cookie

Ми використовуємо файли cookie для покращення вашого досвіду перегляду. Натиснувши «Прийняти все», ви погоджуєтеся на використання файлів cookie.

avatar

دل‌ویس``

همیشه به قلبت گوش بده درسته که طرف چپ بدنته، ولی همیشه راستشو میگه ♥️ ️

Більше
Рекламні дописи
3 286
Підписники
Немає даних24 години
-537 днів
-33230 днів

Триває завантаження даних...

Приріст підписників

Триває завантаження даних...

همه عاشق شدن را بلدند، اما فقط تعداد کمی هستند که بلدند چگونه در عشق با یک نفر برای مدتی طولانی بمانند... 👤#آنا_گاوالدا @delvis_ro ✨️
Показати все...
دل‌ویس`` #پارت5 قلبم مچاله شد از غمی که توی دلم بود چرا باید این اتفاق می افتاد چرا!؟ زن عمو اومد سمتم و کشیدم عقب؛ _چرا اینجا وایسادی؟ اومدی چیو تماشا کنی ؟ ها؟ برو تعریف کن برو برای بابات تعریف کن و خوشحالی کنین پسرم افتاده گوشه ی بیمارستان .. غمگین زل زدم بهش؛ _زن عمو میدونم ناراحتین اما... عمو پیش دستی کرد و بهم توپید؛ _جای حرف زدن از اینجا برو نگاه دیگه ای به کیان انداختم و قطره اشکی از گوشه ی چشمم چکید.. سرمو پایین انداختم و بی توجه به جیغ و حرفای زن عمو و عمو از بیمارستان خارج شدم. به جایی که ماشین و پارک کرده بودم رفتم و پشت فرمان جایی گرفتم سرمو تکیه به فرمان ماشین دادم و گریه کردم از ته دلم.. گوشیم زنگ خورد سرمو بالا گرفتم شماره ناشناس بود! اشکامو پاک کردم و اروم جواب دادم اما صدایی از پشت خط نمیومد چند بار "بله" گفتم و وقتی جوابی نگرفتم بیخیال گوشیو قطع کردم
Показати все...
دل‌ویس`` #پارت4 وارد بیمارستان شدم و با دیدن عمو خودمو بهش رسوندم _عمو حال کیان چطوره؟ نفس عمیقی کشید مشخص بود عصبی و ناراحته و فکر کنم تحمل منم اینجا براش سخته اما دلیل اینهمه تنفر چیه ؟! حقیقتا باید یچیزی فراتر از پول باشه! قبل از اینکه چیزی بگه دکتر اومد؛ زن عمو؛ _دکتر چیشد ؟ دکتر نفس عمیقی کشید؛ _بخاطر ضربه ی محکمی که به سرش خورده به کما رفته باید منتظر باشیم تا بهوش بیاد مادر کیان جیغی کشید و عمو اروم بغلش کرد؛ _خوب میشه نسیم مطمعنم اروم باش شوکه روی صندلی نشستم امروز میخواستم چیکار کنم و چیشد! نقشه های دیگه ای توی سرم داشتم حرف های جدیدی میخواستم بزنم به کیان، برای اینده ... نباید این اتفاق میفتاد... جلوی در اتاقی که داخلش بستری بود رفتم نگاهش کردم چشماش بسته بود دستگاهی که ضربان قلبشو نشون میداد و لوله ای که وارد دهنش بود ...
Показати все...
وقتی کسی رو که خیلی وقته داره شمارو اذیت می‌کنه ترک می‌کنید؛ اسمش رها کردن و بی‌معرفتی نیست، محافظت کردن از خوده! شما مجبور نیستید بخاطر عشق یا وفاداری و معرفت زیر بار هر رفتاری و هر توهینی و هر آسیبی برید. آدم تا یه جایی و یه نقطه‌ای باید تلاش کنه که رابطه رو درست کنه و با خودش و طرف مقابلش بجنگه! اما از یه جایی به بعد شما فقط خودتون دشمن خودتون میشید... @delvis_ro ✨️
Показати все...
«ناگهان اشکش سرازیر شد. دریاچه ‌ی بزرگی از تنهایی و سکوت در درونش جا گرفت که بر فراز آن، آهنگ غم‌انگیز رفتن، نواخته می‌شد.» @delvis_ro ✨️
Показати все...
Gn 🖤✨️ @delvis_ro ✨️
Показати все...
Ali Parsa Bi Khodahafezi.mp38.14 MB
‏برای موفق شدن همیشه برای کارهاتون برنامه ریزی داشته باشید... مثلا من خودم کارهای هر روزم رو لیست میکنم فقط قبل از شروع کردن یه لحظه گوشیم رو باز میکنم و کلا همه چیز میره رو هوا :( @delvis_ro ✨️
Показати все...
درست ترین تعریف عشق اینه: «آدم فقط یه نفرو داره که حالشو خیلی خوب میکنه و فقط یه نفرو داره که حالشو خیلی بد میکنه؛ به قول شاعر "از عجایب عشق همین است؛ تنها همانی آرامت می‌کند که دلت را آتش زده" @delvis_ro ✨️
Показати все...
دل‌ویس`` #پارت3 نالیدم: _عمو لطفا وقت این حرفا نیست خواست دوباره مخالفت کنه اما اینبار صدای جیغ مادر کیان(زن عمو نسیم) مانع شد؛ _سهراب پسرم! پسرم و نجات بده ... دیگه چیزی نگفت اونم نگران بود و بخاطره همین ...‌ سریع کیان و سوار ماشین کردن و پشت فرمون نشستم شاخه گل رز و روی داشبورد گذاشتم و عمو هم کنارم نشست و سریع پامو روی گاز فشردم و بدون هیچ حرفی مسیر بیمارستان و طی کردم. زن عمو هم قرار شد با تاکسی خودشو برسونه! در تمام طول مسیر یه چشمم به روبرو بود و چشم دیگه ام به کیان! امروز بهترین خودم شدم تا عشقمو به بیمارستان برسونم؟ غمگین سرعت ماشین و بیشتر کردم نهایت تصورم کافه ی محله ی خودشون بود! پدر من ( سهیل ) وضع مالیش خوب بود و بهتر از عمو سهراب بود چون مادر من (مریم) پدرش شرکت داشت و پدرم اونجا مشغول به کار شد و خب طبیعتا سود داشت و دستمون به دهنمون میرسه! سر همین موضوع عمو سهراب هر بار تصور میکنه پدرم میخواد پز پولی که داره رو بده و اینم میتونه یکی از دلایل تنفرش باشه، البته بعد از دعوای ارث و میراث! به بیمارستان رسیدیم و روبروی درب ورودی ترمز کردم عمو سهراب پیاده شد و سریع دکترا رو خبر کرد پرستار ها با برانکارد اومدن و کیان و اروم خوابوندن و بردنش داخل منم ماشینو پارک کردم و خودمو به داخل بیمارستان رسوندم ..
Показати все...
بشینم پارت بنویسم 🙈
Показати все...