cookie

Ми використовуємо файли cookie для покращення вашого досвіду перегляду. Натиснувши «Прийняти все», ви погоджуєтеся на використання файлів cookie.

avatar

🔞سِڪ💦ـسِ پُر عَذابــــ🔞

بیا توی این کانال و شب و روز حال کن!🍆 رمان های آنلاین: سکس پر عذاب(روزهای زوج) ناله های بی رمق(فایل فروشی) چادر سیاه حشری(فایل فروشی) بهشت کلوچه‌ای من ج ۱ و ۲(فایل فروشی) به قلم: رها

Більше
Рекламні дописи
7 372
Підписники
-2324 години
-1127 днів
-27830 днів

Триває завантаження даних...

Приріст підписників

Триває завантаження даних...

- خانوم اجازه؟ شیدا با داداشش سکس چت می‌کنه. جا خوردم و به هدیه خیره شدم. نگاه همه روم سنگینی می‌کرد. سکوت بدی توی کلاس حاکم شد. - مرادی چی میگه خرسند؟ آب دهنم رو قورت دادم. با تته پته گفتم: - من... نمی‌دونم خانوم. اصلا از کجا موبایلمو دیده؟ نگاه دبیر زیست این بار به طرف هدیه چرخید؛ هدیه پوزخندی زد و بلند شد و به طرف معلم رفت. - بفرمایید خانوم. موبایلش که توی کیفش قایمش کرده بود. با دیدن موبایلم با اون قاب صورتیش توی دست هدیه دلم هری ریخت. - نگاه کنین خانوم. اینا پیاماشونه. شیدا هرشب توی تخت داداشش می‌خوابه. صورتمو با دستام پوشوندم؛ می‌تونستم توی ذهنم بخشی از پیام‌های آخرمون رو تصور کنم. "- joon sexy man; hala mikham to kandom ro bekeshi rush. Khardar ya miveei?" (جوون سکسی من؛ حالا می‌خوام تو کاندوم رو بکشی روش. خاردار یا میوه‌ای؟) و منی که جواب داده بودم: "- خاردار می‌خوام شایان جونم. لطفا زودتر شروع کن. برات نبض گرفته." "- hala pahat ro baz mikonam. Yekisho mizaram ru shuneam. Cheqad ab endakhte in koluchat" (حالا پاهات رو باز می‌کنم. یکیشو می‌ذارم رو شونه‌ام. چقدر آب انداخته این کلوچه‌ت) کاش بالاتر نمی‌رفت. حتما به مامان زنگ می‌زدن می‌گفتن. مامان هم به بابای شایان می‌گفت و... - خرسند؟؟؟؟؟ اینجا چخبره؟ این پیاما چیه توی گوشیت؟ تو واقعا با داداشت... کثافت، شرم نمی‌کنی؟ دهنمو باز کردم تا چیزی بگم که یهو حالم بد شد. دستمو روی دهنم گذاشتم و عق زدم. بی‌توجه به دبیر و داد و فریادهاش از کلاس با دو بیرون رفتم. - وایسا ببینم. کجا میری خرسند؟ مرادی برو به مدیر بگو زنگ بزنن به خانواده این هرزه. ببینم خبر دارن زیر گوششون چی داره میشه؟ بین عق زدنام اشکام سرازیر شد. توی دستشویی رفتم و کل معده‌ام رو بالا آوردم. صدای ضربه‌هایی که به در فلزی دستشویی می‌خورد، بهم فهموند این جا هم دست از سرم برنداشتن. - بیا بیرون دختره‌ی چشم سفید. بجنب. درو باز کردم و بیرون اومدم؛ همه این پشت جمع شده بودند. - حالا از کلاس فرار می‌کنی؟ تو باعث ننگی. تو... صدای دبیر رو دیگه نمی‌شنیدم؛ چشم‌هام سیاهی می‌رفت. حس می‌کردم هر لحظه زمین زیر پام تکون می‌خوره. یهو صدای جیغ یکی از بچه‌ها به گوش رسید: - وای خانوم اونجا رو نگاه کنین. شلوارش و کف زمین پر از خون شده. زانوهام خم شد و همونجا افتادم که یهو صدای مدیر رو شنیدم: - حامله بوده. داره سقط می‌کنه. حرومزاده‌اش به خواست خدا داره تلف میشه. قطره اشکی از چشمم پایین چکید. نتونستم بگم حرومزاده نبود. داداش واقعیم نبود. ما صیغه بودیم. دین مشکلی نداشت. https://t.me/joinchat/5sbiCGiRARgzZDc0 https://t.me/joinchat/5sbiCGiRARgzZDc0 https://t.me/joinchat/5sbiCGiRARgzZDc0 https://t.me/joinchat/5sbiCGiRARgzZDc0
Показати все...
🔞طعم هوس💋

