cookie

Ми використовуємо файли cookie для покращення вашого досвіду перегляду. Натиснувши «Прийняти все», ви погоджуєтеся на використання файлів cookie.

avatar

اکهارت تله کتاب صوتی متن

Більше
Рекламні дописи
1 755
Підписники
Немає даних24 години
-97 днів
+1330 днів

Триває завантаження даних...

Приріст підписників

Триває завантаження даних...

برای اندازه‌گیری سطح ناآگاهی خود می‌توانی به چگونگی مواجه‌شدن خود با چالش‌های زندگی نگاه کنی. آدمی که ناآگاه است هنگام مواجه‌شدن با چالش‌های زندگی دوست دارد ناآگاه‌تر شود. اما آدم آگاه، هنگام مواجه‌شدن با چالش‌ها و دشواری‌های زندگی دوست دارد آگاه‌تر یا هشیارتر باشد. تو می‌توانی چالش‌ها و دشواری‌های زندگی را به ابزاری برای بیداری خود تبدیل کنی. از طرفی می‌توانی به چالش‌ها و دشواری‌های زندگی اجازه بدهی تا بر تو چیره شوند و تو را به اعماق ناآگاهی یا ناهشیاری ببرند. در این صورت به ناهشیاری ژرف تبدیل می‌شود. اگر نتوانی در اوضاع و احوال معمولی هشیار و حاضر باشی، مانند هنگامی که در اتاق خود تنها نشسته‌ای، در جنگل یا کوه قدم می‌زنی یا به کسی گوش سپرده‌ای، بی‌تردید قادر نخواهی بود در شرایطی هشیاری خود را حفظ کنی که با دشواری یا مصیبتی جدی روبرو شده‌ای. در این مواقع خود را به واکنش‌های خود می‌سپاری. واکنش‌هایی که چیزی نیستند مگر شکل‌های گوناگون ترس. بدین‌سان به اعماق ناآگاهی یا ناهشیاری فرو می‌روی. چالش‌ها و دشواری‌های زندگی آزمونی برای تو هستند؛ کیفیت برخورد تو با دشواری‌های زندگی‌ست که میزان آگاهی تو را نشان می‌دهد. بنابراین، بسیار ضروری است که در موقعیت‌های عادی و نبود چالش‌ها و دشواری‌های جدی، آگاهی بیشتری را به زندگی خود تزریق کنی. بدین‌سان، هوای معتدل حضور تو را رشد می‌دهد. حضور میدانی از انرژی پیرامون تو به‌وجود می‌آورد. هیچ ناهشیاری‌ای، هیچ نگرش منفی‌ای، هیچ خشم و خشونتی نمی‌تواند از این میدان انرژی عبور کند و خود را به تو برساند. آنها ناپدید می‌شوند، همان‌طور که تاریکی در حضور نور ناپدید می‌شود. شاهد بودن عنصر اساسی حضور است. وقتی یاد می‌گیری که شاهد افکار و احساسات خود باشی تازه می‌فهمی که نقش ثابت ناهشیاری معمولی تو چه بوده و تو چرا هرگز با خود راحت نبوده‌ای. در سطح افکار خود، مقاومت بسیاری را در شکل‌های قضاوت کردن، احساس نارضایتی و فرافکنی به آینده و گریز از لحظه‌ی حال را مشاهده می‌کنی. در سطح عواطف و احساسات خود دغدغه‌ها، تنش‌ها، ملالت‌ها و عصبیت‌ها را مشاهده می‌کنی. هر دوی اینها ابعاد ذهن تو در حالت عادیِ مقاومت‌اند. . 📕 کتاب نیروی حال از اکهارت تله . #Book 📚
Показати все...
8👏 2👍 1🥰 1
Фото недоступнеДивитись в Telegram
Показати все...
