cookie

Ми використовуємо файли cookie для покращення вашого досвіду перегляду. Натиснувши «Прийняти все», ви погоджуєтеся на використання файлів cookie.

avatar

💦Dastan kade🤫

"ʜɪ ᴀss-ᴋɪssᴇʀ @durov'ɪ sᴡᴇᴀʀ ᴛʜᴀᴛ ᴛʜɪs ᴄʜᴀɴɴᴇʟɪs ɴᴏᴛ ᴘᴏʀɴᴏɢʀᴀᴘʜɪᴄ! 🚫no poran 🚫no spam ⬇️برای ارسال داستان خود به آیدی زیر پیام بدید 🛃admin: @pvVahidbot

Більше
Рекламні дописи
3 937
Підписники
-1224 години
-287 днів
-12030 днів

Триває завантаження даних...

Приріст підписників

Триває завантаження даних...

کیر موندم باید ارضام کنی +قول نمیدم ولی سعی مو میکنم آخه تو جهنمه -بکن اوففف بکن شروع کردم به تلمبه زدن ستاره هم اول کاری شروع کرد به جیغ کشیدن +درد داری ؟ -نه ، از لذته از کیف و حال زود باش بکن +اینطوری که داد میزنی من زود ارضا میشم -خودتو نگهدار ،بکن دیگه شروع کردم به تلمبه زدن پشت کمرم رو با ناخناش می کشید . سه چهار دقیقه تلمبه زدم زود بیرون کشیدم تا سرد بشه +برگرد میخوام اون کون خوش فرمت رو بغل کنم -از کون نه ها +نه تو کوست میدم سجده خوابید چه کون خوش فرمی داشت کمر باریک یه کون گرد و قلمبه. کیرم رو تو کوسش تنظیم کردم فرستادم توش هنوز کوسش داغ داغ بود و هم خیلی تنگ از کمرش گرفتم تلمبه زدم +آااای اوففف تند تند می کردمش ستاره آه و اوف می کرد +داره میاد زود جلو رفت و من با زور دوباره آب منی رو کنترل کردم تمام زورم رو میزدم که آبم نیاد که موفق شدم -بخواب من بیام روت خودت رو کنترل کن تا من اول ارضا بشم +باشه عزیزم یه کم با تاخیر خوابیدم تا به حالت طبیعی برگردم پاهاشو دو طرف بدنم گذاشت و از کیرم گرفت آروم نشست روش -اوووف سرش چی نرمه +بالا پایین نکن ارضا میشم کوسش رو به صورت افقی رو ته کیرم می کشید و آه و ناله میکرد با دو دستم سینه هاشو چنگ می زدم اونم دستاشو رو سینم گذاشته بود خودشو جلو عقب می کشید یا حالت دورانی کیرم رو تو کوسش می چرخوند از لذت داشتم منفجر میشدم به زور خودم رو نگه داشته بودم که آبم نیاد -آاااه آاااه آاااای یه فریادی کشید و بدنش لرز گرفت و روی سینم افتاد . چند تا تلمبه هم من زدم دیگه وقت فواره آتشفشان وزوو بود کیرم رو خارج کردم به طرف بالا گرفتم . آبم از پایین تا پشت کمرش و باسنش پرتاب شد پنج شش نبض زد و آخرهای آبم رو دور چوچولش ریختم ستاره با من لب به لب شد و تند تند می گفت عاشقتم عاشقتم سفت منو بغل کرده بود. -قول میدی هیچ وقت ترکم نکنی +من که هیچ وقت قول شرف میدم -قول میدی تا آخر عمرت از من و دخترم مثل چشمات نگه داری؟ +قول میدم، تو هم قول بده هیچ وقت ترکم نکنی حالا که عاشقتم -قول میدم +خانمم پاشو بریم ویلا رو گردگیری کنیم -ولش کن به الفت خانم میگم میاد نظافت کنه +اون کیه ؟ -کارگر شخصی منه که هر هفته میاد نظافت می کنه +ستاره من سر نمیارم مگه خودت نگفتی که خودت کارگر اینجا هستی؟ -خخخ میخواستم آزمایشت کنم اینجا مال من و دخترمه حسابی گیج شده بودم . +بالاخره من نفهمیدم چی شد؟ -تاحالا کی دیدی یه زن تنها یه مرد کارگر رو بیاره خونه؟از اولش تعریف کنم -بعد از مرگ شوهرم بخاطر پول پدرم خیلی ها به خواستگاریم اومدن . از بچه های شرکت بابا تا دوستای بابام . اکثرا همه بالای ۵۰ سال سن داشتن من همه رو رد می کردم ولی پدرم منصرف نمی شد هردفعه یه خواستگار جدید رو برام پیشنهاد می کرد. یه دوست صمیمی دارم اسمش ثریاست با اون مشورت کردم گفت بهتره خودت دست بکار بشی تو که پول داری چرا خودت یه آدمی که دلت میخواد انتخاب نکنی؟ بهش گفتم من کسی رو نمی شناسم که اونم گفت یه پسر عموی خوش تیپ دارم ولی کارگری میکنه اسمش علی هست پسر خوبیه +عجب با دختر عموم ثریا دوستی ؟ -اون عکس تو رو تو اینستا نشونم داد و گفت که همه روزه صبح ها تو میدون وای میستی. اون روز اومدم پیدات کردم با یه تیر دونشون زدم . هم کارها رو انجام دادی و هم که امروز خودت پیشنهاد ازدواج دادی. +خدا کنه لیاقتت رو داشته باشم الان باید چکار کنیم؟ -همین الان رو میگی؟ که لباسهامون رو می پوشیم ولی اگه آینده رو میگی معلومه با پدر مادرت میای خواستگاری من عصر همراه ستاره به خونه ما رفتیم و من ستاره رو به پدر مادرم م
Показати все...