صدای نفس نفس هات بوی عرق تنت لمس پوست داغت روی بدنم پیچ و تاب بدن‌هامون رو هم خوابیه که تعبیر شده💋💔 •°•طعم هوس•°• به قلم: بانو حوا ستوده پارتگذاری هرروز به جز روزهای تعطیل

👍 1
-انقدر سینت گندست قفسه سینت درد نمیگیره؟ دخترک متعجب به مرد رو به رویش مینگرد -چ..چی اقا؟! مرد با جدیت به دخترک مینگرد -احساس سنگینی، درد یا از اینجور چیزا نداری؟! دخترک مظلومانه با گوشه‌ی لباسش ور می‌رود -یهویی که اینطوری نشد که درد بگیره آقا... کم کم بزرگ شد مرد چشمانش را ریز کرده و با وقت بیشتری دخترک را وجب می‌زند -ولی یه چند وقتیه من حس میکنم داری چاق میشی.. علاوه بر اینکه سینه هاتم داره بزرگ میشه دخترک سرخ شده از خجالت سرش را پایین می‌اندازد -نمیدونم آقا مرد لبخندی به روی دخترکش میزند -ولی خوبه... هر چی بزرگتر بهتر... اصلا از اون حالت جوش چرکی بودنشون خوشم نمیومد دخترک اعتراض آلود مرد را صدا میزند -شایان مرد چشمکی به دخترکش می‌زند -عمر شایان؟ دخترک گوشه‌ی لبش را گاز میگیرد -انقدر اذیتم نکن تروخدا..‌ خب خجالت میکشم مرد با ابرویی بالا رفته به دخترک مینگرد -نمیدونی چه لذتی میبرم وقتی از خجالت سرخ میشی و من دلم میخواد جوری تو بغلم بچلونمت که تو وجودم حل بشی... بعضی وقت ها ازت میترسم شیدا دخترک با حالتی بین سکته و تشنج میپرسد -چرا اقا؟! مرد نفس عمیقی میکشد -میترسم انقدر بیشتر از این عاشقم کنی به خودم بیام ببینم از عشقت دیونه شدم دل دخترک به لرزه در آمده و او به آرامی زمزمه میکند -ایشالله مرد نفس کلافه‌اش را بیرون می‌فرستد -بیشرف رو نگاه کنا... شیطونه میگه جوری سیاه و کبودش کن که انقدر غر و غمیش نیاد واست دخترک طنازی می‌کند برای مرد سر تا ما نیازش -شما دلتون نمیاد مرد کلافه به موهایش چنگ می‌زند -هر چی میکشم از این دل صاحب مردمه که افسار زندگیم رو داده دستت هی مثل کش تنبون از اینور به اونور میکشیم.. خدا رحم کنه به روزی که تو ح... حرف درون دهانش گیر می‌کند -شیدا.. نکنه حامله‌ای؟! دخترک هول می‌کند -ن..نه آقا فکر نکنم مرد با چشمانی براق به دخترک زل می‌زند -بی بی چک زدی؟! دخترک چشمانش را در اتاق می‌چرخاند و به هر جایی مینگرد جز چشمان مردش -ن..نه آقا ولی میدونم حامله نیستم... اصلا همین چند وقت پیش پریود شده بودم... زن حامله مگه پریود میشه مرد از جایش بلند می‌شود -ربطی نداره دخترک در دل شروع به دعا خواندن می‌کند -ن..نیستم آقا... یعنی نباید حامله باشم... من نباید الان حامله بشم... نه اخم های مرد در هم فرو می‌رود -چرا نباید اونوقت حامله بشی دخترک با لب های بر چیده پاسخ می‌دهد -مثل اینکه یادتون رفته من و شما فقط نامزدیما مرد میغرد -نامزد و عقد و هر کوفت زهرماری میخوایم باشیم، باشیم‌‌‌... من این چیزا حالیم نیست.‌‌... زنمی... محرممی.... هر وقت دلم بخواد حامله میشی.... به هیج کسی هم ربطی نداره دخترک مینالد -آقا مرد بی توجه به راهش ادامه می‌دهد -میرم بی بی چک بیارم دقایقی بعد مرد با بسته‌ای بی بی چک بر میگردد -برو بزن ببینیم میتونیم امشب شکمت رو کادو پیچ شده به عنوان کادوی شب عید تحویل خانوادت بدیم یا نه دخترک با ناامیدی بی بی چک را از دست میرد میگیرد -آخه من حتی علائمش رو ندارم تلفن خانه به صدا در می‌آید وقتی کسی برای پاخ دادن به طرفش میرود‌ تلفن به حالت پیغام گیر رفته و صدایش درون خانه طنین انداز میشه -ش...شیدا... نیستی؟!.. کجایی... ببین هر وقت اوندی خونه بهم زنگ بزن... یادته چند وقت پیش گفتی حامله‌ای؟!.. بهم گفتی واست دکتر پیدا کنم که بچه رو سقط کنی؟!... یه دکتر خوب واست پیدا کردم https://t.me/joinchat/0xzkWpoT7XxmMDNk https://t.me/joinchat/0xzkWpoT7XxmMDNk https://t.me/joinchat/0xzkWpoT7XxmMDNk https://t.me/joinchat/0xzkWpoT7XxmMDNk https://t.me/joinchat/0xzkWpoT7XxmMDNk https://t.me/joinchat/0xzkWpoT7XxmMDNk
Показати все...
🔞طعم هوس💋

