PDF.Roman
•عضو انجمن قلمسآزآن• @romnbdsm •ارتبآط و ارسآل رمآن• https://telegram.me/BChatBot?start=sc-62503-viBY9ZO
Більше4 722
Підписники
+724 години
+67 днів
+2930 днів
- Підписники
- Перегляди допису
- ER - коефіцієнт залучення
Триває завантаження даних...
Приріст підписників
Триває завантаження даних...
روی تخت پرتش کردم و روی تنش خیمه زدم. سینه های بزرگشو که نوک های قهوه ایشون سیخ شده بود، تو مشتم گرفتم و محکم فشار دادم که جیغ بلندی کشید و کمرشو روی تخت کوبید.
- همیشه دلم میخواست بفهمم طعم این ممه های بزرگ و نرمت چه جوریه الهام.
خم شدم و نوک یکیشونو به دندون گرفتم که تنشو مثل مار پیچ و تاب داد.
- هیچ وقت فکرشم نمیکردم زن پدر شوهرم اینقدر هات و سکسی باشه!
دستمو داخل شورتش فرو کردم و......
https://t.me/+6zzfdiHrWzczZGQ0
https://t.me/+6zzfdiHrWzczZGQ0
#لزبین..❌️❤️🔥
- سوراخت چرا قرمزه؟ گروهی دادی؟
بغض کرده دستمو بین پام میذارم...
نفسم از سوزشش به زور بالا میاد و دکتر معاینه میکنه
- شوهرم میله داغ گذاشته... فکر میکنه با پسرش خوابیدم.
شوکه نگاهم میکنه و میخواد دستگاه رو داخلم فرو کنه که در مطب باز میشه و....
https://t.me/+lQdabEKpAVZiOGQ0
https://t.me/+lQdabEKpAVZiOGQ0
رمان : سرنوشت هوس باز
نویسنده : بات
ژانر: #صحنه_دار #اروتیک #عاشقانه #اجباری #اربابی #هیجانی
خلاصه : ترانه ام..ترانه ی سرنوشت هوسباز، چطور بازیم داد و کشوندم به اینجایی که هستم..درست در آغوش تو..آغوشی که خیلی دیر و خیلی زود نصیبم شد...و من چقدر راضی از این بازی سرنوشت هستم.
همه چی از ۱۶ سالگی شروع شد..تا نظرم بهت جلب شد رفتی و منتظرم گذاشتی، وقتی هم که اومدی اونی نبودی که من عاشقش بودم..شده بودی یه ارباب مغرور و خودخواه که ترانه هیچ جایی تو زندگیت نداشت.
سرنوشت هوسباز.pdf3.87 MB
👍 1
Repost from 🐇گسترده نگاره( دومی)🐣
👅رمان بردهی من💦
موهامو کشید و از پشت سر تند تند داگی توم کرد. آبم راه افتاده بود و تخت خیسه خیس بود.
- توله سگ حشری من چندبار ارضا شد؟
- ده...ده بار.
سینمو چنگ زد و خودشو انداخت روم که...
🤤نامزد داداشو جوری میکنه و اونو بردهی خودش کرده که...
https://t.me/+HWbKX-1e5Fg0NDBk
https://t.me/+HWbKX-1e5Fg0NDBk
#پارت۴
از حموم بیرون میزنم.لخت سمت کنسول میرم و لوسیونمو از داخل کمد برمیدارم.
-طلا... طلااا
بدون در زدن داخل میاد
-چیه... مخمو گا...
با بهت به بدن لختم خیره میشه که دستمو لای ک*صم میکشم:
-میخوام برم بیرون... دستم به پشتم نمیرسه بیا برام بمالش.
آب دهنشو قورت میده و بدون مکث سمتم میاد
-بدش من...
خم میشه تا کِرمو ازم بگیره که دستمو پس میکشم.
-بیا رو تخت...
از اذیت کردنش لذت میبردم... از تشنگیه چشماش...میتونستم بخونم که نگاهش ازم چی میخواد...
-اگه میخوای اجازه بدم ک*صمو بخوری... و بعدش ار*ضات کنم، باید یه کاری واسم انجام بدی.
جلوتر میاد که دستشو میکشم و سرشو درست روبه روی ک*صم قرار میدم.
-چی... چیکار؟؟
موهاشو نوازش میکنم و آروم سرشو نزدیک تر میبرم:
-فعلا بخور برام... لاپام داره برات لهله میزنه طلا.
آب دهنشو قور میده و با در اوردن زبونش از بالا تا پایین ک*صمو میلیسه
https://t.me/+IxVca9vSwJYzZmM1
لز دوتا جنده توی کاباره ی خاله طلا❌💦
👍 2
پسره رو وسط رقص میله خفت می کنه و پاش رو می چسبونه به میله و محکم به فاکش میده. 🔞🔞🔞🔞🔞💦💦💦💦
_آهههه، آییی امیرعلی پامو ول کن دارم پاره میشم.
نیشخند عمیقی روی لب امیرعلی نشست. انگشت فاکش رو بی مهابا داخل سوراخ تنگش فرو کرد.
_می خوام وقتی پاتو صد و هشتاد برام باز کردی و سوراخ صورتیت رو بهم نشون میدی به فاک.ت بدم.
https://t.me/+OS9gbUztRoRiMzBk
#گییییی
👍 2
سلام یه رمان بود که همجنسگرایی بود
بعد پسره کم سن و سال بود رفت گارسون یه رستوران شد بعد صاحب اونجا بهش پیشنهاد داد در ازای پول باهاش بخوابه بعد پسره هم چون فقیر بود قبول کرد
_ آروم تر #ک*صمو بکن عوضی 🥺💦🔞
داشتم زیر پای مدیرمبه #گا میرفتم و رحم نداشت تو #گای*یدن من
همزمان که #ک*یرش تو #ک*صم بود دوتا از انگشتاشو داخل #ک*ون #باکره م فرستاده بود و داشت جرم میداد ..
https://t.me/+Sl52VwFHwk4yNjg8
دختره بی گناه با هزار تا امید و آرزو تو شرکت یزدان اشراف زاده میاد و نمیدونه در ازای استخدامش قراره چه بلایی سر بدنش بیاد ..
Repost from تبادل (اکانت بزرگه)💖
گی⛓ ورس🩸-یعنی چی که عادت کردی هر صبح کون منو بگایی؟💦🍑 سامر نیشخندی زد و کف دستشو روی باسن لخت پسر کوبید، به سرعت رد دستش قرمز شد. +چطور تو هر شب کون و دهنمو سرویس کنی چیزی نیست من صبحا لاپایی بزنم عیبه؟ حالا که ناراضی امروز صبح استثنا میگامت تا به لاپایی زدن صبحانه گیر ندی😈🍆 -برو گمشو بابا جق بزن امروز مسابقه دارم نمیتونم سکس داشته باشم. وقتی انگشتای مرد به سمت سوراخ مقعدش حرکت کرد، فحش داد. -ک.یرم دهنت سامر... https://t.me/+s9AetQfNzUUyYjg0
پسر ۱۸ ساله هر صبح قبل مدرسه رو کیر معلم ورزشش سواری میکنه🔥🔞🏳🌈
👍 1
رمان : میگرن
نویسنده : تهمینه
ژانر : #عاشقانه #صحنه_دار #اروتیک #تخیلی
4_5789575387696597733.pdf4.39 MB
👍 3❤ 1😍 1
Оберіть інший тариф
На вашому тарифі доступна аналітика тільки для 5 каналів. Щоб отримати більше — оберіть інший тариф.