👍 2
عرفی کردم و قرار شد فرداش به خواستگاری ستاره بریم. بعد از خواستگاری و اصرار ستاره به پدر مادرش یه جشن مفصل گرفتیم . و رسما زن و شوهر شدیم . مریلا دختر ستاره رو هم به جمع خودمون اضافه کردیم مریلا منو خیلی دوست داره و منو پدر واقعی خودش میدونه یکسال از ازدواج ما نگذشته بود که پدر مادرم با یک هفته فاصله بر اثر کرونا فوت کردن که ضایعه عمیقی تو زندگی من گذاشت و منو افسرده کرد که به پیشنهاد ستاره ما به کشور اتریش اومدیم تا من خاطرات پدر مادرم رو از یاد ببرم و هم اینجا ادامه تحصیل بدم. جمشید جان این بود داستان زندگی من … من: علی ممنون که خاطراتت رو با من در میان گذاشتی علی: خواهش می کنم رمان تو رو هم تو سایت خوندم اسمش چی بود من: ایبرو علی: آره خیلی خوب نوشته بودی به همراه ستاره خوندیمش جمشید خاطره خودت بود؟ من: آره ولی قسمت خوانندگی رو اضافه کردم ولی بقیه خاطرات گذشته خودمه علی: با خانومت مهشید سلام برسون من: چشم شما هم به ستاره خانم سلام برسونید راستی داستانت رو تو سایت بذارم؟ علی: باشه بذار من برم مریلا رو به مدرسه بذارم خداحافظ من: خداحافظ نوشته: جمشید. ب
Показати все...
👍 5
ف شدی؟ بالا تنمه روی سینش کشیدم و از زیر گردنش شروع کردم به خوردنش . یه بوی ادکلن ملایم مطبوعی می داد . دستم رو روی سینش گذاشتم اندازه کف دستم بود نوک انگشتام به ته ممه هاش می رسید سفت شده بودن آه و ناله ستاره بلند شده بود . زیرم بود سینه هاشو همراه با کمرش موج میداد گردنش رو بو می کشیدم و میمکیدم. -آااااه چشم آبی خوشگلم همه جامو بخور همه جام یه دست دیگم رو به باسنش آوردم و مالیدم. چشمای خمارش خمار تر شده بود دیگه فقط نصف مردمکش دیده می‌شد خمار خمار بود تند تند نفس میزد +میتونم سوتینت رو در بیارم ؟ -این بهشت مال توه درش بیار بخورش تی شرت رو دادم بالا از پایین سوتین گرفتم به طرف زیر چونش کشیدم بالا، دوتا سینه سفید سفید گرد که نوک سینش قهوه ای متمایل به سیاه داشت نوک ممه های کاکائو رنگش رو اول لیس زدم هر دفعه که لیس میزدم یه صدای هییی که وقتی نفسش رو به تو می کشید می داد . دهنم رو باز کردم کل ممشو تو دهنم گرفتم و میک زدم . انگشتاش رو تو موهام کرده بود با موهام بازی می کرد. سرم رو از یه پستونش کشید و روی یه پستون دیگش گذاشت . +چه ممه های خوردنی داری، به قول شاعر ممه تو بخورم -به قول شاعر منم کیرتو بخورم دستش رو پایین آورد و از کیرم گرفت . کیرم به بیشترین حد بزرگ شدش رسیده بود . بلند شدم جلوش ایستادم اونم روی تخت جلوم نشست شلوارک و شورتمو همزمان پایین کشید. -جووون به این کیرررر چی خوش رنگ و خوش فرمه +مال خودت عشقم تا آخر عمرت مال خودته یه نفس بلندی کشید دهنش رو باز کرد کیرم رو تا حلقش فرو برد خیلی خوب ساک می زد -اوووو ممممم مممم کیرم رو بیرون کشید و نفسش رو بیرون داد و دوباره همون کار . چشمام رو بسته بودم لذتی که تو عمرم تجربش نکرده بودم . -چه بوی خوبی میده ناقلا حسابی به خودت رسیدیا +تو هم به خودت رسیدی . بسته بخواب می خوام اون کوس نرمتو بلیسم یه جووون بلندی گفت به پشت خوابید پاهاشو بالا برد اول شلوار جین رو از کون و پاهاش بیرون کشید و بعد یه شورت نازک صورتی رنگ که لبه هاش طوری گلکاری بود در آورد به عشوه خاصی به طرفم پرتاب کرد. شورتش رو تو هوا گرفتم و جلو بینیم گذاشتم با نفس بلندی شورتش رو بو کشیدم : اوفففف هاه چه خوشبوعه پاهاش بالا بود با کف دستش به کوسش می کوبید و دور چوچولش رو با دو انگشتش ماساژ میداد یه کوس صورتی رنگ متمایل به قهوه ای رنگ کوچولو وسط پاهاش خودنمایی میکرد کیرم له له میزد که خیلی زود بره توش ولی باید منم براش میخوردم خوردنش هم عالمی داشت جلو پاهاش سرمو جلو بردم و با دوتا دستام دوتا پاشو گرفتم و شروع کردم به لیس کشیدن چوچولش. ستاره به چوچولش خیلی حساس بود تا زبونم به چوچولش خورد یه آه بلندی کشید : آااه جووون اوففف. کوسش آدکلن گل رز زده بود و حس می کردم یه گل رز رو بو میکشم و میخورم از پشت سرم گرفته بود تو کوسش صورتمو فشار میداد.از زیر کونش گرفتم بالاتر بردم بالش رو زیر باسنش گذاشتم سوراخ کوسش رو لیس دورانی می کشیدم زبونم رو تو کوسش جلو عقب می کردم کوسش رو تو دهنم بالا پایین می کرد و آه و ناله می کرد. -بسه دارم ارضا میشم، علی کوچولو رو میخوام، علی کوچولو . اون مرد کوچک رو بدنش خوابیدم پاهاشو دور کمرم قفل کرد. -نریزی تو ها چون آمپرمون بالاست حتما باردار میشم +باشه عشقم اون بعد از عروسی. مراقبم تا اینو گفتم خودش کیرم رو گذاشت تو کوسش من فشار دادم تا تهش رفت توش. داغ و خیس و لیز بود گرم‌ترین نقطه بدنش همونجا بود حسابی به قول ما ترکها گیزماخ کرده بود. +خیلی توش داغه ممکنه زود ارضا بشم -خودت رو باید کنترل کنی گفته باشم الان سه ساله تو کف
Показати все...