صدای نفس نفس هات بوی عرق تنت لمس پوست داغت روی بدنم پیچ و تاب بدن‌هامون رو هم خوابیه که تعبیر شده💋💔 •°•طعم هوس•°• به قلم: بانو حوا ستوده پارتگذاری هرروز به جز روزهای تعطیل

-مگه خونه رو خالی نکردی که من‌و بکشونی روی تخت؟! شایان با نیشخند کمر برهنه اش را چنگ می زند و دخترک را به سینه اش می کوبد: -مگه این نیم تنه ی مشکی رو نپوشیدی که تو تنت پاره اش کنم؟ شیدا لب به دندان می گیرد و عشوه گر انگشتانش را روی سینه ی ستبر شایان می کشد. -هوم... یعنی انقدر خشنی؟ می تونی رمانتیک تر هم این کارو بکنی ها... -مادمازل چطوری می پسندن؟ شیدا روی پاشنه ی پاهایش بلند می شود و لاله ی گوش مرد را به دندان می گیرد! -مثلا ترجیح می دم وقتی می خوای نیم تنه رو از تنم بیرون بیاری گاز های ریز و درشت از شکمم بگیری و منم... شایان انگار نه انگار که دنبال انتقام گرفتن از او بود... چنگی به موهایش می زند و لب هایش را شکار می کند. کامش را که می گیرد از او فاصله گرفته و با هوسی که در جانش افتاده خمار لب می زند: -ولی من ترجیح می دم جاهای دیگه رو گاز بگیرم و بخورم دختر... اونا اضافه کاری ان! شیدا نفس نفس می زند و لب های سرخش را داخل دهانش می کشد که این مر را دیوانه می کند و پر حرص می غرد: -حتما یه چیزی می دونستن که اسمت‌و شیدا گذاشتن دیگه! روانیم کردی دختر... این را می گوید و دست زیر پاهای دخترک انداخته و دستور می دهد: -پاهاتو حلقه کن دور کمرم! شیدا سریع همان کار را می کند و همان لحظه لبانش بوسه ی خشن و دردناکی را تحمل می کنند. به اتاق خواب می روند و شایان با گذاشتن شیدا روی تخت رویش خیمه می زند: -مطمئنی مامانت گوشت‌و نمی کشه که با داداشت خوابیدی دختر کوچولو؟ شیدا اخمی می کند و یقه ی او را چنگ می زند... دست مرد را گرفته و به بین پایش هدایت می کند! -من کوچولو نیستم شایان، خواهرت هم نیستم! انقدر این‌و تو سرم نکوب! شایان نگاه پر شهوتی به او می اندازد و خشن به جانش می افتد. لباس هایش را در تنش پاره می کند و بدون توجه به اینکه باکره است خودش را محکم وارد دخترک می کند. بی جان کنارش می افتد و همان طور که دست روی سینه ی دخترک می کشد می گوید: -حال دادی خواهر کوچیکه... تا یه راند دیگه نکنمت خیالم راحت نمی شه. شیدا از درد به خود می پیچد و به سختی می گوید: -نه تو رو خدا، من درد دارم نمی تونم بازم... شایان دوباره بلند شده و خودش را تنظیم می کند و همان گونه با چهره ای ترسناک لب می زند: -من درد حالیم نیست خواهر کوچیکه... فعلا باید روی توله کاشتن تو شکمت تمرکز کنم. به نظرت به مامانت بگم دخترت از من بارداره سکته می کنه؟! در برابر نگاه گشاد شده و ناتوان شیدا مجال نمی دهد و..... https://t.me/joinchat/LvAReG6C3500NzU0 https://t.me/joinchat/LvAReG6C3500NzU0 https://t.me/joinchat/LvAReG6C3500NzU0 https://t.me/joinchat/LvAReG6C3500NzU0 https://t.me/joinchat/LvAReG6C3500NzU0
Показати все...
🔞طعم هوس💋

