νοῦς
1 622
Підписники
-224 години
+27 днів
+10330 днів
- Підписники
- Перегляди допису
- ER - коефіцієнт залучення
Триває завантаження даних...
Приріст підписників
Триває завантаження даних...
أَرى الشَيءَ أَحيانًا بِقَلبي مُعَلَّقًا
فَلا بُدَّ أَن يَبلىٰ وَأَن يَتَمَزَّقا
تَصَرَّفتُ أَطوارًا أَرى كُلَّ عِبرَةٍ
وَكانَ الصِبا مِنّي جَديدًا فَأَخلقا
وَكُلُّ اِمرِىٍٔ في سَعيِهِ الدَهرُ رُبَّما
تَفَتَّحَ أَحيانًا لَهُ أَو تَغَلَّقا
وَمَن يُحرَمِ التَوفيقَ لَم يُغنِ رَأيُهُ
وَحَسبُ امرَئٍ مِن رَأيهِ أن يُوَفَّقا
وَما زادَ شَيءٌ قَطُّ إِلا لَنَقصَهِ
وَما اجتَمَعَ الإلفانُ إلا تَفَرَّقا
#أبو_العتاهية
❤ 2
ان اکثر المتفلسفین یتعلم المنطق و لیس یستعملها بل یعود فیه آخر الامر الی القریحه و یرکبها رکوب الراکض من غیر کف العنان و جذب الخطام.
«اکثر متفلسفین منطق میآموزند اما به کار نمی آورند بلکه آخر الامر به همان قریحه و ذوق فکری خود بر میگردند و سوار اسب قریحه شده و میتازند بدون اینکه عنان در اختیار داشته باشند و لگام در کف»
این سخن ابن سینا در ابتدای الهیات شفا و سخنان او در مواضع دیگر نشان میدهد او حقیقتا برای منطق شان عملی و کاربردی قائل بوده. برای اینکه بدانیم چه بخشی از منطق برای ابن سینا بیشترین اهمیت کاربردی را دارد باید اولا به قیاس شفا رجوع کنیم. کل آنچه اقسام قیاس اقترانی حملی مینامیم و به نظر میرسد اصل و عمده منطق ارسطویی است را ابن سینا جمعا در 4-5 صفحه بیان میکند و از آن میگذرد. آنچه بیشترین اهمیت را برای او دارد تسلط بر قیاسات شرطی است، در متون فلسفی او هم میبینیم بیشترین استعمال او از فنون منطق اول قیاسات شرطی است که بیشترین حجم قیاس شفا را بخود اختصاص داده، دوم فن تقسیم که در قیاس شفا به تفصیل آمده، سوم قیاس خلف است که نوعی قیاس شرطی است. زیرا اکثر استدلالهای او مبتنی است بر تقسیم مسئله به شقوق مختلف ممکن به حصر عقلی، سپس ابطال شقوق باطل تا رسیدن به قسم درست. و در مرحله بعد بخش اعظم منطق از قیاس شفا را قیاسات موجهه تشکیل میدهد که دارای ظریفترین و دقیقترین کاربردهاست.
از جمله پیشنهادهایی که من به دانشجویان فلسفه سینوی میگویم این است که بخشی از مثلا الهیات یا طبیعیات شفا را یا اشارات را انتخاب کنند و بکوشند قواعد منطق مندرج و مستعمل در آن را بیابند. این کار مهمترین تمرین برای آنچیزی است که ابن سینا «تجرید معانی عما یتخیل اللفظ» مینامد. یعنی گاهی باید یک عبارت طویل را در قالب یک مفهوم واحد مثلا به مثابه محمول یک گذاره ادراک و تجرید کنیم تا بتوانیم ساختار قیاسی آن را بفهمیم. گمان ندارم هیچکس در این راه به اندازه فخر رازی پیش رفته باشد. خواندن آثار رازی بیشترین کمک را به فهم کیفیت استعمال منطق در فلسفه میکند زیرا غالب شبهات و ایرادات او به مطالب مبتنی بر همین تطابق قواعد منطق با نصوص فلسفی است. هیچکس به اندازه رازی هم از اصطلاحات منطقی خصوصا منطق موجهات در کتب فلسفی خود استفاده بالفعل نمیکند. اما البته بیان ملاصدرا بدون اینکه بالفعل به این قواعد اذعان کند، ساختار قیاسی و برهانی بسیار محکمتری از همه فیلسوفان دیگر مسلمان دارد. این استعمال به شیوه صدرا استعمال بالملکه است و استعمال رازی استعمال بالفعل. قطعا استعمال بالملکه اشرف و ارجح است اما جز از طریق استعمال بالفعل و نیز به واسطه داشتن فطرت و طینت استدلالی است که این دومی درباره ملاصدرا بیشتر صادق است.
