://t.me/+JcbdVMQTNHcxNzdh https://t.me/+JcbdVMQTNHcxNzdh باراد مرد خشن و متعصبی که شب عروسی به زنش تهمت هرزگی میزنه و هر شب شکنجه جنسیش میکنه اما کسی نمیدونه دلیل این تهمت چی بوده؟!🔞💦
1 2014Loading...
17
Horny's mom🍑 #part59 نگاهش رو از چشم هام کم کم به پایین سوق داد تا به پایین تنه ام رسید _چرا لختی پس مرجان؟! نفسم بند اومده بود و مطمئنم حتما الان رنگم‌ مثل گچ دیوار سفید شده بود _ م..من..خ..خب می خواستم نگاهی به چشم های ترسناکش انداختم و خیلی یهویی گفتم _می خواستم برات نود خوشگل بفرستم تا اشتی کنیم همین! نگاه وحشتناکش مشکوک شد که ادامه دادم _همون موقع هم سر رسیدی! کاظم با شک بهم زل زده بود خدایا باور کنه سوال پیچم نکنه خدایا همین یه بارو کمکم کن کاظم دستشو به سمتم دراز کرد و اشاره کرد گوشیمو بهش بدم _ببینم نودی که برام گرفتی رو خداروشکر برای تلگرامم رمز گذاشته بودم و قفلش کرده بودم گوشیم رو به سمتش دراز کردم و توی گالری رفتم و روی عکس کلیک کردم عکس رو جلوش گرفتم که چشم هاش برق زد _اینو برای من گرفتی؟ . .
1 6998Loading...
18
Media files
1 6630Loading...
19
بهار ، دختر هات و تازه عروسی که با وجود گذشت چندین ماه از ازدواجش هنوز باکره مونده و شوهرش به خاطر معشوقه داشتن ترغیب نمیشه تا باهاش سک.س کنه اما یه شب که میبینه....🔞🔞 https://t.me/+wMFVrnG9V5Y0YWU8
8421Loading...
20
Media files
8380Loading...
21
Media files
10Loading...
22
〚خدمتکار هات🔞💦〛 #پارت_۴۹۷ #واقعی👅🔥 گردی قاشق رو به وسط ک*صش فشردم و حالا کامل به سمتش چرخیدم و با اخم گفتم؛ - مگه نگفتم حق نداری ناله کنی؟ - اخ..اخه حسابی تحریک شدم و الان فقط کی*رت رو میخام - زوده هنو! پاهات بازتر کن و یکم بده بالا ک*صتو زود کاری که گفتم رو انجام داد . دو طرف جرخوردگی ساپورت گرفتم و کشیدمش و از پاش در آوردم. حالا سکسی تر شده بود. انگشت اشاره اش توی دهنش گذاشت و میمکید و با اون دستش یکی از سینه هاش رو چنگ میزد. با گردی قاشق شروع به ضربه زدن روی سوراخ ک*صش کردم و هربار بیشتر از قبل نبض میزد و تکون میخورد. شروع به مالیدن گردی قاشق روی سوراخش کردم که یکی از پاهاش رو بلند کرد و به سمت حوله ای که دور کمرم بود اورد. با انگشتای پاش حوله رو گرفت و کشید که باز شد و حالا کی*رم در دیدیش قرار گرفت، خمار خندید و لب زد - ازم مخفیش نکن حداقل بذار ببینمش بیشتر حشری بشم..ای...اه...نمیخام ناله کنم اما لعنتی خیلی حال میده - حالا میتونی ناله کنی انگار منتظر همین بود که با گفتنش غلیظ ناله میکرد و مدام لب گاز میگرفت و زبونش روی لباش میکشید و نوک سفت شده ی سینه اش رو میفشرد. کمرش رو عقب تر فرستاد و باسنش رو به جلو داد و پاهاش بازتر کرد. قاشق برعکس کردم و با گرفتن گردی قاشق ، دسته اش رو داخل ک*صش فرستادم که ناله هاش بیشتر و بیشتر شد و همینجور فقط آب بود که بیشتر و بیشتر میریخت. انگار که دسته ی قاشق جوابگوش نباشه نقی زد . - کمههههه نمیخااام اینوووو...کی*ر خودت میخااام - پس وقتش رسیده یه چیزی که تازگیا گرفتم  رو امتحان کنیم چطوره؟ - ولی من کی*ر تورو میخام - اونم به وقتش البته اگه جونی برات بمونه. با نگه داشتن قاشق توی ک*صش از جا بلند شدم و گفتم - با همین وضع میای توی اتاقم قاشق دربیاری همینجور میندازمت بیرون - ای...اوخ..اه...با...باشه... گفتم وبی حوله بلند شدم و به سمت اتاق رفتم و پشت سرم لنگ لنگون میومد. وارد اتاق شدم و به سمت کمدی که گوشه ی کمد دیواری و به رنگ قرمز بود رفتم. داخل شد و خودش رو به تحت رسوند و روش نشست و دراز کشید و پاهاش باز کرد و خودش شروع به تکون دادن دسته ی قاشق توی ک*صش کرد. توقعی زیادی از یه هرزه حشری نمیشه داشت . با برداشتن یه ویبراتور کلفت و خارخاری لبخند شیطانی زدم، ۲۰ سانت بود و دوبرابر کی*ر من کلفت بود و بجای رگ ، خال خالی بود ... 🔥♨️🔥♨️🔥♨️🔥♨️🔥♨️🔥♨️🔥 خدمتکارش یه دختر بشدت حشریه که با هربار دیدن تن لخت رئیسش وسط پاهاش ابشار میشه و هی باخودش ور میره تا اینکه پسره میفهمه و دیگه خودش ک*صش رو واسش جر میده و...🍆💦👅🔥 https://t.me/+JIwYy34AuXUxNTU8 https://t.me/+JIwYy34AuXUxNTU8 https://t.me/+JIwYy34AuXUxNTU8 https://t.me/+JIwYy34AuXUxNTU8 https://t.me/+JIwYy34AuXUxNTU8 https://t.me/+JIwYy34AuXUxNTU8 دختر خدمتکارش رو با قاشق تحریک و ارضا میکنه و اخرش کارش به تخت میکشه و...🔞💯❌💦👅🔥
8544Loading...