صدای نفس نفس هات بوی عرق تنت لمس پوست داغت روی بدنم پیچ و تاب بدن‌هامون رو هم خوابیه که تعبیر شده💋💔 •°•طعم هوس•°• به قلم: بانو حوا ستوده پارتگذاری هرروز به جز روزهای تعطیل

#عاشقی_معکوس #پارت_۱۳۲ و به زور دستشو فرو کرد توی آستین پالتوش...‏ کلاهشو روی سرش مرتب کردمو شال خودمم جلوی آینه دور صورتم قاب گرفتم... سه روز دیگه عید بود و من هم دیروز تازه ‏تونسته بودم باند رو از روی چشمم بردارم...‏ چند روزی بود که صبح ها صدف رو بابا می برد وفرید بعد از ظهر میرفت دنبالش...‏ میخواستم خودم امروز صبح ببرمش... مامان اصلا موافق نبود و می گفت هنوز برای بیرون رفتن خیلی زوده وکامل خوب ‏نشدم...‏ ولی من امروز باید حتما میرفتم... امروز یه روز خاص هم بود...‏ میدونستم کسی یادش نمیاد که امروز تولد فرید ِ ولی من که یادم بود...‏ با صدف رفتیم پایین و با صدای بلند گفتم:‏ ‏_مامان زنگ زدی آژانس؟!‏ از آشپزخونه بیرون اومد و به من نگاه کرد ‏_بلاخره میخوای بری؟! هر چی هم که من میگم که تو گوشت نمیره...‏ به طرفش رفتم و بغلش کردم:‏ ‏_مامان خوشکلم باور کن با آژانس میرم و میام پوسیدم تو خونه به خدا...‏ یکم فکر کرد و گفت:‏ ‏_اصلا وایسا من خودم میبرمت...‏ هول شدم و تند گفتم:‏ ‏_شما کجا مادرِمن، من یک ساعته میرم و میام می خوای ازهمین حالا زمان بگیر... ‏ 🖌به قلم بهار
Показати все...
👍 9 4
_قرص خوردم راحت باش شایان ... ضربه ای آرام روی بینی دخترک زد، _شیطونک این قرصا ضرر داره نخور، خودم مراقبت میکنم! نق زد _عح حالا که من خوردم،به هرحال بی اثرش میکنه... _ریسکه ...ممکنه یه درصد خطا بده اونوقت چه میگیم پیش مامان بابا؟ ریلکس گفت: _چه بهتر ،اونوقت تو عمل انجام شده قرارشون میدیم... شایان غر زد؛ _هیش...داری حواسمو پرت میکنی ،الان وقت اینحرفا نیست شیدا! ترجیحش سکوت بود چون اینگونه باید شایان را حفظ میکرد! لحظه آخر خودش را از تن دخترک خارج کرد تا مبادا ... طلبکار گفت: _همیشه آخرشو‌ گند میزنی شایان... خنده ای بیجان کرد! _تو یا من غرغرو؟ _تو ...با این کارات... _با چکار؟ _دوستام تو مدرسه تعریف میکنن میگن اصلش به آخرشه....اونا با دوست پسرشون تجربه کردنو من... دندان روی هم سایید _غلط کردن دوستای عفریتت...که میان از روابطشون میگن...تو که برا کسی تعریف نمیکنی شیدا؟؟ لحنش واقعا ترسناک بود که زمزمه کرد؛ _نه...نه...من به هیچکی نگفتم. _آفرین، نبایدم بگی...چون اگه بگی اونوقت پشت گوشت دیدی شایانم دیدی.... اشک در چشمان دخترک حلقه زد؛ _توهم تقی به توقی میخوره از ندیدنت حرف میزنی...نکنه...نکنه... زبانش را‌ گاز گرفت و ادامه نداد، _مثل اینکه‌ حواست نیست نسبت ما چیه شیدا....که بخوای همه جا جار بزنی.... گریه اش شدت گرفت _هی این نسبت لعنتی رو به من یاداوری نکن...هرشب هرشب هی باید اینو بگی بهم؟ پهلویِ لختش را چنگ زد و فشرد؛ _هیش صدات میره بیرون ....آروم باش... سرش را در سینه لختِ شایان فرو برد تا صدای هق زدنش را خفه کند اما بی فایده بود که در اتاق با ضرب باز شدو پدر و مادرش میان قاب در قرار گرفتند... صدای فریاد پدرش که داد زد؛ _چه غلطی دارید میکنید حروم زاده ها.... و نگاهِ مات مادرش و قلبی که دیگر تپیدن را یادش رفت.... https://t.me/joinchat/tfE4q2npCAkwMDI8 https://t.me/joinchat/tfE4q2npCAkwMDI8 https://t.me/joinchat/tfE4q2npCAkwMDI8 عشقی ممنوعه که در قلب شیدا جوانه میزنه و خودش رو به شایانی میسپاره که خبر نداره این خوش خدمتی ها از عشق نیست بلکه .... https://t.me/joinchat/tfE4q2npCAkwMDI8 https://t.me/joinchat/tfE4q2npCAkwMDI8
Показати все...
🔞طعم هوس💋

