اندیشه ها
سخنرانی ، اخبار انتخابی، معرفی کتاب، معرفی آثار، نقد .... لینک دسترسی به مطلب ابتدا کانال مطالب صرفا جهت اگاه شدن از عقاید مختلف است و تایید و تکذیب نمی شود . t.me/andishehayee/1
Більше1 882
Підписники
+224 години
+67 днів
+330 днів
- Підписники
- Перегляди допису
- ER - коефіцієнт залучення
Триває завантаження даних...
Приріст підписників
Триває завантаження даних...
نبودند مگس مزاحمی را بکشند!
حال دقیقا همینها برای کسب رضای او (خداوند و ارباب) اخلاق را کنار گذاشته و گروهگروه از دگراندیشان و مخالفان فکر و اندیشه و عقیدهشان را براحتی سربهنیست میساختند و و سلاخی میکردند یا وضو گرفته و با نیتِ قربة الی الله" به شکنجهی فرد میپرداختند تا در راه خدمت به حقیقت مطلقی که توهم در چنگ داشتنش را در سر میپروراندند اعترافگیری کنند! یا للعجب!
دگم و دوکسا چهها که با آدمی نمیکند. صُمٌّ بُكْمٌ عُمْيٌ فَهُمْ لَا يَرْجِعُونَ
اینها اساسا توان دیدن دیگری و شنیدن صدای دیگری را ندارند چراکه جزمیتها و پیشفرضهای جزمی و مطلقشان اساسا اجازهی بهمنصهی ظهور رسیدن دیگری و صدای او را نمیدهد. (اینجاست که معنای سخن دکارت بیشتر فهم میشود که میگفت: ما جهانی را که میبینیم توصیف نمیکنیم بلکه جهانی را که توصیف میکنیم میبینیم. انسانهای دگم دیگران را بر اساس پیشفرضهایشان نجس و پست و پلید و پلشت تعریف و توصیف میکنند و لذا چنین هم میبینند و نهایتا به این نتیجه میرسند که زمین میبایست از لوس وجود نجس اینها پاک شود!)
نمونهی دیگر تعطیلی و نابودیِ اخلاق بواسطهی تکیه بر ایمان را میتوان در گروهکهای تروریستی دید، همانها که قاشق بر کمر انتحاری میزنند و زنان و کودکان و مردمان بیگناه را زندهزنده جزغاله میکنند تا ناهار را با همان قاشق در کنار رسول الله باشند!
بنابراین و باتوجه به مسائل طرح شده، روشن میشود که "ایمان، الزاماً بهعنوانِ پشتوانهای برای اخلاق و اخلاقمدار بودن" نیست بلکه در این صورت همواره امکانِ تعطیلی و نابودیِ اخلاق بواسطهی ایمان وجود خواهد داشت.
ابوذر شریعتی
🆔 @andishehayee
👍 1
.
دربارهی محرم
بخش نخست:
عبارتِ "من هر چقدر هم پست باشم، بازهم غلامِ حسینم به چه معناست؟"
انسان، از همان ابتدا برای تنهایی و ترس و بیپناهیِ خود در این عالم (اضطراب، امراضِ ناگهانی و بلایایی طبیعی و مرگ و...) به دنبال راه و چارهای بوده تا حداقل اندکی از این احساسِ غربت بکاهد...
در همین سیاق آدمی به جای کنار آمدن با رنج و درد زندگی و اندیشیدن راجع به آن و افزایش قدرت پذیرش و احساس مسئولیت نمودن در قبالِ تمامی ناملایماتِ زندگی خود و دیگران، سعی کرد تا این هراس و این احساس مسئولیت را بواسطهی ایجاد مراسم و آیینی دینی و نمادین، از دوش خود برداشته و به دیگری محوّل کند... (شما بخوانید خدایان یا دیگری بزرگ در سیاق ادبیات لکان)
و به همین جهت است که میبینیم فردی که شغل و کار و تمام زندگیاش در تضاد کامل با شرع و نصوص دینی است فیالمثل مشروب فروش است (دقت کنید نویسنده نمیگوید اینها قبیح است او از موضع و منظری دینی مساله را توصیف میکند و صرفا در مقام توصیف میماند.) یا یک فاحشهخانهای دارد یا دلالِ شارلاتان و یا کلاه بردار و جنایت کار و قاتل و متجاوز (به کودکان) است خود را غلامِ حسین می نامد!
