|•رَحـ☆ــم کُــ•°ـن•|
لینک کانال https://t.me/joinchat/AAAAAFfqXmxIVd_Bzmqnpg
Більше415
Підписники
Немає даних24 години
Немає даних7 днів
Немає даних30 днів
- Підписники
- Перегляди допису
- ER - коефіцієнт залучення
Триває завантаження даних...
Приріст підписників
Триває завантаження даних...
رمـــــــان لـــولـیـــتـا
_سامیار: ب وول خوردنت ادامه بده، من از ادب کردن توله های کوچولو بدم نمیاد
سمت لبای دخترک رفت و ی بار دیگه ناله های ریز دخترک رو تو لباش خفهکرد دستش رو از روی سینش ب سمت بین پاش برد و مشغول نوازش #آلتش شد دخترک ناله ی بلندی تو دهن سامیاری ک همچنان با لباش ور میرفت کرد و پاشو بست ک سامیار ضربه ای روی #آلتش زد، با این کارش دخترک پاهاشو از هم باز کرد .سامیار #چو.چو.ل دخترک رو ب بازی گرفت و حرکت دستاشو رو #چو.چو.ل دخترک سریعترکرد. نزدیک #ارضاشدنش بود ک سامیار حرکت دستشو روی #چو.چو.ل دخترک اروم تر کرد و اون حرکات سریع تبدیل ب نوازش شد لباشو از روی لبای دخترک برداشت و با لبخند تحقیر آمیزی تو صورت دخترک خیره شد و همزمان ک #چو.چو.ل دخترک رو با دستش ب سمت بالا میکشید ب #چو.چو.لش اشارهکرد و گفت:
_سامیار: میبینی؟حتی این کوچولوی بین پاهاتم متعلق ب منه. هر وقت من بخوام میتونم خیسش کنم و هروقتم بخوام میتونم جلوی خیس شدنشو بگیرم
رمان #ددی #لیتل_گرل #لزبین
توجه پارت کاملا واقعیست😍
بیا تو خودت سرچ کن💦
https://t.me/sm_city
44120
رمـــــــان لـــولـیـــتـا
_سامیار: ب وول خوردنت ادامه بده، من از ادب کردن توله های کوچولو بدم نمیاد
و گوششو ب دندون گرفتو زبونشو توی گوشش انداخت، دوباره سمت لبای دخترک رفت و ی بار دیگه ناله های ریز دخترک رو تو لباش خفهکرد دستی ک با نوک سینه دخترک ور میرفت رو از روی سینش ب سمت بین پاش برد و مشغول نوازش #آلتش شد دخترک ناله ی بلندی تو دهن سامیاری ک همچنان با لباش ور میرفت کرد و پاشو بست ک سامیار ضربه ای روی #آلتش زد، با این کارش دخترک پاهاشو از هم باز کرد .سامیار #چو.چو.ل دخترک رو ب بازی گرفت و حرکت دستاشو رو #چو.چو.ل دخترک سریعترکرد. نزدیک #ارضاشدنش بود ک سامیار حرکت دستشو روی #چو.چو.ل دخترک اروم تر کرد و اون حرکات سریع تبدیل ب نوازش شد لباشو از روی لبای دخترک برداشت و با لبخند تحقیر آمیزی تو صورت دخترک خیره شد و همزمان ک #چو.چو.ل دخترک رو با دستش ب سمت بالا میکشید ب #چو.چو.لش اشارهکرد و گفت:
_سامیار: میبینی؟حتی این کوچولوی بین پاهاتم متعلق ب منه. هر وقت من بخوام میتونم خیسش کنم و هروقتم بخوام میتونم جلوی خیس شدنشو بگیرم
رمان #ددی #لیتل_گرل #لزبین
توجه پارت کاملا واقعیست😍
بیا تو خودت سرچ کن💦
@SM_CITY🌻⃤
babygirl-daddy-dom-gif-Favim.com-4956778.gif.mp40.31 KB
34630
#14
خودمو بیشتر بهش چسبوندم و چشمامو بستم که زود خوابم برد ...