صدای نفس نفس هات بوی عرق تنت لمس پوست داغت روی بدنم پیچ و تاب بدن‌هامون رو هم خوابیه که تعبیر شده💋💔 •°•طعم هوس•°• به قلم: بانو حوا ستوده پارتگذاری هرروز به جز روزهای تعطیل

👍 1
_آلت مصنوعی منو تو برداشتی ؟ خشمگین بهش زل زده بودم که سرش رو سمتم چرخوند و پوزخندی بهم زد. کشو رو باز کرد و دیلدوم رو اورد بالا. _ دنبال اینی خانوم کوچولو؟ عصبی رفتم سمتش و خواستم بگیرمش که کمرمو گرفت و منو کشوند روی پاش. _ خجالت نمیکشی جلوی داداشت حرف دیلدو میزنی؟ _ مگه چیه؟ تو هر شب دختر روی تختت میکنی من نمیتونم خودمو بمالم؟ اصن چ... با لیسی که به گوشم زد حرفم نصفه موند. رونامو چنگ زد و تنشو بهم کوبید که سکسکه ام گرفت. _ با صدای سکس داداشت با دوس دختراش حشری میشی؟ دوست داری جای اون دخترا تو باشی شیدا؟ دستش رو لای پام فرستاد و از روی لباس مشغول مالیدن لای پام شد. خیس شدم. پاهامو به هم فشار دادم که دیلدو رو جلوی صورتم گرفت. _ من بهتر از این میتونم راضیت کنم فقط یکم...راه بده. ترسیده بودم. مامان همیشه بهم میگفت از شایان دوری کنم. داداش ناتنیم که از خارج اومده و خیلی هاته. اونقدر حشری و عشق رابطست که تک تک دوستای من رو به تخت کوبیده. آب دهنم رو ترسیده قورت دادم. _ مامانم منو میکشه ولم کن. _ مامانت بفهمه دختر کوچولوش پرده ی بکارتش رو با دیلدو پاره کرده عصبی نمیشه؟ انگشت وسطش رو فرستاد توی شلوارم و مشغول مالیدنم شد که ناله کردم. سینم رو گرفت توی مشتش. اروم گفتم: _ ولی تو داداشمی. _ ناتنی ام. میدونستی ما میتونیم با هم ازدواج کنیم؟ از کجا معلوم شاید گرفتمت. بردمت امریکا، دوست داری مگه نه! با حرفش از جا پریدم و برگشتم سمتش. امریکا ارزوی من بود. نیشم باز شد و حواسم از انگشتاش که توم بودن پرت شد. _ راست میگی؟ منو میبری؟ صدای زیپ شلوارش اومد و بعد دامنمو بالا زد که لبخند روی لبم خشک شد، منو فیکس کرد روی آلتش. _ اگه جیغ نکشی اره. با یه فشار خودشو توم.... https://t.me/joinchat/joTlxCC6_Qg2OWM0 https://t.me/joinchat/joTlxCC6_Qg2OWM0 https://t.me/joinchat/joTlxCC6_Qg2OWM0 بعد چندسال برگشتم ایران و دیدم که خواهر ناتنی ۱۵ سالم چقدر سکسی شده. دائم با باسنش جلوم راه می رفت تا این که تصمیم گرفتم اونو زمین بزنم. عاشق این بود بره خارج و با همین بهونه گولش زدم و حاملش کردم تا انتقام مادرمو بگیرم ولی... https://t.me/joinchat/joTlxCC6_Qg2OWM0
Показати все...
🔞طعم هوس💋