👍 4
کباب درست کردیم و شیدا اصلا پیش ما نیومد و صادق همه آمار زنشو بهم داد که به چی علاقه داره و چطور رفتار کنم که خوشش بیاد و منم بهش اوکی و دادم و خلاصه شام خوردیم و رفتم عرق و آوردم و نشستیم عرق بخوریم که شیدا بهم گفت قبلش باید باهات حرف بزنم توی اتاق و من خجالت زده شدم راستش ترسیدم شوهرش بدش بیاد اما صادق گفت پس تا شما می آیید منم یه خونه دایی برم و بیام خخخ وقتی رفتیم توی اتاق شیدا گفت من اولین بار به همراه صادق این کار و میکنیم و حقیقت اینه من اصلا دوست نداشتم اینجوری بشه ولی وقتی بار اول دیدمت خیلی ازت خوشم اومد و هر کسی دیگه بود اصلا امکان نداشت این کارو بکنم خواهش میکنم اگر بعد از این برنامه امشب صادق بیخیال این برنامه شد کنارم بمون چون بدجوری تو دلم نشستی و منم کلی احساساتی شدم اما بهش گفتم کنارت میمونم اما با اجازه صادق چون نمیخوام اون ضربه ببینه و مطمئن باش کاری میکنم صادق خودش از من دور نشه و همیشه منو کنارتون داشته باشه و خوشش اومد از حرفم و گفت مرسی که هستی صدرا و اومدیم بیرون من اینارو نمی نویسم که شما بشینید جق بزنید یا خودارضایی کنید من دارم از یه داستان قشنگی که توی زندگیم اتفاق افتاد میگم ولی جون جدتون فحش ندید چون مطمئنم اینقدر که دنبال فحش دادنید دنبال چیز دیگه ای نیستید. و خلاصه من ساقی شدم و منصفانه میریختم و کلی خوردیم که شیدا گفت من دیگه نمیتونم بیشتر بخورم باید برم دستشویی و تا صبح بالا بیارم و خندیدیم و ما هم گفتیم پس کافیه ما هم نمیخوریم چون زیاد خورده بودیم و سرمون گرم شده بود و به صادق گفتم سر مستی فقط قلیون به من میچسبه و یه قلیون گذاشت که واقعا بی نظیر بود و کشیدم و همش می گفتیم و می‌خندیدیم که صادق خیلی مست شده بود به شیدا گفت چرا نمیری دراز بکشی بغل شوهرت که شیدا گفت شوهرم که خودتی انگار تو ابرایی گفت نه دیگه شوهرت صدرا خان هم هست نمک نشناسی نکن و اومد بغلم و سرشو گذاشت روی پام و من با موهاش بازی می‌کردم راستش هنوزم یه کم معذب بودم که صادق گفت خایه کن بیشتر باهاش گرم شو نترس والا آزادی که من اونجا دیگه روم باز شد و دست بردم توی سوتینشو و با سینه ش آروم بازی میکردم که آه و ناله سکسی شیدا بلند شد و جون جون میکرد که آروم تر و … منم لبمو بردم جلو و لباشو بوسیدم و در گوشش گفتم تو که مال خودمی دیگه و یه جون گفت و صادق به شوخی گفت هوی به من فحش دادی گفتم نه عزیزم شما تاج سری و آروم لباس های شیدا رو در آوردم و شیدا نشست و لباسای من و خواست در بیاره که گفتم نه اول صادق و لخت کن بعد من اونو لخت کرد و کلی لب همو خوردن و صادق گفت امشب به من کار نداشته باشید و فکر کنید من نیستم من می‌خوام فقط با کس دادن زنم خودمو ارضا کنم ارضا هم شدم میرم بیرون که مزاحمتون نشم حالتون و درست بکنید چون یهو دیدی ابم اومد دیگه عصبی شدم و زدیم زیر خنده و خیلی باحال بود کلا منم که استاد این حرفای طنز و باحال دیگه بکو‌بخندمون به راه بود و لب از هم گرفتیم و کلی لب عاشقانه از هم گرفتیم لبی که بهش میفهموندم چقدر برام عزیز و دوست داشتنی بعد گردنش و لیس زدم و رفتم پایین و سینه هاشو خوردم و زبون میزدم بهشون و بوی تنش مستم کرده بود و داد میزد صادق دوستش دارم صادق صدرارو دوستش دارم و صادق هم می‌گفت ای جانم ای جانم اونم اینو هی تکرار می‌کرد تا اینکه بهش گفتم منم دوستت دارم عزیزم و رفتم وسط پاهاش و رون هاشو و ماهیچه های پشت پاشو شروع کردم خوردن و خیلی خوشش میومد و میگفت قشنگ میخوری منم قربون صدقه ش میرفتم رفتم وسط پاهاش و شروع کردم به خوردن کسش و به خودش میپیچید
Показати все...