23
- شورتتو دربیار بده بهم. چشمم از تعجب گرد شد و لب زدم: - این جا؟ جلوی مادرت؟ نیشخندی زد و گفت: - مگه دنبال هیجان توی سک.س نبودی؟ درار ش.ورتتو، پاهاتم باز کن از هم ببینم اون ک.ص صورتی تو. لب گزیدم و نگاهم چرخید سمت آشپز خونه ی اوپن که مادرش مشغول آماده سازی شام بود. دامن پام بود، کم پاهام رو باز کردم و به سختی لباس زیرم رو پایین کشیدم و گذاشت جیبش. - حالا بیا بشین روی ک.یرم. چرخیدم سمت آشپزخونه و با عجز نالیدم: - مامانت میبینه. دستم رو کشید و مجبورم کرد تا روی پاش بشینم . - دامنتو بنداز رو پات، فکر میکنه عادی نشستی و نمی فهمه چه خبره؟! نفس عمیقی کشیدم و زمزمه کردم: - آخرش بااینهمه رابطه اگه حامله ام نکنی قطعا مامانت مچمونو میگیره. دستش نشست دو طرف کمرم و پچ زد: - یکم جا به جا شو، درست بشین روش. لبم رو گاز گرفتم، کاری که می خواست انجام دادم روی ک.یرش نشستم از لذت آه بلندی کشیدم. - دارید چی کار می کنید بچه ها؟! https://t.me/+2A8Mo42tlTY3Zjlk https://t.me/+2A8Mo42tlTY3Zjlk #مختص_به_بزرگسالان🔞🔥 آموزش صفر تا صد پوزیشن های جنسی در قالب رمان🚫
6311Loading...
24
-حاج امیر دلت میخواد ک.ص پرستار سکسی زنتو جر بدی؟😈👅 https://t.me/+LWwcTC7g_40xOWE8 -لا اله الا الله نصف شبی زده به سرت دختر جون لخت و پتی وسط سالن چه غلطی میکنی!! میدونستم به این راحتی ها وا نمیده ولی من میخواستمش از وقتی وظیفم شده بود مراقبت از زن مریضش چشمم اون مردونگی کلفت رو گرفته بود و دلم میخواست پردمو بزنه و شبانه روز رو ک.یرش سواری کنم از افکارم آهی کشیدم که زیر لب استغفار کرد و سرشو بیشتر پایین انداخت . نزدیکش شدم و دستشو سریع چنگ زدم و زیر دامنم بردم و روی ک.ص خیسم گذاشتم که شوکه تکون محکمی خورد و خواست دستشو پس بکشه که پاهامو بهم فشار دادم و دستش زیر بهشت خیسم گیر کرد ناله ای کردم و خودمو تو بغلش پرت کردم که نوک پستون هام به سینه ی عضلانیش فشرده شد - ک.صم برات خیس کرده حاجی اگر ارضا نشم امشب خوابم نمیبره دادی سرم کشید و با شدت پسم زد که روی زمین افتادم و از درد آخی گفتم -دختره ی هرزه جل و پلاستو جمع میکنی گورتو از این خونه گم میکنی میری سمت پله ها رفت که داد زدم - حالا که خودت نمیتونی ارضام کنی مطمئنا خدمتکار های عمارتت که میتونن حاجی جون سمت در رفتم که از پشت کمرمو چنگ زد و روی نزدیک ترین مبل پرتم کرد بلافاصله روم خیمه زد -حالا کارت به جایی رسیده که میخوای به نوچه های من سرویس بدی ؟؟ کمرمو قوس دادم و دستمو توی شلوارش فرو بردم،ک.یرشو بین دستام گرفتم و مالشش دادم که ناله ی توگلویی کرد -آهه....من زیر ک.یر هیشکی الا خودت نمیخوابم حاجی جون زودباش منو بکن ...ک.یر کلفتتو تو سوراخ تنگم عقب جلو کن بی معطلی شلوارشو پایین کشید و ک.یرشو دم سوراخم گذاشت -جوری جرت بدم و شکمتو پر آب کنم که تا ۹ ماه هوس جندگی به سرت نزنه .... حرفش تموم نشده بود که یهو حجم بزرگ آلتشو یه مرتبه توم فرو کرد و...... https://t.me/+FVQ3JOqpKS4zYzhk https://t.me/+FVQ3JOqpKS4zYzhk https://t.me/+FVQ3JOqpKS4zYzhk امیر اعطا صارم،حاجی بازاری متاهلی که ک.یرش برای پرستار لوند زنش سیخ میشه و بعد از حامله کردن کرشمه اونو صیغه میکنه.....😱🔞💦
8331Loading...
25
#خلبان_هات و مهماندار حشری💦🍑 🔞ک^صم و تو دهن هووم تکون دادم و به سینه های گرد و عملیش چنگ زدم: -اوووف...ک^ص خیسم و بخور جنده... پس اینجوری ک^ص میدی که هر شب صدای ناله هات میاد؟ زیرم که‌ ناله کرد شوهرم کلاهک ک^یرش و توی بهشت خیسش فرو کرد و صدای شالاپ شلوپش خیسم کرد +مهماندار کوچولوی هات جیغش کل اتاق وبرداشته بود دستمو بردم سمت سوراخش و سه تا انگشتمو واردش کردم +اییییی جرخوردمم اخخخ اوفف نکن من لزبین نیستم چنگی به هلوی خیسش زدم و زبونشو روی چ.وچ.ولم کشید که تنم لرزید. +نکن .اخ الان رو زبونت ارضا میشم الناز چو^چولم و مک زد و ایزد تند تند توش تلمبه گفت: -تند تر بکنم ...اههه...عاشق همین کی.ر کلفتت شدم که زنت شدم... -اوف...اگه میدونستم کردن ۲ تا زنم با هم اینجوری حال میده هر شب گروپ میزدم نوک سینه‌مو لیسید - جوون اماده شو می خوام #جرت بدم زن جنده‌م! https://t.me/+NDddaSI8K5kxZWE0 https://t.me/+NDddaSI8K5kxZWE0 https://t.me/+NDddaSI8K5kxZWE0 https://t.me/+NDddaSI8K5kxZWE0 ایزد خلبان هاتی که بعد از ازدواج عاشق مهماندار سکسیش میشه و ... با هووش به شوهرش ک^ص میده و واسه شوهرش جندگی میکنه💦🤤 #تریسام...🍆 #لزبین💦
6685Loading...
26
بهار ، دختر هات و تازه عروسی که با وجود گذشت چندین ماه از ازدواجش هنوز باکره مونده و شوهرش به خاطر معشوقه داشتن ترغیب نمیشه تا باهاش سک.س کنه اما یه شب که میبینه....🔞🔞 https://t.me/+wMFVrnG9V5Y0YWU8
4962Loading...