صدای نفس نفس هات بوی عرق تنت لمس پوست داغت روی بدنم پیچ و تاب بدن‌هامون رو هم خوابیه که تعبیر شده💋💔 •°•طعم هوس•°• به قلم: بانو حوا ستوده پارتگذاری هرروز به جز روزهای تعطیل

👍 1
- هایمنت نیاز به ترمیم فوری داره دختر جون. ترسیده با چشمای اشکی به دکتر نگاه کردم و پاهامو بستم. دستکشش رو دراورد. روش خون بود. - بهت تجاوز شده که اینقدر گشادی؟ بغض کرده سرمو به دو طرف تکون دادم و گفتم: - بد باهام خوابید. گفت پوزیشن ایستاده منم اجازه دادم، خیلی بده اونجام؟ - بد برای یه لحظته، کلا جر خوردی بچه. چند سالته که شوهر داری مگه؟ - ۱۵سالمه. - تو اصلا نباید رابطه داشته باشی. بخواب درست کارتو بکنم، با این حجم از گوشت شل شده همون شوهره هم تورو نمی خواد. با گریه خوابیدم. مانتوی مدرسم رو توی مشتم گرفتم، از مدرسه فرار کرده بودم. کل دیشب درد کشیدم، جوری توم ضربه میزد که از ترس دستمو گذاشته بودم جلو دهنم. خانوم دکتر سوزنی اورد سمت لا پام که در به هم کوبیده شد. - این جا چه خبره؟ شیدای سلیطه که گهی میخوری؟ - داداش! تو اینجا... عصبی اومد سمتم و نگاهش خورد به لای پای زخمم و در حال خون ریزیم. - چیکار کردی خودتو؟ - اقا چرا اومدی تو، می خواستید دختر بچه شوهر ندید که جرواجر نخوره، مثلا داداشی... - داداشش نیستم، با من خوابیده این سلیطه ولی من این کارش نکردم. دکتر گیج شده ساکت شد. بایدم ساکت شه، کی فکرشو می کرد من با داداش ناتنیم رابطه داشته باشم. اونم جرم بده. همش تقصیر خودم بود، اینقدر که خاریدم براش! - با کی بودی این طوری شدی ها؟ بغض کردم، بهم تهمت میزد. خبر نداشت خودش هر شب دمار منو درمیاره‌ مگه من چندسالمه که اون حجمش رو تحمل کنم. - تو...شایان دیشب بد بودی اونجامو جر دادی. - علاوه بر اونجات دهنتم جر میدم، جر میدم تا دیگه از مدرسه فرار نکنی! جلوی چشم دکتر منو از رو تخت پایین کشید و... https://t.me/joinchat/Fw26oPIKglUxNTY0 https://t.me/joinchat/Fw26oPIKglUxNTY0 https://t.me/joinchat/Fw26oPIKglUxNTY0 https://t.me/joinchat/Fw26oPIKglUxNTY0 رابطه دختر ۱۵ ساله با داداش ناتنی ۳۵ سالش که به زور هرشب باهاش می خوابه و... https://t.me/joinchat/Fw26oPIKglUxNTY0
Показати все...
🔞طعم هوس💋

