cookie

Ми використовуємо файли cookie для покращення вашого досвіду перегляду. Натиснувши «Прийняти все», ви погоджуєтеся на використання файлів cookie.

avatar

⑇𝐑𝐨𝐦𝐚𝐧𝐜𝐞𝐁𝐓𝐒

اینجا مجبوری با هفت تا پسر؛ رویاهات رو بسازی !🫀 • Instagram page; <Romance_.Bts> • Romance Admins Daily; @DailyRomance . . 1399.2.14 🌻 2020.4.21 🍣

Більше
Рекламні дописи
4 232
Підписники
-424 години
-697 днів
-26730 днів

Триває завантаження даних...

Приріст підписників

Триває завантаження даних...

๛ #Jungkook • #Imagine • #Delia🍓 ‌ ‌ ‌ ‌     ‌ ‌┈┈┈┈┈┈┈┈┈°•๛•°┈┈┈┈┈┈┈┈┈ وارد اتاق شدی و موهای نم‌دارت رو از روی صورتت کنار زدی. دستی به حوله‌ی تن‌پوش صورتی رنگت کشیدی و نگاهت رو به تخت خواب دادی. هنوز خواب بود. به تخت نزدیک شدی و به چشم‌های بسته‌ی جونگ‌کوک نگاه کردی. از تخت بالا رفتی و روی دلش نشستی و زانوهات رو دو طرف پهلوهاش گذاشتی. چهره‌ش از درد منقبض شد و چشم‌های خواب‌آلودش رو به آهستگی کمی باز کرد. - پاشو، بسه خوابیدی! بریم بیرون من حوصله‌م سر رفته. چشم‌هاش رو دوباره بست. بازوهات رو گرفت و قصد کرد تو رو روی تخت بنشونه اما خودت سریع روش انداختی و صورتت رو مقابل صورتش گرفتی. با درموندگی دوباره چشم‌هاش رو کمی باز کرد و آهسته گفت: - موهات خیسه می‌خوره به صورتم پاشو. شکم من جای خوبی برای نشستن نیست! پاشو می‌خوام بخوابم، فقط یکم دیگه. - جونگ‌کوک تو همین الانشم 12 ساعت خوابیدی! نمی‌ذارم بخوابی پاشو ظهر شده بریم بیرون. گفتی و انگشت سبابه‌ت رو روی اجزای صورتش آروم می‌زدی. بغلت کرد و چشم‌هاش رو دوباره بست. خیره به چشم‌هاش، صورتت رو جلو بردی و بوسه‌ی سبکی روی لب‌های صورتیش کاشتی. همونطور که تو رو توی آغوشش جای داده بود، غلت زد و باعث شد تو هم روی تخت دراز بکشی. سریع صدای اعتراضت رو شنید. - جونگ‌کوووک! ای خرگوش بد. پاشو دیگههه... - خرگوشا از خیسی خوششون نمیاد. اینطوری دیگه موهات نمی‌خوره بهم. فقط یه ساعت! یه ساعت دیگه بخوابم بعد می‌برمت بیرون پیشی شیطونم! همونطور چشم بسته حرف زد و قبل از اینکه جوابشو بدی، سرت رو به سینه‌ش چسبوند و عطر موهات رو وارد ریه‌هاش کرد. - اووومممم... بوی وانیل می‌دی. بستنیِ... توت‌فرنگیِ... وانیلی... دلم می‌خواد... بخورمت. ولی... خیلی... خسته‌ام... با گفتن هر کلمه صداش ضعیف‌تر می‌شد تا اینکه در نهایت، به خواب فرو رفت. نگاه شادابت رو از چشم‌هاش به لب‌های نیمه‌بازش روانه کردی. لبخندی زدی و خودت رو توی آغوشش جای دادی و چشم‌هات رو بستی. چهره‌ی خوابیده‌ش از نزدیک با اون لب‌های خرگوش‌مانندش، خیلی دلنشین، زیبا و به شدت کیوت بود.‌ ┈┈┈┈┈┈┈┈┈°•๛•°┈┈┈┈┈┈┈┈┈ ✰ناشناس نویسنده🍓 ✰چنل جواب ناشناس‌های شما🍓 ┈┈┈┈•◦༢✧༢◦•┈┈┈┈ ‌‌‌‌   ◝𝑹𝒐𝒎𝒂𝒏𝒄𝒆𝑩𝑻𝑺
Показати все...
46
  • Фото недоступне
  • Фото недоступне
27