👍 4
و چنگ میزد توی موهام به خودم اومدم دیدم تموم بدنمون خیس آب شده هوا هم گرم شده بود باور کنید هردومون اصلأ نگاه به صادق هم نکردیم فقط مونده بود یه گوشه و با خودش ور میرفت و جون جون میکرد و گزارش می‌کرد خخخ وقتی شورتمو که مونده بود در آورد با اینکه برعکس کیر های اساتید شهوانی که همه کلفت و دراز و خوشگل هستن کیر من یه کیر نرمال و خوبه که هرکسی دیده ازش خوشش اومده و تونسته ارضا کنه وقتی دیدش خوشش اومد و گفت جون من اینو میتونم بخورم همشو گفتم بخور خانمی چرا که نه همش مال خودته قورتش بده و شروع کرد به خوردن و برعکس شدم و من هم کسشو خوردم به حالت 69 و دیگه نتونستم تحمل کنم و کیرمو کردم توی کسش و صداش در اومد و داد و بیداد میکرد صادق صادق جووووونم ببین کی داره عشقتو می‌کنه خوب نگاش کن یه پسر خوشگل و خواستنی منم کیف میکردم ازم تعریف میکرد و تلمبه میزد و با سینه هاش هم ور میرفتم که گفتم حالا داگ استایل بمون عاشق این مدلم عوض کردیم و اینقدر توی کسش تلمبه زدم دیدم داره می‌لرزه و تموم جیغ و دادش در اومد یعنی من که رفتم توی دهنش خخخ دیدم یه آب خیلی ناز از کسش زد بیرون و شروع کردم تلمبه زدن و اونم خسته شده بود و می‌گفت آبتو بیار تورو خدا حال ندارم دیگه شروع کردم تلمبه که صادق کیرشو گذاشت دهنش و آب صادق اومد و ریختمش توی دست خودش صادق و رفت بیرون تا رفت داشتم می کردم برعکس شد و گفت صدرا بخدا خیلی دوستت دارم همیشه کنارم باش گفتم چشم دورت بگردم و کیرمو کردم توی کسش و چند تا تلمبه زدم و ارضا شدن و گفت آبتو بریز توی کسم همشو هم ریختم توی کسش و خیلی‌ حال داد.و افتادیم توی بغل همو چند دقیقه فقط قربون صدقه هم می‌رفتیم و واقعا شیدا شیدا شده بود و بعد نیم ساعت رفتیم بیرون و همش نگام میکرد گغنم صادق میشه منو شیدا بریم حموم دوش بگیریم گفت امشب اجازه نگیر هرکاری کردی بکن رفتیم توی حموم اینقدر ذوق داشتیم که انگار ده سال بود همو ندیده بودیم و اونجا هم یه بار سکس کردیم و ارضا شدیم و انگار چندین سال عاشق هم بودیم شیدا رو هنوز دارم و خیلی با هم حالمون خوبه و صادق هم بهش گفته بود و با این موضوع مخالفتی نداره اما بدون اجازش جایی قرار نذاشتیم تا به حال امیدوارم از این داستان لذت برده باشید اصلأ هم دوست ندارم قسم بخورم که تورو به کی و کی باور کنید چون من تموم واقعیت و گفتم حالا یک نفر هم از این داستان حس خوب گرفته باشه برای من کافیه دوستدار شما در صورت حمایت داستان های خوب دیگه ای هم دارم که میذارم در غیر این صورت این آخرین داستان واقعی زندگیم بود که اینجا براتون میذارم خیلی میخوامتون نوشته: Sadraizadi32
Показати все...
👍 1
باسنش می رسید و یک ساپورت خاکستری تنگ از زیرش پوشیده بود و یه شال روسری سفید چروکی سرش بود. بالا تنه خیلی نحیف و لاغری داشت ولی در عوض پایین تنه قوی داشت باسن خوش فرم و گرد با رانهای توپر و خوش تراش. _بفرمایید بشینید ناهار شما رو بکشم +مرسی، واقعا گشنه بودم نهار ماکارونی با گوشت چرخ کرده روش، گذاشته بود و یه نوشابه تگری روی میز بود. +واقعا خوشمزه هست تو عمرم همچین ماکارونی نخورده بودم _ نوش جان، رنگ چشماتون به پدرتون رفته یا مادرتون +ندیدمشون واسه همین یادم نمیاد -چطور ؟ فوت کردن؟ +من سه سالم بود اونا طلاق گرفتن و منو رو به بهزیستی دادن منو اون زمان یه زوج که بچه دار نمی شدن از پرورشگاه تحویل گرفتن -همه یه سرگذشت تلخ تو گذشته دارن +بله ، از بابت نهار ممنون من برم کار رو تموم کنم -بعد از تموم شدن پایین یه حموم داریم بیایید دوش بگیرید +مرسی خانم شما خیلی مهربون هستید یه لبخند زیبایی زد منم دوباره تشکر کردم و راهی کار شدم ساعت ۵ عصر بود که کلا کار تموم شد . +خانم کار تموم شد . اگه کاری ندارید من برم. -برید دوش بگیرید من خودم میرسونم شما راه رو بلد نیستید +خونه دوش می گیرم ولی اگه برسونید ممنون میشم رفت بالا مانتو شلوار جلو باز مشکی رو پوشید و سوار ماشین شدیم.تو ماشین کیفش رو باز کرد دو برابر پولی که توافق کرده بودیم رو به طرفم گرفت +این زیاده خانم -باشه کارت سخت بود من اشتباه کرده بودم +ممنون خانم اگه کاری بازم داشتید بهم زنگ بزنید خودم میام دیگه به میدان نیایید -شمارتو پس لطف کن اگه کاری داشتم تماس می گیرم شمارمو دادم یه تماس گرفت شمارش به گوشیم افتاد +جسارتا خانم اسمتون چیه؟ -وای ببخشید اصلا حواسم نبود خودمو معرفی کنم اسمم ستاره هست ستاره نوروزی. یه آرایشگاه هم به اسم ستاره تو خیابان البرز دارم +خوشبختم اسم قشنگی دارید -لطف دارید +همین بغل نگه دارید من پیاده میشم از اینجا به خونه نزدیکم کنار کشید و من پیاده شدم و بوق زد و دور شد یک هفته گذشت و من دوباره تا یه هفته بیکار بودم صبح بود میخواستم برم سرکار گوشیم زنگ خورد اسم ستاره روی صفحه گوشیم بود +سلام -الو سلام خوبی علی آقا؟ +ممنون ستاره خانم شما خوبید؟ -یه زحمتی داشتم اگه امروز بیکار باشید +خواهش،میکنم بله بیکارم امر کنید. -نیم ساعت دیگه همون جایی که پیاده شدی خودتو برسون میریم باغ +چشم خانم الان راه می افتم ساکمو برداشتم و بهترین لباسامو پوشیدم یه ست لباس پیراهن و شلوار،جین داشتم که برای مهمونی ها می پوشیدم یه کفش اسپرت آبی هم داشتم که با لباسهام کاملا ست بود. یه ربه منتظر شدم هیوندای شاسی بلند از دور پیداش شد آهنگ بلند ماشین از دور شنیده می‌شد.جلو رسید ترمز زد و به صندلی عقب ماشین سوار شدم. و حرکت کرد. -سلام برای اولین بار دستش رو به طرفم دراز کرد من باهاش دست دادم +سلام خانم احوالتون خوبه؟ -مرسی . دوباره عینک آفتابی سبز رنگ آیینه ای رنگش تو چشمش بود اصلا نمیشد تشخیص داد که به جلو نگاه می کنه یا به من . صدای پخش ماشین بلند بود و با سرعت بیشتری نسبت به اون روز رانندگی می کرد. دوباره به باغ رسیدیم . من از ماشین پیاده شدم . رفتم پشت درخت تا لباسامو عوض کنم +علی آقا اینجا کاری ندارم تشریف بیارید داخل ساختمان تا بگم. رفتیم بالا . و رفت از یکی از اتاقها یه ست شلوارک و یه تی شرت خاکستری رنگ آورد -اون لباس‌های کارت رو نپوش اینارو بپوش بیا بگم چکار کنی؟ تی شرت و شلوارک خاکستری رنگ رو پوشیدم و یه جفت دمپایی سفید هم که داد پام کردم پشت سرش راه افتادم -علی آقا اول شیشه ها رو پاک میکنی بعد دیوارها رو گرد گی
Показати все...
