cookie

Ми використовуємо файли cookie для покращення вашого досвіду перегляду. Натиснувши «Прийняти все», ви погоджуєтеся на використання файлів cookie.

avatar

❣پنـاه یـارا❣

"از تو هر چه بگویم ناخودآگاه عاشقانه میشود.." نویسنده رمان های: #عشق_یهویی❤ #قلب_نصفه_و_نیمه❤ #پناه_یارا در حال تایپ. #هرگونه_کپی_برداری_پیگیردقانونی_دارد عضو انجمن روشن @anjoman_roman_roshan عکس شخصیت های رمان در👇 @lo_ovely_aks آیدی نویسنده: @kosari_22

Більше
Рекламні дописи
1 764
Підписники
-824 години
+217 днів
+6030 днів

Триває завантаження даних...

Приріст підписників

Триває завантаження даних...

Repost from N/a
#اپراتور_سکس🔞 - تا دستگاه داغ میشه خم شو ک.صشو  انقدر بلیس که سر بشه آرش👅💦 - جوووونم ای به چشم عشقم آرش لیس عمیقی از پایین تا بالای ک.ص تپل مشتری زد که سریع از جاش پرید - هییین چیکار میکنی آقا معلوم هست اینجا چخبره؟ - هیشش، آروم باش خانم اینجا برای لیزر بیکینی به جای ژل سر کننده از زبون داغ دوست پسرم برای ک.ص مشتری هام استفاده میکنم...... https://t.me/+q46XPzagWWY1NDIx https://t.me/+q46XPzagWWY1NDIx اپراتور لیزر با زبون دوست پسرش ک.ص مشتری هارو بی حس میکنه.....😱❌ 9 صبح پاک✅
Показати все...
𝐁𝐢𝐭𝐜𝐡 𝐥𝐨𝐯𝐞𝐫🔞

اون دختری باش که دوست پسرت نتونه از کردنت سیر بشه💧🔞 ژانر رمان: اروتیک🔞 نویسنده: nobody

