-×|𝙆𝙖𝙛𝙚 𝘼𝙣𝙡𝙖𝙞𝙣

#او_شاهد_بود #part_74 ‌- من برای ازدواج با شما چند تا #شرط دارم! - شما جون بخواه! اگه گفتم نه! گردن من از مو باریک‌تره! سرم رو پایین انداختم و خیره به گل‌های گلدون روی میز گفتم: درسته شما در ازای ازدواج با من، آقاجانم رو از زندان آزاد می‌کنید، اما من ازتون یه خواهشی داش... حرفم رو قطع کرد. - خواهش نه! شما فقط #دستور بده، الساعه اجرا میشه! سرم رو بلند کردم و مستقیم به صورتش نگاه کردم. به خودم جرأت دادم. - بعد از ازدواج هیچ #رابطه‌ای با هم نداشته باشیم... مثل دو تا دوست، دو تا #همخونه، دو تا... دنبال واژه‌ی مناسبی می‌گشتم که جاوید با جدیت ادامه داد: دو تا #خر... دو تا اسکل... دو تا #الاغ... با بهت نگاهش کردم که غرید: اینطوری به من نگاه نکن! تو درباره‌ی من چی فکر کردی؟ می‌خوام زن بگیرم، #عروسک_ویترینی که نمی‌خوام از دور بهش نگاه کنم!  نفس عمیقی کشید. - آقات وقتی آزاد میشه که تمام و کمال برای من بشی! و غرغرکنان زیرلب ادای من رو درآورد. - دو تا دوست! دو تا #همخونه! https://t.me/joinchat/SrU-XUF2JqyzRfml امان از جاوید تخسش😜 طلعت مذهبی، بخاطر بدهی باباش مجبور به ازدواج با جاوید عیاش میشه!

‌- دختره سینه‌‌ش کوچیکه مادر. بی بی گل خدابیامرزم میگفت زنی که سینه‌ش کوچیک باشه؛ اجاقش کوره! - خانوم بزرگ دست شما درد نکنه دیگه. جلو خودم نگید حداقل. یعنی چی اجاقش کوره؟ کل علم پزشکی کشکه، حرف های بی بی گل مرحوم شما درسته؟ چپ چپی نگاهم کرد: - واه واه... بلا به دور. عروسم عروس های قدیم! ما جرات نداشتیم تو چشم مادر شوهرمون نگاه کنیم. حالا این گیس بریده... با حرص به آهیل نگاه کردم. لش کرده بود روی مبل و اون لبخند شیطنت آمیز همیشگیش کنج لبش جا خوش کرده بود. - قصد نداری یه چیزی بگی شازده؟ صدای بمش بلند شد: - حرص خوردن نداره که... خودم بزرگش می‌کنم.🙂👙 خانم بزرگ گونه‌ش رو چنگ زد: - خاک به سرم نشه... این چه حرفیه آهیل؟ با شیطنت قهقهه زد. دندون نیش روکش طلاش پیدا شد. خانم بزرگ چه فکری با خودش کرده بود واقعا؟ به آهیل با اون تتو های روی بازو و گردن و سینه، دندون نیش طلاش و تیپ زیادی خفنش و افکار اروپاییش؛ می‌خواست خرافه ها رو تحمیل کنه؟ یکم خودش رو روی کاناپه جمع و جور کرد و برای خانوم بزرگ ابرو بالا انداخت: - بی بی گل نگفته بود روغن کرچک واسه رشد سینه بهتره یا رزماری؟ خانوم بزرگ گیج شده پرسید: - روغنو چکار میکنن؟ واسه چیش؟ آهیل دیوث خنده‌ش گرفته بود ولی با گاز گرفتن لبش سعی کرد همچنان جدیت خودشو حفظ کنه. دوتا دستشو روبه رو خانوم بزرگ گرفت و تو هوا باز و بستش کرد. - بیب بیب ها رو با کدوم روغن مشت و مال بدم زودتر تاثیرشو میبینم؟ از بی حیاییش خنده‌م گرفته بود. چشم ابرو اومدم ادامه نده ولی آقا بی خیال تر از این حرف ها تشریف داشتن. خانوم بزرگ با چشم گرد شده پرسید: - بیب بیب چیه؟😕 - همونایی که از کوچیک بودنشون شاکی هسی. آهیل قربونت بره دارم راه حل میدم دیگه! هین کشدار خانوم بزرگ نذاشت آهیل بیشتر از این خنده‌ش رو کنترل کنه. منم داشتم می‌ترکیدم از خنده. - پسره‌ی بی حیا! اینا چیه جلوی منه پیرزن میگی؟ - بابا خودت میگی کوچیک باشه نسلمون منقرض میشه! با تاسف براش سر تکان داد: - حقا که مثل همون بابات هفت خطی. آهیل بی توجه به حرفش با شیطنت پرسید: - نگفتی آخر، با کرچک بمالم یا رزمای؟🤤💦🔞 https://t.me/joinchat/taj-YaMOHoo2M2E0 طنین مهرگان، #دختردبیرستانی آرومی که یه زندگی معمولی داشت مثل همه‌ی ما! زندگیش وقتی دستخوش تغییرات میشه که برادر خونده‌ش بعد از 5 سال برمیگرده ایران... برادر خونده‌ی #خرپول و #دختربازش که رسماااا همه چیز و همه کس رو به چپ و راستش حساب میکنه😐😂😂 از همون پارت اول رمان آقا در حال عشق و حاله😊😊😊😊 حالا بد ماجرا اینجاست که از لحظه‌ی ورودش به ایران پرش به پر طنین گیر میکنه و هی می‌خواد طنینو #دست‌مالی کنه مرتیکه همه کاره😑😑😂😂 انقدرررر این آدم خبیییثه که از هییییچ کاریییی برای مخ زدن این دختر دریغ نمیکنه تا جایی که....😂😂 لو نمی‌دم بقیه رو مزه‌ش به خوندنشه😌 از دست ندین روشای مخ زنی آهیل خانو😏👇 https://t.me/joinchat/taj-YaMOHoo2M2E0 https://t.me/joinchat/taj-YaMOHoo2M2E0