27
سوگولی فا*حشه خونه برای اینکه مشتریش رو انتخاب کنه لخت خودشو رو میز قمار عرضه میکنه تا جایزه ی برنده باشه 🔞🔞 https://t.me/+sXKXJzI5sxY2NmY8
6222Loading...
28
Media files
1 0581Loading...
29
_ هم زنش ، هم دوست‌دخترش هر دو تو ماشین تصادفی گیر کردن. کدومو نجات میده؟ _ آمبولانسم تو این ترافیک نمی‌رسه تا بالا یکیشون حتما می‌میره گیج بودم و تار می‌دیدم سرم رو آسفالت بود و ماشین چپ شده بود بوی خون تمام مشاممو پر کرده بود سعی کردم به یاد بیارم چی شده... "جواب آزمایشم اومد حامله بودم اول به سقط فکر کردم اما مگه من می‌تونستم بکشمش؟ بچه‌ی آلپ‌ارسلان رو ، ثمره عشقم رو اینبار به خودکشی فکر کردم اما چرا برای آخرین بار امتحان نکنم؟ رفتم شرکتِ آلپ‌ارسلان ترگل رو دیدم که از شرکت بیرون زد سوار ماشینش شدم با گریه بهش التماس کردم گفتم حاملم! گفتم از زندگیم بره بیرون گفتم اگر اون نباشه شاید آلپ‌ارسلان منو بچشو دوست داشته باشه گفتم حاضرم طلاهای ناچیز سر عقدم رو بهش بدم خندید گفت بچمو می‌کشه! گفتم اگر همچین کاری کنه برای همیشه از چشمِ ارسلان میفته پوزخند زد و گفت نمیفته! نمیفته اگر ارسلان باور کنه همه چیز اتفاق بوده فرمون رو چرخوند ماشین به تریلی برخورد کرد و بعد همه چیز سیاه شد" _ ترگــــــــــــل ... کجایی ترگل؟ با درد آه کشیدم .صدای آلپ‌ارسلان بود شوهرِ من! براش مهم نبود منم تو این ماشین گیر افتادم؟ به خودم دلداری دادم نمی‌دونه ... نمی‌دونه منم باهاشم صدای نگهبان برج اومد _ آقا هم ترگل خانوم هم دلارای خانوم تو ماشینن ماشین سمتِ دلارای خانوم چپ شد صددرصد ایشون وضعشون اورژانسی‌تره لبخند زدم . الان میگه! الان میگه زنمو نجات بدید ارسلان با خشم عربده زد _ زنگ بزن بادیگاردا ، قبل اومدن آمبولانس ترگل رو از ماشین میکشید بیرون وگرنه روزگارتونو سیاه می‌کنم نگهبان آرام پچ زد _ پس ... پس زنتون چی آقا؟ تلخ لبخند زدم بوی خون بیشتر شد و پلکام روی هم افتاد انگار خدا هم دلش به حالم سوخت و جونم رو گرفت تا بیش از این زجر نکشم... 3 پارت‌ بعد👇💔💔💔💔💔💔💔 مامور آمبولانس از حضار پرسید _ مسدوم کجاست؟ آلپ‌ارسلان با نگرانی ترگل را که هوشیار روی زمین نشسته بود نشان داد _ اینجاست مأمور آمبولانس ترگل را معاینه کرد _ مشکل خاصی نیست ارسلان نگران پرسید _ نمیشه انتقالش بدید بیمارستان؟ _ ضربه‌ای به سر نخورده آقای محترم ، هوشیارم هستن ، نیازی نیست نگهبان با اضطراب گفت _ خانوم هنوز تو ماشینن مأمور‌های اورژانس از جا پریدند _ کسی تو ماشین مونده؟ زنی از دور جیغ کشید _ بنزین ریخته ، الان آتیش میگیره مامورها سمت ماشین دویدند آلپ‌ارسلان با شنیدن کلمه ی آتش حس کرد قلبش از جا کنده شد ناخوداگاه سمت اتومبیل راه افتاد که ترگل دستش را کشید و صدایش را مظلوم کرد _ ارس ... نمیدونم چی شد به خدا یهو دیوونه شد فرمونو چرخوند میخواست بکشم... خیلی ترسیدم ارسلان کلافه دستش را پس زد _ باشه عزیزم ، حالا که خوبی صبر کن کمک کنم از ماشین بکشمش بیرون حالش بهتر بشه تقاص این غلطشو پس میده با قدم هایی لرزان سمت ماشین رفت یکی از مامورین فریاد زد _ چرا زودتر نمیگید یکی تو ماشین مونده؟ اون خانوم حالشون خوب بود نیازی به رسیدگی نداشتن فردی که تو ماشین مونده خطر داره مردم جمع شدند. مامور فریاد کشید _ کمک کنید ماشین رو از زمین فاصله بدیم چند مرد جلو دویدند ارسلان نگران جلو رفت که مردی ناشناس طعنه زد _ شما زحمت نکش آقای خوش غیرت! ارسلان عصبی یقه‌اش را چنگ زد _ چی گوه میخوری تو؟ زنمه زنم! دختر جوانی از کنار پیاده رو صدایش را بالا برد _ زنت اونیه که از اون موقع نگرانش بودی نه این بیچاره! مامور بی توجه به آن ها دخترک را بیرون کشید و فریاد زد _ کمک بفرستید ، ممکنه خونریزی داخلی داشته باشه آلپ‌ارسلان بهت زده زمزمه کرد _ یعنی چی؟ ترگل سالمه که چرا دلی... جمله اش را ادامه نداد بدن خونی و آش و لاش دلارای را روی زمین خواباندند ناخواسته زمزمه کرد _ یا ابولفضل وجدانش فریاد کشید "ترگل گفت خودش فرمون رو چرخونده ، تقصیر خودشه" ناخواسته کنارش زانو زد و پرسید _ زندست؟ مامور بی توجه به او رو به همکارش فریاد زد _ باید سریع برسه بخش اورژانس ، حامله‌ست https://t.me/+aq4QvRFiTPJiMTI0 https://t.me/+aq4QvRFiTPJiMTI0 https://t.me/+aq4QvRFiTPJiMTI0 https://t.me/+aq4QvRFiTPJiMTI0 پارت واقعی رمانه😭 بخون نبود لفت بده!
9172Loading...
