cookie

Ми використовуємо файли cookie для покращення вашого досвіду перегляду. Натиснувши «Прийняти все», ви погоджуєтеся на використання файлів cookie.

avatar

رقاصہ ے مرگـ

ارتباط با من @zart4 لینک https://t.me/joinchat/AAAAAFhq7ggDueKy6YgRhA " Hi @durov, I swear That This Channel Is not Pornographic!"

Більше
Іран130 709Мова не вказанаКатегорія не вказана
Рекламні дописи
1 017
Підписники
Немає даних24 години
Немає даних7 днів
Немає даних30 днів

Триває завантаження даних...

Приріст підписників

Триває завантаження даних...

#14 خودمو بیشتر بهش چسبوندم و چشمامو بستم که زود خوابم برد ... با صدای ملچ ملوچ از خواب پریدم ... کیا داشت سینـ*ـمو میخورد و با انگشتش داشت کـ*ـصمو میمالوند ... آهـ*ـم بلند شد که مک محکمی زد که کمرمو از تخت بلند کردم و گفتم : _ آه بسه کیا ... کـ*صـ*ـم به خارش افتاده بود . کیا با صدای حشـ.ـری گفت : _ کـ*ـصـ*ـت پفکی شده ! دو انگشت شو واردم کرد که با ناله گفتم : _ سالــ*ـارتو میخوام . کـ*ـصـ*ـم فقط با کـ*ـیـ*ـرت سیر میشه ! چون اتاق تاریک بود کبودیای تنم دیده نمیشد وگرنه میفهمید که با کس دیگه ای بودم ... با حرفم چشماش خمار تر شد و لیسی به بهـ*ـشـ*ـتم زد و روم اومد و سالـ*ـار شو روی سوراخ کو*نم گذاشت و سر مرد*ونـگـ*ـی شو فشار داد ... دستامو روی بازوهای پهنش گذاشتم و گفتم : _ لعنتی بکن توام ! سینـ.مو توی دستش گرفت و سـ*ـالـ*ـار شو تا دسته توم کرد ... بدون این که صبر کنه خودشو حرکت داد و محکم تلمـ*ـبه زد ... یه پامو آورد بالا و از ساق پام گرفت و ضربه هاشو باز شروع کرد ... انگشتای پامو لیس میزد و داشت دیوونم میکرد ... نو*ک سیـ*ـنمو گرفت و کشید که جیغ خفیفی زدم ... صدای آه و ناله‌ی کیا بلند شده بود و صدای آهمون کل اتاق رو پر کرده بود ... بعد از این که حسابی گشادم کرد ، سالـ*ـارشو در آورد و روی سیـ*ـنه هام خودشو خالی کرد ... از چشمای خمارم فهمید که ار*ضا نشدم و ... https://t.me/joinchat/AAAAAErSnJQD7f9kJVDXkg
Показати все...
رمـــــــان لـــولـیـــتـا _سامیار: ب وول خوردنت ادامه بده، من از ادب کردن توله های کوچولو بدم نمیاد سمت لبای دخترک رفت و ی بار دیگه ناله های ریز دخترک رو تو لباش خفه‌کرد دستش رو از روی سینش ب سمت بین پاش برد و مشغول نوازش #آلتش شد دخترک ناله ی بلندی تو دهن سامیاری ک همچنان با لباش ور میرفت کرد و پاشو بست ک سامیار ضربه ای روی #آلتش زد، با این کارش دخترک پاهاشو از هم باز کرد .سامیار #چو.چو.ل دخترک رو ب بازی گرفت و حرکت دستاشو رو #چو.چو.ل دخترک سریعترکرد. نزدیک #ارضاشدنش بود ک سامیار حرکت دستشو روی #چو.چو.ل دخترک اروم تر کرد و اون حرکات سریع تبدیل ب نوازش شد لباشو از روی لبای دخترک برداشت و با لبخند تحقیر آمیزی تو صورت دخترک خیره شد و همزمان ک #چو.چو.ل دخترک رو با دستش ب سمت بالا میکشید ب #چو.چو.لش اشاره‌کرد و گفت: _سامیار: میبینی؟حتی این کوچولوی بین پاهاتم متعلق ب منه. هر وقت من بخوام میتونم خیسش کنم و هروقتم بخوام میتونم جلوی خیس شدنشو بگیرم رمان #ددی #لیتل_گرل #لزبین توجه پارت کاملا واقعیست😍 بیا تو خودت سرچ کن💦 https://t.me/sm_city
Показати все...