🔴____سینه‌ت افتاده بیرون! پشمااام... فوری نگام افتاد به یقه‌م که دکمش لق شده بود. فتوحی یه اشاره بهم کرد و با اون نگاه وحشیش بهم فهموند که برم تو اتاقش...بی صدا وارد #اتاقش شدم. ⭕️____سوتین اسفنجی می پوشی؟ -چییییی؟؟؟؟ می خواستم بگم به شما چه اما نمی دونم چرا لال شدم. 🔴____نپوش... به مرور می خوره سینه رو... از کوچیک خوشم نمیاد! همه تنم #داغ شد. -چه ربطی داره؟ ___حتی اگه در حد فرضیه باشه دلم نمی خواد این اتفاق بیفته. -اما من... من اصلا #نمی‌پوشم اونی که شما گفتیو... نگاه جدی و #پرحرارتش روی من مات شد و پرسید: -شوخی می کنی؟ باورم نمی شد که داشتم درمورد نوع لباس زیرم بامشاورمدرسم بحث می کردم. ❌_____نه... کاملا جدی ام... سایز طبیعی خودشه! 🔕https://t.me/joinchat/vDoWdbY0Gs5jZjlk رابطه مخفی دانش آموز مدرسه با مشاورش🙊♨️

- تو مدرسه نگفتن آلت مرد باید چه سایزی باشه؟ با گونه های رنگ گرفته عقب کشیدم - خیلی بی ادبی مهراب! توگلویی خندید و روی موتورش خم شد. - وقتی به بکن نکن نامزد طرف کار دارن گفتم شاید از لحاظ علمی سایز مام باید متناسب با شاگرد زرنگ مدرسه باشه که خانوم بتونه راه بره! کتاب زیست را از دستش گرفتم. - چه ربطی داره تو همش اذیتم می کنی... تو این کتاب فقط راجع به #اسپرم‌های فعال و غیرفعال نوشته، امروزم از اینجا امتحان دارم! لبخند کجی روی لب هایش نشست. - بیام عملی نشونتون بدم؟ اسپرمای من حرف ندارنا مطمئنم الان یه توله دو هفته ای داره تو دلت تکون تکون می خوره! وحشت زده از حرفی که می دونستم ممکنه دروغ نباشه قدمی عقب گذاشتم - نه! مهراب تو گفتی #جلوگیری می کنی! پکی به سیگارش زد و به در مدرسه خیره شد - وسط عشق و حال باید فکر کنم کجا بریزم؟ مگه توعه توله سگ می ذاری هی می گی درد دارم آی اوی... کوله را روی دوشم کشیدم و نگاهی به ساعت انداختم. - خب من دیگه برم الان معلما میان تو رو نبینن. قدم از قدم برنداشته دستم را کشید - کجا جوجه طلایی صبر کن می خوام از معلمت سوال بپرسم با قیافه ی وا رفته کتاب را در آغوش کشیدم - اخراجم می کنن بفهمن نامزد کردم چه سوالی داری بگو خودم می پرسم بخدا با لذت نگاهی به سر تا پایم انداخت - سایزم دیگه. آ...آها اومد! قبل از آن که حرفی بزند خانوم مولایی جلو آمد - به به ترمه جان خوبی دخترم؟ برادرته؟ به تته پته افتاده بودم. - نه نه س...سرویسمه الان میرن. با این که مهراب سوار موتور بود اما ندید گرفت و دست روی کمرم گذاشت - خوب شد تنها دیدمت پسرمو می بینی اوناهاش اونجا وایساده، چند بار دیدتت می گفت ازت خوشش اومده خواستم توام ببی... صدای عصبی مهراب باعث شد کتاب از دستم بیفته و خانم مولایی به طرفش برگرده - از کی تاحالا زن شوهردار و خواستگاری می کنی خانوم معلم! از موتور پایین پرید و سیگار رو گوشه ی لبش گذاشت - میشنونی؟ تقصیر توعه توله سگه، میشینی میگی راننده سرویستم که خواستگار بیاد برات نه؟ بچه تعمیرگاهی کله خر و نمی پسندی؟ مضطرب جلوش رفتم - نری دعوا کنی تو رو خدا! نچی کرد و دستم را چسبید - تقصیر اون‌جوجه فکلی نیست که تقصیر خود خرمه هر بار ریختم بیرون و یکی نکاشتم تو شکمت که الان واسه زنم خواستگار پیدا شه، بشین میریم خونه! https://t.me/joinchat/wz7QST38gK5kMjk0