با صدای ملچ ملوچ از خواب پریدم ... کیا داشت سینـ*ـمو میخورد و با انگشتش داشت کـ*ـصمو میمالوند ...
آهـ*ـم بلند شد که مک محکمی زد که کمرمو از تخت بلند کردم و گفتم :
_ آه بسه کیا ...
کـ*صـ*ـم به خارش افتاده بود . کیا با صدای حشـ.ـری گفت :
_ کـ*ـصـ*ـت پفکی شده !
دو انگشت شو واردم کرد که با ناله گفتم :
_ سالــ*ـارتو میخوام . کـ*ـصـ*ـم فقط با کـ*ـیـ*ـرت سیر میشه !
چون اتاق تاریک بود کبودیای تنم دیده نمیشد وگرنه میفهمید که با کس دیگه ای بودم ...
با حرفم چشماش خمار تر شد و لیسی به بهـ*ـشـ*ـتم زد و روم اومد و سالـ*ـار شو روی سوراخ کو*نم گذاشت و سر مرد*ونـگـ*ـی شو فشار داد ...
دستامو روی بازوهای پهنش گذاشتم و گفتم :
_ لعنتی بکن توام !
سینـ.مو توی دستش گرفت و سـ*ـالـ*ـار شو تا دسته توم کرد ... بدون این که صبر کنه خودشو حرکت داد و محکم تلمـ*ـبه زد ...
یه پامو آورد بالا و از ساق پام گرفت و ضربه هاشو باز شروع کرد ... انگشتای پامو لیس میزد و داشت دیوونم میکرد ...
نو*ک سیـ*ـنمو گرفت و کشید که جیغ خفیفی زدم ... صدای آه و نالهی کیا بلند شده بود و صدای آهمون کل اتاق رو پر کرده بود ...
بعد از این که حسابی گشادم کرد ، سالـ*ـارشو در آورد و روی سیـ*ـنه هام خودشو خالی کرد ...
از چشمای خمارم فهمید که ار*ضا نشدم و ...
https://t.me/joinchat/AAAAAErSnJQD7f9kJVDXkg
31510
بیا دلبری کردنای این زن و شهر رو ببین😂❤️
به آسونی به هم نرسیدن... ارزش خوندن داره🍓🍂
دختری که بهش تجاوز شده و سختی کشیده
و پسری که مذهبیه و عاشق این دخترمون میشه🤦🏻♀📛
پارت رمانه👇🏻👇🏻
#Part113
توی آسانسور جلوی آینه داشتم چسب آتل گردنم رو محکم می کردم که امیرعلی از پشت بغلم کردم و گفت :
_آخ چه زن #خوشگلی گیرم اومده... بریم براش اسفند دود کنم که امروز اینقده قشنگ شده.
دستی به گردنم کشیدم و گفتم :
_حرفاشو ببین... نکنه داری مسخرم میکنی؟
بوسه ای روی گونم زد و گفت :
_خوشگل منی تو... کی #جرئت داره تیکه بندازه.
آسانسور که ایستاد رفتیم بیرون. در رو که باز کردم، یهو دست انداخت زیر پام و بغلم کرد. جیغی زدم و گفتم :
_چیکار میکنی امیرعلی!
کفشش رو در آورد و گفت :
_ #جیغ نزن همسایه ها الان می ریزن سرمون.
گذاشتم روی تخت و کفشام رو درآورد. رفت بیرون و در خونه رو بست و از همون جا گفت :
_ چایی بخوریم بانو؟
بلند شدم و در حالی که شال و مانتوم رو در می آوردم گفتم :
_خواب از سرمون می پره ها!
صداش نیومد... یهو پرید توی اتاق و با چشمای ریز شده گفت :
_مگه میخوای #بخوابی؟
دست از باز کردن موهام کشیدم، نگاهش کردم و گفتم :
_میخوای تا صبح بشینیم هم دیگه رو نگاه کنیم؟ بخوابیم دیگه.
اومد جلو، کش موهام رو گرفت و در حالی که سعی می کرد بازش کنه گفت :
_شیطونی نکنیم یکم؟ خب بالاخره منم دلم می خواد یکم بوست کنم، یکم #نازت کنم، یکم #گازت بگیرم، یکم...
