𝓓𝓮𝓵𝓫𝓪𝓻𝓮 𝓚𝓸𝓸𝓬𝓱𝓪𝓴
#دلبر_کوچک ( درحال پارت گذاری در vip) #در_دام_زلف_تو ( آنلاین ) زمان پارت گذاری: از شنبه تا چهار شنبه روزی یک پارت
БільшеКраїна не вказанаМова не вказанаКатегорія не вказана
1 062
Підписники
Немає даних24 години
Немає даних7 днів
Немає даних30 днів
- Підписники
- Перегляди допису
- ER - коефіцієнт залучення
Триває завантаження даних...
Приріст підписників
Триває завантаження даних...
❤️سلام بچه ها شبتون بخیر❤️
یه خبر جدید داشتم براتون :
من انشاءالله سال دیگه کنکور دارم، به همین دلیل از امشب می خوام کانال اصلی رو متوقف کنم ولی پاک نمیشه.
کانال vip هم همچنان بعد از فصل اول رمان، پاک نمیشه ولی تا یک سال دیگه متوقف میشه و انشاءالله اگه عمری باشه، فصل دوم رمان رو شروع می کنم.
انشاءالله اگه عمری باشه سال دیگه فصل دوم در کانال vip شروع میشه ولی فصل اول احتمال زیاد تا هفته ی دیگه به اتمام میرسه و فعلاً رمان در vip پاک نمیشه.
احتمالاً وقتی کنکورم رو بدم فایل کامل دلبر کوچک با کمی تغییرات در این کانال گذاشته میشه پس اگه دوست داشتید رمان کامل رو بخونید از این کانال لفت ندید.
امیدوارم تا به اینجا از رمان لذت برده باشید و برای من هم دعا کنید تا به خوبی کنکورم رو بدم.
خیلی ممنون از همراهیتون.
بازم بابت این اتفاق عذر می خوام.🙏
دوستون دارم😘
#زهرا
8 043110
❤️سلام بچه ها شبتون بخیر❤️
یه خبر جدید داشتم براتون :
من انشاءالله سال دیگه کنکور دارم، به همین دلیل از امشب می خوام کانال اصلی رو متوقف کنم ولی کانال vip همچنان بعد از فصل اول رمان، پاک نمیشه ولی تا یک سال دیگه متوقف میشه و انشاءالله اگه عمری باشه، فصل دوم رمان رو شروع می کنم.
انشاءالله سال دیگه فصل دوم در کانال vip شروع میشه ولی فصل اول احتمال زیاد تا هفته ی دیگه به اتمام میرسه و فعلاً رمان در vip پاک نمیشه.
احتمالاً وقتی کنکورم رو بدم فایل کامل دلبر کوچک با کمی تغییرات در این کانال گذاشته میشه پس اگه دوست داشتید رمان کامل رو بخونید از این کانال لفت ندید.
امیدوارم تا به اینجا از رمان لذت برده باشید و برای من هم دعا کنید تا به خوبی کنکورم رو بدم.
خیلی ممنون از همراهیتون.
بازم بابت این اتفاق عذر می خوام.🙏
دوستون دارم😘
#زهرا
100
آروم جوری که تخت تکون نخوره کنارش دراز کشیدم و خودم رو سمتش کشیدم.
با احتیاط سینهام رو به صورتش چسبوندم با حس وجودم در کنار خودش سریع سینهام رو به دهن گرفت و شروع به مکیدن کرد. نیمه هوشیار بود ولی چشماش رو باز نکرد.
با تمام وجودم میخواستمش ولی اون متعلق به من نبود. این #عشقبینمونیهممنوعه بود. ولی بهم دیگه عادت کرده بودیم. در کنار هم آروم میشدیم. هم من بهش احتیاج داشتم هم اون به من. با هر مکی که میزد تمام حسهای خفتهام رو بیدار میکرد.
این وسط سید بود که به خاطر تنفرش از من مانع میشد کنار هم باشیم.