امشب یه لیست از بهترین رمان‌های #صحنه‌دار و #جق‌آوری براتون اوردم که تا خود صبح #بزنید و #کور شوید😌💦🔞🧻🧴 🖇🔥🖇🔥🖇🔥 دختر رعیتی که هر روز به بهونه تمیز کردن عمارت ارباب، زیر پسر ارباب جر می‌خوره تا اینکه حامله می‌شه و..🥵💧 #اربابی #اروتیک https://t.me/joinchat/8NBg3xesTIM0Zjhk 🖇🔥🖇🔥🖇🔥 کلی pdf از رمان های غیرو اخلاقی که هیچ جا نمی تونی پیدا کنی و به همراه درخواستی های شما🔞♥️ https://t.me/joinchat/SVLh3JP2ASV9B1-A 🖇🔥🖇🔥🖇🔥 معلمی که دانش آموزش و لیتل خودش میکنه و هر روز تو مدرسه نازش رو میخوره🙊🍑 #هات #ددی‌لیتل‌گرل https://t.me/joinchat/UYJ8Bn8ZEnAdsBYt 🖇🔥🖇🔥🖇🔥 با اینکه دخترم بود اما دیوونه اون باسن سفیدش شدم بخاطر همین یه روز تو حموم گیرش آوردم و...😱👅 #اروتیک #خشن https://t.me/joinchat/VBDlvEZ9-E0N-cyI 🖇🔥🖇🔥🖇🔥 دختر پرورشگاهی که دزدیده میشه و وقتی بیدار میشه خودش رو پیش مرد جذابی پیدا میکنه که...👇🔞 #هکری #عاشقانه https://t.me/joinchat/rL6Bjmu8ma84NjY8 🖇🔥🖇🔥🖇🔥 زبونشو کشید رو سی‌نه ام مور مورم شد بی اختیار دستام دور گردنش حلقه شد لبامو خشن میبوسید و گاز میگرفت و..🙊🤤 #عاشقانه #به‌شدت‌طنز https://t.me/joinchat/t5WRlDWNNhBkM2Q8 🖇🔥🖇🔥🖇🔥 من دلارام دختر فقیریم که برای خرج عمل مادربزرگم مجبور به هرزگی شدم و لیتل مرد خشنی که بیماری جنسی داره شدم که هرشب من رو...🥺🍆 #عاشقانه #لیتل گرل https://t.me/joinchat/QU8EtBU5q3ekehQM 🖇🔥🖇🔥🖇🔥 ماکان اومد جلو و لباشو گذاشت رو لبام با اون یکی دستش مشغول مالیدن ک‌صم و سینه هام شد و..🙈🤤 #عاشقانه #به‌شدت‌هات https://t.me/joinchat/0rFGxff8hCsxYzQ8 🖇🔥🖇🔥🖇🔥 دختر رو واسه فروش گذاشتن و یه ارباب خشن اونو میخره و کاری میکنه که....😱🔞 #ددی‌لیتلی #هااات‌اروتیک https://t.me/joinchat/-YksfABrc2wwNmFk 🖇🔥🖇🔥🖇🔥 دنبال رمان ممنوعه می‌گردی؟ خسته نشدی انقدر برای هر رمان کمیاب اد زدی؟ بیا تو چنل زیر هر رمان ممنوعه‌ای رو میخوای رایگان بخون🙈👅 https://t.me/joinchat/SRypWYZioHW8L_oC 🖇🔥🖇🔥🖇🔥 بادیدن ب‌هشت صورتی و بی موش هوش از سرم پرید وحشیانه شروع کردم به لیسیدن🔞👅 #سکسی #هات‌پارت_1 https://t.me/joinchat/YuEqGcvefp9iZDhk 🖇🔥🖇🔥🖇🔥 فاحشه ایم که به اجبار مافیایی هر شب باید فقط زیر خودش و نگهباناش تا صبح جر میخوردم اوووف💦😱🙊 #فول_س‌کسی https://t.me/joinchat/AAAAAFcjmMbcp7HkETlHRg 🖇🔥🖇🔥🖇🔥 یه ددی خشن که عاشق یه دختر مغرور میشه یه مامی که عاشق شاگردش میشه یه مستر که عاشق زیردستش میشه....🙈🍆 #ددی‌لیتل‌گرل #مامی‌لیتل‌بوی https://t.me/joinchat/aouDC5DUv6c5ZDI8 🖇🔥🖇🔥🖇🔥 دختری که ارباب یه روستاست و هر شب پنج پسر رو به اتاقش می‌بره و باهاشون س‌کس می‌کنه🤤💦 #متفاوت #اربابی https://t.me/joinchat/TpEE1tegPbdmNjU0 🖇🔥🖇🔥🖇🔥 برای شرکت در تب لیستی متن را لمس کنید🌸