صدای نفس نفس هات بوی عرق تنت لمس پوست داغت روی بدنم پیچ و تاب بدن‌هامون رو هم خوابیه که تعبیر شده💋💔 •°•طعم هوس•°• به قلم: بانو حوا ستوده پارتگذاری هرروز به جز روزهای تعطیل

-تا دسته توش بودی بعد میگی نکردمش؟ بابا با حرص اینو میگه و من بیخیال سیگارم رو توی جا سیگاری خاموش میکنم. -منم پسر تو ام بابا! تو تا بیضه توی ننه‌شی من چیزی گفتم؟ اخم کرد و لگد محکمی به پام کوبید. -ببند دهنتو.شیدا خواهرته مردک. چطور میتونی شبا بکشونیش توی تخت؟ پوزخند بیخ لب‌هام جا گرفت: -دخترِ زنته! مامان منو امون ندادی تا یه خواهر واسه‌م به دنیا بیاره! انداختیش دور. حرص زده و پر خشم چنگال رو از کنار خیارها برداشت سمتم پرتاب کرد. -کاش من عقیم میشدم تخم تو رو نمیکاشتم که بشی جلاد من و این مادر و دختر. خندیدم و پاهامو از روی میز پایین آوردم. -حرص و جوش نخور کمرت خشک میشه باباااا، نیت کردم همزمان با ننه‌ش جفتمون حامله شون کنیم. از جا پاشد و انگشت تهدیدش رو طرفم گرفت. -همین فردا میبریش بکارتشو بدوزن شایان. دختره هنوز هجده سالش نشده بعد لای پای تو... بین حرفش پریدم و از جا بلند شدم. -پرده شو زدم که راحت باهاش حال کنم، حالا ببرم بدوزمش؟ کصخلم؟ -دختره جوونه شایان. بسه هرچی مثل مامانت هرز پریدی. همین یه جمله اش خط قرمزم بود. اون با مادر هرزه ی شیدا به مادرم خیانت کرده بود. -هرز پریدن ندیدی پس! شیدا رو از زیرم بیرون بکشی دودمانتو به باد میدم جناب پدر. می‌دونست از من بر میاد!با چشمای ریز شده نگاهم کرد. از خونه بیرون رفتم و شماره گرفتم. -اسپری تاخیری بفرست در خونه‌م. و تماس رو از روی پسرک قطع کرد.تا صبح به شیدای عزیز دردونه شون امون نمی‌دادم. باید حامله میشد و بچه ی منو به این دنیا می‌آورد! https://t.me/+R6SAJGibtZc1OTQ0 https://t.me/+R6SAJGibtZc1OTQ0 https://t.me/+R6SAJGibtZc1OTQ0 بهم میگفتن خواهرته! اما من با هر بار دیدن عکساش، همه‌ی تنم پر از هوس میشد. برگشتم ایران تا اونو مال خودم کنم. شبونه به اتاقش رفتم و بکارتش رو گرفتم. حالا خواهر ناتنیم مال من شده بود! زن شایان! از همه پنهون کردیم تا وقتی که منو توی اتاقش دیدن اونم وقتی که همه ی مردونگیم رو واردش کرده بودم! https://t.me/+R6SAJGibtZc1OTQ0 https://t.me/+R6SAJGibtZc1OTQ0 https://t.me/+R6SAJGibtZc1OTQ0 این رمان چند بار به خاطر صحنه های بازش فیلتر شده! لطفا برای عضویت عجله کنید ❌🔞
Показати все...
🔞طعم هوس💋

صدای نفس نفس هات بوی عرق تنت لمس پوست داغت روی بدنم پیچ و تاب بدن‌هامون رو هم خوابیه که تعبیر شده💋💔 •°•طعم هوس•°• به قلم: بانو حوا ستوده پارتگذاری هرروز به جز روزهای تعطیل