30
#ک.یر مصنوعیشو به به*شت خیسم مالید که با شه.وت آهی کشیدم _ آه خانوم منو بکن لطفا خم می شه و نوک سینمو توی دهنش می کنه و می مکه _ اومممم مزه ی هلو میدی #بیبی گرل با شستش کلیتوریسم رو می ماله که آب از #ک*صم سرازیر می شه _ #آبت اومد، مگه نگفتم تا وقتی دستور ندادم #ارضا نمیشی؟ با مظلومیت می گم: _ببخشید خانوم _برگرد قمبل کن، تا صبح باید این ک.یرو تحمل کنی، صدای ناله هات نباید در بیاد #داگی می شم و ک.یرشو بدون چرب کردن واردم می کنه که ناله ای کردم و جیغ کشیدم + هیش خفه شو دختر کوچولو ج.نده و #دیلدو محکم تو ک.صم فشار داد و درآورد و اینبار تو کو.نم فشار داد و همزمان داخل هردوتاش #تلمبه میزد و خودش بهم میکوبید رمان #لزبین معروف🔞🔥 رابطه دوتا #دختر با دیلدو #بکارتش میزنه 😨😰 https://t.me/+7XO7ca4vqVlmYjc8 https://t.me/+7XO7ca4vqVlmYjc8
8010Loading...
31
. مرد عصبی و منتظر به حورا نگاه میکرد: -بچه رو بده من حورا!..نمی‌بینی واسه مادرش گریه می‌کنه؟ حورا سر بالا انداخت و با چشمانی پر شده و ملتمس نگاهش کرد  لرزان گفت: -ما قرار گذاشتیم قباد..گفتی بچه‌ دنیا بیاد ازش میگیری می‌دیش منو طلاقش میدی. قباد عصبی دستی میان موهای لخت و سیاهش کشید و آنها را به عقب راند: -عزیزِ من!..چطور دلت میاد یه بچه‌ی شیرخواره رو از مادرش جدا کنی؟ حورا با گریه و ناراحتی داد کشید: -مادرِ این بچه منم!...عاشقش شدی آره؟...دلت براش رفته که طلاقش نمی‌دی؟ قباد با غضب نگاهش کرد و حورا چند قدم عقب رفت. قباد کاشفی! مهندس سرشناس و جوانی که همه‌ می‌دانستند جانش به جان حورای نوزده ساله بند است چطور می‌توانست عاشق زن دیگری شود؟ -مزخرف نگو حورا!..خودِ بی شرفت زیر گوشِ من نشستی که زن بگیر برامون بچه بیاره!..چقدر گفتم بچه نمی‌خوام؟!...بده من بچه رو تا اون روی سگم بالا نیومده! حورا با بغض و چانه ای لرزان نگاهش را از قباد گرفت و به صورت زیبای کودک یک ماهه دوخت.لب‌های لرزانش روی پیشانی لطیفش نشست و قطره‌ی اشکش روی صورتش چکید. -حورا!..د نکن بی‌شرف!..یه کم طاقت بیاری مالِ خودت میشه. حورا بچه را به سینه‌اش فشرد و قباد به سختی او را از آغوشش در آورد. قباد که از در بیرون رفت حورا هق زد و مقابل گهواره‌ی صورتی نشست. -منو...دیگه...دوست نداره...الان دیگه...خونوادش کامله...حورای نازا رو...می‌خواد چیکار... سرش را به گهواره تکیه داده بود و آن را تکان می‌داد و لالایی می‌خواند برای کودک خیالی اش. قباد کراواتش را شل کرد و با گام‌هایی محکم و عصبی سمتش رفت. بازویش را گرفت و او را بالا کشید. -می‌خوای منو دیوونه کنی؟!..این همه اشک و حسرت واسه چیه پرنسسِ قباد؟..مگه با لج و لجبازی برام زن دوم نگرفتی که برات بچه پس بندازه؟!...حالا که به خواستت رسیدی دو روز نمی‌تونی طاقت بیاری؟ حورا محکم بازویش را از دست او کشید و قباد مجالش نداد و کمرش را گرفت و به خود چسباند. دخترک عصبی و افسار گسیخته بود داد کشید: -کِی طلاقش می‌دی قباد کاشفی؟!..کِی؟! -نمی‌تونم زن بیچاره و غربت زده‌ای که تنها دلخوشیش بچه یه ماهشه الان طلاق بدم حورا! حورا ابروهایش را بالا انداخت و با ناباوری نگاهش کرد. اشک ها از چشمانش افتادند و قباد خواست پاکشان کند که حورا تخت سینه اش زد. وسط اتاق ایستاد و یکی یکی لباس‌هاش را در آورد. -اون غربتی می‌خواد شوهرمو ازم بگیره...نمی‌ذارم... قباد سوالی و ساکت به حرکاتش می‌نگریست. حورا موهای بلندش را رها کرد و مچ دست مردانه‌اش را گرفت. آب بینی اش را بالا کشید و قباد انگشت شستش را زیر چشمان درشت و خیسش کشید. -قباد... -جانِ قباد؟...حالِ پرنسسِ من خوب نیست...می‌خوای یه کم بخوابی عزیزم؟...بعدش من و تو دوتایی می‌ریم خرید...شهربازی...رس حورا کف دستش را روی لب‌های او گذاشت و قطره اشکش چکید. قباد دستش را بوسید و او دستش را عقب کشید. با بی منطقی تمام و لجبازی گفت: -من بچه می‌خوام!...همین امشب باید بهم بدی!..اگه حامله شم اجازه می‌دم که اون زنیکه قابل ترحم رو طلاق ندی‌ بمونه زیر سایه‌ت. قباد با درماندگی به دخترک نگریست.هر دو می‌دانستند که حورا نازاست. -قباد؟..بهم بچه می‌دی نه؟ برای آنکه او را آرام کند و بخواباند سر تکان داد. -می‌دم عزیزم.میدم.بیا بغلم. او را به سمت تخت برد و کمربندش را باز کرد. و این آغاز دیگری بود! چرا که پرنسسِ قباد دستِ برقضا چندی بعد مژده‌ی بارداری‌اش می‌آمد. گفته بود اجازه می‌دهد آن زن را طلاق ندهد. بی‌گدار به آب زده بود و باید حسابی در پیِ قباد کاشفی و توجهش می‌دوید!🔥💔 https://t.me/+F_JkuuqvRzBiNjA0 https://t.me/+F_JkuuqvRzBiNjA0 https://t.me/+F_JkuuqvRzBiNjA0 https://t.me/+F_JkuuqvRzBiNjA0 .
1 0692Loading...
