خیالـساز
• یه نفر که آویزون میشه به زندگیت و میشی بهترین رفیقش • هزینه ارسال با ما • ترجیحا برای سفارش از اینستا اقدام کنید سفارش، نقد، ناسزا، تملق و سوال هاتون رو هم اینجا میتونید مطرح کنید: @khialbaz اینستاگرام: Instagram.com/khialsaz
Більше333
Підписники
Немає даних24 години
Немає даних7 днів
Немає даних30 днів
- Підписники
- Перегляди допису
- ER - коефіцієнт залучення
Триває завантаження даних...
Приріст підписників
Триває завантаження даних...
Repost from سخنرانیها
🔊فایل صوتی
مصطفی ملکیان
🔻چهار فایده گفت و گو
1️⃣دخالت دادن مردم در سرنوشت شان
2️⃣مردم درگفت و گو به طبیعی ترین شکل ممکن از یکدیگر می آموزند
3️⃣استفاده از فهم عرفی و عقل سلیم مردم
4️⃣گفت و گو همدلی و همدردی بین انسان ها را افزایش می دهد
.
🆔 @sokhanranihaa
🆑کانال سخنرانی ها
🌹
attach 📎
این رفیقمون شادیه،
شادی شبیه یه تیکه از اقیانوس میمونه که ریخته باشنش تو آکواریوم، غصه ی تو دلش و خنده ی رو لبش دوتا رفیق قدیمیَن که همیشه بودن کنارش!
ریاضی میخونه و عاشق عروسکسازی و تصویرسازیه کلی هم عروسک ساخته تا حالا ولی اعتماد به نفسِ ارائهش رو نداشته هیچوقت برای همین همهشون قاییم شدن زیر تختش، جز چنتایی که هدیه داده به بچه های فامیل،
سر به زیر و مظلوم و کم رو و بی صداس ازین آدمایی که اگه دوستشون باشید یه جایی دیگه حوصلهتون رو سر میبرن با اینکه نمیتونید دوستشون نداشته باشید و اگه آدم بدی باشید به چشم توسری خور نگاهشون میکنید، شاید ته مونده ی اون آدمایی که دلت میخاد بگیری بچسبونیشون به دیوار و بگی لامذهب لازم نیست همیشه اینقدر مهربون باشی! بد باش یه کم!
خیلی از کارایی رو که دوست داشته بیخیال شده به نفع بقیه و خیلی کارا رو به خاطر خوشحال کردن بقیه انجام داده، تقریبا تمام عمرش!
خودش لذت میبره از اینقدر مهربون بودن ولی یه وقتایی هم هست که اینجوری نبودنِ بقیه میخوره تو صورتش، اونموقه هاس که یه چیزی تو گلوش میترکه ولی بازم نمیذاره صداشو کسی بشنوه، میگه: دردای من مال خودمن اونا قراره منو بزرگ کنن نمیدمشون به کس دیگه، ولی نمیدونم چرا با دردای بقیه اینجوری برخورد نمیکنه و اونا رو هم برای خودش میدونه!
آشپزیش خیلی خوبه و میتونه با سادهترین چیزا بهترین غذارو درست کنه، با سلیقه و مرتبه تو امور زندگی پشتکارم داره مثلا فرانسوی رو خودآموز تا حد زیادی یاد گرفته، نقاشی و عروسک سازی هم خودجوش بلد شده ولی متاسفانه طرفدار سرسختِ رمانای عاشقانه ی آبکی و لوسه سلیقهش تو موسیقی و فیلمم چندان قابل دفاع نیست کلا دنیا رو گلبهی میبینه با خالخالهای بنفش و صورتی، سادهس و از کارای دنیا زیاد سر در نمیاره ولی خنگ هم نیست! میفهمه داره چی میشه، از تو چشمای آدما خوب و بد بودنشون رو تشخیص میده، و تو جایگاه قاضی یا دوست هوشمندانهترین نظرها رو میده ولی نوبت به خودش که میرسه انگار فرشتهس و اگه یه ذره بدی کنه بالاش آتیش میگیرن!