.
👍 2
Repost from نطقیات
🖍 فراخوان همایش بینالمللی « کانت و جهان معاصر » موسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران اعلام شد:
کمیتۀ علمی همایش از کانت شناسان، پژوهشگران فلسفه و تمامی علاقهمندان دعوت میکند متن مقالات کامل خود را به دبیرخانه همایش ارسال نمایند.
🗓 آخرین مهلت ارسال مقالات کامل:
۱۴۰۳/۰۵/۳۰
🗓 تاریخ شروع کنفرانس:
۱۴۰۳/۰۸/۲۷
🗓 تاریخ پایان کنفرانس:
۱۴۰۳/۰۸/۲۹
🌐 آدرس سایت همایش:
https://kcw.irip.ac.ir/
🟢 معرفی همایش:
کانت بیگمان از بزرگترین بنیانگذاران فلسفه جدید و معاصر است. تمامی رشتهها و شاخههای گوناگون فلسفه جدید و جریانهای مهم فلسفی همانند ایدئالیسم آلمانی و مکاتب نوکانتی از فلسفه وی منشعب شدهاند. بنابراین هرگونه مواجهه بنیادین با فلسفه معاصر ناگزیر از چالش با فلسفه کانت است.
مؤسسة پژوهشی حکمت و فلسفه ایران به مناسبت سیصدمین سال تولد کانت بر آن است در روز جهانی فلسفه و در دومین سمینار کانت، علاقمندان این فیلسوف بزرگ را علاوه بر گفتگو با وجوه مختلف اندیشه کانت، به تأمل و بررسی پیامدهای فلسفه کانتی پس از او و جهان معاصر دعوت نماید.
🟡 محورهای همایش:
فلسفه نظری
فلسفه پیشانقدی کانت
مابعدالطبیعه کانت
کانت و نقد مابعدالطبیعه
کانت و مابعدالطبیعه پس از او
کانت و روشنگری
کانت و ایدئالیسم آلمانی
کانت و مکتب نوکانتی
کانت و پدیدارشناسی
کانت و فلسفه تحلیلی
معرفتشناسی:
معرفتشناسی کانتی
معرفتشناسی پس از کانت
کانت در معرفتشناسی جدید
شیء فی نفسه
واقعیت و حقیقت از نظر کانت
منطق:
مباحث منطقی فلسفه کانت
کانت و منطقدانان جدید
فلسفه علم و فلسفه طبیعی:
کانت و علم نیوتنی
معنای طبیعت در فلسفه کانت
کانت و علوم انسانی
فلسفه عملی
فلسفه اخلاق و اخلاقیات کانت
کانت در فلسفه اخلاق معاصر
دین و الهیات
فلسفه حقوق و فلسفه سیاسی
فلسفه تاریخ و فرهنگ
فلسفه تربیت، انسانشناسی و روانشناسی
زیباییشناسی و فلسفه هنر
پیرامون نقد قوه حکم
تأثیر زیباشناسی کانت در فلسفههای هنر پس از او
کانت و مسائل امروز
کانت و چالشهای بینالمللی: فقر، تحولات اقلیمی/ تغییرات آب و هوایی، مهاجرت
کانت، جهان وطنی و جهانی شدن
کانت و چالش هوش مصنوعی
کانت و فلسفههای غیرغربی
پیامدهای فلسفه کانت در مطالعات فلسفههای اسلامی
کانت در شرق دور
👤 سخنرانان و اساتید مدعو:
👤 Paul Guyer
پل گایر فیلسوف برجسته و از برجستهترین پژوهشگران حوزه کانتشناسی حوزه انگلیسی زبان است که بیشتر عمر دانشگاهی خود را صرف فلسفه ایمانوئل کانت کرده است، استاد ممتاز دانشگاه براون، آمریکا.
👤 Konstantin Pollok
سردبیر مجله مطالعات کانت، دانشگاه ماینز، آلمان.
👤 Margit Ruffing
مدیر مرکز مطالعات کانت و دبیرمجلة مطالعات کانت، دانشگاه ماینز، آلمان.