◝ #Taehyung   ✯ #Fic ◜ ༉𝙉𝙖𝙢𝙚 : #Lady_Lawyer ༉𝘾𝙤𝙪𝙥𝙡𝙚 : Taehyung & Y/N ༉𝙂𝙚𝙣𝙚𝙧: Action, Criminal, Romance, Dram, Smut ༉𝙋𝙖𝙧𝙩 : 51 ᬁ~𝙒𝙧𝙞𝙩𝙚𝙧 : #Taegook🦋 ┈┈┈┈•◦༢✧༢◦•┈┈┈┈ ‌‌‌‌  ‌ ◝𝑹𝒐𝒎𝒂𝒏𝒄𝒆𝑩𝑻𝑺◜
Показати все...
A3814507.pdf7.66 KB
42
- گپ رمز و نظرات -
- ناشناس نویسنده -
Фото недоступне
◜Lady Lawyer ᭄ +ا.ت درحالی که می‌خندید جمله رو با صدای بلند خوند:«چگونه بچه دار شویم؟..چرا یکی باید همچین چیزی رو سرچ کنه؟» ◜ #Fic ◜ #Taehyung ◜ #Taegook🦋 ┈┈┈┈•◦༢✧༢◦•┈┈┈┈ ‌‌‌‌  ‌ ◝𝑹𝒐𝒎𝒂𝒏𝒄𝒆𝑩𝑻𝑺◜
Показати все...
36
๛ #Namjoon • #Imagine • #Delia🍓 ‌ ‌ ‌ ‌     ‌ ‌┈┈┈┈┈┈┈┈┈°•๛•°┈┈┈┈┈┈┈┈┈ - چی؟ می‌خوای زمین رو نابود کنی؟! سرش رو به طرفت برگردوند و به چشم‌های عصبی متعجبت خیره شد. دست‌هات رو مشت کرد و با کفش‌های پاشنه‌بلندت به سمتش رفتی. متقابلاً به سمتت برگشت و دست‌هاش رو توی جیب شلوارش فرو برد. بخاطر قد بلندش به جبر سرت رو بلند کردی تا نگاه پر غضبت رو به چشم‌هاش بدوزی. دست‌هات رو بالا بردی و یقه‌ی پیراهنش رو محکم توی دست‌هات فشردی. - تو فکر کردی انسان‌ها و این جهان همش یه شوخی مزخرفن؟ نمی‌تونی اینکارو بکنی نامجون‌شی! با خونسردی فقط به چشم‌هات خیره موند. همین که صحبتت تموم شد، انگشتش رو به سمت کلید قرمز رنگی که روی سیستم کنارش بود، برد. - می‌تونم. هیچ فرشته‌ای هم نمی‌تونه جلومو بگیره، حتی اگه ملکه‌شون باشه! لب‌هات رو روی هم فشردی. با حرص یقه‌ش رو رها کردی و ازش فاصله گرفتی. دست به کمر شدی و ازش روی برگردوندی. - فقط بگو چی می‌خوای لعنتی؟ حالا نوبت اون بود که نزدیکت شه. سلانه سلانه به سمتت اومد و کنارت ایستاد. پوزخندی گوشه‌ی لبش نشست. - یک فرشته نباید از این الفاظ استفاده کنه! - با یه شیطان باید مثل خودش رفتار کرد! دست پیش برد و کمرت رو چنگ زد و با جدیت تو رو به خودش چسبوند. دست‌هات رو روی بازوهای ورزیده‌ش گذاشتی و سعی کردی ازش فاصله بگیری. گر چه تلاشت بی‌ثمر بود. - اگه می‌خوای زمین رو نابود نکنم، پس برای من شو، بعنوان یک... شیطان! ناخواسته از سر خشم، اشک‌ توی چشم‌هات حلقه زد. کیم نامجون پسر پادشاه شیطان‌ها بود و حالا شرطش برای نابود نکردن زمین، این بود که ملکه‌ی فرشته‌ها رو از آن خودش کنه. آیا باید می‌جنگیدی یا تسلیم این شیطان می‌شدی؟ ‌┈┈┈┈┈┈┈┈┈°•๛•°┈┈┈┈┈┈┈┈┈ ✰ناشناس نویسنده💫 ✰چنل جواب ناشناس‌های شما💫 ┈┈┈┈•◦༢✧༢◦•┈┈┈┈ ‌‌‌‌   ◝𝑹𝒐𝒎𝒂𝒏𝒄𝒆𝑩𝑻𝑺
Показати все...
54
  • Фото недоступне
  • Фото недоступне
27
سلام بچه ها جون ادمین سناریو و ایمجین میخوایم سن بالا ۱۵ وقت کافی داشته باشید و مسئولیت پذیر @B9505l6
Показати все...
Показати все...