(می توان به شاخهای مجازی هم اشاره کرد که از دعانویسی و جادوجنبل تا انواع و اقسام کلاهبرداری و قمار را در پروندهی سیاهشان داشتهاند و با وجودِ این، استوریِ هر چه دارم از ارباب است، صفر تا صد را ارباب برایم ساخت میگذارند!) و مدام لقلقهی زبانشان است که: "هرچقدر پست باشم بازهم غلام عباسم! نوکرِ حسینم!"
اما مدلول سخن فوق چیست؟
یعنی چه که هرچقدر پست باشم بازهم نوکر حسینم!؟
یعنی من نه تنها به اخلاقیات ضروری و جاری و ساری بین انسانها بیتوجهی میکنم و حقوق و زندگیِ دیگران را برای رسیدن به چیزی تباه میکنم بلکه به تمامی اوامر و نواهی دین و دینبانان هم پشتِ پا میزنم اما چون غلام حسینم این همه، پشیزی نمیارزد و با یک قطره اشک ریختن برای ارباب، تمام دروغ و دغلهایم تبدیل به حسنات و صواب و نهایتا ثواب خواهد شد!
باری پایبندی به اخلاقیات و اخلاقمدار بودن، فوق العاده سخت است اما سالی یکبار قمه زدن یا به زیارت رفتن یا بالاخره یک اشکی ریختن و خود را برده و غلام و نوکر جار زدن و چند فحش هم به چند انسان مجهول الهویهی نفرین شدهی تاریخی (شبث و خولی و...) دادن خود را با مرام و معرفت معرفی کردن، سهل!"
و آدمی از همان ابتدا همانطور که برای ترس و هراس و احساس بیپناهی خود، دنبال چاره بود و نهایتا بتهایی تراشید و مراسمی ابداع کرد، دقیقا به همان شکل برای رهایی از شرِّ دینبانان و امر و نهیهای خشک و سفت و سختشان، به مناسک نمادین روی آورد.
حال این غلامان حلقه بهگوش نیز شب و روز مردمآزاری میکنند تا بواسطهی این مردم آزاری رضایت ارباب و در نهایت خدای را به دست آورند! (و در این اثنا متولیان رسمی و حکومتی دینی از این آب گلآلود تهایتا استفاده را کرده و این غلام غلام کردن یک مشت سلبریتی را نشانهی پیروزی خود و بسط اسلام ناب محمدی تلقی میکنند! یا للعجب!)
دقیقا به همین دلیل هم بود که کانت در "فلسفهی اخلاق" دربارهی مراسم دینی میگفت:
"انسان، مراسم دینی را به خصایل اخلاقی ترجیح می دهد زیرا خصایل اخلاقی دشوار و پر زحمت اند و انسان پیوسته و هر لحظه باید مراقب آنها باشد، به این جهت انسان در زندگی خود نظامی از مراسم به وجود می آورد.
تاثیر این مراسم این است که انسان از دین به عنوان تسکین دهنده ی احساسات خود استفاده می کند یعنی این مراسم را جبران گناهانی تلقی می کندکه در مقابل خداوند مرتکب شده است. پس مراسم دینی از ابداعات انسان است. انسان هر قدر از لحاظ اخلاق فاقد دقت است در عوض در اجرای مراسم دینی دقیق است زیرا می خواهد از طریق این مراسم، اخلاق خود را تثبیت کند."