بعد از اینکه خوابش عمیق شد از اتاق بیرون اومدم که حاجی صدام زد.
-دخترم خوابید؟ خیلی بهت وابسته شده.
-بله حاج آقا آروم خوابیده
با شنیدن حرفش سر جام خشکم زد.
-به سید میگم باید عقدت بکنه دیگه موندن دو تا نامحرم زیر یه سقف جایز نیست.
https://t.me/joinchat/EmkcctpazBM1OWFk
روایتی از یک داستان واقعی #مذهبیمتفاوت #عاشقانه
منجیِ هدیه سید خوشنامی بود که به دلیل نامعلومی هم نجاتش داد و هم ازش متنفره. ببینیم هدیه میتونه سید رو عاشق خودش بکنه⁉️
27300
_مختو بزنم مامان شدن بلدی؟
سرم رو بلند کردم و با چشم های گرد شده رو به سینا گفتم :
_ چی میگی سینا؟
تک خنده ای زدم و گفتم :
_حالت خوبه؟
_توووووپ.
_آخه اهل مشروب و مواد هم نیستی که بگم زدی رفتی تو فضا.
_مگه باید چیزی بزنم تا بچه بخوام؟
_الان؟
من و تو هنوز رسماً زن و شوهرم حتی نیستیم.
_یا نه ماه دیگه یه بچه ی چشم توسیِ بور به من تحویل میدی یا یه کار دیگه می کنم.
دستم رو به کمرم زدم و حق به جانب گفتم :
_اولاً که جنابعالی فکر نمی کنی بچه ی چشم توسیِ بور باید از طرف مامان یا باباش یه ژنتیکی بالاخره داشته باشه که اون شکلی از آب دربیاد؟!
چشم ننه ی من توسی بوده یا موی جنابعالی بور که حاصلش همچین بچه ای بشه!
دوماً، اگه نه ماه دیگه همچین بچه ای رو بهتون تحویل ندم مثلاً چیکار می خواین بکنین؟
سوماً....
به سمتش رفتم و هم زمان که دستم رو روی پیشونیش میذاشتم گفتم :
_آخه تبم نداری که لااقل بگم داری هذیون میگی.
همچنان بالای سرش ایستاده بودم که یهو منو مثل گونی سیب زمینی روی دوشش انداخت و هم زمان که به سمت اتاق خواب می رفت، گفت :
_اولاً انقدر برای من اولاً دوماً راه ننداز؛
دوماً سینا نیستم اگه همین امشب یه توله نکارم و نه ماه دیگه برداشت نکنم.
جیغی کشیدم ولی با حرکتی که کرد....
https://t.me/joinchat/XQGAAob1dthhM2I0
https://t.me/joinchat/XQGAAob1dthhM2I0
❌هشدار
اگر از جنبه ی پایینی برخوردار هستید، از عضو شدن در این کانال خودداری فرمایید!
20000
🔞🔞🔞🔞🔞🔞
🔞⚠️⚠️⚠️🔞
🔞⚠️⚠️🔞
🔞⚠️🔞
🔞 🔞
🔞
♨️..... قلب عاشق..... ♨️
🔞 _ وقتی گفتم عقد کنیم..
وقتی گفتم زنم شو..
منظورم یه ازدواج واقعی بود
یه ازدواج واقعی با روابط زناشویی!
🔞 ........ اما.. منم گفتم که..
جهان با آن لحن آرام و صدای جذابش باز هم حرف نازنین را قطع میکند
🔞 _ یادمه چی گفتی!
جلوتر میرود و دست زیر چانهاش میگذارد
جانش بود این دختر..
تا کی باید چشم میبست روی تمام جذابیت های این دخترک طناز؟
🔞 _ من سی و پنج سالمه نازی خانم!
تا کی جلوی دست و دلم و بگیرم؟
انگشت شصتش را روی لب های دخترک لرزان میکشد
چقدر خواستنی بود..
چقدر دلش بدقلقی میکرد برای یکی شدن با این لعبت بهشتی..