#پناه_یارا ❣ #پارت_۱٠۶۱ _ ناززی جواب ندادی چرا؟ اس دادم کت من.. واای خیلی بد شد! وقتی چشمش بعد از دیدنم و بعد صورتم به بدنم افتاد آب شدم رفتم تو زمین. خجالت از یه طرف استرس از یه طرف. تازه جریان هتل و حساسیتشو گذرونده بودیم و حالا.. ساده از این ماجرا نمی گذشت! دیدم که وا رفت ولی بیشتر از ناراحتی انگار. آروم صدام زد: _ پناه ! جوری هول کرده بودیم و من گیج و درمونده بودم که حتی برنگشته بودم سمتش و تو حالت قبلی خودم مونده بودم و فقط تو دلم آشوبی بود. اونجوریم که صدام زد نابود شدم رسما! چند ثانیه بعد با نگاه تیره و سنگینش بود که به خودم اومدم و چرخیدم و رو بهش وایسادم ولی ساواش همچنان سر جای قبلیش بود. نمی دونستم که چی بگم قضیه رو راست و ریس کنم و لال شده بودم که خواست بیاد سمتم ولی یه آن عقب گرد کردو رفت و درو قفل کردو با مکثی بدون اینکه نگام کنه برگشت. با دو قدم خودشو بهم رسوند. ترس برم داشت. چرا قفل کرد؟ آقا مثل گذشته نشه حالمون و به بخواد دست روم بلند کنه و.. من همچنان بی حرکت بودم که قدم آخرشو بهم درحالی که اخمی کرده بود و واضح روانش بهم ریخته بود برداشت و صاف تو چشمام که دو دو میزد زول زدو با لحنی دلخور و صدای دو رگه اش که نمیدونم دقیقا دلیلش چی بود نالید: _ چرا داری این کارارو با من میکنی..؟! ماتم برد. چون انتظار خشم داشتم. انتظار همیشگی ازش داشتم که بتوپه بهم و بگه این چه لباسیه و شرم نداری و خیلی چیزای دیگه ولی سوال پیچم کرد. سوال پیچ هم نبود بیشتر اعتراض بود. که تلاش کنم دلجویی کنم و بگم که عمد نبوده ولی فکر میکرد عمد بوده که برای بار دوم تکرارش کردم. دفاعیم نداشتم! فقط می دونستم نازی نباید منو تو این شرایط افتضاح قرار میداد. البته که انتظار ساواش رو هم نمی کشیدیم ولی.. منم نباید گولِ ظاهر لباسارو می خوردم و امتحانش می کردم وقتی من مثل بقیه آزادی نرمالی نداشتم و همه کارِ من سوتفاهم بود برای ساواش و.. چقدر گناه داشتم! کمی کلافه تر از قبل با صورت درهمی ادامه داد: _ میدونی حتی این بار نمیگم اگه کسی می دیدت چی! نمیگم باید حواست باشه نمیگم تو فرق داره شرایطیتت، نمیخوام حتی بگم مقصر کیه یا اصلا مقصری هست یا نه و.. برای یه شخص خاصی میکنی اینارو یا.. نمیگم چون دیگه تو این اوضاع برای بار دوم بی ارزش میشه گفتنش! چون تو همه اینارو می دونستی و باز انجامش دادی، یعنی فقط این وسط هدف تو پیداست، خواستی منو آزار بدی، همین! به زور و آنی یه کلمه از دهنم در اومد: _ نخواستم! عصبی چشاشو به جای دیگه ای دوخت. _ دقیقا دست میذاری رو چیزی که حساسم و میگی نخواستم؟ منم باور کنم و منتظر دفعه سوم بمونم؟ جز حرص دادن من چه چیز دیگه ای میتونی از ذهنت گذشته باشه پناه؟ چی؟! وای همش منفی نگری میکرد. لبامو روی هم فشار دادم و فکر کردم چجوری مجابش کنم و واقعیتو که هر چند واقعیتی نبود که خوشش بیادو بگه چون از سمت نازی بوده اوکیه. بی حرف رو گرفت و نگاش به دوربین افتادو تایمر ۱٠ ثانیه ای که همچنان داشت عکس میگرفت. پوزخند بدی زدو خواست پشتشو بکنه به من و بره که ناخودآگاه خودمو جلو کشیدم و دستشو گرفتم. دیدم که خشکش زد ولی هیچی نگفت. با دست دیگه ام کلاهمو وسواسی از سرم درآوردم و به ساواش نگاه کردم. سر بلند کردو بلافاصله نگاهش به شونه لختم افتاد. مکثی کردو به سختی سرشو بالا آورد و به چشمام دوخت که مظلوم بازی درآوردم و با چشم های گرد شده که نرمش کنم رو بهش آروم و البته با صداقت نالیدم: _ تو که باورم نمیکنی ولی.. من واقعا قصدم اذیت تو نبود! گوشه چشمش جمع شد. هنوزم دستم تو دستش بودو عقب نکشیده بود. البته من فقط دستشو گرفته بودم. چند ثانیه طول کشید تا بالاخره واکنش نشون بده. ابروهاشو بالا دادو بدون اینکه فاصله ای به بدنامون بده زمزمه کرد: _ نه اینکه نخوام باورت کنم ولی تو این حال، باور کردنم عین حماقته! پوفی کشیدم و سرمو کج کردم و دوباره بدون عقب کشیدن به لحن خر کنم ادامه دادم: _ ولی ساواش، تو خودت، چیکارا که با من نکردی، منم بیام تورو همیشه با اون چشم ببینم و باورت نکنم؟ نخوام خودمو بزنم به بیخیالی و بدیاتو هی به روت بیارم باید از همین دوساعت پیش برات بگم! اینجوری باشیم با هم؟ چشاشو با حرص ریز کردو بلافاصله تلخ به وضعیت ظاهریم اشاره کردو گفت: _ چی رو با چی مقایسه میکنی پناه؟ این حالِ تو با چی برابری داره اصلا؟ متعجب پرسیدم: _ وا.. فرقش چیه؟ دستمو ول کردو با پرخاش دستشو رو چشماش گذاشت و چند ثانیه همونجا نگه داشت. نمی فهمیدم چیش اذیت میکنع، مگه قرار بر مقایسه بود؟ خب اونجا ساواش منو ناراحت کرد با حرفاش منم اینجا ناراحتش کردم! نمی فهمیدمش! انگار برای اون شدت و بدی کار من بیشتر بود. ساکت موندم و دیگه هیچی برای دفاع از خودم نگفتم و دست به سینه وایسادم و پامو عقب تر بردم که پام به صندلی که برای ژست عکسام آورده بودم گیر کرد. کم موند از پشت به زمین بخورم که..
Показати все...
👍 3
Repost from N/a
دختره اپراتور لیزه به دوست پسرش میگه سوراخ مشتری ها رو با ک.یر کلفتت انقدر بگا تا   برا لیزر بی حس بشن.....🍓💦 - این یکی سوراخش زیادی تنگه عشقم زحمتشو با کلفتیه بین پات بکش - اوففف من میمیرم برای ک.ص های تنگ مشتری ترسیده خواست از رو تخت بلند بشه که پاهاشو به زور از هم باز کردم - اینجا چخبره؟؟ ولم کن...کسی اینجا نیست!! - هیشش، چیزی نیست خوشگل برای بی حسی ک.ص تپلت لازمه زیر دوست پسرم جر بخوری تا لیزر بیکینیتو شروع کنم ناباور بهم خیره شد که انگشت فاکمو ساک زدم و روی چ.چول صورتیش گذاشتم و مالیدمش - زود باش آرش حسابی خیس کرده ...ک.صش برا ک.یر درازت داره دل دل میزنه آرش حشری نزدیکش شد و بی معطلی ک.یرشو تو سوراخ تنگش هل داد که جیغ زن بلند شد و......... https://t.me/+q46XPzagWWY1NDIx https://t.me/+q46XPzagWWY1NDIx 9 صبح پاک✅
Показати все...
𝐁𝐢𝐭𝐜𝐡 𝐥𝐨𝐯𝐞𝐫🔞