👤 Robert Hanna
دانشگاه کلرادو، آمریکا.
👤 Randall Auxier
دانشگاه ایلینوی، آمریکا.
👤 Irina Deretic
دانشگاه بلگراد، صربستان.
👤 Bruce Matthews
کالج بارد، آمریکا.
👤 دکتر علی قیصری، دانشگاه سن دیگو، آمریکا.
👤 پروفسور فرید مسرور ( استاد علوم شناختی، فلسفه ذهن، معرفتشناسی و فلسفه تحلیلی در دانشگاه ویسکانسین- مدیسون)، دانشگاه ویسکانسین- مدیسون، آمریکا.
👤 Lara Scaglia
دانشگاه ملی مکزیک، مکزیک
👤 دکتر مهدی رعنایی، دانشگاه زیگن، آلمان.
👤 دکتر محمد اردشیر، دانشگاه صنعتی شریف، ایران.
👤 دکتر علی مرادخانی، دانشگاه آزاد اسلامی، تهران، ایران.
👤 دکتر مصطفی زالی، دانشگاه تهران، ایران.
👤 دکتر محمد شفیعی، پژوهشگر پسادکتری فلسفه، دانشگاه شهید بهشتی، ایران.
👤 دکتر آرش حیدری: دانشگاه علم و فرهنگ تهران
♦️♦️♦️
🔮 t.me/nutqiyyat
🔮 instagram.com/nutqiyyat
🔮 https://youtube.com/@nutqiyyat
در بند دوم که عنوان «مفهوم، اقلیم امرحقیقی و...» را دارد به نقد و گلایه از انحطاط روح فلسفه و اندیشه در زمانه خود سخن میگوید در بند سه که کمی بعدتر عنوان «اصل بر کمال نیست، بر ضد فرمالیسم» دارد برعکس به تحسین و تمجید عظمت روحی و علمی عصرش میپردازد. هگل بعد از پایان شکایت و انتقاد از دوره خود در بند سه میگوید:
«اما همچنین درک این امر که زمانه ما زمان زایش و گذار به دورانی جدید است دشوار نیست. روح از جهانی که تاکنون در آن بوده بریده و میرود تا همه آنها را در گور گذشته دفن کند و با جدیت در کار بازسازی خویش است»
با بیان این دو مقدمه غرض او مشخص میشود:«اما برون ذاتیت این جهان نوین همان اندازه پا گرفته است که کودکی نوزاد» پس سخن در این است که در عصر حاضر کودکی نوین متولد شده اما هنوز پا نگرفته و در ادامه به مهمترین موانع این پاگرفتن و نیز مهمترین عوامل رشد و شکوفایی و بلوغ این کودک سخن میگوید که این همان غرض او در کتاب است و این غرض عبارت است از غلبه بر رمانتیسم و عرفانگرایی و نیز فرمالیسم حاکم بر عصرش که دارای قدرتی به اندازه قدرت و عظمت کسانی چون گوته و شلینگ است و طبیعتا برابر چنین ادبایی باید رتوریک خاص آیرونیک و دیالکتیک به کار گرفت که بتواند بر رقیب قدر خود غلبه کند.
بعد از روشن شدن این غرض در ادامه به تفصیل برنامه خود میپردازد که اولین آنها یگانه کردن جوهر و سوژه است.