🔞 _ تو زنمی..
سه ماهه تو خونم زندگی میکنی و من.. هنوزم شب ها بدون خاموش شدن آتیشم
تو حسرتت میسوزم
نازنین عقب میکشد و.. باز هم زبان تند و تیزش شروع به کار میکند
🔞 ....... اگه الان دارم این شرایط و این زندگی رو تحمل میکنم فقط به خاطره یاراست..
اگه با شما ازدواج کردم دلیلش و خودتون میدونید
اگه شرط نگهداری از یارا رو ازدواج نذاشته بودین، حالا مجبور نبودین با آتیش تون کنار بیاین و.. نمیدونن چی!
بی رحم بود..
با حرف هایش به جان خسته و دل وامانده اش تازیانه میزد...
قلبش..
قلب عاشقش چه بی تابانه میزد..
باز هم جلو میرود
دستش پیشروی میخواست در لابهلای موهای بلند و براق دخترک زیبای مغرور..
🔥 _ نازنین؟
دختر میترسید از مرد مقابلش
اما ترسش را نشان نمیداد..
نمیدانست تا کی با این وضعیت کنار میآید
🔥 _ من آتیشم تنده!
بدم تنده!
اگه صدام درنمیاد واسه خاطره اینه که داری واسه یارا مادری میکنی
اما..
دیگه شرمنده!
آن دو قدم فاصله را هم پر میکند
دست بزرگ و داغش را روی شکم نازنین متعجب که همه ی تنش میلرزید میگذارد
🔥 _ آماده باش عزیزم
میخوام رحمت و پر کنم از بچه!!!
وحشت از چشمان دختر میبارید
🔥....... چی میگی شما؟
با حرص و ولع دست دور کمر برهنه ی دختر حلقه میکند و موهای بلند دختر را دور دست قدرتمند دیگرش میپیچاند
🔥 _ بچه که دوست داری نفسم!
میخوام هر شب تو رحم خوشگلت بچه بکارم!!!
https://t.me/joinchat/TFs2lOrmkP2aJxkC
https://t.me/joinchat/TFs2lOrmkP2aJxkC
🔥قلب عاشق /جهان و نازنین] 🔥
#خلاصه
جهان مردی جدی و بسیار جذاب 34 ساله که صاحب یک تعمیرگاه اتومبیل در جنوب شهر است و خود یک مکانیک ماهر..!
سر پرستی برادر زاده اش " یارا " که پدر و مادرش را از دست داده به عهده میگیرد
اما مشکلی وجود دارد!
و آن مخالفت شدید خاله ی کودک، نازنین است!
⛔ این بین جهان پیشنهادی میدهد که باعث..!
https://t.me/joinchat/TFs2lOrmkP2aJxkC
🟣 کشمکش ها..
🟣 کشش ها و جذابیت ها..
🟣 جدال هایی که باعث...
https://t.me/joinchat/TFs2lOrmkP2aJxkC
https://t.me/joinchat/TFs2lOrmkP2aJxkC
🔞🔞🔞♨️♨️♨️🔞🔞
🟢 دارای صحنه و بَیان باز 🔞
🟢 اروتیک 🔥
https://t.me/joinchat/TFs2lOrmkP2aJxkC
https://t.me/joinchat/TFs2lOrmkP2aJxkC
♨️⛔⛔🔞⛔⛔♨️♨️♨️
قلب عاشق💔 اغواگر[کانال رسمی هانیه.. ]
... ﷽ ... 📙اغواگر 📘وسوسهی داغ 📙قلب عاشق 📘 وقتی دل نمیفهمد 📙 عشق شیرین ...💢 تبلیغات 💢... @hanie7gh ⛔ کپی حرام حتی با ذکر نام نویسنده ⛔ تابع قوانین جمهوری اسلامی ایران 🇮🇷
26900
.
...... 🔞 ♨️ 🔞 ♨️.....
