ایکیگای

University⛅️

حس می‌کردم می‌خواهد راضیم کرده باشد و نوعی عذر خواسته باشد از چیزی که فکر می‌کرد مرا رنجانده است. نرنجیده بودم من. آسان می‌توان از غریبه نرنجید. رنجیدن از خودی است، همیشه. از توقع است و از غریبه توقع نیست. توقعی نباشد، اگر، از چه رنجیدن، از که رنجیدن، چرا رنجش؟

برخورد در زمانه‌ی برخورد‌ها، ابراهیم گلستان

من خیلی آدمِ «قهوه می‌خوای؟» هستم.

آلبرکامو در یکی از تعبیرات فرویدی در نمایش‌نامه «سوتفاهم» درباره عشق در مردان می‌نویسد: عشق برای مردها همچون به یک زخم عمیق می‌ماند. به همین دلیل، بی‌آنکه چرایی‌اش را بدانند، از کسی که بیشتر از همه دوست دارند می‌گریزند. آن‌ها از این زخم می‌هراسند، این دست خودشان نیست که بی دلیل، همه چیز را ول می‌کنند و می‌روند.

در سن و سال خاصی تقریباً تمام سوالاتی که آدم از خودش می‌پرسد، فقط حول و حوش یک محور می‌چرخند؛ « آدمی باید چگونه زندگی کند؟ »

بریت ماری اینجا بود/فردریک بکمن

خیلی چیزا روی کاغذ نمیتونن بشینن مثل عشق. ولی این چنل عشق رو به بهترین نحو با قلمش نشون میده … محبوب ترینه واسم✨

عزیز تر از جان من شبانگاه کع تاریکی شب بر بام ما مهمان میشود من تنها تصویر زیبای توست که بر پشت پلک های بستع ام مینشیند کرسی گرم آن گوشع کع جان را گرم میکرد بعد چشیدن طعم دست هایت دیگر زیبا نیست عزیزتر ازجان من تو چگونع ریشع ی این انسان آزاد شدی کع این چنین وابستع این خاک عشق شدع است عزیز تر از جان من تنها هوای حوالی تو جان مرا نو میکند هوای حوالی تو بع هیچ جای جهان مانند نیست در کمی دورتر از تو برگ های این درخت پیر پژمردع تر است از پاییز ....... #♥ #soheil #foryou ❤️ @miimazizi

عزیز تر از جان من شبانگاه کع تاریکی شب بر بام ما مهمان میشود من تنها تصویر زیبای توست که بر پشت پلک های بستع ام مینشیند کرسی گرم آن گوشع کع جان را گرم میکرد بعد چشیدن طعم دست هایت دیگر زیبا نیست عزیزتر ازجان من تو چگونع ریشع ی این انسان آزاد شدی کع این چنین وابستع این خاک عشق شدع است عزیز تر از جان من تنها هوای حوالی تو جان مرا نو میکند هوای حوالی تو بع هیچ جای جهان مانند نیست در کمی دورتر از تو برگ های این درخت پیر پژمردع تر است از پاییز ....... #♥ #soheil #foryou ❤️ @Blue_tablet_tweet

بماند به یادگار✨