سِــرِّ سُـوِیــدا
291
Підписники
-124 години
-57 днів
-1730 днів
- Підписники
- Перегляди допису
- ER - коефіцієнт залучення
Триває завантаження даних...
Приріст підписників
Триває завантаження даних...
تا ابد
به دو عالم
دل ماهم
به تو
تکیه
خواهد داد…
03-zamine.mp319.03 MB
Фото недоступнеДивитись в Telegram
بِسْمِ اَللَّهِ
وَ بِاللَّهِ
وَ مِنَ اَللَّهِ
وَ إِلَى اَللَّهِ
وَ فِي سَبِيلِ اَللَّهِ…
یک
ما قاب های شسته رفتهی یکدیگر را میبینیم.مرحلهی آخر فتح را.پیروزیهای از پس هزار شکست در مسیر را.فریم تزئین شدهای با نور و رنگ و موسیقی را میبینیم.
ما ندیدهایم که یک آدم چند بار زمین خورده و دوباره بلند شده و ادامه داده است.ما در خواب های عجیب یک آدم نبودهایم.ما خستگی زیر چشمهای یک آدم را ندیدهایم.اضطراب هایش را تجربه نکردهایم.از حساب بانکیاش خبر نداریم.مختصات زندگیاش را نمیدانیم.
ما خیلی ساده یکدیگر را تصور میکنیم.آنقدر ساده و بی درد که کم کم نسبت به توهم بی غمی یکدیگر خشمگین میشویم و یکدیگر را از زندگی هایمان حذف میکنیم.
دو
ما گاهی فقط ادامه میدهیم که ادامه بدهیم.
ادامه دادن برای متوقف نشدن.
همان جملهی معروف همیشگیام، همیشه احوالات معنوی و روحی آنگونه که انتظار داریم نیست و گاهی فقط باید صبور بود و ملال را تاب آورد تا عاقبت چیزی از آن سر زند…
این صادقانه ترین چیزی بود که این چند هفته در خودم دیدم و به اطرافیانم گفتم.
چرا؟
چون گاهی ویترین زندگی دیگری، مارا تنها تر میکند…
رک و پوست کنده و خلاصه ما جای سختی به دنیا آمدهایم و مدام باید بیاموزیم که چگونه رنج بکشیم، شکست بخوریم و چگونه از پس هر رنج و شکست رشد کنیم …
دائما میاندیشم،شب و روز،
در تمامی لحظهها، در باب راهم، مکتبم، مردمم، وطنم…
من متعلق به نفرت از اسارتم و نفرت از استبداد؛اما به باور داشتن، عادت نمیکنم.میگویم: تو هرگز به خاطر وطنی که به عادت دوستداشتنش مبتلا شدهای، به جان نخواهی جنگید.هرگز به خاطر مردمی که به مهرورزی به ایشان، عادت کردهای زندگی نخواهی داد.نمازی که از روی عادت خوانده شود، نماز نیست، تکرار یک عادت است: نوعی اعتیاد.حرفهای شدن، پایان قصهی خواستن است.عادت، رد تفکر است و رد تفکر آغاز بلاهت است و ابتدای ددی زیستن.انسان هرچه دارد، محصول تمامی هستی خویش را به اندیشه سپردن است؛ و من پیوسته میاندیشم که کدام راه، کدام مکتب، کدام اقدام…
نادر ابراهیمی-یک عاشقانهی آرام
میگوید:
آوارگی اندیشه بیچارهات میکند …
اما چه کنم که
حرفهای شدن،
پایان قصهی خواستن است…
چه کنم که
رد تفکر،
آغاز بلاهت است…
گرچه خود را در گرما و آرامشِ آغوشِ گشودهی او و مستغرق در کرم و عنایتهایش مییابم باز هم شرم و خجلت رهایم نمیکند.
ای کاش کاستیها و گناهانمان را فراموش میکرد، بخشیدن و محوِ اثرِ گناه کفایت نمیکند…
اما به او که مینگرم ناگهان تمامِ تشویش حاصل از این جایگاهی که نزدِ او برای خود ساختهام رخت بر میبندد و به ناگاه در میانهی آن اضطراب و اضطرار، امیدم به آغوشِ گشودهای زنده میشود که به وسعتِ تمامِ کائنات است و غرق در رحمت…
از سوِیدای حقیر و گنهکار
به
آقا و مولایِ گنهگاران و فراموشکاران:)
ف_س_ش
Оберіть інший тариф
На вашому тарифі доступна аналітика тільки для 5 каналів. Щоб отримати більше — оберіть інший тариф.