๛ #Jin • #Imagine • #Delia🍓 ‌ ‌ ‌ ‌     ‌ ‌┈┈┈┈┈┈┈┈┈°•๛•°┈┈┈┈┈┈┈┈┈ از ماشین پیاده شد و به عمارت پیش چشم‌هاش نگریست. همراه پدرش به سمت درب ورودی رفت. میهمان‌های بسیاری به مناسبت سالگرد ازدواج والدینت حضور داشتند. به محض ورودشون، چشم‌های پسر، در جستجوی دلدارش بود. به سمت پله‌ها پا تند کرد. از اونجا به تمام سالن اشراف داشت. دست‌هاش رو روی محافظ پله‌ها گذاشت و به جستجو ادامه داد. - می‌تونم کمک‌تون کنم جناب؟ سرش رو برگردوند و تا تو رو دید، لبخندی روی لبش جاری شد. متقابلاً تبسم شیرینی به لبت آوردی و کنارش ایستادی. مجذوب عسلی‌های درون چشم‌های زیبات شد. خجالت‌زده سرت رو پایین انداختی و دست‌هات رو روی محافظ پله‌ها نشوندی. دستش رو بالا آورد و موهای طلایی رنگت رو که روی شونه‌ی برهنه‌ت رو پوشیده بود، پشت گوشت فرستاد. نگاهت رو از میهمان‌ها که با جام‌های شراب از خودشون پذیرایی می‌کردند، گرفتی و به رخسار زیبای پسر چشم دوختی. لبخند شیرینت دوباره لب‌هات رو تصاحب کرد. - شما... چرا از خودتون پذیرایی نکردید؟ نگاه عمیقش رو تا روی لب‌های یاقوتی رنگت پایین آورد و با لبخند پرسید: - می‌تونم لبخند سرخ روی لب‌هاتون رو بدزدم؟ اونا هم مثل الکل هوش و حواسم رو ازم گرفتن! بی‌اختیار گامی به سمتش برداشتی و فاصله‌تون ر‌و کمتر کردی. این حرکت رو نشونه‌ی موافقتت در نظر گرفت. دستش رو روی کمرت نشوند و سرش رو به سمت صورتت پایین آورد. لب‌هاش رو مماس پیشونیت قرار داد و اون رو به بوسه‌ی عمیقی دعوت کرد. هر دو چشم‌هاتون رو به آرومی بستید. از پیشونیت دل کَند و نگاه خمارش رو به لب‌هات دوخت و سرش رو پایین‌تر آورد. بی‌قراری سلول‌های هیجان‌زده‌ت رو به وضوح احساس می‌کردی. لب‌های جین، روی لب‌هات نشست و نرمی اون‌ها رو لمس کرد اما قبل از اینکه بوسه رو شروع کنه و از طعم شیرین لب‌هات توی خلسه‌ی زیبایی فرو بره، صدای مردی توی سالن پیچید. - اوووه! ظاهراً سالگرد ازدواج‌مون، باعث شد دخترمون شریک زندگیش رو پیدا کنه! این حرفِ آمیخته به خنده‌ی پدرت، کل سالن رو به سکوت و نظارت شما دعوت نمود. به محض شنیدن این حرف، هر دو سریع و با خجالت از هم جدا شدید و جین دستپاچه به سمت دیوار رفت تا از محدوده‌ی دید میهمان‌ها خارج شه. بابت حرف پدرت خجالت کشیدی و نگاهی گذرا به مهیمان‌هایی که پایین حضور داشتند، انداختی ولی وقتی رفتار پسر رو دیدی، خنده‌ت گرفت و صدای خنده‌ت توی سالن طنین انداخت. برگشت و با لذت به چهره‌ی خندونت چشم دوخت. تردید رو کنار گذاشت و با قدم‌هایی بلند، خودش رو بهت رسوند. قبل از اینکه واکنشی نشون بدی، مقابل همه یک دستش رو روی گردنت، و دست دیگه‌ش رو روی کمرت گذاشت و سرش رو خم کرد و لب‌هات رو بوسید. عمیق بوسید و چشم‌های خمار هر دوتون دوباره بسته شد. دست‌هات رو دور گردنش حلقه کردی. با این حرکت عاشقانه‌ش، صدای تشویق و خوشحالی میهمان‌ها بلند شد و همگی خنده‌ای از خوشحالی سر دادند. ‌┈┈┈┈┈┈┈┈┈°•๛•°┈┈┈┈┈┈┈┈┈ ✰ناشناس نویسنده💖 ✰چنل جواب ناشناس‌های شما💖 ┈┈┈┈•◦༢✧༢◦•┈┈┈┈ ‌‌‌‌   ◝𝑹𝒐𝒎𝒂𝒏𝒄𝒆𝑩𝑻𝑺
Показати все...
55
  • Фото недоступне
  • Фото недоступне
40
Оберіть інший тариф

На вашому тарифі доступна аналітика тільки для 5 каналів. Щоб отримати більше — оберіть інший тариф.