خندیدم و وسط حرفش گفتم :
_وایسا وایسا... میترسم #شیطنتت به چیزای #خطرناکی ختم بشه.
موهای باز شدم رو دورم پخش کرد. سرش رو کرد توی موهام و بو کشید و گفت :
_اوم... چه بوی خوبی میده. جون میده واسه زندگی کردن!
🍂📛🍂📛🍂
عاشقانه های همه پسند داریم...
دنبال ارضا شدن جسمتی نیا... ما اینجا روح رو ارضا میکنیم!
https://t.me/joinchat/AAAAAEyACgEM0TYCGeb3EA
26120
بنرها به هیچ عنوان فیک نیستن❌❤️
کپی نشان از حرومزاده بودن شماست و پیگرد قانونی داره ❌
ترنم که توسط دوست پسرش بهش تجاوز شده، با پسری مذهبی روبه رو میشه که به مرور به هم نزدیک میشن و اتفاقاتی میفته که...
#Part20
دستم رو به سینش فشار دادم تا بره کنار... وقتی درد توی دلم بیشتر شد، با جیغ دستم رو مشت کردم و زدم با سینش.
درد تموم نمیشد! هرچی جیغ می زدم و التماس می کردم نمی شنید... نه سورن، نه خدا و نه هیچ کس دیگه...
بالاخره وقتی روح و جسمش ارضا شد رفت کنار... با پوزخند بهم اشاره کرد و گقت :
_واسه یه شب حال دادی... مگه همینو نمی خواستی؟
🔞📛🔞📛🔞
#تجاوز #پایان_خوش
🤷🏻♀😋📛
https://t.me/joinchat/AAAAAEyACgEM0TYCGeb3EA
1.29 KB
28500
#بــه_زن_دوسـتـش_جـلـوی_شـوهـرش_تــجـاوز_مـیـکـنه😈😱😈😱😈👇
#part4
به ماهان نگاه کردم که با دیدن #سکـ_ـس ما لبخند میزد . باورم نمیشه که منو دو دستی به #دوستش تقدیم کرد . چرا خودش باهام #سکـ_ـس نکرد؟
_ پاشو #داگ اسـتایـل شو!
دستامو ماهان داشت باز میکرد . داگی شدم که با دیدن #بـا_سـن برجستهام #سـیلی زد و گفت ؛
_ چجوری این #لعبتو به تو دادن ماهان؟
ماهان داشت با یه دست #سینه هامو میمالید و با دست دیگه اش داشت #مـردو_نگیشو از شلوارش در میاورد گفت:
_ اینا خانوادگی همینجورین ... همه خوش اندام و #سسی ... آبجی شو ندیدی حالا !
با داد گفتم:
_ خفه شو ماهان ! دهن تو ببند عوضی...
https://t.me/joinchat/AAAAAErSnJQD7f9kJVDXkg
دختـری که #شـوهـرش #ناتوانی_جنـسـی داره و به خـاطـر همـین بـه دوسـتـش میگـه کـه به #بـکـارت زنــشو بگــیره و...
https://t.me/joinchat/AAAAAErSnJQD7f9kJVDXkg
24510
#رمان_bdsm
#موهامو توی دستش گرفت و #داد زد
- به من بی #احترامی میکنی؟ یجوری #ادبت کنم که دیگه حتی جرعت #تکون خوردنم نداشته باشی
دست و پاهامو به #میله ی سرد و #اهنی وسط اتاق بسته و #شلاق بلندی و از تو کمد بیرون اورد
- بلند بشمار فهمیدی #توله سگ
سرم و اروم تکون دادم که ضربه ی اول و زد با #استرس گفتم
-ی....ک
#ضربه دوم زد و همینطور ادامه داد.
پنحاه تا ضربه زد و بعد از تو کمد یه #تل و یه دم و یه لباس #س.کسی و پشمی بیرون اورد و جلوم انداخت
- #بپوش اینارو. امشب #سگم میشی و باهام میای خونه ی دوستام اونا حسابی #تنبیهت میکنن...