👍 4
تو واقعا باکره ای؟ 1402/03/15 #روسپی #مدوزا (بر اساس ماجرایی واقعی) یه جوون تازه ریش بودم که به عنوان کارگر جنسی سر از فاحشه خونه زیرزمینی در آوردم. واسه این که نرم سربازی منو فرستاده بودن خارج، خام بودم و ندید بدید و آخرش افتادم به تور جنده جماعت. وقتی پولم ته کشید بهم گفتن می تونم از کیرم پول در بیارم. این طوری بود که کارگر جنسی شدم. خیلی وقته کارم اینه. اینجا سرویس جنسی در مقابل پول غیرقانونیه. فرقی نمی کنه جنده باشی یا کونی، فقط بُکن باشی یا شیمیل. واسه همین، ما توی فاحشه خونه های مخفی کار می کنیم. بیشتر مشتریای ما اونایی هستن که نمی تونن یا نمی خوان پارتنر آشنا داشته باشن، به دلیل سن، قیافه یا مخفی کاری. من اگه قیافهء ظریف تری داشتم می تونستم با لباس زنونه کار کنم. با این کیر ختنه شده فابریک نونم تو روغن بود. دو سره بار می کردم! بگذریم، فعلا تخصصم اینه که به پیر و پاتال و بی ریخت جماعت و مردایی که کونشون میخاره سرویس بدم. مشتری معمولی هم هست: یه دفعه یه دختری که می خواست خیانت دوست پسرشو تلافی کنه به تورم خورد. خیلی مال بود. خاک تو سر دوست پسرش. یه دفعه هم زن جوونی رو که با شوهرش مشکل داشت کردم. ولی اینا پول قلمبه نمیدن. کاری که من می کنم همچین آسونم نیست. سفت کردن کیر واسه یه زن بدقواره پا به سن یا یه کله طاس اُبنه ای خودش داستانیه. در ضمن باید چارچشمی مواظب باشی. شده که پلیس به اسم مشتری بهمون رکب زده. اینجا مملکت گل و بلبل نیست که بتونی با رشوه و کرشمه قسر در بری. من به اسم باغبون و نظافتچی می رم مکان مشتری. نرخ کار بالاست چون واقعا خطریه. فقط مساله پلیس و بگیر و ببند نیست، پیرزن بوده که زیر کیر از هیجان سکته کرده و رو دست بُکنش مونده! توي همه کارايي که کردم يکيش استثنائيه که داستانشو مي گم. یه روز خانم رئیس گفت برام یه مشتری خرپول داره. حس زدم طرف باید حسابی زاغارت باشه. گفت: زنه نسبتا جوونه، ولی ویلچیریه. هواشو داشته باشی مشتری میشه. رئیس ما سر و زبون خوبی داره. بالاخره یه چیزی می گه راغب بشی. از پولی که می گریم نصفش می ره جیب خودش ولی حقشه. زن بامعرفتیه و به موقعش هوامونو داره، واسه مسایل اقامت و وکیل اگه جایی گیر کنیم مایه می ذاره. البته این کار جنبی منه. واسه نون خوردن مجبورم لوله کشی هم بکنم، تنها کار دیگه ای که ازم بر میاد. عجب گهی خورديم نرفتيم سربازی! این کار یه فوت و فن هایی هم داره. نباید خودتو طوری تخلیه کنی که واسه دور بعدی کم بیاری. کیرت باید سه سوت آماه کار باشه. باید طوری به طرف حال بدی که خوش خوشانش بشه ولی لت و پارش نکنی. عین جنده ها لبخند بزنی و خوش زبونی کنی. انگاری کون آسمون پاره شده و شما دوتا مثل لیلی و مجنون افتادین تو بغل هم. تخصص من گائیدن پیرزنه. این که گفتن پیرزنو از کیر کلفت نترسون یه ضرب المثل اشتباهه. اینا کس و کونشون خشکه، آماده پکیدنه، اگه ناشی بازی در بیاری ممکنه جر بخورن. این طوری نیست که مثل یه جوون با ممه ها یا کسشون ور بری خودش لیز بشه. باید قبل از کردن حسابی با ژل و کرم روونش کنی. اینم یکی از همون فوت و فن های کاره که باید بلد باشی. با همهء تجربه ای که داشتم بازم دل نگرون بودم. قضیه ویلچیر رو مخم بود. تر و تمیز کرده بودم و شورت و تی شرت سکسی پوشیده بودم. کیف وسایل رو برداشتم: ژل ، کاندوم روغنی، ویاگرا و اسپری. خنده داره، از یه طرف باید ویاگرا بزنی تو رگ که کیرت درست و درمون سیخ شه، از طرف دیگه اسپری بزنی یه وقت بی هوا تلنگت در نره. پشت آیفون خودمو سیف از موسسه خدمات باغبونی معرفی کردم. این اسم مستعار به خاطر شرقی بودنش و شباهتش به سیف انگلیسی تصویر خوبی از آدم میده: یه کیرکلفت خونگرم ختنه شده و کاردرست. در که باز شده یه خانم خندون، دوروبر چهل، رو ویلچیر کنترل به دست بهم خوشامد گفت. خوشکل نبود ولی لباس شاد و بدون آستینی که پوشیده بود ظاهر خوبی بهش میداد. در کل بهتر از چیزی بود که خودمو واسش آماده کرده بودم. پرسید: چیزی می خوری؟ هنوز یه کم وقت لازم داشتم تا ویاگرا کارشو بکنه. گفتم: کس با نوشیدنی. این واسه واز شدن یخ رابطه لازم بود. خدا نکرده نیم ساعت دیگه باید می رفتیم لای لنگ و پاچه هم. پرسیدم: تنهائیم دیگه؟ از سوالم جا نخور، بعضی وقتا می ریم سراغ یکی می بینیم دوتان. ریز خندید: نه، تنهام. از یه ساعت قبل گوشیم خاموشه، به پرستارم و هرکی ممکن بود موی دماغم بشه گفتم که امروز تعطیلم. گفتم: خوبه، راستی یه سوال، دفعه اولت که نیست. غش غش خندید، اوه، نه، یعنی آره، بالاخره تصمیم گرفتم تجربه کنم.