رمـــــــان لـــولـیـــتـا _سامیار: ب وول خوردنت ادامه بده، من از ادب کردن توله های کوچولو بدم نمیاد و گوششو ب دندون گرفتو زبونشو توی گوشش انداخت، دوباره سمت لبای دخترک رفت و ی بار دیگه ناله های ریز دخترک رو تو لباش خفه‌کرد دستی ک با نوک سینه دخترک ور میرفت رو از روی سینش ب سمت بین پاش برد و مشغول نوازش #آلتش شد دخترک ناله ی بلندی تو دهن سامیاری ک همچنان با لباش ور میرفت کرد و پاشو بست ک سامیار ضربه ای روی #آلتش زد، با این کارش دخترک پاهاشو از هم باز کرد .سامیار #چو.چو.ل دخترک رو ب بازی گرفت و حرکت دستاشو رو #چو.چو.ل دخترک سریعترکرد. نزدیک #ارضاشدنش بود ک سامیار حرکت دستشو روی #چو.چو.ل دخترک اروم تر کرد و اون حرکات سریع تبدیل ب نوازش شد لباشو از روی لبای دخترک برداشت و با لبخند تحقیر آمیزی تو صورت دخترک خیره شد و همزمان ک #چو.چو.ل دخترک رو با دستش ب سمت بالا میکشید ب #چو.چو.لش اشاره‌کرد و گفت: _سامیار: میبینی؟حتی این کوچولوی بین پاهاتم متعلق ب منه. هر وقت من بخوام میتونم خیسش کنم و هروقتم بخوام میتونم جلوی خیس شدنشو بگیرم رمان #ددی #لیتل_گرل #لزبین توجه پارت کاملا واقعیست😍 بیا تو خودت سرچ کن💦 @SM_CITY🌻‌⃤
Показати все...
babygirl-daddy-dom-gif-Favim.com-4956778.gif.mp40.31 KB
بنرها به هیچ عنوان فیک نیستن❌❤️ کپی نشان از حرومزاده بودن شماست و پیگرد قانونی داره ❌ ترنم که توسط دوست پسرش بهش تجاوز شده، با پسری مذهبی روبه رو میشه که به مرور به هم نزدیک میشن و اتفاقاتی میفته که... #Part20 دستم رو به سینش فشار دادم تا بره کنار... وقتی درد توی دلم بیشتر شد، با جیغ دستم رو مشت کردم و زدم با سینش. درد تموم نمیشد! هرچی جیغ می زدم و التماس می کردم نمی شنید... نه سورن، نه خدا و نه هیچ کس دیگه... بالاخره وقتی روح و جسمش ارضا شد رفت کنار... با پوزخند بهم اشاره کرد و گقت : _واسه یه شب حال دادی... مگه همینو نمی خواستی؟ 🔞📛🔞📛🔞 #تجاوز #پایان_خوش 🤷🏻‍♀😋📛 https://t.me/joinchat/AAAAAEyACgEM0TYCGeb3EA
Показати все...
1.29 KB
‌بیا دلبری کردنای این زن و شهر رو ببین😂❤️ به آسونی به هم نرسیدن... ارزش خوندن داره🍓🍂 دختری که بهش تجاوز شده و سختی کشیده و پسری که مذهبیه و عاشق این دخترمون میشه🤦🏻‍♀📛 پارت رمانه👇🏻👇🏻 #Part113 توی آسانسور جلوی آینه داشتم چسب آتل گردنم رو محکم‌ می کردم که امیرعلی از پشت بغلم کردم و گفت : _آخ چه زن #خوشگلی گیرم اومده... بریم براش اسفند دود کنم که امروز اینقده قشنگ شده. دستی به گردنم کشیدم و گفتم : _حرفاشو ببین... نکنه داری مسخرم میکنی؟ بوسه ای روی گونم زد و گفت : _خوشگل منی تو... کی #جرئت داره تیکه بندازه. آسانسور که ایستاد رفتیم بیرون. در رو که باز‌ کردم، یهو دست انداخت‌ زیر پام و بغلم کرد. جیغی زدم و گفتم : _چیکار میکنی‌ امیرعلی! کفشش رو در آورد و گفت : _ #جیغ نزن همسایه ها الان می ریزن سرمون. گذاشتم روی‌ تخت و کفشام‌ رو درآورد. رفت بیرون و در خونه رو بست و از همون جا گفت : _ چایی بخوریم بانو؟ بلند شدم و در حالی که شال و مانتوم رو در می آوردم گفتم : _خواب از سرمون می پره ها! صداش نیومد... یهو پرید توی اتاق و با چشمای ریز شده گفت : _مگه میخوای #بخوابی؟ دست از باز کردن موهام کشیدم، نگاهش کردم و گفتم : _میخوای تا صبح بشینیم هم دیگه رو نگاه کنیم؟ بخوابیم دیگه. اومد جلو، کش موهام رو گرفت و در حالی که سعی می کرد بازش کنه گفت : _شیطونی نکنیم یکم؟ خب بالاخره منم دلم می خواد یکم بوست کنم، یکم #نازت کنم، یکم #گازت بگیرم، یکم... خندیدم و وسط حرفش گفتم : _وایسا وایسا... میترسم #شیطنتت به چیزای #خطرناکی ختم بشه. موهای باز شدم رو دورم پخش کرد. سرش رو کرد توی موهام و بو کشید و گفت : _اوم... چه بوی خوبی میده. جون میده واسه زندگی کردن! 🍂📛🍂📛🍂 عاشقانه های همه پسند داریم... دنبال ارضا شدن جسمتی نیا... ما اینجا روح رو ارضا میکنیم! https://t.me/joinchat/AAAAAEyACgEM0TYCGeb3EA
Показати все...

