cookie

Ми використовуємо файли cookie для покращення вашого досвіду перегляду. Натиснувши «Прийняти все», ви погоджуєтеся на використання файлів cookie.

avatar

Healer

چو بیمار از شفا سر مست گردد طبیب از فرط شادی مست گردد خدا شفا و این خود افتخاری است که دستی با خدا همدست گردد تمام شده=تولدی دوباره در حال تایپ=شفادهنده ناشناس محی♥️✨ https://t.me/BiChatBot?start=sc-133903-i0e7nmC

Більше
Країна не вказанаМова не вказанаКатегорія не вказана
Рекламні дописи
407
Підписники
Немає даних24 години
Немає даних7 днів
Немає даних30 днів

Триває завантаження даних...

Приріст підписників

Триває завантаження даних...

امشب پارت اول رمان جدید میزارم😉 ایده رمان بعدی از یه فیلم سینمایی معروف گرفتم و خودم خیلی براش هیجان دارم اسم چنل عوض میشه گمم نکنید شفادهنده ام🙂
Показати все...
نظرتون راجب شفادهنده 🙂🖤 https://t.me/BiChatBot?start=sc-133903-i0e7nmC
Показати все...
پایان
Показати все...
#امیر #پارت_آخر با صدای گوشیم غذای نیمه خورده ام به زور قورت دادم امیر:بله؟ توکلی:بیمار اورژانسی داریم خودتون برسونید گوشی قطع کردم و با عجله سمت آسانسور رفتم،طبق معمول گیر کرده بود امیر:لعنت بهت به طرف پله دویدم و خودم به اورژانس رسوندم امیر:چیشده؟ کامران:یه راننده مست با یه سرویس مدرسه تصادف کرده امیر:وضعیت چطور؟ کامران:تعداد زخمی ها زیاد بود و بین بیمارستان های اطراف پخش شده!فعلا 10 نفر مجروح داریم ولی 4 نفر هستن که نیاز به عمل فوری دارن امیر:دکتر هادیان کجاست؟ رهام:اینجام با شنیدن صداش درست پشت سرم به عقب برگشتم رهام:کمبود نیرو داریم!مجروح ها به پرستار ها بسپارید کامران:4 نفر احتیاج به عمل فوری دارن رهام:کامران محمد سهیل ... :بله رهام:مسؤلیت سه تا از اون بیمار ها به عهده شماست ... :چشم دکتر هادیان با سرعت ازمون فاصله گرفتن و بیمار ها برای عمل بردن رهام:مقاره تو دستیار من باش امیر:چشم دکتر هادیان به سمت تخت بیمار رفتم و معاینه اش کردم امیر:وضعیت اش چطور؟ ... :خون ریزی داخلی داره و دچار ورم آئورتی شده امیر:لیدوکارید تزریق کن و منتقلش کن اتاق عمل ... :چشم دکتر مقاره با عجله دویدم و خودم به رختکن رسوندم،لباسم عوض کردم و داخل اتاق عمل رفتم امیر:وضعیت هوشیاری بیمار چطور؟ ... :سطح هوشیاری 3 امیر:خوبه سعی کن شرایط ثابت نگه داری در باز شد و رهام داخل اومد پرستار ها دستش خشک کردن و دستکش دستش کردن،جلو اومد و مقابلم ایستاد رهام:خب شروع می‌کنیم خیره شد تو چشمام و لبخند زد رهام:چاقو
Показати все...
#امیر #پارت_آخر با صدای گوشیم غذای نیمه خورده ام به زور قورت دادم امیر:بله؟ توکلی:بیمار اورژانسی داریم خودتون برسونید گوشی قطع کردم و با عجله سمت آسانسور رفتم،طبق معمول گیر کرده بود امیر:لعنت بهت به طرف پله دویدم و خودم به اورژانس رسوندم امیر:چیشده؟ کامران:یه راننده مست با یه سرویس مدرسه تصادف کرده امیر:وضعیت چطور؟ کامران:تعداد زخمی ها زیاد بود و بین بیمارستان های اطراف پخش شده!فعلا 10 نفر مجروح داریم ولی 4 نفر هستن که نیاز به عمل فوری دارن امیر:دکتر هادیان کجاست؟ رهام:اینجام با شنیدن صداش درست پشت سرم به عقب برگشتم رهام:کمبود نیرو داریم!مجروح ها به پرستار ها بسپارید کامران:4 نفر احتیاج به عمل فوری دارن رهام:کامران محمد سهیل ... :بله رهام:مسؤلیت سه تا از اون بیمار ها به عهده شماست ... :چشم دکتر هادیان با سرعت ازمون فاصله گرفتن و بیمار ها برای عمل بردن رهام:مقاره تو دستیار من باش امیر:چشم دکتر هادیان به سمت تخت بیمار رفتم و معاینه اش کردم امیر:وضعیت اش چطور؟ ... :خون ریزی داخلی داره و دچار ورم آئورتی شده امیر:لیدوکارید تزریق کن و منتقلش کن اتاق عمل ... :چشم دکتر مقاره با عجله دویدم و خودم به رختکن رسوندم،لباسم عوض کردم و داخل اتاق عمل رفتم امیر:وضعیت هوشیاری بیمار چطور؟ ... :سطح هوشیاری 3 امیر:خوبه سعی کن شرایط ثابت نگه داری در باز شد و رهام داخل اومد پرستار ها دستش خشک کردن و دستکش دستش کردن،جلو اومد و مقابلم ایستاد رهام:خب شروع می‌کنیم خیره شد و تو چشمام و لبخند زد رهام:چاقو
Показати все...
#رهام #پارت_231 آخرین چمدون داخل ماشین گذاشتم و عرق جمع شده روی پیشونیم پاک کردم امیر:بیا عشقم این بخور سر حال شی به بطری آب تو دستش نگاه کردم لبخند روی لبم اومد،بطری ازش گرفتم و خوردم باقی اش روی صورتم خالی کردم سیا:اوف جون عجب پسری متعجب به عقب برگشتم و با چشمای گرد شده به سیا نگاه کردم رهام:این چه وضع حرف زدن؟ چشماش خمار کرد و جلوم ایستاد سیا:آخه تو که نمی‌دونی!هیجی به اندازه دیدن یه پسر عرق کرده جذاب نیست با همون نگاه خمار دستش روی بازوم گذاشت ستاره:انقدر کرم نریز ساحل بیا کمک در حالی که بلند قهقهه میزد وسایل جا به جا کرد سیا:اخه تو که نمی‌دونی چه حالی داره!تا به رهام خیره میشم یا یه حرفی بهش میزنم امیر قرمز میشه همزمان با گفتن حرفش صدای فریاد امیر اومد امیر:دهنت ببند با حرص جلو رفت و موهای سیا چنگ زد،سیا که از کشیده شدن یهویی موهاش دردش گرفته بود جیغ بلندی زد و متقابلا موهای امیر گرفت و کشید ستاره:این چه حرکتی؟ول کنید ببینم! صدای جدی و بلند ستاره کافی بود تا بی حرف از هم فاصله بگیرن،با خنده نگاه ازشون گرفتم پیرهنم که تا حالا دور کمرم گره زده بودم روی رکابی ام پوشیدم،به سمت خونه رفتم و جلوی خریدار ایستادم ... :پول خونه و مغازه به حسابتون واریز کردم گوشیم چک کردم و بعد دیدن پیام بانک سری تکون دادم و کلید خونه به خریدار دادم رهام:مبارکتون باشه باهاش دست دادم ... :سفر خوبی داشته باشید به سمت ماشین رفتم و سوار شدم ستاره:برید فرودگاه ماشین شروع به حرکت کرد دست امیر تو دستم گرفتم رهام:وقتش همه چیز به جای اصلی خودش برگرده امیر:وقتش رهام هادیان هویت خودش پس بگیره
Показати все...
#امیر #پارت_230 عمو:ببین امیر می‌دونم الان عصبانی هستی ولی نباید اینجوری باهاش حرف می‌زدی امیر:عمو من 30 سالم!خودم می‌تونم تشخیص بدم چه کاری درست و چه کاری غلط،خواهش میکنم تو این موضوع دخالت نکن عمو:تو نباید این فراموش کنی که اون پدرت رهام:چی؟ عصبی چشمام فشردم نمی‌خواستم رهام این بفهمه امیر:چیزی نیست!عمو برو به دکتر بگو من مرخص کنه رهام:گفتم چی گفتی عمو نگاه دستپاچه به من انداخت و رهام مخاطب قرار داد عمو:آقای تامنوس پدر امیر نگاه ناباورش بهم افتاد،خواست دستم ول کنه که دستش محکم تر گرفتم امیر:مهم نیست کی پدر من!