بهار نورے 🌹ࢪامشگـــــࢪ🍃
✍️کانال رسمی رمانهای #بهارنوری 💄رمان #رامشگر ژانࢪ فانتزی #عاشقانه #تناسخ #انتقامی💋✨ 🥀رامشگر به معنای رقاص💃 https://t.me/iHarfBot?start=1649657004 ناشناس👆 📚آثار دیگر: افسانہواناهایم مجازات(چاپ شده نشر روهان) قلب نقرهای کسیدرروحمنزندهست
Більше833
Підписники
-124 години
-157 днів
-11530 днів
- Підписники
- Перегляди допису
- ER - коефіцієнт залучення
Триває завантаження даних...
Приріст підписників
Триває завантаження даних...
Repost from N/a
- چند سالته ؟
- هفده.
- خوبه.
- #دختری؟
قهقهه ای زد!
- نه بابا...
- یادت اولین بار با کی این اتفاق افتاد؟
- مهمه؟
- معلوم که نه! محض کنجکاوی.
- اولین بار #شوهر مامانم بعد از یه بد #مستی سراغم اومد، حالش دست خودش نبود، نمی دونم چی خورده بود یا کشیده بود! فقط 13 سالم بود، بعدش خیلی ابراز پشیمونی کرد حتی به گریه افتاد، اما بارهای بعد، نه دیگه پشیمون بود نه اشکی تو چشماش...
https://t.me/+iedVt8VPC982OTE0
این لینک عضویت محدود داره فقط تعداد کمی عضو میتونن جوین بشن بعد باطل میشه
۹صبح
600
Repost from N/a
00:05
Відео недоступне
کوهیار مستوفی
مهندس مکانیک جذاب و هیکلی که همه دخترای محل برای نیم نگاهی از اون بال بال میزنن ، خودش محتاج نیم نگاه دختر خودساخته و شیطونیه که هر روز از جلو مغازهاش رد میشه و به کارگاه قالیبافی میره .
عطش و تب خواستنش مثل خون توی رگهاشه اما غرورش مانع میشه که قدم پیش بذاره .
غافل از اینکه حاج صادقی پیر مرد معتمد محل و صاحب قالی بافی برای جانانش نقشه کشیده و طمع تن اونو داره و یک بار از تنهایی او در کارگاه....🔞🫣
https://t.me/+SUbOd5mywqM0Nzc0
https://t.me/+SUbOd5mywqM0Nzc0
صب بپاک
800
Repost from N/a
من طنینم 🔥
به #زور وادارم کردن با مردی که دوستش نداشتم ازدواج کنم و من شب #عروسی از دستش #فرار کردم.
سوار ماشین #غریبهای شدم که خیالات سیاهی تو سرش داشت و خودمو از ماشینش پرت کردم پایین.
اون #مرد بود که نجاتم داد.
منِ #خونین و مالین رو بُرد تو خونهش و بهم پناه داد.
مردی که اهالی روستا میگفتن بعد از مرگ #زنش #دیوونه شده.
مردی که نگاه پر از #نفرتش برام خیلی آشنا بود.
مردی که #شوهر من به زنش ت'جاوز کرده بود! 🔥☠️
میخواست انتقام ت'جاوز شوهرم به زنشو از من بگیره که یه شب... 🔥
https://t.me/+YohgMVB8HWwyZmI0
۹صبح
900
Repost from N/a
- به نظرت چی میشه تو این کوفتی دید، به غیر از اون کوفتی ها.چقدر کوفت ، کوفت می کرد! 😒😒
رنگ از روی امیر حافظ پرید. شنیده بود هم سن هایش دنبال تجربه های #غیر متعارف هستند، اما نه به این حد، نه در این سن!🤐
- تو هم دیدی؟
-هووفف آره دیدم.
- آفرین دکی جون، هم #خوردی، هم دیدی، هم کردی...
مچ دست نویان که روی #گردنش بود را به شدت پس زد و پر اخم به حرف آمد:
- مراقب حرف زدنت باش، حدوحدودت رو بدون.
- چرا دکی جون؟ خب خودت بهم گفتی خب پس چرا جوش میاری؟ 🙃🙃
- حرفهای خصوصیت رو بذار واسه وقتی که با دوستات تنهایی، این چیزا برای من #جذابیتی نداره.بچه جون..
https://t.me/+iedVt8VPC982OTE0
https://t.me/+iedVt8VPC982OTE0
۲۴
800
Repost from N/a
من، شهابم!... مثل اسمم زاده ی "آتش"🔥
تاجر مغروری که هیچ کدوم از دخترای اغواگر و زیبایی که دورم بودن نتونستن دل سنگ و سردم رو بدست بیارن اماااا...
دختر کوچیک و مظلوم حاج تیمور وثوق، تونست!
دختری که خونوادش طردش کرده بودن.
۱۱ سال ازم کوچیکتر بود و ساده تر از همه دخترایی بود که توی تختم اومده بودن ولی من... خواستمش! و چه چیزی بود که من بخوامش و بدستش نیارم؟
بچه بود ولی... به عقد خودم در اوردمش تا هیچ مردی حتی جرات نگاه کردن بهش رو نداشته باشه.
همه چیز باب میلم بود تا وقتی که مردی رو دیدم که اون و بزرگ کرده بود و می تونست خیلی راحت ازم بگیرش.
من ولی ادمیم که حاضرم قاتل بشم اما از چیزی که تصاحبش کردم نگذرم! پس...❤️🔥
https://t.me/+rp8Dtz4JZAI5NDJk
https://t.me/+rp8Dtz4JZAI5NDJk
8پاک
1500
Repost from N/a
اتریسا دختر نابغه ایرانی در گیر مافیای دورگه مسکو میشه ❌ ❌
سرشو به گردنم نزدیک کردو پچ زد : زود باش تا صبح وقت نداریم!!