عاشقِ عدس پلو، رنگین کمون، کفش پاشنه بلند، پسرای کُرهای، سنگ صبور شدن، حموم کردن، نِمو، پِتوس، وسایلِ رنگی رنگی و سِت، پارچه های نرم، موهیتو، سیروان، پرتقال، جوراب، بغل، گریه، میم مودبپور، سریالای ترکیهای، ساز دهنی، گلدوزی پسته، پرندهها، دَنِت و بستنی کیمه و هیچی به اندازه ی اخم و خردل و نگاهای حریص اذیتش نمیکنه..
شادی مال دنیای آدم بزرگا نیست اگه دوستشون شدی باید وارد دنیاش بشی و رنگ و بوی دنیاشو بگیری، بعد شاید بتونی درکش کنی..
.
این رفیقمون هادیـه،
هادی تو یه خونواده ی شبه مذهبی، متصل به حکومت، سلطهگر، ریاکار، دروغگو، قدرتمند و مالاندوز دیده به جهان گشود!
از کوچیکیش خجالت میکشید از خونوادهش و تفاوتی که با بقیه بچهها داشت تو مدرسه، شاید نمیدونست چرا ولی میدونست این شکل زندگی درست نیست! حال نمیده!
همیشه سعی میکرد خودشو معمولی جلوه بده و در مورد باباش زیاد حرف نزنه و از آپشناش استفاده نکنه، بر خلاف خاسته خونواده که همیشه بهش فشار میاورد تا بچهشون فرزندِ معیار باشه!
هرچی بزرگتر شد مشکلش جدیتر میشد و رابطهش با خونواده بدتر، به طور سریالی دعوا داشت باهاشون و آرزوش جدا شدن از خونواده بود، وقت دانشگاهش که شد قاچاقی کنکور هنر شرکت کرد و بعدشم بر خلاف میل و امرِ خونواده رفت یه شهرِ دور که نقاشی بخونه، خودش اینو نقطه اولِ رهایی میدونست انگار از قفس درومده باشه!
ترم چهار که بود دید دانشگاهم اون جایی نیست که تو رویاهاش میدیده، حس کرد از یه قفسی اومده به یه قفس بزرگتر، دید با یه سیستم از آدمای مثل باباش درگیر شده و خب این غیر قابل تحملتر میکرد شرایطو براش،
ناراحت و دلمرده و غصه دار بود، نمیدونست چی کنه و از همهچی سرخورده بود و آبش با دنیا تو یه جوب نمیرفت! یه روز صب بیدار شد و بدون هیچ تصمیم قبلییی فرار کرد.
وسایلشو ریخت تو کولهش و رفت ترمینال، بلیط دورترین نقطهای که پولش میرسید رو خرید و سوار اتوبوس شد! الان نزدیک سه ساله زندگیش همینجوری میگذره، نقاشِ دوره گرد شده و همهش تو سفره شاید دیده باشیدش! تو هر شهری فقط اونقدر میمونه که بتونه هزینه ادامه سفرش رو در بیاره و آشنا بشه با اون شهر، سر به زیر و آروم و خلاصهس، سهمش از دنیا رو تمومِ دنیا میدونه و خودشو محدود نمیکنه به چیزایی که اکثر آدما کردن، از خونواده هیچ خبری نداره و به خونه هیچ علاقه ای به جاش همه ی دنیا رو خونه میبینه و همه ی موجوداتو خونواده، قدر لحظه رو میدونه و کاری رو به خاطر آینده یا گذشته انجام نمیده و به خودش قول داده تا وقتی جای جدید برای بودن هست به هیچجای قدیمییی بر نگرده...
01:02
Відео недоступнеДивитись в Telegram
گر کسی وصف او ز من پرسد
بیدل از بی نشان چه گوید باز
عاشقان کشتگان معشوقند
بر نیاید ز کشتگان آواز
سعدی.
132.70 MB
Оберіть інший тариф
На вашому тарифі доступна аналітика тільки для 5 каналів. Щоб отримати більше — оберіть інший тариф.