برام مهم نیست!همونطور که تمام این سال ها نبود الان هم نباشه عمو که متوجه جو سنگین بینمون شده بود بی حرف اتاق ترک کرد،رهام با چهره خشمگین بهم خیره شد خواست حرفی بزنه که دستم روی لبش گذاشتم امیر:هیس... هیچی نگو... برای من مهم نیست کی پدرم!تنها اعضای خانواده من تو هستی اخم روی صورتش جاش به لبخند داد،سرش جلو آورد و بوسه ای روی پیشونی ام زد رهام:چرا زندگیمون انقدر پیچیده اس؟ امیر:بود متعجب بهم نگاه کرد رهام:بود؟ لبخند زدم و دستش فشردم امیر:آره بود!فعل گذشته گفتم چون از این به بعد قرار نیست باشه خواست حرف بزنه که دستم روی دماغم گذاشتم و مانع شدم امیر:به هیچی فکر نکن،همونطور که من مردم و دوباره متولد شدم توعم باید دوباره متولد بشی رهام:امیر دستم تو موهای بلندش فرو کردم امیر:از امروز گذشته فراموش کن،فکر کن امروز تازه به دنیا اومدی و هیچ خاطره ای تو ذهنت نیست نگاه گیجش نشون می‌داد حرفم نمی‌فهمه امیر:می‌دونم سخت ولی شدنی صدای در زدن اومد و بعد پرستاری داخل شد،بعد چک کردن وضعیتم دستگاه ها ازم جدا کرد رهام:بزار کمکت کنم بی حرکت سر جام ایستادم و اون لباسم عوض کرد،شاید از این صمیمت یهویی بعد چهار سال جدایی معذب بودم ولی اهمیت ندادم،نمی‌خواستم با فکر به گذشته الان از دست بدم رهام:به قول خودت به هیچی فکر نکن دستش به سمتم دراز کرد که دستش گرفتم،به سمت در اتاق رفتیم قبل خروج به لباس های قبلی ام نگاه کردم،لباس هایی که باهاش تو رودخانه افتادم و تنها شاهد مرگم بود و حالا گوشه ای افتاده بود امیر:خداحافظ امیر مقاره اتاق ترک کردم و هم قدم با رهام به سمت آسانسور رفتم امیر:سلام امیرِ رهام لبخند عمیقی زدم و داخل آسانسور رفتم
Показати все...
#امیر #پارت_229 با حس سر درد شدیدی چشمام باز کردم نور اتاق زیاد بود و چشمم به درد می‌آورد،دستم بالا آوردم و روی چشمام گذاشتم یکم که گذشت چشمام به نور عادت کرد،دستم از روی چشمم برداشتم تو اتاق چشم چرخوندم،یه نفر جلوی پنجره ایستاده بود امیر:شما کی هستی؟ پشتش بهم بود و چهره اش نمی‌دیدم،موهای مشکی و موج دارش تو هوا می‌رقصید و تصویر قشنگی ساخته بود با تردید صداش کردم امیر:رهام؟ به سمتم چرخید و مستقيم تو چشمام خیره شد از دیدنش برای لحظه ای نفس کشیدن فراموش کردم،خودش بود یوری نه رهام بود!با دلتنگی خیره شدم به چشمای سیاه رنگش امیر:بالاخره برگشتی؟ بغض به گلوم حجوم آورد و چشمام اشکی شد،دستم بالا آوردم و سمتش گرفتم سریع خودش بهم رسوند و دستم گرفت رهام:جانم عزیزم دستش تو دستم فشردم باورم نمیشه خودش ولی چطور؟چی باعث شد به خودش برگرده؟ امیر:بگو توهم نیست و واقعا خودتی! قطره اشکی از گوشه چشمم چکید و روی بالشت افتاد امیر:بگو که خواب نمی‌بینم لبخند محوی زد و با دست دیگش صورتم نوازش کرد رهام:این توهم نیست،خوابم نیست،واقعیت چشمام بستم و صورتم و به دستش مالوندم رهام:خواب و رویا تموم شد از این به بعد همه چیز حقیقت لبخند محوی روی لبم اومد صدای قشنگش تو گوشم می‌پیچید و قلبم آروم می‌کرد،همین که خواستم حرفی بزنم در اتاق زدن،سریع ازم فاصله گرفت و چند قدم عقب رفت اما همچنان دستم تو دستش گرفته بود رهام:بفرمایید آقای تامنوس به همراه عمو داخل اومدن عمو:حالت خوبه؟ بی حرف سری به نشونه تایید تکون دادم عمو:نمیدونی اون لحظه که رهام زنگ زد و گفت حالت بد شده چقدر ترسیدم امیر:مرگ متوقف شد خیلی یهویی گفتم حالت صورتم خنثی بود،انگار که در مورد یه چیز عادی و بی اهمیت حرف زده باشم تامنوس:چی؟ولی چطور؟ امیر:من مردم و مرگ متوقف شد عمو:من نمی‌فهمم چی میگی زیر چشمی به رهام نگاه کردم و دستش فشردم امیر:قبلا هم گفته بودم که توی طبیعت تعادل هست،هر مرگ مساوی با یه تولد تامنوس:خب این چه ربطی داره؟ امیر:من مرده بودم و رهام من به زندگی برگردوند خیره به رهام لبخند زدم و ادامه دادم امیر:در واقع من مردم و دوباره متولد شدم تامنوس:ولی چطور... نزاشتم حرف بزنه و میون حرفش پریدم امیر:برو تامنوس:چی؟ امیر:از زندگی من برو!حالا دیگه مرگ دنبالت نیست،برو و دیگه سر راهم سبز نشو بهت زده بهم نگاه کرد تامنوس:ولی... با صدای بلندی فریاد زدم امیر:گمشو با چشمای غمگین بهم نگاه کرد،عقب عقب رفت و اتاق ترک کرد
Показати все...
امشب پارت داریم😉
Показати все...
متن اهنگ🙂🖤 گر تن بدهی دل ندهی کار خراب است چون خوردن نوشابه که در جام شراب است گر دل بدهی تن ندهی باز خراب است این بار نه جام است و نه نوشابه سراب است اینجا به تو از عشق و وفا هیچ نگویند چون دغدغه مردم این شهر حجاب است تن را بدهی دل ندهی فرق ندارد یک آیه بخوانند گناه تو ثواب است خریدند تنت را و بریدند کفنت را به یک آیه و چند سکه ببستن دهنت را نه روحی به کار است نه عشقی به بار است فقط شهوت مردانه به اندام تو یار است آن کس که زنی را بفروشد پی پیسه حق است که روحش ته دوزخ به عذاب است هر جای جهان مرتبه زن بلند است در کشور من زن مثل میت به حساب است ای کاش که دلقک شده بودم نه شاعر در کشور من ارزش انسان به نقاب است تن را بدهی دل ندهی فرق ندارد یک آیه بخوانند گناه تو ثواب است خریدند تنت را و بریدند کفنت را به یک آیه و چند سکه ببستن دهنت را نه روحی به کار است نه عشقی به بار است فقط شهوت مردانه به اندام تو یار است آن کس که زنی را بفروشد پی پیسه حق است که روحش ته دوزخ به عذاب است هر جای جهان مرتبه زن بلند است در کشور من زن مثل میت به حساب است ای کاش که دلقک شده بودم نه شاعر در کشور من ارزش انسان به نقاب است تن را بدهی دل ندهی فرق ندارد یک آیه بخوانند گناه تو ثواب است خریدند تنت را و بریدند کفنت را به یک آیه و چند سکه ببستن دهنت را نه روحی به کار است نه عشقی به بار است فقط شهوت مردانه به اندام تو یار است خریدند تنت را و بریدند کفنت را به یک آیه و چند سکه ببستن دهنت را نه روحی به کار است نه عشقی به بار است فقط شهوت مردانه به اندام تو یار است شکستند دلت را و غرور و حرمتت را سکوتت گرفت از تو تمام فرصتت را به نانی تو راضی شدی و هیچ نگفتی همین است که جاهل زده بر تو همتت را خریدند تنت را و بریدند کفنت را به یک آیه و چند سکه ببستن دهنت را نه روحی به کار است نه عشقی به بار است فقط شهوت مردانه به اندام تو یار است
Показати все...
Оберіть інший тариф

На вашому тарифі доступна аналітика тільки для 5 каналів. Щоб отримати більше — оберіть інший тариф.