cookie

Ми використовуємо файли cookie для покращення вашого досвіду перегляду. Натиснувши «Прийняти все», ви погоджуєтеся на використання файлів cookie.

avatar

هرچه باد باد

تنم بپوسد و خاکم به باد ریزه شود هنوز مهر تو باشد در استخوان ای دوست سعدی .....................

Більше
Рекламні дописи
218
Підписники
Немає даних24 години
+17 днів
+230 днів
Час активного постингу

Триває завантаження даних...

Find out who reads your channel

This graph will show you who besides your subscribers reads your channel and learn about other sources of traffic.
Views Sources
Аналітика публікацій
ДописиПерегляди
Поширення
Динаміка переглядів
01
... چو بر شکست صبا زلفِ عنبر افشانش زِ هر شکسته که پیوست تازه شد جانش کجاست همنفسی تا بشرح، عرضه دهم که دل چه می کشد از روزگار هجرانش حافظ ...................................................... @haganiat
301Loading...
02
... قواعد چهل گانه شمس تبریزی قواعد سی و سوم : در این دنیا که همه می کوشند چیزی شوند، تو “هیچ” شو. مقصدت فنا باشد. انسان باید مثل گلدان باشد. همان طور که در گلدان نه شکل ظاهر، بلکه خلا درون مهم است، در انسان نیز نه ظن منیت، بلکه معرفت هیچ بودن اهمیت دارد. @haganiat
281Loading...
03
... قواعد چهل گانه شمس تبریزی قواعد سی و دوم : همه پرده های میانتان را یکی یکی بردار تا بتوانی با عشقی خالص به خدا بپیوندی. قواعدی داشته باش، اما از قواعدت برای راندن دیگران یا داوری درباره شان استفاده نکن. به ویژه از بت ها بپرهیز، ای دوست. و مراقب باش از راستی هایت بت نسازی! ایمانت بزرگ باشد، اما با ایمانت در پی بزرگی مباش! @haganiat
261Loading...
04
... مرغی که نوای درد راند عشق است پیکی که زبانِ غیب داند عشق است هستی که به نیستیت خواندعشقست وآنچ از تو، تو را باز رهاند عشق است خاقانی @haganiat
231Loading...
05
... زان نرگس نیم مست مستم کردی زان قامت افراشته پستم کردی گویندکه بت همی شکست ابراهیم ای ابراهیم بت‌پرستم کردی ملک‌الشعرای_بهار @haganiat
231Loading...
06
شعر: دکتر جواد نوربخش دکلمه: خ.ابراهیمی @haganiat
151Loading...
07
@haganiat
210Loading...
08
@haganiat
230Loading...
09
@haganiat
220Loading...
10
@haganiat
180Loading...
11
@haganiat
161Loading...
12
‍ ... به دو زلف یار دادم دل بی قرار خود را چه کنم سیاه کردم همه روزگار خود را شبی ار به دستم افتد سر زلف یار با او همه موبمو شمارم غم بی شمارخود را مولانا @haganiat
160Loading...
13
سهروردی ذات و من اصلی انسان را پرنده ای میداند که در زندان تن محبوس است. @haganiat
150Loading...
14
بیائید دل را تکانی دهیم چو نوروز، خانه تکانی کنیم @haganiat
190Loading...
15
‍ ‍ ... تابستان پیش آمد مرشد برای دیداری با شهر و دیار و یارانش به شیراز رفت ولی پس از چند روز به وسیله یکی از درویشان که عازم تهران بود، از دکتر جواد نوربخش خواست تا برای گردش و استراحتی به شهر شیراز برود. دکتر نوربخش که در غیاب مرشد شور و حالی تازه داشت و در عالمی دیگر سیر می کرد، با شنیدن دستور پیر طریقت بلافاصله از جا برخاست و بدون تامل با همان دمپائی و لباس ساده ای که به تن داشت ،راه افتاد و با اولین اتوبوسی که به شیراز می رفت عازم پایتخت عشق و شهر حافظ شد، تا برای نخستین بار از سرزمینی که ده ها سال پایگاه مشایخ و پیران طریقت نعمت‌اللهی بود و