#دوستاش_دختره_رو_میکنن🔞😱😱😱
#فوووول_سک.سی
https://t.me/joinchat/AAAAAEpopHQ6SrQQ7eGpcQ
https://t.me/joinchat/AAAAAEpopHQ6SrQQ7eGpcQ
21950
#14
خودمو بیشتر بهش چسبوندم و چشمامو بستم که زود خوابم برد ...
با صدای ملچ ملوچ از خواب پریدم ... کیا داشت سینـ*ـمو میخورد و با انگشتش داشت کـ*ـصمو میمالوند ...
آهـ*ـم بلند شد که مک محکمی زد که کمرمو از تخت بلند کردم و گفتم :
_ آه بسه کیا ...
کـ*صـ*ـم به خارش افتاده بود . کیا با صدای حشـ.ـری گفت :
_ کـ*ـصـ*ـت پفکی شده !
دو انگشت شو واردم کرد که با ناله گفتم :
_ سالــ*ـارتو میخوام . کـ*ـصـ*ـم فقط با کـ*ـیـ*ـرت سیر میشه !
چون اتاق تاریک بود کبودیای تنم دیده نمیشد وگرنه میفهمید که با کس دیگه ای بودم ...
با حرفم چشماش خمار تر شد و لیسی به بهـ*ـشـ*ـتم زد و روم اومد و سالـ*ـار شو روی سوراخ کو*نم گذاشت و سر مرد*ونـگـ*ـی شو فشار داد ...
دستامو روی بازوهای پهنش گذاشتم و گفتم :
_ لعنتی بکن توام !
سینـ.مو توی دستش گرفت و سـ*ـالـ*ـار شو تا دسته توم کرد ... بدون این که صبر کنه خودشو حرکت داد و محکم تلمـ*ـبه زد ...
یه پامو آورد بالا و از ساق پام گرفت و ضربه هاشو باز شروع کرد ... انگشتای پامو لیس میزد و داشت دیوونم میکرد ...
نو*ک سیـ*ـنمو گرفت و کشید که جیغ خفیفی زدم ... صدای آه و نالهی کیا بلند شده بود و صدای آهمون کل اتاق رو پر کرده بود ...
بعد از این که حسابی گشادم کرد ، سالـ*ـارشو در آورد و روی سیـ*ـنه هام خودشو خالی کرد ...
از چشمای خمارم فهمید که ار*ضا نشدم و ...
https://t.me/joinchat/AAAAAErSnJQD7f9kJVDXkg
21900
#شرح حال دختری که #برده ی همسایش میشه اگه #طاقت ندارین جوین نشین پارتا به شدت #ناراحت کننده اس
#bdsm🔞🔞🔞🔞❌❌❌❌❌❌
https://t.me/joinchat/AAAAAEpopHQ6SrQQ7eGpcQ
https://t.me/joinchat/AAAAAEpopHQ6SrQQ7eGpcQ
22840
سر میز داشتم ناهار میخوردم که نوید #دستشو روی #ک_صم گذاشت .
_ نکن !
_ من که هنوز #نکردمت ...
دستشو برد توی #شورتم و #انگشتشو آروم کرد توی #سوراخم ...
#لبم رو گاز گرفتم که صدای آهم در نیاد . مامان از #آشپزخونه بیرون رفت که نوید گفت :
_ شورت و شلوارتو در بیار !
در آوردم و خواستم بشینم که نوید گفت :
_ روی این بشین !
به #ک_یرش اشاره کرد . پاهامو دو طرفش گذاشتم و آروم روی #ک_یرش نشستم .
#دستشو روی #ک_صم گذاشت و #چو_چولمو مالید . آروم روی #ک_یرش سواری میکردم که خودش سرعت #تلمبه هاشو بیشتر کرد .
شروع کرد به #مالوندن #ک_صم که مامان گفت :
_ #نوید داری چیکار میکنی؟!
#رابطه_خواهر_برادری💦😱
https://t.me/joinchat/AAAAAFUblzkCR7AIEn406w
19310
Оберіть інший тариф
На вашому тарифі доступна аналітика тільки для 5 каналів. Щоб отримати більше — оберіть інший тариф.