با مَــن بِخــوان 🎶

موسیقی تنها راه فرار است؛ بی آنکه خانه را ترک کنی

اين پرستاراي بخش عفوني چقدر گوگولي ان. بهم ميگه خانم دكتر چرا نميري بخوابي. نميدونه خانم دكتر همه كارا و چارت آزمايشارو گذاشته برا شب

زندگي هم واقعا عجيبه ها وقتي علوم پايه بودم ميرفتم كتابخونه ی بيمارستان درس بخونم هميشه وقتي بچه های اينترن‌رو با روپوش ميديم آرزو ميكردم كاش جاي اونا بودم، كاش زودتر اينترن ميشدم. ولی امروز توي كشيكم وقتي داشتم از جلوي كتابخونه ی بيمارستان با روپوش رد ميشدم، بچه هاي سال پاييني رو جلوي درکتابخونه ديدم كه وايساده بودن با لباسای غير بيمارستاني باهم حرف ميزدن، دلم خواست جاي اونا بودم، اون ذوقو اميدي كه داشتن،خوشحالی شون.. دلم خواست برميگشتم به گذشته، به همون روزا. نميدونم شايد اون موقع روزگارم خيلي بهتر از اين روزا بود. یا حداقل امیدی که به آینده داشتم..

اومدم برم كلاس ويالون ، حتي ويالونم از دوستم گرفتما ولي استادم گفت ناخناتو بايد از ته بزني و حالا من يه هفته متوقفش كردم كه بين ناخنام و ويالون يكيشو انتخاب كنم شما ميگين كدوم؟ اخه ساز سختيه شايد نتونم كلا يادش بگيرم

اينترني هم عجيبه ها ماه اول با يه بخش خيلي سخت شروع شد كه كلي پنيك زدم و داشتم فكر ميكردم اصلا چرا اومدم پزشكي ولي اين ماه بخشام انقدر سبك هستن و كشيك هم در حد ٣-٤ تا تو هر دو هفته كه الان از شدت بيكاري نميدونم چيكار كنم حتي از استاجري هم وقت آزادم بيشتره

مریض اومده ۱۶ سالشه، امروز تو مدرسه تشنج کرده، اوردنش اینجا، مادر بزرگش داد میزنه چرا بستریش کردین من خودم سرطان خون دارم نمیتونم اینجا وایسم.میگیم خب پدرومادرش کجا هستن؟ پدر و‌مادرش طلاق گرفتن، مادرش معلوم نیست کجاست پدرشم تهرانه. سابقه تشنج قبلی داره ، دارو مصرف میکنه و داروشو امروزو دیروز نخورده مادربزرگش میگه عمدا نمیخوره که باباش نازشو بکشه میگه حاضره تشنج کنه به این روز بیوفته ولی باباش هواشو داشته باشه..

يه كشيك خيلي عجيبي امروز هستم كه خدا ميدونه بخش نورولوژي ام، رزيدنت مسئول گفته بود پنجشنبه جمعه ها چون خلوته ميتونين تك نفره بياين ماهم تنها پاشديم اومديم كشيك الان از صبح يه وضعيه كه ميرم بخش، از اورژانس زنگ ميزنن ميگن بيا اينجا، ميرم اورژانس از بخش زنگ ميزنن كه بيا برو اعزام بيمارستان باهنر، ميام برم اعزام بيمارستان باهنر زنگ ميزنن كه با يه مريض ديگه بايد بري اعزام افضلي، ميام برم اعزام، رزيدنت بخش تو راه ميبينتم ميگه بدو بيا بخش بيست تا ري اوردر داريم. ميرم اعزام از اورژانس مبدا اون يكي رزيدنت زنگ ميزنه كه بيا اورژانس كار خيلي زياده ميگم من اعزامم دوباره از همون اورژانس پنج دقيقه بعد زنگ ميزنن زود بيا با يكي از مريضا بايد بري سي تي. خلاصه كه اصلا يه وضعيه

از عجایب بیمارستانم اینه که هر آقایی با روپوش سفید ببینن صدا میکنن اقای دکتر، هر خانمیم با روپوش سفید ببینن صدا میکنن خانم پرستار، حتی اگه اتیکت داشته باشی

داشتم پتو میبردم برای یکی از مریضا رزیدنت سر راه منو دید گفت داری دقیقا چیکار میکنی؟! گفتم دارم پتو میبرم، مریض لرز داره. گفت خب چرا تووو؟! گفتم خب مریض homeless هست، همراه نداره، گناه داره. دیگه هیچی نگفت فقط با تعجب خیلی زیاد نگام میکرد. #اینترنی

رفتم سی سی یو خلاصه پرونده بنویسم تا وارد شدم همه پرستارا بهم گفتن چقدر اسکرابت خوشگلهه, چقدر بهت میاد و من چشمام کلی قلبی شد😍 #اینترنی