پیرامونش مطلب بسیار شنیده بود، دیدن کند. درویشی که نوربخش ژولیده و مجذوب را تا گاراژ هدایت کرده بود، مراتب را به پیر طریقت تلگراف کرد و مرشد تنی چند از درویشان شیرازی را مامور کرد از او استقبال کنند. آنها بیرون از دروازه قرآن راه را بر اتوبوس بستند و سراغ دکتر جواد نوربخش را گرفتند. نوربخش که در عالم خودش بود، نه سخنی شنید و نه توجهی کرد و بقیه هم که نوربخش را نمی شناختند، ساکت ماندند که درویشان کنار رفتند و منتظر اتوبوس بعدی شدند. از سویی دکتر جواد نوربخش که هیچکسی را در شیراز نمی شناخت، وارد شهر شد و از آنجا یکسر سراغ درویش فرزی رفت و قلندر آواره را که می دانست مقیم بیغوله ای در قبرستان است، پیدا کرد و با او همنشین شد. از سویی مرشد مونسعلیشاه با شناختی که از دکتر جواد نوربخش داشت، درویشان را به چهار سوی شهر فرستاد تا سرانجام او را در قبرستان یافتند و امر مرشد را ابلاغ کردند. دکتر نوربخش که دریافت هنوز پیر و مرادش در شیراز است و باید یکسر به دیدار او می رفته، سراسیمه به محضر مونسعلیشاه رفت و از او پوزش طلبید که مرشد با لبخندی گرم او را نواخت و با محبت بسیار پذیرایش شد. آن شب در تکیه هفت تن شیراز مراسم دیگجوش بود و دکتر نوربخش به امر پیر طریقت روبروی او که جایگاه شیخ المشایخ (۱) بود، قرار گرفت و همه سر در گریبان داشتند که قلندر آواره از در وارد شد. فرزی بی اعتناء به همه صوفیان به مرشد تعظیم کرد و پس از آن در برابر نوربخش به خضوع ایستاد و مستانه نعره زد "یانور و یاقدوس" و به دنبال آن ناله ای کرده درغلطید. به امر مونسعلیشاه، نوربخش قلندر را آرام کرد و به اتاقی دیگر برد و همه درویشان با آشنائی که به صدق و شور و حال قلندر داشتند، توجهشان به دکتر جواد نوربخش جلب شد، بخصوص که دریافته بودند مورد عنایت خاص پیر طریقت هم هست. خلاصه همه چیز تغییر کرد و روز بعد که دکتر نوربخش کنار مرادش آرام گرفت، صوفیانی که از همه جا به شیراز آمده بودند، گِردش حلقه زدند و چون مقام معنویش را درک کرده بودند، صمیمانه به او ابراز ارادت و احترام کردند... ........................... (۱) - در طریقت نعمت اللهی، پیر اگر صلاح بداند از میان مشایخ یکی را به عنوان شیخ المشایخ انتخاب می کند و برتریی که او بر دیگر شیخ ها دارد این است که مشایخ فقط حق دستگیری دارند ولی شیخ المشایخ با بررسی وضع و حال صوفیان، مجاز است که در صورت لزوم ذکر جدیدی به آنها تلقین کند. چله نور @haganiat
170Loading...
16
... عشـق الهـي دکتر جواد نوربخش      اصل مذهب تصوف اين است که صوفيه معتقدند حقيقت را با عقل و برهان نمي‌توان شناخت. خداي را بايد به واسطه عشق شناخت و با عنايت و توجه حق به قرب او راه يافت. از ديدگاه صوفيان، تا تو تويي، خداي را نمي‌تواني شناخت. حجاب اکبر ميان تو و حقيقت تويي توست. فقط آتش عشق الهي مي‌تواند اين انانيت را بسوزاند. به علاوه چنين عشقي هم آمدني است نه آموختني. ميراث تصوف، ج 1 (پيش‌گفتار)، صفحه 12 @haganiat
200Loading...
17
...  شرابِ روحانی ساقیا ! بده جامی ، زان شرابِ روحانی تا دمی بر آسایم زین حجابِ جسمانی بهرِامتحان ایدوست،گرطلب کنی جانرا آنچنان برافشانم ، کز طلب خجل مانی بی ‌وفا نگارِ من ،،،،،، می‌ کند به کارِ من خنده‌ هایِ زیرِ لب ، عشوه ‌هایِ پنهانی دین ودل به یک دیدن،باختیم وخرسندیم در قمارِ عشق ای دل ! کی بود پشیمانی؟ ما زِ دوست غیر از او، مطلبی نمیخواهیم‌ حور و جنت ای زاهد ! بر تو باد ارزانی رسم وعادتِ رندیست،از رسوم بگذشتن آستینِ این ژنده ،،،،،،،،، می‌کند گریبانی زاهدی به میخانه، سرخ رو زِ مِی ‌دیدم گفتمش: مبارک باد بر تو این مسلمانی زلف و کاکلِ او را چون به یاد می ‌آرم می ‌نهم پریشانی بر سرِ پریشانی خانه ی دلِ ما را از کرم عمارت کن! پیش ازآنکه این خانه رو نهد به ویرانی ما سیه گلیمان را جز بلا نمی‌ شاید بر دلِ بهائی نِه ! هر بلا که بتوانی شیخ بهائی   @haganiat