11
- در آن مرتبه‌ی احساس کمال در لحظه‌ی حال، آیا قادر خواهیم بود هدف‌هایی را در دنیای بیرونی تعیین کنیم و به سوی آن‌ها گام برداریم؟ البته که قادر خواهی بود. اما دیگر توقعِ بی‌اساس آن را نداری که در آینده با هر چیز و هر کس برخورد می‌کنی تو را نجات دهد و یا موجب شادی و خوشحالی تو شود. تا آن جایی که به وضعیت زندگی تو مربوط است، چیزهایی هست که می‌توانی آن‌ها را به دست بیاوری. این دستیابی‌ها در دنیای صورت‌ها اتفاق می‌افتد؛ دنیای به‌دست آوردن‌ها و از دست دادن‌ها. اما تو در ژرفای وجودت با هستی پیوند داری، کامل هستی. وقتی این حقیقت را خوب بفهمی، آنگاه کارهایت سرشار می‌شود از بازیگوشی، شادمانی و انرژی. با رهایی از زمان، دیگر با تردید، تزلزل، ترس، عصبیت، ناخشنودی و میل به کسی دیگر شدن به سوی هدف‌هایت نمی‌روی. دیگر ترس شکست خوردن مانع عمل و اقدام تو نمی‌شود. نفْس، شکست را نابودیِ «خود» می‌پندارد. وقتی احساس «خود» را از هستی بگیری، وقتی از «شدن» رها شوی، دیگر شادمانی‌هایت و احساس «خود» تو به نتیجه‌ها وابسته نخواهد بود. بدین‌سان، از ترس رها خواهی شد. دیگر در جایی که ثبات و عدم تغییر وجود ندارند، طالب ثبات و دوام نمی‌شوی. در دنیای صورت‌ها، دنیای سود و زیان، دنیای تولد و مرگ، دیگر توقع نداری که وضعیت‌ها، شرایط، جاها و یا آدم‌ها مدام تو را خوشحال کنند؛ بنابراین اگر شادت نکنند، آزرده‌خاطر نخواهی شد. تو حضور همه‌چیز و همه‌کس را مغتنم می‌دانی، اما در بند هیچ‌چیز و هیچ‌کس نمی‌مانی. صورت‌ها به دنیا می‌آیند و می‌میرند اما تو متوجه‌ی آن بی‌صورتِ جاودانه‌ که در ذات همه‌ی صورت‌هاست، می‌شوی. حالا می‌دانی که آنچه که واقعیت دارد هرگز مورد تهدید قرار نمی‌گیرد، نه خوفی تو را در بر می‌گیرد و نه حزنی. وقتی این حالت ملکه‌ی وجود تو شود، چگونه ممکن است موفق نباشی؟ تو پیشاپیش موفق شده‌ای. . 📗 کتاب نیروی حال از اکهارت تله . #Book 📚
Показати все...
11
بعضی‌ها عصبانی می‌شوند وقتی می‌گویم که مسائل و مشکلات وهمی‌اند. من با این حرف خود تهدید می‌کنم تصویری را که آنها از «خود» ترسیم کرده‌اند. آنها زمان زیادی را برای ترسیم این تصویر از «خود» سرمایه‌گذاری کرده‌اند. آنها ناآگاهانه سال‌ها، هویت خودشان را بر اساس دردها، مشکلات و مسائل‌شان تعریف کرده‌اند. بدون اینها آنها چه کسی خواهند بود؟ بسیاری از حرف‌هایی که آدم‌ها می‌زنند و یا کارهایی که می‌کنند برخاسته از ترس است؛ ترسی که ریشه در آینده و گریز از لحظه‌ی حال دارد. همان‌طور که در لحظه‌ی حال مسئله و مشکلی وجود ندارد، ترس نیز وجود ندارد. اگر مقیم لحظه‌ی حال باشی و وضعیتی خاص پیش بیاید، کُنش تو شفاف و صریح و برخاسته از آگاهی نسبت به لحظه‌ی حال خواهد بود. چنین کنشی نافذتر و مؤثرتر خواهد بود. کنش تو، واکنشی نیست که ریشه در شرطی‌شدن‌های گذشته‌ی ذهن تو داشته باشد، بلکه پاسخی‌ست خودجوش به وضعیت حال. اگر می‌خواهی با ذهنِ اسیرِ زمانِ خود به این وضعیتِ خاص پاسخ بدهی، بهتر آن است که کاری نکنی و روی لحظه‌ی حال متمرکز شوی. . 📘 کتاب نیروی حال از اکهارت تله . #Book 📚
Показати все...
10🥰 3
- من متوجه‌ی اهمیت لحظه‌ی حال هستم، اما نمی‌توانم حرف شما را که می‌گویید زمان پنداری باطل است را قبول کنم. وقتی من می‌گویم زمان پنداری باطل است منظورم اظهار مطلبی فلسفی نیست. من فقط یادآور حقیقتی ساده هستم، حقیقتی که چنان بدیهی و آشکار است که به دشواری آن را می‌فهمی و شاید هم آن را بی‌معنا بدانی، اما اگر آن را خوب درک کنی چنان تیز و بران است که بندهای همه‌ی مسئله‌ها و مشکلات تو را می‌بُرد. بگذار تکرار کنم: لحظه‌ی حال، تمامی دارایی توست. زمانی وجود ندارد که زندگی تو در لحظه‌ی حال نگذرد. آیا این موضوع حقیقت ندارد؟ . 📙 کتاب نیروی حال از اکهارت تله . #Book 📚
Показати все...