32
مربی شنای #ک*یر گنده شاگرد شهوتی و #ک*ص تپلشو جر میده..👇🏻🔞😳💦 https://t.me/+DrduOhAGyeoxNmM8 _آههه پسر عجب #ک*صی داره اووف آهههه دلم میخواد محکم توی #ک*صش تلمبه بزنم..🔞💦 خیره به آه و ناله های سکسی و #ک*ص نرم و خیسی که روی دیلدو سواری میکنه محکمترر #ک*یرمو توی مشتم بالا پایین کردم.. شهوتی به بلاگر پو.رن معروفی که همه تو کف #ک*ص و کو*ن نرم و تپلش بودن جق زدم.. #ک*یرم حسابی کلفت و دراز شده بود..اگه شاگردام مچ مربی شناشونو درحال ج.ق زدن با فیلم پورن ببینن اخراج میشدم.. وقتی صدای آه و ناله هاش بلندتر شد ناله ای کردم و خمار نفس نفس زدم و یهو آب منی #ک*یرم پاچید و دیوارو کثیف کرد..💦 _آهههه اووفف یروزی من این #ک*ص و کو*نتو با #ک*یرم جر میدم دخترم.. حش‍*‍ری گوشیو خاموش کردم و دستی به #سالار سفتم کشیدم ، هنوز شق بود! شورت شنا رو کشیدم بالا و در اتاق تعویض لباسو باز کردم که یهو با دیدن کایلی شاگرد سکسی و هاتم ترسیده نفسم بند امد ولی با دیدن اینکه حواسش نیست نفسمو فوت کردم.. قایمکی خواستم فرار کنم اما یهو با دیدنش درحالی که داشت لباساشو درمیاورد متوقف شدم.. _اووف لعنتی چه هیکلی داره. با دیدن #پستون های گنده و نوک صورتیش نالم توی گلو خفه شد چشمامو پایین اوردم که با دیدن خال آشنای کنار کو*ن سفیدش چشمام گرد شد. _نکنه کایلی همون بلاگر #پورنیه که باهاش ج.ق زدم؟ امکان نداره ، اما وقتی چرخید با دیدن #ک*ص تپلش که نرمیش داد میزد خودشه و اون لای صورتی و‌تنگش انگار تموم بدنم شروع کرد به نبض زدن و #ک*یرم مثل یه هیولا راست و ش.ق کرد..🔞🙊 با شهوت #ک*یرمو از شورتم خارج کردم _امروز حتی اگر اخراج بشم باید این شاگرد #ک*ص تپل و ج.نده امو با #ک*یرکلفتم جر بدم اووف... درو قفل کردم و سمت کایلی رفتم که یهو با دیدنش درحال #جق زدن...🔞❌🙊💦💦 https://t.me/+DrduOhAGyeoxNmM8 https://t.me/+DrduOhAGyeoxNmM8 پسره مربی شنای حش‍*‍ری و #ک*یرکلفتیه که توی اتاق تعویض درحال #ج.ق زدن با بلاگر پو.رن #ک*ص تپلی بود که همون موقع با دیدن شاگرد شهوتی و #پستون نوک صورتیش میفهمه همون بلاگر #پور.ن معروفه و...🔞💦🙊 #ممنوعه💦🔞
1 0433Loading...
33
بریم پارت؟
10Loading...
34
#پارت‌رمان لخت بین اونهمه جمعیت نشستم وسط میزو پاهامو بازکردمو بلندگفتم:من امشب سهم برنده این میز میشم، سایز هرکی بزرگتر بود.. با حرف من صدای جیغ و دست و هورا بود که تو سالن که چه عرض کنم، تو فا*حشه خونه پیچید شیخ عرب خم شد سمتمو زیرگوشم گفت:بشرط اینکه وسط همین میز بین همین جمعیت...و من نگاهم به مرد دو رگه ی اون سمت میز بود....‌ سوگولی فا*حشه خونه برای اینکه مشتریش رو انتخاب کنه لخت خودشو رو میز قمار عرضه میکنه تا جایزه ی برنده باشه 🔞🔞 https://t.me/+sXKXJzI5sxY2NmY8
7193Loading...
35
#پارت‌رمان لخت بین اونهمه جمعیت نشستم وسط میزو پاهامو بازکردمو بلندگفتم:من امشب سهم برنده این میز میشم، سایز هرکی بزرگتر بود.. با حرف من صدای جیغ و دست و هورا بود که تو سالن که چه عرض کنم، تو فا*حشه خونه پیچید شیخ عرب خم شد سمتمو زیرگوشم گفت:بشرط اینکه وسط همین میز بین همین جمعیت...و من نگاهم به مرد دو رگه ی اون سمت میز بود....‌ سوگولی فا*حشه خونه برای اینکه مشتریش رو انتخاب کنه لخت خودشو رو میز قمار عرضه میکنه تا جایزه ی برنده باشه 🔞🔞 https://t.me/+G1bfYRm1mR8yMzE8
3243Loading...
36
Media files
1 0000Loading...
37
- ک🍓ص تو آبدار تره یا مال خاله‌ات؟! اگر امشب بهم ک.ص ندی، دیگه نمیکنمت و میرم همون خاله‌ات رو میکنم! پاهامو باز کردم و انگشتمو لای چاک خیص💦 و لزج #تپلم کشید، حرکت انگشتام توی خیسی #بهشتم صدای وسوسه‌ انگیزی تولید میکرد..‌. #دوست‌پسرخاله‌ام بود با چشمای خمارش خیره #وا*ژنم بود، پاهامو بیشتر باز کردم و نالیدم: - کیف میکنی هرشب من به تو کو🍑ن میدم و خاله‌ام بهت ک🍓ص میده؟! خودشو لای پام جا کرد، ک🍆یر کلفتش رو دم سوراخ ک🍓صم گذاشت و #شهوتی غرید: - اگه امشب بهم ک🍓ص بدی، دیگه سمت اون خاله‌ی ج.نده‌ات نمیرم! ترسیده جستی زدم و خواستم از زیرش فرار کنم، اما با فرو رفتن یهویی #ک*یرش توی سوراخ پلمپم و جاری شدن خو🩸ن جیغی کشیدم و نالیدم: - ماهون من #باکره بودم... تلمبه‌هاش خشن‌تر شد و غرید: - حالا دیگه از امشب به بعد با خیال راحت میتونم این ک🍓ص داغتو با ک🍆یر کلفتم پر کنم... https://t.me/+B0OzJeQ_5Z0xNzU8 https://t.me/+B0OzJeQ_5Z0xNzU8 https://t.me/+B0OzJeQ_5Z0xNzU8 https://t.me/+B0OzJeQ_5Z0xNzU8 پارت اولش مخصوص ج.ق زدن🫦🔞 https://t.me/+B0OzJeQ_5Z0xNzU8 https://t.me/+B0OzJeQ_5Z0xNzU8 #دوست‌پسرخاله‌اش که ۱۳ سال ازش بزرگتره پردشو میزنه و هرشب #ک.یر کلفتشو لای ک👅ص‌ صورتیش...🤤💦🔞🔞🔞🔞🔞🔞
9315Loading...