190Loading...
18
... درست لحظه ای که فکر می کنید پیرتان بهترین دوست تان است نه نگاهتان می کند و نه صدایتان می زند واین عمیق ترین رابطه ایست که وجود دارد زیرا که همه رازهایتان برملا شده است لااقل برای خودتان سخنی از یکی از اساتید مکتب بودا به نقل از دکتر صفورا نوربخش... @haganiat
210Loading...
19
... چهره: تجلیات را گویند که سالک بر کیفیت آن مطلع شود و علم او در آن باقی باشد "عراقی" جان عشاق سپند رخ خود می دانست و آتش چهره بدین کار بر افروخته بود "حافظ" فرهنگ نوربخش @haganiat
210Loading...
20
... درویش ... آن دم که عزم رفتن از این آشیان کند جایی شود مقیم که ملک فنای اوست بی نام و بی نشان رود آنجا که بنگرد پیدای آن دیار سراسر خدای اوست بیگانه نیست در نظر روشناس او هرسو به هرکه می نگرد آشنای اوست ازما و من چو نای تهی می شود دلش نائی در او دمد که اناالحق ندای اوست درویش را کسی نشناسد بجز خدا آغاز او خدا و خدا انتهای اوست حضرت نوربخش @haganiat
210Loading...
21
... تبديل عشق صوفي به عشق الهي دکتر جواد نوربخش      ..... از راه سير و سلوک صوفي به پير طريقت عشق مي‌بازد و پير اين عشق را به عشق الهي تبديل مي‌سازد، يا به زباني ديگر صوفي با چراغ طلب حقيقت به سوي استاد مي‌رود و استاد طريقت آن چراغ را با دَم روح‌القدسي خود روشن مي‌سازد تا در عشق الهي بسوزد .....  فصلنامه صوفي ش 14، صفحه 9 @haganiat
210Loading...
22
... بهای می آتشِ عشق بعمری دل وجان سوخت مرا تا که معشوق، رهِ عاشقی آموخت مرا غیرتِ عشق مرا فرصتِ فریاد نداد تا نگویم سخنی باز دهان دوخت مرا بسکه از شوق چو پروانه طوافش کردم سوخت چونشمعوبِهَرانجمن افروخت مرا تا در این دور کنم زمزمه ی عشق، بلند سالها در دلِ ایام، بیندوخت مرا بنده ی پیرِ مغانم که من از من بخرید به بهای می و در میکده بفروخت مرا نوربخش ازدمِ جانانه بِمستی می گفت آتشِ عشق به عمری دل وجان سوخت مرا دکتر جواد نوربخش @haganiat
231Loading...
23
... اتحاد یار با یاران خوش است مولانا @haganiat
272Loading...
24
... با دوست باش گر ه‍َمه آفاق دُشمنند سعدی @haganiat
281Loading...
25
... تو را در دلبری دستی تمام است مولانا @haganiat
300Loading...
26
... خدایا منعمم گردان به درویشیّ و خرسندی @haganiat
360Loading...
27
شهرام ناظری یار مرا غار مرا @haganiat
420Loading...
28
... هرگز دلم زکوی تو جای دگر نرفت... عبید_زاکانی @haganiat
441Loading...
29
@haganiat
450Loading...
30
... یک روز می رسد که بجوییّ و نیست او هر سو سرک کشان به زمین و زمان که کو؟ گاهی کسی که می رود، از خویش می رود پیدا نمی شود دگر، حتی به آرزو معصومه_صابر @haganiat
621Loading...
31
... ماهی که بر خشک اوفتد قیمت بداند آب را @haganiat
421Loading...
32
... [حالم با تو] شبیه گنجشکی است که در دستان کودکی اسیر گشته او طعم مرگ را می چشد و طفل هم سرگرم بازی خود نه آن کودک چنان عاقل است که به حالش رحم آورد و نه پرنده را بالی است که پر کشد و خود را رها سازد.. قيس_بن_الملوح @haganiat