_این تپله مال کیه جوجه ؟ لبای کوچولوشو غنچه کرد _مال شماست اقا معلم به بهشت کوچولوش نگوه کردم و زبونمو روش کشیدم _دوست داری لیسش بزنم برات ؟ چشمای خمارش رو بهم دوخت و سرش رو تکون داد سرم رو بیشت لای پاش جا کردم و زبونم رو .... https://t.me/joinchat/T3OiNRF6K7uN5icv #رابطه_دکتر_با_دختر_بچه🔞🔞

- تازه یادت افتاده کی‌ام و با کی #ازدواج کردی ؟ از روی تخت پریدم پایین و با عصبانیت بهش توپیدم : - به من نگاه کن. - یاس !! - به من نگاه کن ساتیار... من زنتم... تو این لباس‌و خریدی تا برات بپوشمش. یک آن نعره زد: - من غلط کردم... نمی‌خوام #بپوشیش. با تحکم گفتم : - باید عادت کنی منو این شکلی ببینی که آره قبل از تو هم #یکی دیگه منو این شکلی دیده... - بسه یاس. بغض کرده #جیغ زدم : - تو اگه با خودتو عقلت کنار نیومده بودی حق نداشتی به من پیشنهاد ازدواج بدی. - یاس لطفا بسه... به طرفش رفتم...مقابلش ایستادم و گفتم : - پس خودت از تو تنم #درش بیار. چشماش رو بست و باز کرد و با خشم زمزمه کرد : - من اگه بخوام درش بیارم، #جرش میدم تو تنت. - جر میدی یا هر چی، خودت درش بیار. دستم رو به طرف #پیرهنش دراز کردم. نگاهش به آنی روی صورتم نشست. داشتم #دکمه‌های پیرهنش رو باز می کرد یک آن #پاره شدن لباس رو توی تنم حس کردم و بعد از اون #لب‌هاش بودن که... https://t.me/joinchat/AAAAAEUpebvV54e1-KjvhA

https://t.me/BiChatBot?start=sc-420284-iNU4END آیدی جدید ناشناس تیارا🌸