38
•سـکـ🍓ــس چـــت• #Part_1 -چی تنته؟! لبام  محکم رو هم فشردم و روی عکس پروفایلش کلیک کردم. لعنتی خیلی جذاب بود.. براش نوشتم: -یه تاپ بندی صورتی ، با شورتک هم رنگش. پیام رو سند کردم و دوباره روی پروفایلش کلیک کردم.. اولین چیزی که چشمم بهش خورد سینه‌ی ستبر و بی موش بود. معلوم بود ورزشکاره و پولدار! توی هاله ای از نور نشسته بود و دو دکمه‌ی اول پیراهن سفیدش رو باز گذاشته بود. گردن خوش فرمش تحریک کننده بود! دلم میخواست الان اینجا بود تا لبامو بذارم روی گردنش و تا میتونم خودمو بهش بمالونم. -تا ۵ دقیقه دیگه لخت میشی نود میفرستی! من وقت اضافی ندارم پس بهتره عجله کنی از خدا خواسته تاپم رو دراوردم و جلوی آینه از خودم چند تا نود فوق سک.سی و هات گرفتم. از تمام ممنوعه های بدنم. نودها رو براش فرستادم و منتظر جوابش موندم. -جـووون ، پس همون طور که میگن بدن خوبی داری! حتی بهتر از قبل! متوجه‌ی جمله‌ی آخرش نشدم اما با شیطنت لبخندی زدم ، دستمو روی بهشتم گذاشتم و شروع به مالیدن خودم کردم. حتی از پشت گوشی هم با پیاماش خیس میکردم. لعنتی س.ک.سی... https://t.me/+HHJ19Yy6FBM3NmI0 https://t.me/+HHJ19Yy6FBM3NmI0 https://t.me/+HHJ19Yy6FBM3NmI0 https://t.me/+HHJ19Yy6FBM3NmI0 مهتا رادش دختری مظلوم و سر به زیری که توی یه تصادف پدر و مادرش رو از دست میده و خودش هم فراموشی میگیره . بعد از گم شدن و مفقود شدنش برای امرار معاش و ادامه‌ی زندگیش مجبور میشه تن به فاحشگی بده ! دست سرنوشت بعد از چندین سال مردی میلیاردر و جذاب ، امیر حافظ سپهبد رو سر راهش قرار میده ! اما این دیدار...🔞❌
9544Loading...
39
داستان #ک.ـُبــص صورتی و خوش رنگو لعابی که هرشب زیر میسترس پاره میشه🎀🍓🔥 دی.لدو کمریمو تنظیم ک..ص تپل و صورتیش کردم و آروم حل دادم داخل از رابطه قبلیمون یک رب فقط می‌گذشت... _آه #ددی میسوزه🍼🥺🍒 _هیشش تحمل کن واگرنه از جایزه خبری نیست چشمای مظلوم و اشکیش شهو.‌.تمو دوبرابر کرده بود.. 🧸♨️ لبم لیسی زدم و سریع تر از قبل تلمبه زدم داخلش... جیغ و نالش تو اتاق می‌پیچید و این داشت سادیسممو ار.‌.ضا می‌کرد🔞🍑💦 گلوشو گرفتم و کل 20سانت دی.لدو رو داخلش بردم که بدنش لرزید و ار..ضا شد🫧🍭 _ می‌خوام این دیلدو تا #رحمت فشار بدم ، پاره شی + ددی تروخدا #ک.صم داره میسوزه نمیتونم ناله ی بلندی کرد و دوباره #لرزید .. _ میدونی بار #هفتم داری #ارضا میشی جنده کوچولو ؟! بقیه پارت رمان س..کسی کاژه چنل زیر 👅👇🏼 https://t.me/+7XO7ca4vqVlmYjc8 https://t.me/+7XO7ca4vqVlmYjc8
1 0254Loading...
40
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹 🍃🌹🍃🌹 🌹🍃🌹 🍃 🛑🔵 اگه زیر ۱۸ سالی نیااااا که مناسب سنت نیستتتتتت 😡🛑🔵 #خان‌زن‌داره‌ولی‌عاشق‌خدمتکار‌خونشون‌میشه‌و‌یواشکی‌توی‌خواب‌زنش‌میکنه‌وباردارش‌میکنه 😳😳😳🤤💦 #خانی‌که‌به‌بهانه‌ی‌معاینه‌کردن‌دختره‌،انگولکش‌میکنه‌وبراش‌میخوره🖕🏿👅🔥💦🔞 #طغیــانگــــر ⚘#پارت13 🔴 با #لرز و ترس روی #تخت دراز کشیدم . خان پاهامو تا آخرین حد از هم بازکرد و بالا گرفت.. _پاهاتو باز نگهدار خودتم انقدر #سفت نگیر ...انگشتام توی #تپلت فرو نمیره باز کن میگم ... باز تر 🔵_اخه دیگه از این #بازتر نمیتونم ... سرش رو بالا گرفت و چند لحظه خیره ام شد .آب دهنمو #قورت دادم و با صورتی قرمز شده نگاهمو دزدیدم که گفت: _شُل نگیری دردت میاد ... دوست داری درد بکشی همینطوری خودتو سفت بگیر ! 🔴با دیدن خان با اون هیکل ورزیده اش بین پاهام #گرمای فوق العاده زیادی از #شهوت توی تنم جریان گرفت. با #درد بدی که از حرکت انگشتاش #بین_پاهام پیچید صورتم درهم شد : 🔵_آخ ... #آیییی درد داره ... _یکم دیگه تحمل کن عزیزم الان تموم میشه ... 🔴توی شوک عزیزم گفتن خان و بازی و #تلمبه زدن انگشتاش توی #تپلم بودم که #گرمای چیزیو #بین_پاهام حس کردم .#هینی کشیدم و پاهامو جمع کردم که خان جلوی #بسته شدن پاهامو گرفت و زبون #نرم و #داغش بین لبه های #ک..صم فرو رفت و #میک #محکمی به #گوشت وسط #تپلم زده شد ... 🔵نفس بریده جیغی از #هیجان و #لذت کشیدم که همون موقع در اتاق #باز شد و دریا ، #زن_خان ، با چشمای #گرد شده به دهن خان که در حال خوردن من بود خیره شد جیغی کشید و یهو ... #توجه_مهم ❌💢‼️ #این_رمان_برای_افراد_متاهل_است ⛔️🔞 https://t.me/+2LJn01p42I8yNGU0 https://t.me/+2LJn01p42I8yNGU0 دختری پرورشگاهی که توی #خواب توسط مردی #خشن و #زن_دار حامله میشه 🤰درحالیکه اصلا نمیدونه دیگه دختر نیست و ... 😱🤯🔥
8363Loading...