 #بــه_زن_دوسـتـش_جـلـوی_شـوهـرش_تــجـاوز_مـیـکـنه😈😱😈😱😈👇 #part4 به ماهان نگاه کردم که با دیدن #سکـ_ـس ما لبخند میزد . باورم نمیشه که منو دو دستی به #دوستش تقدیم کرد . چرا خودش باهام #سکـ_ـس نکرد؟ _ پاشو #داگ اسـتایـل شو! دستامو ماهان داشت باز می‌کرد . داگی شدم که با دیدن #بـا_سـن برجسته‌ام #سـیلی زد و گفت ؛ _ چجوری این #لعبتو به تو دادن ماهان؟ ماهان داشت با یه دست #سی‌نه هامو می‌مالید و با دست دیگه اش داشت #مـردو_نگیشو از شلوارش در میاورد گفت: _ اینا خانوادگی همینجورین ... همه خوش اندام و #سسی ... آبجی شو ندیدی حالا ! با داد گفتم: _ خفه شو ماهان ! دهن تو ببند عوضی... https://t.me/joinchat/AAAAAErSnJQD7f9kJVDXkg دختـری که #شـوهـرش #ناتوانی‌_جنـسـی داره و به خـاطـر همـین بـه دوسـتـش میگـه کـه به #بـکـارت زنــشو بگــیره و... https://t.me/joinchat/AAAAAErSnJQD7f9kJVDXkg
Показати все...