اون دختری باش که دوست پسرت نتونه از کردنت سیر بشه💧🔞 ژانر رمان: اروتیک🔞 نویسنده: nobody

Repost from N/a
روی ک.ص مشتری ژل ریختم و حسابی مالیدمش که صدای آه و نالش در اومد چو.چول خیسش رو بین انگشتام گرفتم و فشارش دادم که جیغ بلندی کشید حشری نگاهش کردم و گفتم: - نظرت چیه قبل داغ شدن دستگاه یه حالی به تپلی بین پات بدم؟😈💦 - آهههه....جرم بده اپراتور حشری هورنی دستگاه لیزر رو برداشتم و تهشو یه ضرب وارد سوراخ تنگ ک.صش کردم که جیغ بلندی کشید...... اپراتور لیزر حشری ک.ص تنگ مشتری رو با دستگاه لیزر جر میده.....🔞 https://t.me/+q46XPzagWWY1NDIx https://t.me/+q46XPzagWWY1NDIx 9 صبح پاک✅
Показати все...
𝐁𝐢𝐭𝐜𝐡 𝐥𝐨𝐯𝐞𝐫🔞

اون دختری باش که دوست پسرت نتونه از کردنت سیر بشه💧🔞 ژانر رمان: اروتیک🔞 نویسنده: nobody

1
Repost from N/a
اپراتور لیزر حشری🔞🔥 لایه ک.ص صورتی مشتری رو از هم باز کردم که چو.چول خیسش زد بیرون - کف پاهاتو بهم بچسبون خانم الان دستگاه داغ میشه لیزر بیکینی رو شروع میکنم. -چ...چش..چشم حشری لبخندی بهش زدم. حسابی ترسیده بود و معلوم بود طاقت دردش کمه. انگشتمو روی چ.چولش گذاشتم که از جاش پرید و هینی کشید که به کارم ادامه دادم و گفتم: - چیزی نیست گلم میخوام یکاری کنم درد نکشی شما بخواب چشم بندم بزار رو چشمهات ترسیده کاری که گفتم رو انجام داد و بعد از اینکه مطمئن شدم چشماشو بسته بی صدا در اتاقو قفل کردم و به سمت ک.صش حمله ور شدم......... https://t.me/+q46XPzagWWY1NDIx https://t.me/+q46XPzagWWY1NDIx اپراتور لیزر به بهونه ی لیزر بیکینی ک.ص مشتری رو لیس میزنه و سوراخشو انگشت میکنه......💦👅 1:30پاک✅
Показати все...
𝐁𝐢𝐭𝐜𝐡 𝐥𝐨𝐯𝐞𝐫🔞

اون دختری باش که دوست پسرت نتونه از کردنت سیر بشه💧🔞 ژانر رمان: اروتیک🔞 نویسنده: nobody

Repost from N/a
-اومممم لای ک.صمم لیزر کن ساناز جون بدجوری خیس کردمم چوچولمو میمالید و دستگاه رو روی بیکینیم میچرخوند اه و ناله هام کل سالن رو گرفته بود که زبون ساناز روی ک.صم نشست با حشر زیاد به موهاش چنگ زدم و ک.صمو به دهنش چسبودم -اوممم بخور اهههه ساناز جنده اب ک.صمو بیاررر با لذت سینه هامو تو مشتم گرفته بودم.و ک.صم دهن ساناز بود که صدای پسری از بالای سرم اومد -میخوای ک.یر منم بره تو ک.صت؟! با دیدن ک.یر کلفتش..🙈🔞💦 تریسام با اپراتور لیزر و دوست پسرش🙊🔞 https://t.me/+q46XPzagWWY1NDIx https://t.me/+q46XPzagWWY1NDIx 23 پاک✅
Показати все...
𝐁𝐢𝐭𝐜𝐡 𝐥𝐨𝐯𝐞𝐫🔞