-بنظرت بهشت من تپل تره یا زنت؟ فرمان متعجب به دوستِ زنش خیره شد: -توژال یعنی چی؟ چی‌میگی؟ زشته برو اونور. اما توژال با لوندی دامن کوتاهشو بالا زد و جلوی فرمان خم شد: -فرمان نگاه کن بهشتم چقدر تپل و سفیده. مثل زنت تیره و لاغر مردنی نیست. نمیخوای کلفتتو تا ته بکنی توش؟ آهه با یهویی فرو رفتن چیزی کلفت فریاد توژال... https://t.me/+DQMrO9jWMHs3ZDBk https://t.me/+DQMrO9jWMHs3ZDBk س.ک.س با شوهر دوستش🔞
Показати все...
Заборонений контент
#هواپیمای_سکس👅🔞 خلبان زبونش لای ک*ص صورتی و خیسم کشید و آه کشیدم که گفت: -اوف،جون تو چقدر داغی میخوام تپلت و امشب تو کابین هواپیما جر بدم ک..رش خیلی خوشمزه بود،با ولع براش میخوردم و ملچ ملوچ میکردم اونم #اه میکشید یهو دسته یه چیز کلفت رفت توی #رحمم و‌گفت: - باز کن لای پا تو! میخوام یکم با این‌گشاد شی با دیلدو لای شیار ک_صم کشید. از لاله ی گوشم گاز گرفت و #کلاهک مردونگیشو توم فرو کرد که آخ گفتم #سی_نه هام و چنگ زد و فشار داد... #صـــ🔞صک‌با‌خلبان‌هات🔥💦 کاپیتان سالارش بد جور کلفت شده بود از روي شلوار. منو از پشت بغل كرد و شروع كرد #بوسيدن گردنم و #حال ميكردم...از پشت #سالار #كلفتشو رو تپلیم حس ميكردم. لذت مي بردم از #کلفتش. سي..نه هام رو مي مالوند. منو چسبوند بيخ ديوار و از پشت محكم اونجاشو رو تپلیم مي مالوند. صداي #نفس زدنهاش #حشريم كرده بود. پرتم کرد رو تخت و #سو_تینم رو تو #تنم جر داد. #سی_نه های #سفید و گردم بیرون افتاد. با #ولع شروع کرد به #مک_زدن و #گاز گرفتن #سی_نه هام. #پاهام رو بالا برد و #مردو_نگیش رو که حسابی #کل_فت شده بود با یک حرکت تو #بهشت #تنگم جا #کرد. #جیغی کشیدم که #مرد_ونگیش تو #ک_نم فرو رفت. #ک._ص و #ک_نم زیر #ک.ی_ر #کلفتش داشت #جر_میخورد. با #درد جیغ کشیدم https://t.me/+pofDWlhXAYFkZjFk https://t.me/+pofDWlhXAYFkZjFk https://t.me/+pofDWlhXAYFkZjFk #بیا_تو_کانال_هم_رمان_فول_سسی_بخون_هم_وانشاتاشو_همه_بدون_سانسور
Показати все...
دیــــو و دلبــــر

به قلم:مهتاب.ر رمان های انلاین📚 خانوم معلم عروس نحس دختر دهاتی توکا ارباب زاده ماهاراجه رمان دیگه م: @khAT00Nam @Tokam @styllgrafi @text_ghallb 🔵پارت اول

https://t.me/c/2071617125/8

رمانای تکمیل شده:

https://t.me/+Qbh3v72GYTRjZjNk

. مرد عصبی و منتظر به حورا نگاه میکرد: -بچه رو بده من حورا!..نمی‌بینی واسه مادرش گریه می‌کنه؟ حورا سر بالا انداخت و با چشمانی پر شده و ملتمس نگاهش کرد  لرزان گفت: -ما قرار گذاشتیم قباد..گفتی بچه‌ دنیا بیاد ازش میگیری می‌دیش منو طلاقش میدی. قباد عصبی دستی میان موهای لخت و سیاهش کشید و آنها را به عقب راند: -عزیزِ من!..چطور دلت میاد یه بچه‌ی شیرخواره رو از مادرش جدا کنی؟ حورا با گریه و ناراحتی داد کشید: -مادرِ این بچه منم!...عاشقش شدی آره؟...دلت براش رفته که طلاقش نمی‌دی؟ قباد با غضب نگاهش کرد و حورا چند قدم عقب رفت. قباد کاشفی! مهندس سرشناس و جوانی که همه‌ می‌دانستند جانش به جان حورای نوزده ساله بند است چطور می‌توانست عاشق زن دیگری شود؟ -مزخرف نگو حورا!..خودِ بی شرفت زیر گوشِ من نشستی که زن بگیر برامون بچه بیاره!..چقدر گفتم بچه نمی‌خوام؟!...بده من بچه رو تا اون روی سگم بالا نیومده! حورا با بغض و چانه ای لرزان نگاهش را از قباد گرفت و به صورت زیبای کودک یک ماهه دوخت.لب‌های لرزانش روی پیشانی لطیفش نشست و قطره‌ی اشکش روی صورتش چکید. -حورا!..د نکن بی‌شرف!..یه کم طاقت بیاری مالِ خودت میشه. حورا بچه را به سینه‌اش فشرد و قباد به سختی او را از آغوشش در آورد. قباد که از در بیرون رفت حورا هق زد و مقابل گهواره‌ی صورتی نشست. -منو...دیگه...دوست نداره...الان دیگه...خونوادش کامله...حورای نازا رو...می‌خواد چیکار... سرش را به گهواره تکیه داده بود و آن را تکان می‌داد و لالایی می‌خواند برای کودک خیالی اش. قباد کراواتش را شل کرد و با گام‌هایی محکم و عصبی سمتش رفت. بازویش را گرفت و او را بالا کشید. -می‌خوای منو دیوونه کنی؟!..این همه اشک و حسرت واسه چیه پرنسسِ قباد؟..مگه با لج و لجبازی برام زن دوم نگرفتی که برات بچه پس بندازه؟!...حالا که به خواستت رسیدی دو روز نمی‌تونی طاقت بیاری؟ حورا محکم بازویش را از دست او کشید و قباد مجالش نداد و کمرش را گرفت و به خود چسباند. دخترک عصبی و افسار گسیخته بود داد کشید: -کِی طلاقش می‌دی قباد کاشفی؟!..کِی؟! -نمی‌تونم زن بیچاره و غربت زده‌ای که تنها دلخوشیش بچه یه ماهشه الان طلاق بدم حورا! حورا ابروهایش را بالا انداخت و با ناباوری نگاهش کرد. اشک ها از چشمانش افتادند و قباد خواست پاکشان کند که حورا تخت سینه اش زد. وسط اتاق ایستاد و یکی یکی لباس‌هاش را در آورد. -اون غربتی می‌خواد شوهرمو ازم بگیره...نمی‌ذارم... قباد سوالی و ساکت به حرکاتش می‌نگریست. حورا موهای بلندش را رها کرد و مچ دست مردانه‌اش را گرفت. آب بینی اش را بالا کشید و قباد انگشت شستش را زیر چشمان درشت و خیسش کشید. -قباد... -جانِ قباد؟...حالِ پرنسسِ من خوب نیست...می‌خوای یه کم بخوابی عزیزم؟...بعدش من و تو دوتایی می‌ریم خرید...شهربازی...رس حورا کف دستش را روی لب‌های او گذاشت و قطره اشکش چکید. قباد دستش را بوسید و او دستش را عقب کشید. با بی منطقی تمام و لجبازی گفت: -من بچه می‌خوام!...همین امشب باید بهم بدی!..اگه حامله شم اجازه می‌دم که اون زنیکه قابل ترحم رو طلاق ندی‌ بمونه زیر سایه‌ت. قباد با درماندگی به دخترک نگریست.هر دو می‌دانستند که حورا نازاست. -قباد؟..بهم بچه می‌دی نه؟ برای آنکه او را آرام کند و بخواباند سر تکان داد. -می‌دم عزیزم.میدم.بیا بغلم. او را به سمت تخت برد و کمربندش را باز کرد. و این آغاز دیگری بود! چرا که پرنسسِ قباد دستِ برقضا چندی بعد مژده‌ی بارداری‌اش می‌آمد. گفته بود اجازه می‌دهد آن زن را طلاق ندهد. بی‌گدار به آب زده بود و باید حسابی در پیِ قباد کاشفی و توجهش می‌دوید!🔥💔 https://t.me/+F_JkuuqvRzBiNjA0 https://t.me/+F_JkuuqvRzBiNjA0 https://t.me/+F_JkuuqvRzBiNjA0 https://t.me/+F_JkuuqvRzBiNjA0 .
Показати все...
حــــْــوٰراٰ

رمان حــــْــوٰراٰ🔞🔥 به قلمِ: سارا.الف حورا( آنلاین) فئودال ( آنلاین) تا انتها رایگان 🔥

Заборонений контент
ناپدریش تو خواب ک*صش و میخوره😱🔞 با حس خیسی و داغی زبونی روی ک.صم آروم لای پلکام و باز کردم که سر شاهرخ و بین پام دیدم ! با ولع داشت چـ.وچــولم  و میخورد. _اووف چه خوشمزه ای! مزه ی توت فرنگی میده. وحشت زده سعی کردم با دستام سرش و پس بزنم. _شاهرخ چیکار می‌کنی...آه...لعنتی بسه تمومش کن. _اووف تو فقط ناله کن، کیه که از این ک.ص خوشمزه بگذره سر کلاهکش و چند بار به ک*صم مالید و با یه فشار واردم کرد. https://t.me/+ULLS45dnx5dkZTVk https://t.me/+ULLS45dnx5dkZTVk https://t.me/+ULLS45dnx5dkZTVk https://t.me/+ULLS45dnx5dkZTVk شاهرخ، پسری جذاب و سکسی که عاشق دخترخوندش میشه و دور از چشم زنش هرشب ک*ص و کو*ن دختره رو جر میده و...🤤💦👅
Показати все...
بی غیرتی😱😱😱 پارت5 _چه زنی داری‌ رفیق چرا زودتر رو نکرده بودیش!!؟ -تو عقبشو بگا من جلو رو! آهِ غلیظ و پراز شهوتی کشیدم! یکیشوپشتم قرار گرفت و اون یکی جلوم! کلاهک کلفتاشون رو روی سوراخم تنظیم کرد و همزمان داخلم ضربه زدن که جیغ پراز دردی کشیدم! برخورد همزمان بدنشون بهم حس لذت و درد میداد و از شهوتِ زیاد جیغ میزدم! -آه درد داره سامیار! سامیار پوزخندی زد،گازی از سینه ام گرفت و رو به سینا که از پشت داشت داخلم عقب جلو میکرد لب زد: -تا ته فرو کن توش؛ همه عضوت بره داخلش که جر بخوره زنِ ج‌نده ام! حشری لبم رو گاز ریزی گرفتم که لب زد: -جوووون؛چه تنگی ج‌نده؛ سینا بیا از یه سوراخ دوتامون بکنیم! با ترس نگاهش کردم،که سینا از پشتم بیرون کشید و همزمان با لب گرفتن از سامیار لب زد: -جوون؛جررش میدیم! https://t.me/+bY3QrooOdaU0YTY5 https://t.me/+bY3QrooOdaU0YTY5 زنه وسط سکس دونفره میگه کاش دونفر جرم میدادن😐😐شوهره هم برا تولدش یه مرد دیگه آورده باهم بکننش😂😱😱
Показати все...
ߊ‌ࡄܝ࡙ߺر⛓ܤࡐࡅࡑ

اسیر هَوسی مَردانه شده ام!👅 پارت گذاری روزانه♥ بـہ قـلـم مها💫 کپـی ممنوع حتی با ذکر نام نویسنده🚫 ایدی جهت سفارش تبلیغات: ⛔ورود افراد زیر 18 سال اصلااا توصیه نمیشه⛔

پارت جدید 🔥🔞
Показати все...
🤬 11👍 3🔥 1
پارت جدید 🔥🔞
Показати все...
👍 3
پارت جدید 🔥🔞
Показати все...
👍 7
پارت جدید 🔥🔞
Показати все...
4👍 2