12👍 2🥰 1
آیا تفاوتی میان شادی و آرامش درونی وجود دارد؟ ... بله ، شادی به شرایطی وابسته است که مثبت تلقی می‌شود ... ولی آرامش درونی به هیچ چیز وابسته نیست ... #اکهارت_تله @eckharttoll
Показати все...
13👍 2
- نمی‌توانم باور کنم که می‌توانم به نقطه‌ای برسم که از همه‌ی مشکلاتم رهای رها باشم. + حق با توست، تو هرگز نمی‌توانی به چنین نقطه‌ای برسی، زیرا تو هم‌اکنون در آن نقطه هستی. در زمان هیچ رهایی‌ای وجود ندارد، تو نمی‌توانی در آینده آزاد باشی، حضور در لحظه‌ی حال کلید آزادی توست. بنابراین تو فقط در لحظه‌ی حال است که می‌توانی آزادی را تجربه کنی. - نمی‌دانم چگونه می‌توانم در لحظه‌ی حال آزاد باشم. من معمولاً از زندگی خود در لحظه‌ی حال خشنود نیستم. این یک واقعیت است و اگر من به خود بیاورانم که آنچه در لحظه‌ی حال می‌گذرد خوب است، فقط خود را گول زده‌ام، زیرا می‌دانم که چنین نیست. + ذهن تو اسیر زمان است و تو فکر می‌کنی که ساکن لحظه‌ی حال هستی. ممکن نیست هم‌زمان ناشاد و ساکن لحظه‌ی حال باشی. آنچه را که تو زندگی‌ات می‌خوانی، چیزی نیست مگر وضعیت زندگی تو. وضعیت زندگی تو اسیر زمان است. گذشته و آینده. حوادثی در گذشته‌ی زندگی تو رخ داده است که تو دوست داری آن حوادث اتفاق نمی‌افتادند. تو هنوز در برابر آنچه که در گذشته اتفاق افتاده است مقاومت می‌کنی و اکنون در حال مقاومت کردن در برابر چیزی هستی که هست. این امید است که تو را نگه داشته است، اما امید همواره متوجه‌ی آینده است. این توجه‌ی مداوم به آینده موجب نفی لحظه‌ی حال می‌شود. با نفی لحظه‌ی حال است که احساس ناشادمانی می‌کنی. - درست است که وضعیت کنونی زندگی من معلول اتفاقات گذشته است، اما وضعیت کنونی زندگی من، وضعیت کنونی من است و همین وضعیت است که مرا ناشاد می‌سازد. + وضعیت زندگی‌ات را چند لحظه فراموش کن و توجه‌ی خود را به زندگی‌ات معطوف کن. - چه تفاوتی دارند این دو؟ + وضعیت زندگی تو در زمان وجود دارد. زندگی تو در لحظه‌ی حال می‌گذرد. وضعیت زندگی تو ساخته و پرداخته‌ی ذهن توست. زندگی توست که واقعی است. پیدا کن در تنگی را که به زندگی منتهی می‌شود. این در لحظه‌ی حال نام دارد. ممکن است وضعیت زندگی تو مالامال از مشکلات باشد - بسیاری از وضعیت‌های زندگی چنین است - اما ببین آیا در لحظه‌ی حال مشکلی داری؟ نه فردا و یا ده دقیقه‌ی بعد، بلکه در لحظه‌ی کنونی، آیا در این لحظه مشکلی داری؟ وقتی زندگی خود را پر از مسئله و مشکل می‌بینی، دیگر جایی برای تازه‌ها باقی نمی‌گذاری که بیایند و در تو جای بگیرند. کلید حل مشکلات در دست تازه‌هاست، بنابراین هر وقت که مجالی دست داد، جایی برای تازه‌ها بازکن، فضایی تا بتوانی زندگی خفته در زیر لایه‌ی وضعیت زندگی‌ات را پیدا کنی. از حواس خود به طور کامل استفاده کن. در جایی که هستی باش، به پیرامون خود نگاه کن. فقط نگاه کن، تفسیر و تعبیر نکن. نور را ببین، شکل‌ها و صورت‌ها ببین، رنگ‌ها را ببین، حالت‌ها را ببین. نسبت به حضور ساکت و خاموش همه چیز آگاه باش. نسبت به فضایی که همه چیز را در خود جای داده است آگاه باش. به صداها گوش بده، آنها را مورد قضاوت قرار نده. به سکوتی که زیر لایه‌ی صداها پنهان است گوش بده. چیزی را لمس کن - هر چیزی را که می‌خواهی - آن را احساس کن و هستی‌اش را تأیید کن. ریتم نفس‌های خود را مشاهده کن؛ هوایی را احساس کن که داخل ریه‌های تو می‌شود و دوباره خارج می‌شود. احساس کن انرژی زندگی را که در درون بدن توست. بگذار همه‌ی آن چیزهایی که در درون و بیرون تو هستند همچنان که هستند باشند. «بودن» همه‌ی چیزها را بپذیر. به ژرفای لحظه‌ی حال فرو برو. تو اکنون دنیای مرده‌ی مفاهیم ذهنی را پشت سر گذاشته‌ای. دنیای زمان را. تو از ذهن حماقت‌پیشه بیرون آمده‌ای. ذهنی که انرژی حیاتی تو را می‌مکد و تو و جامعه و زمین را مسموم می‌سازد. تو حالا از خواب زمان بیدار شده‌ای و لحظه‌ی حال را لمس کرده‌ای. . 📗 کتاب نیروی حال از اکهارت تله . #Book 📚
Показати все...
