cookie

Ми використовуємо файли cookie для покращення вашого досвіду перегляду. Натиснувши «Прийняти все», ви погоджуєтеся на використання файлів cookie.

avatar

بهار نورے 🌹ࢪامشگـــــࢪ🍃

✍️کانال رسمی رمان‌های #بهارنوری 💄رمان #رامشگر ژانࢪ فانتزی #عاشقانه #تناسخ #انتقامی💋✨ 🥀رامشگر به معنای رقاص💃 https://t.me/iHarfBot?start=1649657004 ناشناس👆 📚آثار دیگر: افسانہ‌واناهایم مجازات(چاپ شده نشر روهان) قلب نقره‌ای کسی‌در‌روح‌من‌زنده‌ست

Більше
Рекламні дописи
832
Підписники
-124 години
-157 днів
-11530 днів

Триває завантаження даних...

Приріст підписників

Триває завантаження даних...

Repost from N/a
من دختری که خان‌زاده بودم عاشق فردی شدم که هیچ کس باور نمیکرد من مغرور یک روزی عاشق بشم همه در شوک بودند چون من عاشق یک رعیت‌زاده شده فردی که همه با دیدنش… https://t.me/+OiSFW-k4dthlN2U0 از دور میبینمش، هنوز هم مثل قدیما به زیباییه شبنمیِ که #عکس #ماه و درون خودش قرار داده، هنوز هم به لطافت یک تا موی گربه اس، هنوز هم به درخشندگی کرم شبتابِ #تاریکی هاس، هنوز هم همونقدر خاص و دلربا، برای #دختر خانزاده است عضویت محدود فقط برای ۵۰نفر😰 توجه فقط افراد ۱۸ سال به بالا عضو بشن🔞 ⚠️لینک ساعت ۱۲شب باطل میشه دوستانی که لینک این ذخیره کردن سریعی عضو بشن⚠️ ۲۰ بپاک
Показати все...
Repost from N/a
- متاسفانه بچه‌تون #سقط شده!😱😱 حس کردم درست نشنیدم! - چی گفتید؟ - گفتم بچه‌تون سقط شده! ضربه‌ای که به #شکم همسرتون وارد شده، باعث سقط بچه شده! جنین خیلی کوچیک بوده که با همین ضربه سقط شده!🥺🥺🥺 جون از تنم رفت! پرواز #حامله بوده؟ - شما نمی‌دونستید باردارن؟ سرم رو به چپ و راست تکون دادم که گفت: - حدس زدم! آخه اصلاً سوالی راجب #جنین نپرسیدید! از جام بلند شدم و خواستم از اتاق خارج بشم که اتاق دور سرم چرخید و با زانو روی زمین افتادم! #من_چیکار_کرده_بودم؟؟؟؟ #من_قاتل_بچه‌مون_شدم😭😭😭 #پارت۱۹۱ #چک_کن_نبود_لف_بده https://t.me/+QcuvQhGG1uUxNDRkهشدار خوندن این رمان به دلیل اتفاقات دلخراش برای افراد دارای مشکل قلبی توصیه نمیشه❌ ⚠️این چنل دارای محدود عضویت دارد تا ۱۸ ساعت اینده لینک باطل میشه دوستانی که لینک رو ذخیره کردن زودتر عضو بشن تا لینک باطل نشده⚠️ ۱۹بپاک
Показати все...
Repost from N/a
اتریسا دختر نابغه ایرانی در گیر مافیای دورگه مسکو میشه ❌ ❌ سرشو به گردنم نزدیک کردو پچ زد : زود باش تا صبح وقت نداریم!! اب دهنمو از نزدیکی بیش از حدش قورت دادم و لب زدم : دارم کارمو میکنم! اینجا خیلی گرمه نمیتونم تمرکز کنم!! عصبی لب زد : اگه جناب عالی زودتر سیستمو از کار مینداختی الان توی کمد قایم نشده بودیم!! حالام اون برق های کوفتی رو قطع کن!! بخاطر گرما توی بغل رِوُن تکون خوردم که با حس کردن یه عضو سفت با چشمای گرد شده برگشتم سمتش!! عصبی و خمار پچ زد : دیونم نکن بچهه کم تکون بخور! سرش نزدیک تر شد و.......❤️‍🔥 https://t.me/+lKtP8JvHwJRkMGE8 عضویت فقط برای ۵۰نفر😰 ⚠️لینک ساعت ۱۲شب باطل میشه دوستانی که لینک این ذخیره کردن سریعی عضو بشن⚠️ ۱۸بنر رو بپاک
Показати все...
Repost from N/a
آتریسا ملکی🔥 دختری #هکر و با هوش که عاشق مافیای دورگه مسکو میشه رِوُن مردی #جدی و #خشک که به هیچی جز کارش اهمیت نمیده و دورش پر از دختر های روسیه و اتریسایی که تحمل دیدن رِوُن با دخترارو نداره دیگه تحمل نمیکنه و یه شب تموم دختر هارو فراری میده و رِوُن اون شب با خود اتریسا میخوابه🔞❤️‍🔥 و این میشه شروع....... ❌عضویت محدود https://t.me/+lKtP8JvHwJRkMGE8 ۱۵
Показати все...
Repost from N/a