اب دهنمو از نزدیکی بیش از حدش قورت دادم و لب زدم : دارم کارمو میکنم! اینجا خیلی گرمه نمیتونم تمرکز کنم!!
عصبی لب زد : اگه جناب عالی زودتر سیستمو از کار مینداختی الان توی کمد قایم نشده بودیم!! حالام اون برق های کوفتی رو قطع کن!!
بخاطر گرما توی بغل رِوُن تکون خوردم که با حس کردن یه عضو سفت با چشمای گرد شده برگشتم سمتش!!
عصبی و خمار پچ زد : دیونم نکن بچهه کم تکون بخور!
سرش نزدیک تر شد و.......❤️🔥
https://t.me/+lKtP8JvHwJRkMGE8
۲۰
عضویت فقط برای ۵۰نفر😰
300
Repost from N/a
امیرعلی 20ساله جراحی پنجه طلا و دلباختهی دختر عموش دلارام بود که به خاطر خیانت برادرش و رفتن برای درس خوندن ازش دور شده و دلارام هم به خاطر خیانت برادرش امیرعلی ازش متنفر میشه!
دلارام ما هم تو دو رشته کنکور میده و تو هر دو قبول میشه، اول به نظام ورود میکنه و برای عملیاتی، مجبور به صیغه با سرگرد عملیاتشان میشه که از قضا پسر داییش هم هست!
حالا امیرعلی ما، بعد ده سال طرد شدن از طرف عشقش و دوری برگشته به ایران و شده بهترین جراح تهران، اما هنوز جرات نکرده بره با خانوادهاش روبهرو بشه؛ چون فک می کنه دلارام ازدواج کرده و با همسرش خوشه! اما وقتی برای مسافرتی کاری و سمینارِ پزشکی به دبی میره، طی درخواست دوستش اُمران میرن به کلابی که اونجا توجهش به فروش دخترها برای برد*ه جن*سی میشه و بین همهی اونها با دیدن اندام و چهرهی پشت نقاب به شدت آشنا، قلبش روی هزار میره!
اونجاست که طی تصمیمی ناگهانی اون دخترهی چموش رو میخره و به همه نشون میده با زیرکی که قصد داره داخل همون کازینو و در اتاقی باهاش بخوابه!
اما پشت این ماجرا فقط یه چیز هست و اون هم مطمئن شدن از وجود اینکه واقعا این دختر دلارام و عشق خودشه یا شخص دیگه... 🔥♨️🔞
https://t.me/+G_0ujYXl6Ew2ZTY0
۱۸
400
Repost from N/a
من دختری که خانزاده بودم عاشق فردی شدم که هیچ کس باور نمیکرد من مغرور یک روزی عاشق بشم همه در شوک بودند
چون من عاشق یک رعیتزاده شده فردی که همه با دیدنش…
https://t.me/+OiSFW-k4dthlN2U0
از دور میبینمش، هنوز هم مثل قدیما به زیباییه شبنمیِ که #عکس #ماه و درون خودش قرار داده، هنوز هم به لطافت یک تا موی گربه اس، هنوز هم به درخشندگی کرم شبتابِ #تاریکی هاس، هنوز هم همونقدر خاص و دلربا، برای #دختر خانزاده است
❌عضویت محدود
توجه فقط افراد ۱۸ سال به بالا عضو بشن🔞
لینک زود باطل میشه
۱۶
400
Repost from N/a
پرواز دختریه که میفهمه مادرشوهرش و برادرش توی بچگیش قصد جونش رو داشته و حالا برای انتقام میخواد شوهرش رو ترک کنه
- اینطوری نگو! من دوستت دارم! فکر کردی خودم فهمیدم خیلی خوشحال شدم؟
- نبایدم بشی! دست #مامانوداییت رو شد! مامان و داییت منو از مامانم گرفتن، تو هم بچهام رو از من!
- پرواز!
- ازت #متنفرم ارمیا! دیگه چیزی از من و قلبم باقی نمونده. روحم رو کشتی ارمیا! کاش جسمم بکشی راحت شم!💔💔💔
داد زد:
- پرواز!
- پرواز #مُرد! پرواز نه اشتباه گفتم! روشا اینبار واقعاً مرد! برو به داییت بگو روشا دیگه زنده نیست خوشحال باشه دیگه قرار نیست #آینهیدق خواهرش باشم!
دخترهی بیچاره بعد از سقط بچهاش توسط شوهرش میفهمه قرار بوده خودش هم توی بچگی بمیره...😣😣😭😭
https://t.me/+QcuvQhGG1uUxNDRk
🚫عضویت محدود فقط ۱۰۰نفر تا چند دقیقه دیگه لینکش خودکار باطل میشه 🚫
۱۳
500
Repost from N/a
من طنینم
زن یکی از بزرگترین #قاچاقچیهای کشور که یه شب تو عالم #مستی سر من #شرط بندی کرد
منو تو #قمار به یه جوون تازه وارد باخت و من وارد عمارت #شهریارشریعتی شدم، مردی که از من و خانوادهم نفرت داشت.
همیشه یه عکس بزرگ از زنش که #خودکشی کرده بود روی دیوار بود.
زنی که بعدا فهمیدم شوهرم بهش تج'اوز کرده بود...
بدون اینکه خبر داشته باشم طعمهی انتقامش شدم و... 🔥
https://t.me/+YohgMVB8HWwyZmI0
https://t.me/+YohgMVB8HWwyZmI0
❌ظرفیت عضویت فقط برای ۵۰ نفر بعد لینک باطل میشه ❌
۱۰صبح
400