#قلب_عاشق#قلب_عاشق💔
🔥رمانی داغ مخصوص بزرگسالان 🔥
عقب میرفت و همه ی جانش میلرزید از اخم و خشم تند جهان..
⛔ ...... نیا جلو
بخدا جیغ میزنم همه بریزن تو خونه
⛔ _ ببند دهنتو
جهان نیستم اگه هزار بار به غلط کردن نندازمت
کاناپه را که میبیند سریع پشت آن جاگیر میشود
⛔ ...... خودت غلط کردی که بهم دست زدی
من تو این زندگی بمون نیستم که بخوام حامله شم
صدای بلندشان کودک را از خواب بیدار میکند، یارا ترسیده جیغ میکشد
جهان که با حرف های نازنین عصبی تر شده بود اشاره ای به اتاق یارا میکند
⛔ _ فعلا بچه رو آروم کن تا بعد حالیت کنم چطور هم تو این زندگی میمونی و هم حامله میشی!
دختر به اتاق میرود و کودک را در آغوش میگیرد
⛔ ..... جانم خاله
جانم عزیز دلم.. آروم باش دخترم
به زنگ صدای آرام و ملیح دختر به اتاق میرود و تکیه به در، هر دویشان را نگاه میکند
خاله ای که بعد از مرگ خواهرش نقش مادر خواهرزاده اش را به خوبی بازی میکرد طوری که خودش هم باورش شده بود که یارا فرزند خودش است..
یارا موهای بلند و باز نازنین را میکشد
⛔ ...... آخ.. موهام یارا؟
ول کن..!
دست به جیب و با تفریح جلو میرود
درست پشت سر نازنین
⛔ _ موهاشو ول کن عمو
اینا واسه منن!
دستش را از جیب بیرون میآورد و روی باسن برجسته ی نازنین میگذارد و فشار میدهد
⛔ _ تو پوزیشن های مختلف به کارم میان!
اینبار جیغ نازنین بالا میرود
⛔ ...... جهان؟!
⛔ _ جوووون!!!
⛔...... خیلی بیتربیتی!
⛔ _ یه چیزی بده دستش سرگرم شه
خودتم بیا اتاق کارت دارم!
⛔ ...... من نمیام!
سرش را تا کنار گوش دختر پایین میآورد
⛔ _ اصرار ندارم.. فقط اونوقت جلوی خواهر زادت که برادر زادم میشه دخلت و میارم!
اونوقت بچه ی تو شکمت میشه دوتا!
دختر با چشم های گرد و کودک در آغوشش برمیگردد
⛔ ...... خیلی بیتربیتی!
حداقل جلوی بچه رعایت کن!
⛔ _ .........!
⚠️ادامه در چنل..
https://t.me/joinchat/TFs2lOrmkP2aJxkC
🔥قلب عاشق /جهان و نازنین] 🔥
جهان مردی جدی و بسیار جذاب 34 ساله که صاحب یک تعمیرگاه اتومبیل در جنوب شهر است و خود یک مکانیک ماهر..!
سر پرستی برادر زاده اش " یارا " که پدر و مادرش را از دست داده به عهده میگیرد
اما مشکلی وجود دارد!
و آن مخالفت شدید خاله ی کودک، نازنین است!
⛔ این بین جهان پیشنهادی میدهد که باعث..!
https://t.me/joinchat/TFs2lOrmkP2aJxkChttps://t.me/joinchat/TFs2lOrmkP2aJxkC
🟣 کشمکش ها..
🟣 کشش ها و جذابیت ها..
🟣 جدال هایی که باعث...
https://t.me/joinchat/TFs2lOrmkP2aJxkC
https://t.me/joinchat/TFs2lOrmkP2aJxkC
🔞🔞🔞♨️♨️♨️🔞🔞
قلب عاشق / جهان و نازنین
🟢 دارای صحنه و بَیان باز 🔞
🟢 مخصوص بزرگسالان ✔️
🟢 اروتیک 🔥
https://t.me/joinchat/TFs2lOrmkP2aJxkC
https://t.me/joinchat/TFs2lOrmkP2aJxkC
♨️⛔⛔🔞⛔⛔♨️♨️♨️
25810
آروم جوری که تخت تکون نخوره کنارش دراز کشیدم و خودم رو سمتش کشیدم.