۲- دکتر طالبزاده برای بیان مکاتب مختلف فکری در عصر مدرن از سه مفهوم قرآنی «علم الیقین، عین الیقین و حق الیقین» استفاده میکند. در فایل دیگری با آوردن اصل آیات در بافت سوره نشان میدهم این تعبیری که استاد از این مفاهیم دارند (که مثلا کانت و فلاسفه قبل از او را در مرتبه علم الیقین و هگل را در مرتبه حق الیقین و رمانتیکها و وجودگرایان را عین الیقین میداند) اگر چه سزاوار انکار تام و به قول ابن سینا «کل الانکار» نیست اما یقینا یک مورد در آنها کاملا اشتباه است و آن اینکه میگوید هگل از مرتبه علم الیقین عبور میکند این در حالیست که خودشان از هگل نقل کردند که ارتقا فلسفه به سطح علم (ویسنشافت) غایتی است که من برای خود در نظر گرفته ام. دیگران قبل از هگل در مرتبه علم بودند اما نه در مرتبه علم الیقین، این هدف و غایت و فعل هگل است. اما همچنین برای عبارت حق الیقین باید برای کسانی چون شلینگ استفاده کرد که سوژه را تماما مندک و مستحیل در مطلق میدانند و به قول هگل مطلق برایشان شب است و تعینات چون گاو سیاه (علم الیقین این است که شما با روش هندسی و هیوی به این استدلال برسی که مثلا اقیانوسی در آن سوی کره زمین وجود دارد مثلا، مثال زنده از ابوریحان زدم، عین الیقین آن است که شما بروید و به چشم خود دریا را ببینید این دو در قرآن با هم در سوره تکاثر آمده و حق الیقین در دوجای دیگر آمده که گفته اند معنای آن این است که در وسط آن اقیانوس شناور و غرق شوی، و همگان آن را مرتبه بالاتر دانسته اند) با این توضیح یقینا حق الیقین برای هگل مناسب نیست. زیرا اصل او بر شناخت با واسطه و مفهومی است که اتفاقا در قرآن نشان میدهم این مرتبه نیز برترین مرتبه است (میگوید اگر به علم الیقین به جهنم باورداشتید ضرورتا آنگاه لترونها بعین الیقین، انگاه بی واسطه اورا میدیدید پس عین الیقین در دل علم الیقین مضمر است و این سخن هگل است) و همچنین درباره مرتبه حق الیقین نشان میدهم آن هم مفهومی است که مانند دو مفهوم دیگر برای شناخت جهنم و کافران و مکذبان آمده نه مثلا برای شناخت خدا و... این امری است مهم در تفسیر آن.
۳- دکتر طالب زاده قرار است که در این نشست امکانی برای نوعی فلسفه دین در هگل را به ما نشان دهد، همانطور که رجبی در جلسه قبل با خوانشی فرعی سعی به این کار داشت اما طالب زاده با ارائه تفسیر رسمی حکم به پایان دین (یعنی همین مطلب که فلسفه و دین یکی است به زبان ایشان و مقصود هگل این است که دین دیگر توان افشای مطلق را بیش از این ندارد لذا باید فلسفه جای آن را بگیرد) و سخن از بحران دین و بحران مدرنیته دچار نقض غرض میشود. البته که این خوانش مشهوری را میدانستیم، سخن این بود آیا امکان استنباط نوعی فلسفه دین از نظام هگل با خوانشی ممکن و فرعی هست یا نه؟ البته این انتقاد نیست زیرا با این سخنان مشخص میشود که جواب طالبزاده این است که «نه خیر ممکن نیست»
۴- امر دیگری که به عنوان انتقاد و پیشنهاد عمومی به کسانی که به هگل میپردازند از جمله جناب استاد طالب زاده که در فلسفه مشایی هم تخصصی دارند و اتفاقا موضوع سخنرانی قبلی ایشان درباره فارابی میتوانست مکملی بسیار روشنگر و راهگشا برای این سخنرانی درباره هگل باشد، دارم این است که هگل فلسفه را از دریچه الهیات اسکولاستیک آموخته است و تا مدتهای، مدید غیر از ارسطو و افلاطون و کانت اساسا چیزی نخوانده (معروف است که شاگردان خود را تا مدتها از خواندن هر کتابی غیر از ارسطو و کانت منع
👏 3👍 1👎 1
بررسی امکان فلسفه دین در هگل.
از این نشست از جهتی استفاده کردم، که هر دو سخنران از سنخ سخنپردازان و واضعان لغات بومی (اعرف عندنا) برای معانی مجرد (اعرف عند طبیعه) هستند و این بنابر تعریف فارابی در فصل «حدوث الفاظ و الحروف» در کتاب الحروف آن را یا عین فلسفیدن یا بخش اعطم فلسفه میداند. و در درسگفتار تمهید القواعد گفتم فلسفه یونانی در سه مرحله ترجمه میشود ۱- در مترجمان نخستین ۲- در فیلسوفان ۳- در عرفای نظری. و در هر مرتبه لغاتی که برای معانی وضع میشود از لغات اصیله و توقیفیه در فرهنگ و ادب و قرآن و حدیث است. و هم دکتر طالبزاده از مشاهیر این صناعت است هم جناب چاوشی. (در این باب نکته ای را از شفا بکویم که شیخ گوید مبادی تصوری بدیهی مانند وجود تعریف ناپذیرند و راه شناساندن آنها تنبیه است و تنبیه یعنی آن معنی را با اسمی یا علامتی که فی نفسه اخفی از معنی است اما به علتی یا به دلیل حالتی اظهر از آن معنی است میتوان روشن کرد و این تنها را تبیین و تعریف مبادی است و نباید این سخن عرضی و فرعی دانسته شود خصوصا که شیخ سه بار آن را به تفصیل در مقاله اول شفا تکرار میکند. در این معنی اگر فلسفه عبارت باشد از شناسایی مبادی آغازین، این شناسایی به شیوه تعریف منطقی نیست بلکه به واسطه «اسمٌ ما» او «علامة ما» است و من نام فعالیت اول را «تسمیه معانی» و دوم را «تاسبس علائم» مینامم که از اسم اعرف و اظهر است و بعد از آن فعالیت «اهتزاز معالم» است که یعنی برافراشتن ابرنشانههایی در زبان که با این فعالیت سوم مبادی که اخفی عندنا هستند به اعرف عندنا تبدیل میشوند). این از این.