اون دختری باش که دوست پسرت نتونه از کردنت سیر بشه💧🔞 ژانر رمان: اروتیک🔞 نویسنده: nobody

Repost from N/a
00:01
Відео недоступне
دستمو دور گردنش حلقه کردم و خودمو بیشتر بهش فشار دادم🙈🔞 با این کارم عضو بیدارش بیشتر به پوست لخت شکمم خورد و اه ارومی از بین لبام بیرون اومد 😱 اونقدر خورده بود که هیچی نمی‌فهمید و چشماش بسته بود🔞🔥 فهمیدم خودم باید دست به کار بشم و سرمو فرو کردم توی گردنش👀🙊 اروم زمزمه کردم :« ددی منو بفاک بده💀🔥 بعد لاله گوشش و فرو کردم توی دهنم و مک زدم🫦 https://t.me/+HUDfJc4i9hxjZGJk https://t.me/+HUDfJc4i9hxjZGJk https://t.me/+HUDfJc4i9hxjZGJk 21پاک✅
Показати все...
animation.gif.mp40.33 KB
Repost from N/a
  • Фото недоступне
  • Фото недоступне
  • Фото недоступне
  • Фото недоступне
  • Фото недоступне
  • Фото недоступне
یه استایل کلی از چیزی که پناه تنش کرده 😁 البته تغییراتشم همونجوری که تو پارت نوشتم از پشت بندای ریز روی دامن و نیمه تنه اس و دامن جذب تر و کوتاهتره. #پناه #ساواش #پناه_یارا @lo_ovely_aks
Показати все...
1🥰 1
شده بیشتر از 40 پارت 🔥 دیگه خود دانین 😁
Показати все...
#پناه_یارا ❣ #پارت_۱٠۶٠ با ذوق دستاشو بهم کوبیدو بعد رفت سراغ لباسی که میخواست تن بزنه. بی تفاوت لیوانی که ساواشو فرستاده بودو نگا کردم. نسکافه بود. یکم ازش خورده بودم که نازی چند تایی که از بقیه جدا کرده بودو اکثرا سایزمون بودن و گذاشت جلوم: _ این دو تیکه رو ببین خوشت میاد؟ نزدیکتر رفتم و با دست جا به جا کردم ببینم چجوریه که با دیدن مدلش ناخودآگاه حیرت زده لبخندی زدم و رو به نازی گفتم: _ ناز.. این چقد شبیه لباس آریانا گرانده تو یکی از اجراهاشه! سر تکون داد: _ آره آره من فنش نیستم ولی یادمه اونموقع ها همش میگفتن لباس گرانده با همکاری شرکت ساواش با یه شرکت ایتالیایی بوده، طراحش بچه های ما بودن دوخت و پارچه رو اونا زدن، الان یه تغییرات ریز دادیم روش و هم دوخت هم مدل با ما بوده و تبلیغ و فروش با اونا. _ چرا تبلیغ و فروش هم با خودتون نیست؟ _ محدودیتای دو*لت دیگه، بعدم ساواش میگه اینجوری که میفرستیم برا اونا سودمون بیشتر میشه چون اونا تو مدلینگ قوی و معروف ترن سریع به چشم میاد! _ تغییراتش چیه؟ _ بندای پشت دامن امروزی تره، چون مدلای کلاسیک الان ترند شدن اومدیم هم واسه نیم تنه اش هم واسه دامن بند سفید ریز زدیم و شاینشو بیشتر و جذاب تر کردیم. _ عوضش اینجوری باریکی کمر و کوتاهی دامنم بیشتر میشه، توام عد دست بذار رو لختی ترین مدل برا من! _ واا پناه، بیا اینجا کلی مدل لباس نشونت بدم که بیشتر شبیه لباس خوابن تا لباس معمولی یا ژورنالی، بعدشم اجباری نی، من خودم اینو خیلی دوست دارم سایزم بود می پوشیدم به تو مجال نمیدادم، این چطوره برا من؟ مدلش خوب بود. تاییدش کردم که با ذوق گفت پس تو اول اینو بپوش کلاهش هست و میره کلاهشو پیدا کنه بعدِ من امتحانش کنه. باشه ای گفتم و دیگه بدون پرسیدن سوالی رفتم اتاق پرو. بوت های بلند و مشکی هم بود کنارش. بعد اینکه لباس رو پوشیدم بوت هارو هم پام کردم و موهامو که خود به خود خشک شده بودن و کمی نامرتب بود دست توشون کشیدم و با آرایش کمی که بعد خیس شدنم تقریبا هیچی ازش نمونده بود جز یه رنگ کمرنگ به لبام دادن اهمیتی ندادم و با همون وضع رفتم بیرون. نازی مثل من خوشش اومد. هیچوقت این مدلی لباس نپوشیده بودم. یه کوچولو پرنسسی عروسکی بود که فکر میکردم این مدل استایلا به دخترهای قد کوتاه میاد ولی خب این یکی بهم اومده بودو خیلیم دوست داشتنی بود برام. بعد تعریف نازی بهش لبخندی زدم و گوشیمو درآوردم تا از خودم عکس بگیرم که بعد چند تا عکس نازی با خوش ذوقی به دوربین های اطراف اشاره کردو گفت: _ کلی دوربین عکاسی اینجاست بعد با گوشیت عکس می گیری؟ _ میتونیم؟ _ چرا نتونیم، سیستمشونم روشنه چند تا می گیرم فایلاشونو میفرستم برا خودمون. چون قبول داشتم تیپم خفنه مخالفتی نشون ندادم و دوست داشتم یادگاری داشته باشم. نازی چند تا عکس با ژستایی که خودش یادم میداد گرفت و بعد یادم داد که یه دکمه ایو بزنم و ژست بگیرم و آماده بشم تا خودش بعد ۱٠ ثانیه رو تایمر عکسو بگیره. وقتی یاد گرفتم رفت تا اونم لباس پرو کنه که همون لحظه گوشیش زنگ خوردو مجبور شد جواب بده. شهرام بود میگفت که باید یه چیزیو مستقیما خودش بیاد چک کنه. با کمی اخم و تخم قبول کردو رو به من گفت: _ ۱٠ دقیقه ای برمیگردم، تو عکساتو بگیر من بیام، درنیار که کمندو بگم بیاد ببینه. _ کسی گیر نده ما اینجا اومدیم؟ یا بیان سرک بکشن؟ عاقل اندر سفیهانه نگام کرد: _ نه چه گیری؟ کسی نمیاد، چرا بیاد؟ منم اجازه اشو گرفتم که اومدیم جز من و صاحب اینجا کسی دلیلی نداره بیاد که اونم با ساواش مشغوله، نگران نباش! _ میگم یعنی کسی نبینه منو اینجوری. _ نمی بینه منم زود میام دیگه. بی حرف سر تکون دادم. وقتی رفت دوباره موهامو درست کردم و کلاهو گذاشتم رو سرم و رفتم دکمه ای که تو دوربین لازم بود بزنم رو زدم و تو این فاصله که منتظر شات عکس بودم خودمو تو آیینه پشت دوربین نگاه میکردم و قر می دادم. کارایی که دخترا بعد پوشیدن لباس قشنگ حتما انجام می دادن. وقتی چرخ می زدم دامن لباس به شکل بامزه و جذابی تکون می خورد که به خاطر همین بیشتر تکرار می کردم کارمو و هرچند حرکات بی معنی ولی یهویی بودو تو عکسا ثبت میشد. بار آخر پشتمو به دوربین کردم و با دستم نوک دامنمو گرفته بودم و کمی کج وایساده بودم که کلاهم یه وری بیافته و ژست متفاوتی بشه که احساس کردم صدای در اومد. برنگشتم و همینجوری کمی سر برگردوندم که... با دیدن ساواش خشکم زد. هنوز من و ندیده بودو به محض دیدنم انگار که یه سطل آب سرد رو سرش خالی کردن شد. حیرت زده و ناباور! _ ناززی جواب ندادی چرا؟ اس دادم کت من.. وااای خیلی بد شد! وقتی چشمش بعد از دیدنم و بعد صورتم به بدنم افتاد آب شدم رفتم تو زمین. خجالت از یه طرف استرس از یه طرف. تازه جریان هتل و حساسیتشو گذرونده بودیم و حالا.. ساده از این ماجرا نمی گذشت! دیدم که وا رفت ولی بیشتر از ناراحتی انگار. آروم صدام زد: _ پناه !
Показати все...
18🔥 7👍 3😱 2🙈 1
Оберіть інший тариф

На вашому тарифі доступна аналітика тільки для 5 каналів. Щоб отримати більше — оберіть інший тариф.