با احتیاط سینهام رو به صورتش چسبوندم با حس وجودم در کنار خودش سریع سینهام رو به دهن گرفت و شروع به مکیدن کرد. نیمه هوشیار بود ولی چشماش رو باز نکرد.
با تمام وجودم میخواستمش ولی اون متعلق به من نبود. این #عشقبینمونیهممنوعه بود. ولی بهم دیگه عادت کرده بودیم. در کنار هم آروم میشدیم. هم من بهش احتیاج داشتم هم اون به من. با هر مکی که میزد تمام حسهای خفتهام رو بیدار میکرد.
این وسط سید بود که به خاطر تنفرش از من مانع میشد کنار هم باشیم.
بعد از اینکه خوابش عمیق شد از اتاق بیرون اومدم که حاجی صدام زد.
-دخترم خوابید؟ خیلی بهت وابسته شده.
-بله حاج آقا آروم خوابیده
با شنیدن حرفش سر جام خشکم زد.
-به سید میگم باید عقدت بکنه دیگه موندن دو تا نامحرم زیر یه سقف جایز نیست.
https://t.me/joinchat/EmkcctpazBM1OWFk
روایتی از یک داستان واقعی #مذهبیمتفاوت #عاشقانه
منجیِ هدیه سید خوشنامی بود که به دلیل نامعلومی هم نجاتش داد و هم ازش متنفره. ببینیم هدیه میتونه سید رو عاشق خودش بکنه⁉️
26700
_مختو بزنم مامان شدن بلدی؟
سرم رو بلند کردم و با چشم های گرد شده رو به سینا گفتم :
_ چی میگی سینا؟
تک خنده ای زدم و گفتم :
_حالت خوبه؟
_توووووپ.
_آخه اهل مشروب و مواد هم نیستی که بگم زدی رفتی تو فضا.
_مگه باید چیزی بزنم تا بچه بخوام؟
_الان؟
من و تو هنوز رسماً زن و شوهرم حتی نیستیم.
_یا نه ماه دیگه یه بچه ی چشم توسیِ بور به من تحویل میدی یا یه کار دیگه می کنم.
دستم رو به کمرم زدم و حق به جانب گفتم :
_اولاً که جنابعالی فکر نمی کنی بچه ی چشم توسیِ بور باید از طرف مامان یا باباش یه ژنتیکی بالاخره داشته باشه که اون شکلی از آب دربیاد؟!
چشم ننه ی من توسی بوده یا موی جنابعالی بور که حاصلش همچین بچه ای بشه!
دوماً، اگه نه ماه دیگه همچین بچه ای رو بهتون تحویل ندم مثلاً چیکار می خواین بکنین؟
سوماً....
به سمتش رفتم و هم زمان که دستم رو روی پیشونیش میذاشتم گفتم :
_آخه تبم نداری که لااقل بگم داری هذیون میگی.
همچنان بالای سرش ایستاده بودم که یهو منو مثل گونی سیب زمینی روی دوشش انداخت و هم زمان که به سمت اتاق خواب می رفت، گفت :
_اولاً انقدر برای من اولاً دوماً راه ننداز؛
دوماً سینا نیستم اگه همین امشب یه توله نکارم و نه ماه دیگه برداشت نکنم.
جیغی کشیدم ولی با حرکتی که کرد....
https://t.me/joinchat/XQGAAob1dthhM2I0
https://t.me/joinchat/XQGAAob1dthhM2I0
❌هشدار
اگر از جنبه ی پایینی برخوردار هستید، از عضو شدن در این کانال خودداری فرمایید!
19720
Оберіть інший тариф
На вашому тарифі доступна аналітика тільки для 5 каналів. Щоб отримати більше — оберіть інший тариф.