9👍 3
از زمان‌های دور، آموزگاران بزرگ معنویت، به لحظه‌ی حال به‌عنوان کلیدی برای باز کردن درِ بُعد معنوی انسان یاد کرده‌اند. علی‌رغم یادآوری آن بزرگان، این نکته به‌عنوان رازی نهفته باقی مانده است. اگر به کلیسایی بروی می‌شنوی: «غم فردا را نخورید، زیرا فردا غم‌های خاص خود را دارد.» یا «کسی که به عقب می‌نگرد شایسته‌ی ملکوت آسمان‌ها نیست». یا ممکن است درباره‌ی گُل‌ها بشنوی که آن‌ها دغدغه‌ی فردا را ندارند و با دل‌آسودگی در لحظه‌ی بی‌زمان حال زندگی می‌کنند و از دست خداوند روزی می‌خورند. کمتر به ژرفای این سخنان توجه شده است. کسی توجهی ندارد که این سخنان را باید زندگی کرد. کسی توجهی ندارد که فهم عمیق این سخنان می‌تواند موجب دگرگونی بنیادی روح شود. تمامی حقیقت ذن در حرکت بر لبه‌ی تیغ لحظه‌ی حال نهفته است، چنان با تمام وجود حضور پیدا کنی که دیگر هیچ مشکلی، هیچ درد و رنجی و هیچ چیزی که وجود حقیقی تو نیست، نتواند در تو باقی بماند. در لحظه‌ی حال، در لحظه‌ی غیبت زمان، همه‌ی مسائل و مشکلات تو محو می‌شود، رنج محتاج زمان است؛ نمی‌تواند در لحظه‌ی حال دوام بیاورد. یکی از استادان بزرگ طریقت ذن برای اینکه توجه‌ی شاگردان خود را از زمان منصرف کند، اغلب انگشت نشانه‌ی خود را بالا می‌گرفت و می‌پرسید: «در این لحظه‌ی حال چه چیزی کم است؟» پرسشی گزنده که برای آن نمی‌توان پاسخی در ذهن پیدا کرد. زیرا این پرسش توجه‌ی تو را عمیقاً معطوف به لحظه‌ی حال می‌کند. یکی دیگر از پرسش‌های بنیادی طریقت دن این است: «اگر حالا نه، پس کی؟» لحظه‌ی حال محل توجهی عرفان اسلامی نیز بوده است. مولانا می‌گوید، صوفی «ابن‌الوقت» باشد. همین عارف بی‌همتا در مثنوی خویش می‌گوید که گذشته و آینده پرده و حجاب خدایند. باید گذشته و آینده را آتش بزنی تا همنشین لب و آواز خداوند شوی. هست هشیـاری زیاد مـا مضـی ماضی و مستقبلت پرده‌ی خدا آتش انـدر زن به هـر دو تا به کـی پرگره باشی از این هر دو چونی؟ تا گره با نی بود، همراز نیست همنشین آن لـب و آواز نیست در جای دیگر می‌گوید که همنشین گروهی برگزیده بودم که مراقبه می‌کردند و از ذهن خود دروغین جدا شده بودند. در آن لحظه‌ی حال بود که از زمان رستم. زمان، جوان را پیر می‌کند و ضد طراوت و شادابی است. همه‌ی تلوین‌ها و درد و رنج‌ها از زمان بر می‌خیزد. اگر از زمان رهایی پیدا کنی، از تلوین‌ها و درد و رنج‌ها رها می‌شوی. اگر از گذشته و آینده بیرون بیایی، محرم آن بی‌چون و بی‌شکل و بی‌زمان می‌شوی. سـاعــتــی بــا آن گــروه مـجـتـبـا چون مراقب گشتم و از خود جدا هم در آن ساعت از ساعت رست جان زانــکــه ساعــت پیــر گــرداند جــوان جمله تلوین‌ها از ساعت خاسته است رست از تلویـن کـه از ساعـت بـرست چون از ساعت ساعتی بیرون شوی چـون نمانـد، محـرم بـی‌چون شـوی . 📕 کتاب نیروی حال از اکهارت تله . #Book 📚 #Poem 📜
Показати все...