_امید! پهلوهامو گرفت و مجبورم کرد بخوابم. _هـیـش. دوباره مردونـ.ـگیشو روی بهشـ.ـتم گذاشت و آروم حرکتش داد. _بدت میاد من زنت کنم؟ این سواالش آدمو روانی می کرد. جوری میپرسید که از ترس جرئت حرف زدن نداشتی. سعی کردم با ناز توی صدام و چشمای خمارم رامش کنم. _نه. معلومه که نه عشق من. من اول و آخرش زیر تو زن میشم، ولی االن وقتش نیست. خم شد روم و لبامو عمیق و آبدار بوسید. _وقتشو من تعیین میکنم. اه لعنتی عشوه هامم جواب نداد. دوباره بین پاهام نشست و با شستش یکم سـ.ـوراخمو تحـ.ـریک کرد. بهشـ.ـتم نبض میزد و دلم به شدت مردونـ.ـگی کلفتشو میخواست اما اگه پردمو میزد بدبخت میشدم. من تازه ۱۶ سالم بود. لعنتی هی سر مردونـ.ـگیشو رفت و برگشتی از نقطهی حساسم تا سـ.ـوراخم میکشید. به زور جلوی خودمو گرفته بودم نگم مردونـ.ـگیشو واردم کنه. بار آخری که مردونـ.ـگیشو روی نقطهی حساسم کشید طاقت نیاوردم و نالیدم: _امید لطفا! پاهامو روی شونههاش گذاشت و ساق پامو نرم بوسید و مکید. _بهم اعتماد کن. لعنتی انگار قصد داشت امشب واقعا زنم کنه! سر مردونـ.ـگیشو که روی سـ.ـوراخم تنظیم کرد و با فشار واردم کرد بند دلم پاره شد. _نـــــــه! https://t.me/joinchat/AAAAAEUDq4yYyHYo66syJQ #رمان_هات_سسکی🔞 #رمان_هات_سسکی🔞
Показати все...
#رژ لبو به #لبام مالیدم ودستی به #شکمم کشیدم که یهو در باز شد و به دیوار کوبیده شد. ترسیدم و نگاهم به صورت سرخ امید افتاد. جلو اومد که تلو تلو خورد و فهمیدم #مست کرده:-به به ببین #هلو خودشو آماده کرده..ترسیدم و با تته پته گفتم: -چی میگی امید؟ اینجا چیکار میکنی؟بیرون ازاتاقم...#سکسکه ای کرد و خمار و #مستانه خندید و گفت: -اتفاقا حالم خوبه #عشقم.. میخوام امشب یه کاری کنم که #پشیمون بشی #نامزدیمونو بهم زدی و رفتی با بهترین دوستم رو هم ریختی! به طرفم حمله کرد و... https://t.me/joinchat/AAAAAEUDq4yYyHYo66syJQ
Показати все...
#قسمت_112 سالها گذشته اکنون من سقف خانه ام را با بلندی روح مردی ساخته ام که دیوانه وار دوستم می دارد تقریبا همسن هم هستیم.برعکس تو که بیست سال از من بزرگتر بودی من و او باهم بزرگ شدیم.باهم خندیدیم.بچگی کردی.شیطنت کردیم.جوانی کردیم.آخر تو می گفتی باید با همسن خودم ازدواج کنم.حرفم را بفهمد. میگفتی که دیگر پیر شده ای و حالی برای قدم زدن در کوچه های باران زده نداری.حوصله ی سینما رفتن نداری کافه رفتن را بچه بازی می دانستی و من به حرفت گوش دادم و با کسی که همسنم بود ازدواج کردم به همه ی کافه های شهر رفتیم و قهوه ی تلخ نوشیدیم تک تک فیلم های روز دنیا را در سینما دیدیم و همراه با دیدنش ساندویچ و نوشابه ی شیشه ای خوردیم و دقیقا نوشابه هایم را از لبه اش نوشیدم و دهانم را با پشت دست پاک کردم.همانطور که تو ازش متنفر بودی ولی مرد همسر دید و برعکس تو که تشر می زدی با لذت نگاهم کرد و خندید مرد همسر مانند تو بچه خطابم نمی کند مدام از کارهایم ایراد نمی گیرد الان خوشبختم ولی این زندگی بی نقص آن چیزی نبود که می خواستم فقط کافی بود تو کنارم باشی به خداوندی خدا نه خندیدن می خواستم نه کافه گردی نه قدم زدن در کوچه های باران زده و نه جوانی کردن کافی بود تو باشی و من روزهایم را در حوالی همان شومینه ات با خواندن کتاب های حوصله سر برت بگذرانم حاضر بودم تک تک روزهای بارانی را از پشت پنجره نگاه کنم ولی تو باشی مرد همسر همیشه کنارم هست همیشه خوب و مهربان است حتی با وجود اینکه همه ی دخترانگی هایم را به پای تو ریختم بازهم مرا مردانه خواست ولی می دانی درد چیست؟او تو نیست! #قلم_عالی #رمان_جدید #الهه_"احمدی https://t.me/joinchat/AAAAAE3EFd4kfDp9dzPKUw
Показати все...

#دختره_رو_حامله_میکنه👇😱👇😱 #12 می‌ دونستم که تا کارشو نکنه ولم نمیکنه برای همین سرمو برگردوندم سمتش و گفتم : _ فقط واردم نکن که دردم گرفته ! زیر گوشم رو بوسید و کـــ*ــیر شو به کــ*ــصم مالید که آهی کشیدم ... موهام رو توی دستاش گرفت و با خشونت عقب کشید که حس کردم موهام کنده شد ... _ مووهامو کندی عوضی ! بیشتر موهامو کشید که سرم به عقب خم شد ... در حالی که مــ*ــردونگیش به چــ*وچـ*ــولم میخورد اون یکی دست شو روی سیــ*ــنه ام گذاشت و نوک برجســ*ـتــه شو بین انگشتاش فشار داد که جیغی از درد کشیدم ... سر مردونگیش بین پام بود و داشت چـ*ــوچـ*ــولم رو جر میداد ... یک انگشتش رو داخل ســ*ـوراخ کــ*ــونم کرد و فشار داد که ناله‌ای از درد کردم ... صدای آه های مردونه‌اش حموم رو پر کرده بود و داشت ارضــ*ــا میشد ... منم دست کمی از اون نداشتم و کل بدنم نبض گرفته بود ... با ضربه ی محکمی که زد ارضـ*ــا شد و آبش رو کــ*ــصم ریخت که از داغی آبش منم به ارگــ*ــاسم رسیدم و آبم روی مــ*ـــردونگیش ریخت ... https://t.me/joinchat/AAAAAErSnJQD7f9kJVDXkg
Показати все...
Оберіть інший тариф

На вашому тарифі доступна аналітика тільки для 5 каналів. Щоб отримати більше — оберіть інший тариф.