Показати все...
👍 1
ارتباط عاطفی با یک زوج 1402/03/16 #بیغیرتی #سکس_گروهی سلام اسمم صدراست و خرم آباد زندگی میکنم سی و دو سالمه و از زندگیم به قدر کافی لذت بردم اینکه یک سری بیان و بهم فحش بدن هم اصلأ مهم نیست چون زیر همه داستان ها فحش دادن چیز عادی شده ولی من حقیقت رو تعریف میکنم قضاوت با شما. از لحاظ چهره‌ و قیافه هم خیلی سرم و اصلأ هم دوست ندارم از خودم تعریف کنم داستانی که می‌خوام تعریف کنم دو هفته‌ پیش برام اتفاق افتاد و خیلی زندگیم و عوض کرد من توی برنامه باهم چند روزی به چندین نفر درخواست چت دادم و از علایق خودم براشون میگفتم تا اینکه یکیشون بهم گفت که راستش ما به این که با کسی دیگه اجازه بدیم به حریم خصوصی ما وارد بشه و کنارمون باهاش سکس داشته باشیم فکر کردیم اما توی شهر ما همه چیز عجیب و غریب پیش می‌ره و ما می‌ترسیم. من ساعت ها باهاش چت کردم و بهم گفت اسمم شیدا هست و ۳۴ سالمه و شوهرم هم ۳۶ سالشه من وقتی ازش عکس خواستم عکس نداد و من بهش گفتم تو به من دروغ گفتی و … جوابشو ندادم تا اینکه گفت شمارتو بذار شمارمو گذاشتم و زنگ زد و متوجه شدم که بله خودشه ولی ترس داشت که عکس از خودش بذاره و من با خیال راحت باهاش صحبت کردم و وقتی گفتم چطور شوهرت و راضی به این کار کردی بهم گفت که اتفاقا اون منو وارد این ماجرا کرده و من اصلأ از همچین چیزی خبر نداشتم و بلد هم نبودم و قسمم داد این ماجرا بین خودمون بمونه چون ما توی این شهر دست توی دماغ کنیم همسایه خبردار شده منم خیالش و راحت کردم که با آدم درستی روبرو شدن و بهم گفت باید من تورو به شوهرم نشون بدم اگر تأیید کنه اونوقت میتونیم شروع کنیم من هم گفتم که قیافه خوبی دارم و هم تیپ خوبی وقتی قرار گذاشتم که ببینمشون با کلی حال خوب و اینکه قرار شیدا رو ببینم توی پارک فرح باهاشون قرار گذاشتم همین که رفتم دیدم یه آقا اومد پیشم گفت من اسمم صادق شوهر شیدام خیلی بهم برخورد که شیدا رو ندیدم و به روی خودم نیاوردم کلی باهم حرف زدیم و بعد از دو ساعت بهم گفت اونقدر بهت اعتماد دارم که از بعدش اصلا ترس ندارم اما من خیالشو راحت کردم که به هیچ وجه قصد نامردی کردن ندارم و رفت سریع زنگ زدم شیدا که چرا نیومدی گفت لطفاً شرایط اجتماعی ما و خودت و درک کن و من قانع شدم خبری ازشون نشد تا شب ساعت دو که زنگ زدن و گفتن بیا واتس آپ همو ببینیم با کلی مکافات اینترنت موفق شدیم همو ببینیم و شیدا که نگم شـــــیــدایی بود برای خودش و با هم صحبت کردیم و صادق از من خواست که همیشه کنارشون بمونم اما به شرطی که به شخصیتشون ضربه ای وارد نشه و سو استفاده نشه این اوضاع ادامه داشت و ما به هم وابسته شده بودیم و هر روز سه نفری صحبت میکردیم ولی موفق به دیدار نشدیم تا اینکه یه شب صادق تماس. گرفت و بهم گفت که شام برم خونه شون من که انگار تموم دنیارو بهم داده بودن رفتم دوش گرفتم مرتب کردم ادکلن و زدم و رفتم وقتی رسیدم دم در دست دادم به هر دو‌شون که رفتیم داخل و من به صادق گفتم اهل مشروب هستی گفت آره ولی ندارم گفتم سر راهم یکی گرفتم عرق همرامه و گفت بیار حال میده امشب کباب هم که به راهه وقتی رسیدم دیدم لباس خاصی نپوشیده بود و لباس مجلسی و یه شلوار مازراتی پوشیده بود صادق هم با تی شرت و شلوارک دم در مونده بود و دست دادم و رفتم نشستم و کلی تعریف کردیم و پذیرایی میکردن و سر صحبت و صادق باز کرد گفت از همه چی گفتیم بجز اصل کاریه و خندیدیم و وقتی از شخصیت من شنیدن خیلی باهام گرم شدن و بهم گفتن که توی دلمون نشستی و منم واقعا دوسشون داشتم و شیدا مدام نگام میکرد حتی وقتی می‌رفت داخل آشپزخانه و منم یه لبخند بهش میزدم و منو صادق رفتیم توی حیاط
Показати все...
