daydream perk

سلام دوستان، من میخوام اینجارو ببندم. چون دیگه فعالیتی توش صورت نمیگیره، و راستش کلا از تلگرام بعنوان پلتفرم اطلاع‌رسانی و آپدیت و اینا استفاده نمیکنم. درحال حاضر بیشترین فعالیت رو توی اون یکی چنلم دارم که فقط ناشناس جواب میدم: اگه دوست دارین همراهم باشین اونجا میبینمتون❤️

‏«نامش را به زبان بیاور، چرا که او پیش و بیش از اینکه یک قربانی باشد، یک شخص است.» مجله زایت مصاحبه‌ای با نلی، دوست‌دختر آلمانی ‎نیکا شاکرمی کرده که در ادامه بخشی ازش رو می‌خوانیم‌. ترجمه شده توسط: اکانت روشب و arabella

اردیبهشت دو سال پیش نلی ۱۴ سالش بود که از اینستاگرام با نیکای ۱۵ ساله آشنا شد. نیکا و نل جفتشون داستان‌های یک قاتل سریالی به نام Ramírez رو دنبال می‌کردن. نیکا به نل پی‌ام می‌ده که «هی، چه پروفایل جالبی!». از اون زمان اون‌ها شروع می‌کنن به چت کردن با هم. جفتشون داستان‌های true crime یکسانی رو دوست داشتن، همچنین انیمه‌های یکسانی. آهنگ Say It Right از Nelly furtado رو هم دوست داشتند و به مرور عاشق هم شدن. نل پشت تلفن خجالتیه، می‌ترسه که زیاد از حد دربارهٔ نیکا بگه. نل می‌گه «نیکای من، یهو همه جای تلویزیونه». و بعد انگار که نیکا هنوز با اونه می‌گه «ما به هم خیلی نزدیکیم، اون نیمهٔ دیگر منه». خیلی سریع با هم دوست و صمیمی شدن و از خودشون و علایق و زندگی‌هاشون برای هم گفتن. نلی اولین بار که از احساسش به نیکا گفت نگران بود. نیکا در ابتدا گفته بود اونم بهش علاقه داره، ولی ۶ ماه بعد گفت عاشقشه. به انگلیسی با هم حرف می‌زدن. مادر نلی می‌گه نلی ساعت‌ها با نیکا با تلفن حرف می‌زد و می‌خندید. نلی می‌گه با هم خیلی خوش بودیم و سر چیزهای مسخره می‌خندیدیم. مثلا به این که من اسم دوست نیکا که غزاله بود رو گلالا تلفظ می‌کردم. و از خنده همدیگه شاد می‌شدیم و بیشتر می‌خندیدیم.نیکا می‌خواست وقتی ۱۸ ساله شد بره آلمان و تتو آرتیست بشه. نلی دوست داشت تو مهدکودک کار کنه. نیکا آلمانی رو شروع کرده بود و یه چیزایی رو هم از نلی یاد گرفته بود مثل «پری کوچولوی من» که نلی رو باهاش صدا می‌کرد. می‌گفتن بالاخره راهش رو پیدا می‌کنیم، حتی می‌تونیم ازدواج کنیم.نیکا عاشق ماه بود و نشانه مهمی تو رابطه‌شون بود. وقتی دلشون برای هم تنگ می‌شد به تماشای ماه می‌رفتن و می‌گفتن «ما تو یه کشور نیستیم، ولی زیر یه آسمونیم» و گاهی همدیگه رو «ماه قشنگم» صدا می‌کردن. رابطه‌شون نشیب هم داشت. مثلا یک بار چهار هفته قهر بودن و نلی می‌گه خیلی تلخ بود‏. «او خانه‌ی من بود» چون پیشش احساس امنیت بی‌نظیری داشتم. نلی این حرفها رو درباره نیکا گفته. نیکا کمکش کرد بر ترس‌ها و تردیدهاش غلبه کنه و مدرسه رو ول نکنه و دوستان جدید پیدا کنه. مادر نلی می‌گه بدون نیکا، نلی هرگز نمی تونست از اون تیرگی سختی که دچارش بود بیرون بیاد.

‌ ‌ ‌‌‌ ‌ https://t.me/khoonnevis/377 اینم به درد بخور بود برای نکات این سه روز سانیا.