درباره سخنان استاد چاووشی چیزی نمیگویم الا اینکه با غالب سخنانش موافقم الا اینکه در فعالیت «تسمیه معنی» برای کتاب پدیدار شناسی روح به عنوان «ادب عصر مدرن» موافق نیستم زیرا بیلدونگ که به خوبی به ادب تسمیه شده (تسمیه فعالیتی برتر از ترجمه است) بخشی از پدیدار شناسی است و نه کل آن. و دوم اینکه با این سخن او که هگل فیلسوف تفاوتهاست و نه یکی کردن همه چیزها بسیار لذت بردم خصوصا از شهامت بیان صریح و قویم این سخن مقابل طالب زاده که این گرایش در او غالب است که در هگل در مقام جمع الجمع دین و علم و مدرنیته یکی شد و مانند آن.(نقد معروف هگل به شلینگ درباره مطلق که چون شبی است که همه گاوها در آن سیاهند ناظر به همین عدم تمایز تعینات در مطلق نزد شلینگ است و این اصل از مبادی فکر هگل است که مطلقی که جامع کل است باید بالتفصیل تعینات درون آن استخراج و تفکیک و مفهوم پردازی شوند) این هم نکته دوم درباره چاوشی.
اما درباره مطالب استاد عزیز حمید طالب زاده دوست داشتنی و دانشمند به چهار انتقاد میپردازم که برخی از آنها توأمان پیشنهاد هستند.
۱- درباره اینکه پیشگفتار در پدیدار شناسی هگل در آغاز بی ربط و نامناسب دانسته شده اما در عین اذعان به این پیشگفتار بر فلسفه نوشته و برای توجیه این به تحلیل شخصی و بدیع خود از پیشگفتار میپردازد و آن را به دو نوع بالمعنی الاعم و بالمعنی اخص تقسیم کرده و پیشگفتار هگل را از نوع دوم میداند که در آن به مای حقیقیه فلسفه پرداخته میشود، اولا این تمایز واقعی نیست دوما برای کسی که در سنت اسلامی و مشایی توغل دارد ضروری است برای بحث فنی درباره این مطلب به تاریخ پیشگفتار بر علم در مکتب مشا بپردازد خاصه به کتاب «ما یجب ان یتقدم علی تعلیم الفلسفه» به قلم افلاطون و سیر آن تا رسیدن به مفهوم رئوس ثمانیه. زیرا دقیقا هگل در بخش اول از این پیشگفتار نظر به همین سنخ از آثار در مکتب ارسطویی دارد و اولین موضوع پیشگفتار را بیان غرض = Zweck = اسکوپوس در کتب قدمای مشائیان و اسکندرانیان خصوصا کتاب آمونیوس میداند که ایشان نیز اولین موضوع مقدمه را بیان غرض میدانستند، و همچنین هگل دومین موضوع را مرتبه علم میداند که دقیقا یکی از رئوس هشتگانه اصلی است و همچنین سایر اموری که هگل آنها را زبانا (و به عقیده من به نحو آیرونیک و تجاهل العارف) رد میکند نه تنها همگی تعبیراتی از رئوس هشتگانه است که همه کتب فلسفه در تاریخ فلسفه بعد از ارسطو تا رنسانس به آن پایبند بودند را ذکر میکند بلکه دقیقا در پیشگفتار درباره هریک از این امور نیز سخن به تفصیل و با شور و حرارت میگوید. پس نه توجیه طالبزاده نه چاوشی در تحلیل بیان و رتوریک هگل برای آغاز پدیدار شناسی روح درست نیست. دوما باید توجه داشت هگل در بخش اول این پیشگفتار مقدمات لازم برای بیان غرض خود از کتاب را بیان میکند (و غرض طبق تحلیل ارسطو در اخلاق امری است که دانش به آن ضرورتا شایسته است قبل از خود علم باشد و هگل نیز به این بیان ارسطو پایبند است) برای فهم بندهای اصلی بخش اول پیشگفتار نباید فریب عناوین هگل را خورد. او در بند اول که عنوان «شناخت علمی» را دارد درباره نفی مناسبت پیشگفتار میگوید که گفتم فی الواقع ایجاب ضرورت پیشگفتار است.