👍 5
ستاره خوشبختی من 1402/03/16 #زن_بیوه #عاشقی سه سال پیش از دانشگاه آزاد لیسانس ادبیات رو گرفتم وارد بازار کار شدم با توجه به وضعیت جامعه و کسادی کار به همه جا و همه کس رو انداختم ولی کو کار برای رشته من . اسمم علی فرزند خوانده پدر مادر پیرم هستم که سال ۷۷ منو از بهزیستی تحویل گرفتن و به فرزندخواندگی قبول کردن به گفته خودشون اون موقع من سه سال داشتم نتیجه طلاق پدر مادری بودم که هیچ کدوم منو نخواسته بودن و منم هیچ وقت دنبالشون نگشتم. پدر مادرم در سن ۸۰ سالگی قرار دارن که برای جبران محبتهای اونا فعلا تصمیم به ازدواج نداشتم. پدرم آلزایمر داشت و مادرم مرض قند. برای خرجی بیماری اونا مجبور بودم کار تو بازار آزاد پیدا کنم که متاسفانه هیچ کاری برای من نبود غیر از کار کارگری تو بخش ساختمان و یا کشاورزی. یک سالی بود که تو کارگری مشغول بودم از ظاهرم بگم که چشمهای آبی رنگ دارم موهام قبلا رنگ بور بودن ولی به مرور زمان رنگشون عوض شده رنگ جو گندمی متمایل به نقره رنگ گرفته قد ۱۸۷ قد بلند هستم با توجه به وضعیت قیافه تو میدان به من علی کلینتون میگن. یکسالی که تو کارگری کار کرده بودم از بدن نحیف من یه بدن ورزیده و جون سخت ساخته بود . چون هیچ وقت تو کار برعکس کارگرهای دیگه برای کارفرما کم نمی گذاشتم واسه همین کمتر بیکار می موندم. یادمه تابستان ۱۴۰۰ بود که بازار کارگری حسابی کساد بود من که بیشتر از بقیه کار گیرم میومد، ۱۰ روز بود که بیکار بودم و حسابی پولم ته کشیده بود. توی میدان کنار جدول خیابان زیر سایه درخت نشسته بودم هر ماشینی که توقف می‌کرد همه کارگرها به طرفش می دویدند .اون روز حسابی کار کساد بود . با این همه هیچ کس از مبلغی که قرار بود بگیرن پایین تر نمی اومد. یه ماشین سیاه شاسی بلند که مارک هیوندا روش داشت جلوم توقف کرد. به من بوق زد راننده یه خانم بود هیچ کس به طرفش نیومد چون همیشه صاحب کارها مرد هستن . منم فکر کردم میخواد آدرس بپرسه به طرفش رفتم. عینک آفتابی زده بود شیشه ماشین رو پایین آورد -سلام ببخشید شما کارگرید؟ +بله امری داشتید -من یه کار باغبونی دارم البته کارش تا ظهر تموم میشه نصف دستمزد رو میدم. اولش بگم ،که آخر کار دعوا نکنیم +کار شما کجاست ؟ نهار یا ایاب ذهاب چی؟ -همه به عهده منه +باشه قفل مرکزی رو زد و اشاره کرد که پشت بشینم . نشستم حرکت کرد سرمای کولر ماشین آنقدر زیاد بود که من حسابی سردم شده بود +خانم میشه کولر رو خاموش کنید . میترسم سرما بخورم کار شما رو دستتون بمونه خانمه یه خنده ای کرد و خاموش کرد پخش ماشین از بهنام بانی می خوند . تقریبا ۱۰ کیلومتری از شهر خارج شده بودیم و وارد آسفالت فرعی شده بود بعد وارد یه جاده خاکی شد و جلو یه باغ با دیوارهای مرمری توقف کرد با ریموت در بزرگ آهنی، ماشین رو، را زد وارد باغ شدیم. یه باغ نسبتا متوسط ولی ساختمان بزرگ نما رومی که جلوش یه استخر بزرگی بود خودنمایی می کرد. -رسیدیم ،این درختها رو که طرف چپ و راست ما هستن زیرشون رو با بیل شخم میزنی و کود میدی بعد آبیاری می کنی +چشم خانم ولی این کار تا ظهر تموم نمیشه ها گفته باشم -خیر هر سال انجام میدیم شوهر مرحومم تا ظهر تموم می کرد شما باید… حرفشو قطع کردم : خدا رحمتش کنه از ماشین پیاده شدم بقچه کارگریمو باز کردم و لباس‌های کارگری رو درآوردم خانمه تا دید من میخوام لباس عوض کنم سریع به طرف ساختمان شد و رفت داخل لباسها رو عوض کردم بیل رو که کنار دیوار گذاشته بود برداشتم مشغول کار شدم. زمین خشک و سفت بود اصطلاحا کشت نبود چند تا درخت رو زیرش شخم زدم . ساعت ۱۰ بود که با چایی و نون و پنیر و مخلفات پایین اومد روی چه
Показати все...