پرواز دختریه که میفهمه مادرشوهرش و برادرش توی بچگیش قصد جونش رو داشته و حالا برای انتقام می‌خواد شوهرش رو ترک کنه - اینطوری نگو! من دوستت دارم! فکر کردی خودم فهمیدم خیلی خوشحال شدم؟ - نبایدم بشی! دست #مامان‌و‌داییت رو شد! مامان و داییت منو از مامانم گرفتن، تو هم بچه‌ام رو از من! - پرواز! - ازت #متنفرم ارمیا! دیگه چیزی از من و قلبم باقی نمونده. روحم رو کشتی ارمیا! کاش جسمم بکشی راحت شم!💔💔💔 داد زد: - پرواز! - پرواز #مُرد! پرواز نه اشتباه گفتم! روشا این‌بار واقعاً مرد! برو به داییت بگو روشا دیگه زنده نیست خوشحال باشه دیگه قرار نیست #آینه‌ی‌دق خواهرش باشم! دختره‌ی بیچاره بعد از سقط بچه‌اش توسط شوهرش میفهمه قرار بوده خودش هم توی بچگی بمیره...😣😣😭😭 https://t.me/+QcuvQhGG1uUxNDRk 🚫عضویت محدود فقط ۱۰۰نفر تا چند دقیقه دیگه لینکش خودکار باطل میشه 🚫 ۱۴
Показати все...
Repost from N/a
- چند سالته ؟ - هفده. - خوبه. - #دختری؟ قهقهه ای زد! - نه بابا... - یادت اولین بار با کی این اتفاق افتاد؟ - مهمه؟ - معلوم که نه! محض کنجکاوی. - اولین بار #شوهر مامانم بعد از یه بد #مستی سراغم اومد، حالش دست خودش نبود، نمی دونم چی خورده بود یا کشیده بود!  فقط 13 سالم بود،  بعدش خیلی ابراز پشیمونی کرد حتی به گریه افتاد،  اما بارهای بعد، نه دیگه پشیمون بود نه اشکی تو چشماش... https://t.me/+iedVt8VPC982OTE0 این لینک عضویت محدود داره فقط تعداد کمی عضو میتونن جوین بشن بعد باطل میشه ۹صبح
Показати все...
Repost from N/a
00:05
Відео недоступне
کوهیار مستوفی مهندس مکانیک جذاب و هیکلی که همه دخترای محل برای نیم نگاهی از اون بال بال میزنن ، خودش محتاج نیم نگاه دختر خودساخته و شیطونیه که هر روز از جلو مغازه‌اش رد میشه و به کارگاه قالی‌بافی می‌ره . عطش و تب خواستنش مثل خون توی رگهاشه اما غرورش مانع میشه که قدم پیش بذاره . غافل از اینکه حاج صادقی پیر مرد معتمد محل و صاحب قالی بافی برای جانانش نقشه کشیده و طمع تن اونو داره و یک بار از تنهایی او در کارگاه....🔞🫣 https://t.me/+SUbOd5mywqM0Nzc0 https://t.me/+SUbOd5mywqM0Nzc0 صب بپاک
Показати все...
Repost from N/a
من طنینم 🔥 به #زور وادارم کردن با مردی که دوستش نداشتم ازدواج کنم و من شب #عروسی از دستش #فرار کردم. سوار ماشین #غریبه‌ای شدم که خیالات سیاهی تو سرش داشت و خودمو از ماشینش پرت کردم پایین. اون #مرد بود که نجاتم داد. منِ #خونین و مالین رو بُرد تو خونه‌ش و بهم پناه داد. مردی که اهالی روستا می‌گفتن بعد از مرگ #زنش #دیوونه شده. مردی که نگاه پر از #نفرتش برام خیلی آشنا بود. مردی که #شوهر من به زنش ت'جاوز کرده بود! 🔥☠️ می‌خواست انتقام ت'جاوز شوهرم به زنشو از من بگیره که یه شب... 🔥 https://t.me/+YohgMVB8HWwyZmI0 ۹صبح
Показати все...
Repost from N/a
- به نظرت چی میشه تو این کوفتی دید، به غیر از اون کوفتی ها.چقدر کوفت ، کوفت می کرد! 😒😒 رنگ از روی امیر حافظ پرید. شنیده بود هم سن هایش دنبال تجربه های #غیر متعارف هستند، اما نه به این حد، نه در این سن!🤐 - تو هم دیدی؟ -هووفف آره دیدم. - آفرین دکی جون، هم #خوردی، هم دیدی، هم کردی... مچ دست نویان که روی #گردنش بود را به شدت پس زد و پر اخم به حرف آمد: - مراقب حرف زدنت باش، حدوحدودت رو بدون. - چرا دکی جون؟ خب خودت بهم گفتی خب پس چرا جوش میاری؟ 🙃🙃 - حرفهای خصوصیت رو بذار واسه وقتی که با دوستات تنهایی، این چیزا برای من #جذابیتی نداره.بچه جون.. https://t.me/+iedVt8VPC982OTE0 https://t.me/+iedVt8VPC982OTE0 ۲۴
Показати все...
Repost from N/a
من، شهابم!... مثل اسمم زاده ی "آتش"🔥 تاجر مغروری که هیچ کدوم از دخترای اغواگر و زیبایی که دورم بودن نتونستن دل سنگ و سردم رو بدست بیارن اماااا... دختر کوچیک و مظلوم حاج تیمور وثوق، تونست! دختری که خونوادش طردش کرده بودن. ۱۱ سال ازم کوچیکتر بود و ساده تر از همه دخترایی بود که توی تختم اومده بودن ولی من... خواستمش! و چه چیزی بود که من بخوامش و بدستش نیارم؟ بچه بود ولی... به عقد خودم در اوردمش تا هیچ مردی حتی جرات نگاه کردن بهش رو نداشته باشه. همه چیز باب میلم بود تا وقتی که مردی رو دیدم که اون و بزرگ کرده بود و می تونست خیلی راحت ازم بگیرش. من ولی ادمیم که حاضرم قاتل بشم اما از چیزی که تصاحبش کردم نگذرم! پس...❤️‍🔥 https://t.me/+rp8Dtz4JZAI5NDJk https://t.me/+rp8Dtz4JZAI5NDJk 8پاک
Показати все...