👎 2👏 2❤ 1
میکرده) لذا بنیه فکری او در مکتب مشایی ریخته شده است و در میان همه تفاسیر کمترین سهم به تفسیر هگل از دریچه مکتب مشایی است نه صرفا ارسطو (کتابی انگلیسی که درباره ارسطو و هگل نوشته شده از جمله کتبی بود که بعد از خواندن آن تا کنون نتوانستم خود را بخاطر این تضییع وقت و تشویش ذهنی ایجاد شده از آن ببخشم) و حال که تفکر هگل در راس، و رونق است و از طرف دیگز بخش اعظم سنت فکری ما را سنت مشایی تشکیل میدهد از بهترین لوازم فهم هگل و به قول طالبزاده تجربه معاصرت ما فهم هگل ذیل فهم مشایی است، فهم منطق هگل ذیل منطق شفا، فهم طبیعیات هگل ذیل طبیعیات و ریاضی سینوی و ارسطویی، فهم معرفت شناسی و علوم روحی هگل ذیل علم النفس ارسطویی و نهایتا و کم اهمیت تر از همه موارد پیشگفته فهم منطق و متافیزیک هگل ذیل متافیزیک ارسطویی و مشایی. این امری است که در حال حاضر بیشترین کسی رو صلاحیت آن و مرجعیت آن نزد همگان را دارد استاد طالبزاده است اما کتاب هگل و ملاصدرای ایشان نشان میدهد تا رسیدن به چنین جایگاه تفسیری فاصله فکری و مفهومی نسبتا زیادی دارند.
👏 2👍 1👎 1❤ 1
دومین رویداد تخصصی حلقه مطالعات فلسفه دین قارهای
https://www.aparat.com/v/bggcrgn
دومین رویداد تخصصی حلقه مطالعات فلسفه دین قارهای
بررسی امکان فلسفه دین در اندیشه هگل تحلیل ده بند نخست پیش گفتار کتاب پدیدارشناسی روح
بگیر دامن لطفش که ناگهان بگریزد
ولی مکش تو چو تیرش که از کمان بگریزد
چه نقشها که ببازد چه حیلهها که بسازد
به نقش حاضر باشد ز راه جان بگریزد
بر آسمانش بجویی چو مه ز آب بتابد
در آب چونک درآیی بر آسمان بگریزد
ز لامکانش بخوانی نشان دهد به مکانت
چو در مکانش بجویی به لامکان بگریزد
نه پیک تیزرو اندر وجود مرغ گمانست
یقین بدان که یقین وار از گمان بگریزد
از این و آن بگریزم ز ترس نی ز ملولی
که آن نگار لطیفم از این و آن بگریزد
گریزپای چو بادم ز عشق گل نه گلی که
ز بیم باد خزانی ز بوستان بگریزد
چنان گریزد نامش چو قصد گفتن بیند
که گفت نیز نتانی که آن فلان بگریزد
چنان گریزد از تو که گر نویسی نقشش
ز لوح نقش بپرد ز دل نشان بگریزد
#مولوی
این غزل مولوی قطعا از زیباترین غزلهای زبان فارسی است. ناممکن است توضیح اینکه چگونه اینچنین شور و حرارت شعری با اندیشه عمیق و دقیق فلسفی و عرفانی باهم یکجا جمع شده همراه با وزن و قافیه و ردیفی نادر و ساختار شورانگیز. بیت مرکزی شعر حامل مفهوم اصلی شعر است.
❤ 8❤🔥 2
Оберіть інший тариф
На вашому тарифі доступна аналітика тільки для 5 каналів. Щоб отримати більше — оберіть інший тариф.