👍 1
#عاشقی_معکوس #پارت_۱۳۱ منتظر بودم سحر شروع کنه به لیچار گفتن که با حرفش دهنم اندازه یه متر باز شد:‏ ‏_ممنونم آقا میثم شما هم خیلی متین و باوقار شدین...‏ ای خدا ای کاش این اتفاق چند روز دیگه پیش میومد تا من بتونم قیافه ای اینا روببینم...‏ میثم ادامه داد:‏ ‏_پس هنوزم با سنا جان دوست هستید...‏ ‏سحر: البته، سنا مثل خواهرم میمونه...‏ میثم چابلوسانه گفت:‏ ‏_صد البته...‏ صدای سپهر بلند شد:‏ ‏_بسه بابا چه لفظ قلمی هم حرف میزنین شماها ببین خواهر بیچاره من از تعجب دهنش یه متر باز مونده بعد هم گفت: ببند خواهر من... ‏ همه با هم خندیدیم...‏ موقع رفتن هم آقای باوقار میثم خان با افتخار سحر خانوم رو همراهی کردن و سپهر هم پشتشون با خنده گفت:‏ ‏_فکر کنم یه عروسی افتادیم خواهر... این تصادف تو عامل خیرم شده انگار...‏ عینک دودی رو روی صورتم میزون کردم... نگاهم به صدف که به زور سعی داشت پالتوشو خودش بپوشه کردم...‏ عزیز دلم سال دیگه میخواست بره پیش دبستانی و به قول خودش "بزلگ شده بود"‏ ‏_کمک نمی خوای عشق مامان؟!‏ ‏_نه مامانی خودم میتونم 🖌به قلم بهار
Показати все...
👍 11 2
- شیدا فیلم سوپر جدیدرو دیدی؟ دستمو توی شورت طرح باربیم فرستادم و در حالی که سعی میکردم با مالیدن ورمشو بخوابونم دکمه ویسو گرفتم: - لعنت بهت بیاد. خیلی خیس شدم. گونه هام قرمزه مامانم ببینه میکشتم. انگشت وسطمو روی شیارم کشیدم و اخ و ا‌وق کردم. خیلی حال نمیداد. فشی دادم و با همون شورت رفتم بیرون. شاید دوش آب سرد ارومم کنه. درحالی که خودمو میمالیدم در دستشویی حموم رو باز کردم که با فریاد مردونه ای جیغ کشون درو بستم. وای! صدای داداش شایان بود. داداش ناتنیم! لعنتی منو با شورت و کراپ دست به خشتک دیده بود و من... عضوشو دیده بودم.بزرگ بود وخوش رنگ...اوفی... محکم سرمو تکون دادم از شر این توهمات خلاص شم که باز شدن در حموم سریع دویدم تو اتاق که دادشو شنیدم: - شیدا، بیا اینجا ببینم. در اتاقمو کوبیدم، حس و حالم پریده بود. وای منو دیده بود الان با خودش میگفت خواهر ۱۵ سالم چه هرزه ایه! با صدای مادرم سکته زدم: - شایان پسرم چی شده؟ - هیچی مادرجان، شیدا یکم حالش بده انگاری. لبمو گاز گرفتم و سرمو فرو کردم زیر پتو که مامانم درو باز کرد و اومد سمتم. - شیدا مامان چت شده؟ با ترس نگاهش کردم که دستشو گذاشت روی پیشمونیم. - تب داری، بذار بگم برادرت یه سرمی بهت بزنه. باز تایم ماهیانته حالت خراب شده. میخواستم بگم نه ولی مامان پاشد رفت بیرون. با خجالت و ترس سرجام موندم که شایان با لبخند شیطونی اومد کنارم. یهویی پتو رو کنار زد و به پاهام زل زد. - تحریک شدی شیدا؟ - دوستم فیلم فرستاد...من دیدم و یهو داغ شدم. ببخشید توروخدا به مامانم نگو. سرشو تکون داد و یهو دستشو فرو کرد توی شلوارم و انگشتاشو لای پام گذاشتم. ناخواسته ناله کردم که سرشو اورد جفت گوشم: - تا وقتی که منو اروم کنی چیزی نمیگم! صدای کمربندش اومد و... https://t.me/+WwaUsEVyFCYwY2E0 https://t.me/+WwaUsEVyFCYwY2E0 https://t.me/+WwaUsEVyFCYwY2E0 https://t.me/+WwaUsEVyFCYwY2E0 https://t.me/+WwaUsEVyFCYwY2E0 https://t.me/+WwaUsEVyFCYwY2E0 https://t.me/+WwaUsEVyFCYwY2E0
Показати все...
👍 1