♡ Night sky Manhwa ♡

تا16

🔱 سلام 🔱 ♻️دوستان گرامی بنده عرض می‌نمایم ♻️ 🐟که حتما# قبل اینکه بمیری یه سری به کانال ما بزن. پشیمون نمیشی 🐟 🔱اگه هم پشیمون شدی اشکالی نداره فقط باید دس رو دس بزاری تا من مانهوا های خوب آپلود کنم 🔱 چیه دنبال لینگ میگردی لینگش اینجاست این پایین 👇👇 https://t.me/+6Xw8fDwJKRBlYzE0 🔱پس یادت نره به ما بپیوندی🔱

#حمایتی

https://t.me/+_7r1Rq9H1REwNTA0 #مانهوا_ایرانی ❉قضیه از وقتی شروع شد که برای اولین بار، اولین مانهوا عمرم رو خواندم. جذبش شدم دنیایی در سکوت. ❉با گذشت زمان عطش من برای طراحی داستان های خودم بیشتر و بیشتر میشد، دوست داشتم من هم ماننده دیگر طراحان داستان هایی که به ذهنم می آمد را به تصویر بکشم. بالاخره دست به کار شدم و اولین مانهوایم را کشیدم "ماه من". دنیای هنری ام، نقاشی و داستان هایم... به ما پیوندید تا در کنار همدیگر تمرین کنیم و روزی را بسازیم که خودمان تصویرگر داستان هایمان باشیم.♡

یه پسر با موهای بلند و خوشگل گیر دوتا شاهزاده میوفته 🥹 دستش به سمت شکم باتیس رفت برآمدگی آن را از روی شکم تخت و لاغر او می‌دید . با دست آن را لمس کرد گفت : _ تا اینجا اومده؟! با فشار دادن آن باتیس گریه اش شدت گرفت و نالید : _ لطفا ... بیارش بیرون ! اینقدر #درد داره ... اینقدر که ... هق هق گریه نمی‌گذاشت حرفش را تمام کند : _ وقتی تکون میخوری ... بیشتر..بیشتر درد میگیره ! لطفا یواش بیارش بیرون ! به آرامی آلتش را بیرون کشید باتیس نفسش بند آمده بود احساس می‌کرد شکمش را تکه پاره کرده اند ! تا خواست نفسی از سر آسودگی بکشد که دوباره او آن را وارد کرد و بعد هم روی باتیس خم شد و  شروع به حرکت کرد . نمی‌توانست جلوی خودش را بگیرد و داشت با خشونت با او رفتار میکرد و باتیس نمی‌گذاشت صدای گریه اش بلند شود . بعد از چند دور شاهزاده با دیدن صورت باتیس و ارضا شدن او بیشتر و بیشتر دلش می‌خواست تا او را پر کند و ...🙊 رمان هات💦 جیذاب 🥹 فاحشه در قفس فقط توی کانال رولا ناول: https://t.me/+DExUp-PhY9ljZDU0 https://t.me/+DExUp-PhY9ljZDU0

یه پسر کوچولو و ریزه میزه که مجبور به تن فروشی میشه🥹 _ خواهش میکنم ..‌. یه لحظه ... رایان او را به سمت خود کشید . پاهای آشا دور کمرش حلقه شد رایان کنار گوشش گفت : _ چرا باید صبر کنم ؟! دست هایش را پهلو های او گذاشت و آشا را مجبور کرد تا روی دیک او بالا و پایین شود . آشا با چشم های خیس یکی از دست هایش را روی شانه‌ی رایان گذاشت و دست دیگر را به سمت پشتش برد و خواست دیک رایان را بیرون بیاورد و نگاهش کرد و گفت : _ اینطوری نمیتونم ... من #درد دارم ! چند لحظه صبر کن ! رایان با اخم های گره کرده دست های آشا را گرفت و او را روی تخت کوباند : _ نگفتم التماس نمیخوام بشنوم ؟ نگفتم بهت آسون نمی‌گیرم ؟! بچرخ ! زود باش ! آشا صورتش را توی بالشت فرو کرد و صدایش را آنجا خفه کرد . به بالشت چنگ میزد . رایان با بی رحمی و بدون توجه به #خونی که دور و اطراف سوراخ آشا را رنگی کرده بود به کارش ادامه داد و ... رمان جذاب و خیس🫠 آب‌نبات و سیگار با داستان فوق العاده فقط توی کانال رولا ناول : https://t.me/+DExUp-PhY9ljZDU0 https://t.me/+DExUp-PhY9ljZDU0

کلیک کن برو چنل مخصوصش💦🔞🔥👇🏻

فیلم و سریال lgbt بدون سانسور💖🧸 https://t.me/+UgPxdJTPC9tkNWU0 فیلم و سریال bdsm بدون سانسور🕯⛓ https://t.me/+UgPxdJTPC9tkNWU0 بازی هایی که تو سک**سbdsm انجام میدن🖤🍷 https://t.me/+UgPxdJTPC9tkNWU0 پی دی اف رمان lgbt & bdsm🏳️‍🌈🔞♥️💦 https://t.me/+UgPxdJTPC9tkNWU0 ویدیو و عکسای سسکی lgbt & bdsm💋😱😈 https://t.me/+UgPxdJTPC9tkNWU0 با تکساش و گیفاش و استیکراش رل تو حشری کن🔥🔞 https://t.me/+UgPxdJTPC9tkNWU0

- اوففف بیا که یه چنل اوردم پر از نودای سسکی🍒💦🔞 - کلیک کن ریکوئست بده جویین شو چنلش 👇🏻🔥

لباسامو توی تنم‌جرداد که ترسیده نگاش کردم. پرتم کرد توی رودخونه و خودشم‌اومد توی رودخونه ولباشو روی لبام گذاشت و بادستاش باسنم‌رو چنگ زد و یکی از انگشتاصو واردم‌کرد که تقلا کردم و توجهی کرد که گرمی کی*رشو روی ورودیم حس کردم که بیرحم وارد کرد و ...💦🔞 https://t.me/+0Qo988mFYm9mOGZk