👍 4 2
#پذیرش #اکهارت  🌸🌿 #عشق_و_زندگی @barran_e_eshgh 🌸🌿🌸🌿🌸🌿
Показати все...
AudioMix_May 21, 10.01 PM_کارائوکه.mp310.26 MB
3
نفْسِ طالبِ كمال درد عاطفی، عنصر ذاتی ذهن نفسانی‌ست. یکی از ابعاد این درد عاطفی احساس عمیق کمبود یا نقص است؛ احساس کامل نبودن. این احساس در بعضی‌ها آگاهانه است و در بعضی‌ها ناآگاهانه. این احساس زمانی که آگاهانه است، خود را به‌صورت احساس شایسته نبودن و یا به‌ اندازه‌ی کافی خوب نبودن جلوه می‌دهد. اگر ناآگاهانه باشد، خود را به‌صورت تمنایی شدید، خواهش و نیاز جلوه‌گر می‌سازد. در هر حال، حفره‌ای در درون آدم‌ها هست که آنها را به سوی اشیاء و جاذبه‌های نفسانی می‌کشاند، بلکه این حفره را به شکلی پر کنند. بنابراین آنها حریصانه بر داشته‌های خود می‌افزایند، به‌دنبال پول می‌روند، خواهان موفقیت و قدرت می‌شوند، دوست دارند شناخته و مشهور شوند تا احساس بهتری نسبت به خود پیدا کنند و خود را کامل‌تر ببینند. اما وقتی آنها به تمامی این چیزها می‌رسند، خیلی زود درمی‌یابند که حفره‌ی درونشان هنوز خالی‌ست و این حفره پرناشدنی‌ست. آنگاه، گرفتاری آغاز می‌شود، زیرا آنها دیگر نمی‌توانند خود را گول بزنند. البته سعی می‌کنند خود را گول بزنند، اما گرفتاری خود را چند برابر می‌کنند. تا وقتی که ذهنِ نفسانیِ تو عهده‌دار زندگی توست، نمی‌توانی احساس راحتی کنی، نمی‌توانی آرامش را احساس کنی. البته در همان لحظه‌ها یا روزهای نخست که به تمنا و آرزوی خود رسیده‌ای، کمی احساس خوشحالی می‌کنی، اما این خوشحالی دوامی ندارد. از آنجا که نفس یک حس اکتسابی از خود است، بنابراین محتاج است تا خود را با چیزهای بیرونی یکی بسازد. نفس محتاج آن است که مدام از خود دفاع کند و خود را تغذیه کند تا بماند. شایع‌ترین شکلِ هم‌ذات‌پنداریِ نفس، جایی است که نفس خود را با داشته‌ها، مقام، شهرت، مدرک، دانش و اطلاعات، خوشگلی و خوش‌تیپی، رابطه‌ها، اعتبار و شهرت خانواده، باورها و نژاد یکی می‌پندارد. هیچ‌کدام از این‌ها، تو نیستی. آیا از دانستن این چیزها وحشت کرده‌ای؟ آیا دانستن این چیزها به تو آرامش داده است؟ بالاخره چه بخواهی چه نخواهی، باید همه‌ی این ارزش‌های جعلی را بگذاری و از دنیا بروی. هویت اصلی تو در هیچ‌یک از این ارزش‌های جعلی پیدا نمی‌شود. بالأخره این حقیقت را خواهی فهمید، زمانی که لحظه‌ی مرگ خویش را به‌طور جدی احساس می‌کنی. مرگ، جدایی تو از همه‌ی آن چیزهایی است که تو نیستند و تو خود را با آنها یکی می‌انگاری. راز زندگی این است: «بمیر، پیش از آنکه بمیری.» آنگاه درمی‌یابی که مرگی وجود ندارد. . 📗 کتاب نیروی حال از اکهارت تله . #Book 📚
Показати все...
🔥 7 3👍 1