👍 2
گفتم: پس چرا اول گفتی نه. سرشو انداخت زیر. صورتش گل انداخته بود. شرمگین گفت: هروقت بهم فشار اومده مجبوری با خودم ور رفتم، ولی کسی باهام نبوده. گفتم: اوف، پس با یه دوشیزه باکره طرفم. می تونی رو من حساب کنی عزیزم. قبل از این که حرفی بزنه لبامو گذاشتم رو لباش و چند لحظه مکیدمشون. وقتی ازش فاصله گرفتم با دهن باز بهم خیره موند: اوف… منم اوف. دستشو گرفتم و گذاشتم رو خشتک شلوارم که بالا اومده بود: گفتم که، می تونی رو من حساب کنی! کنجکاو لمسش کرد: وای خدای من. صندلیشو چرخوند طرف من و افتاد به جون زیپ و کمربند. چیزی رو که دنبالش بود آزاد کرد و بهش زل زد. دستامو گذاشتم دوطرف سرش: تمیز و پاستوریزه س، راحت باش. دو دستی گرفته بودش و از قدش بالا و پائین می رفت. روش نمی شد بکنه تودهنش. تصمیم گرفتم بقیه یخا رو باز کنم: بخورش دیگه، جنده خانم! نیشش باز شد: اگه بهت بر نخوره، جنده تویی که پول می گیری! گفتم: چرا بهم بر بخوره، این شغلمه. همونطور که می لیسید و میک می زد گفت اوهوم. از تماشای کارش خوشم میومد ولی کیرم بی حس بود و تحریک نمی شدم. نمی شد مثل مجسمه نگاش کنم. رفتم تو جلد حرفه ای. با صداها و اداهای سکسی همراهیش کردم و دستامو بردم توی یقه ش. ور رفتن با سینه های کوچیکش بهم حال داد. وقتی نفسش تند شد گفتم: هر وقت خواستی بریم رو تخت. بدون اینکه کارشو قطع کنه سرشو تکون داد. به نظر منم که یه مرد هستم خوردن کیر چیزی نیست که بتونی راحت ازش دل بکنی. روی تخت طاقباز دراز بود. یقه شو دکمه کن کردم. من تو کار لب و سینه بودم و اون دستش به پپائین تنه م بند بود. وقتی دامنشو بالا زدم از این که شورت پاش نبود جا خوردم. این که یه دختر شورت پاش نباشه یه جورایی تحریک کننده است. به زبون بی زبونی میگه بیا منو بکن. کسش یه کم تپل بود و ظاهر تمیزی داشت. می گفت یالا منو بخور. یه کم پاهاشو فاصله دادم. سکانس بعدی با پوزیشن 69 کلیک خورد. خیلی زود بدنش شروع کرد به جواب دادن، با لرزش و پرش. فهمیدم موقع کار اصلی رسیده. سختیش این بود که نمی تونست پاهاشو بالا نگهداره. باید خودم بلندشون می کردم. سوراخ کسش لیز بود ولی هنوز چیزی جلو نرفته به مانع برخوردم: تو واقعا بکره ای؟ صورتش از حیا قرمز شد. با چشم بسته سر تکون داد. خیلی آروم و میلیمتری جلو رفتم. از شانسم راحت باز شد. حتمی قبلا یه کارایی با خودش کرده بوده. بعد از چند دقیقه حرکات رفت و برگشتی آثار لذت رو توی صورتش دیدم ولی خودم هنوز حسی نداشتم. وقتی فهمیدم ارضا شده یواش یواش بیرون کشیدم و شق و رق کنارش دراز شدم. با تعجب به معامله سیخ مونده م نگاه می کرد. گفتم: آره، ما اینیم دیگه. خندید یه وری بغلم کرد و گفت: اونم مثل خودت حرفه ايه، جناب سیف. چند دقیقه بعد که با مزه مزه کردن آبجو و خوش و بش گذشت اشتهاش دوباره برگشته بود. وقتی دستی به سر معامله م کشیدم متوجه شدم بی حسیش رفته. باید از کاندوم استفاده می کردم تا بتونم جلوی ارضا شدنمو بگیرم. این جزو اصول کارمون بود. باید واسه دور بعدی یا مشتری بعدی خودتو نگهداری. در ضمن احتیاط شرط عقله. حاملگی و… دور دوم بی پرواتر و صمیمی تر جلو رفت. بهم چنگ می انداخت و با ناله ها و حرفهای سکسی اتاقو رو سرش گذاشته بود: راستس راستی داری منو میکنی… عجب کیری، اوف، آره، محکمتر. دستاشو دور گردنم حلقه کرده بود و به طرف خودش می کشید. سر و صداش حتا وقتی لب تو لب بودیم قطع نمی شد. این ادا و اطوارا باعث شد با همه کنترلی که روی خودم داشتم حسابی تحریک بشم. کار از این که فقط بخوام سرویس خوبی بهش بدم گذشته بود. داشتم واقعا حال می کردم. مثل خودش از خود بیخود شده بودم. وقتی به خودم اومدم که بعد از یک ارضای کامل و کشدار توی بغل هم نفس نفس می زدیم. از لذت محشری نشئه بودم. لذت کام گرفتن از یه دختر باکره. از جنس حالی که توی اولین هماغوشی عروس و داماده. محکمتر بغلش کردم و گفتم: عروسکم… بعد از این که نفسش سر جاش اومد گفت: خیلی عالی بود، مرسی. حیف که می سوزه، وگرنه دلم می خواست یه دور دیگه… گفتم: آره،محشر بود. به منم زیادی خوش گذشت. قرار بود من به تو سرویس بدم ولی انگار تو به من سرویس دادی. سورپریزم کردی. این پا و اون پا می کردم. دلم می خواست بازم پیشش بمونم. سابقه نداشت این طوری پابند کسی شده باشم. دختر ساده و بی شیله پیله ای بود. بهش یه حس خاصی پیدا کرده بودم. شروع کرد به نوشتن چک: شنبه یکشنبه به کسی قول نده. دوباره بیا پیش خودم. چک رو پس زدم: پول لازم نیست عزیزم، اگه بیام، که حتمی میام، فقط و فقط به خاطر خودته. چشماش برق زد. بغلشو باز کرد و نیم خیز شد. رفتم تو بغلش. محکم همیگه رو بغل کردیم. دوباره توی چشمام نگاه کرد. می خواست فکرمو بخونه. هیچ فکری که نبود. محبتی بین ما شکل گرفته بود که دست خودمون نبود. نیازهای پنهان آدمهاي تنها کار خودشونو کرده بودن.
Показати все...
Оберіть інший тариф

На вашому тарифі доступна аналітика тільки для 5 каналів. Щоб отримати більше — оберіть інший тариф.