550Loading...
33
@seday_e_sokhan_e_eshgh🪕
101Loading...
34
@seday_e_sokhan_e_eshgh 🪕
512Loading...
35
‍ ... بیا ساقی، آن مِی که حال آوَرَد کرامت فَزاید، کمال آوَرَد به من دِه که بَس بی‌دل افتاده‌ام وَز این هر دو بی‌حاصل افتاده‌ام بیا ساقی، آن مِی که عکسش ز جام به کیخسرو و جَم فرستد پیام بِده تا بگویم، به آواز نی که جمشید کی بود و کاووس کی بیا ساقی، آن کیمیایِ فُتوح که با گنجِ قارون دَهَد عُمرِ نوح بده تا به رویت گُشایند باز درِ کامرانی و عُمْرِ دراز بده ساقی آن مِی کز او جامِ جَم زَنَد لافِ بیناییَ انْدر عَدَم به من دِه که گردم به تاییدِ جام چُو جَم، آگَهَ ازْ سِرِّ عالَمْ تَمام دَمَ ازْ سِیرِ این دِیرِ دیرینهْ زَن صَلایی به شاهانِ پیشینهْ زَن همان مَنزلَ اسْت این جهانِ خَّراب که دیده‌ست ایوانِ اَفراسیاب کجا رایِ پیرانِ لشکرکشش؟ کجا شیده آن تُرکِ خَنجَرکشش؟ نه تنها شد ایوان و قصرش به باد که کس دَخمه نیزش ندارد به یاد همان مرحله‌ست این بیابان دور که گُم شد در او لشکرِ سَلْم و تور بده ساقی آن مِی که عکسش ز جام به کیخسرو و جَم فرستد پیام چه خوش گفت جمشیدِباتاج و گَنج که «یک جُو نَیَرزد سرایِ سِپَنْج» حافظ @haganiat
480Loading...
36
‍ ‍ ... از ما حدیثِ بیش و کمِ این جهان مپرس در راه دوست اندک و بسیار داده ایم دیوان نوربخش @haganiat
451Loading...
37
Media files
20Loading...
38
... به جانان جان سِپار ای دِل که کارِ عاشقان این است هوای خویشتَن بُگذار اگر داری هوایِ او دِلَم خلوت سَرای اوست غیری در نمی گنجَد که غیر او نمی زیبَد در این خَلوت سَرای او شاه نعمت الله ولی @haganiat
471Loading...
39
... کم ذات اگر بالا رود ، گردن زند استاد را… @haganiat
490Loading...
40
... بین این مردمِ عاشق کُشِ معشوقه فروش مگُذارم مگُذارم مگُذارم مگُـذار علیرضا آذر @haganiat
904Loading...
... چو بر شکست صبا زلفِ عنبر افشانش زِ هر شکسته که پیوست تازه شد جانش کجاست همنفسی تا بشرح، عرضه دهم که دل چه می کشد از روزگار هجرانش حافظ ...................................................... @haganiat
Показати все...
... قواعد چهل گانه شمس تبریزی قواعد سی و سوم : در این دنیا که همه می کوشند چیزی شوند، تو “هیچ” شو. مقصدت فنا باشد. انسان باید مثل گلدان باشد. همان طور که در گلدان نه شکل ظاهر، بلکه خلا درون مهم است، در انسان نیز نه ظن منیت، بلکه معرفت هیچ بودن اهمیت دارد. @haganiat
Показати все...
... قواعد چهل گانه شمس تبریزی قواعد سی و دوم : همه پرده های میانتان را یکی یکی بردار تا بتوانی با عشقی خالص به خدا بپیوندی. قواعدی داشته باش، اما از قواعدت برای راندن دیگران یا داوری درباره شان استفاده نکن. به ویژه از بت ها بپرهیز، ای دوست. و مراقب باش از راستی هایت بت نسازی! ایمانت بزرگ باشد، اما با ایمانت در پی بزرگی مباش! @haganiat
Показати все...
... مرغی که نوای درد راند عشق است پیکی که زبانِ غیب داند عشق است هستی که به نیستیت خواندعشقست وآنچ از تو، تو را باز رهاند عشق است خاقانی @haganiat
Показати все...
... زان نرگس نیم مست مستم کردی زان قامت افراشته پستم کردی گویندکه بت همی شکست ابراهیم ای ابراهیم بت‌پرستم کردی ملک‌الشعرای_بهار @haganiat
Показати все...
شعر: دکتر جواد نوربخش دکلمه: خ.ابراهیمی @haganiat
Показати все...
👍 1
Показати все...
Показати все...
Показати все...
09:17
Відео недоступнеДивитись в Telegram
Показати все...