دربارهی محرم
بخش دوم
چرا دینخوها براحتی اخلاق را تعطیل کرده و حقوق دیگران ضایع میکنند؟
تعطیلی اخلاق توسط دینخوها امر تازهای نیست. نمونهی بارز این تعطیلیِ اخلاق را میتوانید در افرادی ببینید که بهشدت معتقد بودند و دقیقا به دلیل همین اعتقاد یعنی برای خاطر آنکه گمان میکردند حقیقتِ مطلق و مطلقِ حقیقت در چنگ آنان است و هرچیز و هرکسی را میتوان برای حقیقت فدا کرد چرا که هیچچیز بالاتر و برتر از حقیقت مطلق نیست و اساساً فلسفهی خلقت همین رسیدن به حقیقت مطلق و خدمت برای او و جلب رضای او بوده است در مواقع ضروری که ایمان و رضای خدای ایجاب میکرد چنین میکردند، دید.
اینها افرادی بودند که حتی یک روز نماز صبحشان قضا نشده (شمربنذیالجوشن) یا هرشب تا دیرهنگام مشغول راز و نیاز و نیایش بودند (ابن ملجم) و همچون مارگزیده به خود میپیچیدند و در برابر خداوندگار خود اظهار خفت و خواری و ضعف و ذلت میکردند و طلب مغفرت و رحمت مینمودند و یا برای آنکه مبادا دچار معصیتی شوند حتی حاضر
02:07
Відео недоступнеДивитись в Telegram
تشبج در شورای شهر پس از پاسخ آقای میری
6.65 MB
.
کتاب صدای بال سیمرغ
درباره زندگی و اندیشه عطار
نویسنده : عبدالحسین زرین کوب
▪️ چکیده ای از متن کتاب :
عطار! عطار پیر بعد از سالها همدلی و دلشناختگی حالا میبینم هر روز بیش از پیش دنیای من و احساس و اندیشه ای که بر آن حاکم است از دنیای تو و آرمان و اندیشه ای که در آن فرمانرواست دور و دورتر میشود. با وجود سالها آشنایی احساس میکنم هنوز فاصلۀ بسیاری ما را از یکدیگر جدا میکند. اکنون، قاف وحدت که سرحد دنیای ماورای حس است قلههایش در مه و برف فراموشی محوست. صدای بال سیمرغ را که پرافشانی او نشان عزلت گزینی از دنیای ماست دیگر هیچ کس نمیشنود. غیر از تو که آن را می شنید و که آن را تکرار می کرد؟ چه قدر از دنیای ما فاصله گرفتها ی؛ عطار! با این همه نزدیکی چقدر از هم دور مانده ایم. آشنایی ما هم به سالهای دور می رسد ، سالهای دور اما نه این قدر دور که امروز احساس میکنم. اولین برخورد ما کی بود؟ در آن سالهای خرسندی و خوش خیالی های عاری از دغدغه در اطراف من هر چه بود معجزه بود؛ آسمان که بالای سر انسان معلق بود و زمین که در فضا حرکت میکرد معجزه بود، آبشار و نسیم و شکوفه و درخت و ستاره و هر چه بود معجزه بود. مادر معجزه بود، پدر معجزه بود، و پدر بزرگ پیر که حرفۀ تو را پیشه کرده بود نیز معجزه بود. تو نیز در همان اولین برخورد که در منظومۀ کوتاه بیسرنامه ات با من کردی معجزه ای واقعی بودی. معجزه بودنت را نمی توانستم باور نکنم و انسان بیسر که شعر بگوید و راه برود و از درد و عشق خدا نغمه سرکند برایم معجزه ای زیبا بود. هنوز هشت نه سال بیشتر نداشتم و در همان سالهای دور بود که بیسرنامهات مرا مجذوب تو ساخت. یادت هست عطار؟ البته یادت نیست چون تو در آن وقت سر نداشتی و من که با جان و دل یک کودک خردسال، به معجزه های بیسرنامه دل بسته بودم و آن را از بر کرده بودم، هرگز تو را با سر ندیدم، پس آن پیشانی بلند درخشان که می بایست این تن بی سر اما زنده و تپنده را هدایت کند چه میشد؟ با این مثنوی کوتاه آکنده از افسوس و حسرت بود که با تو آشنا شدم و آن را باور کردم. اما تو آن را باور نکردی، چون بیسرنامه مال تو نبود. طی سالهای بعد، در هر فرصتی که دست داد کتاب های دیگر را که نام تو روی آنها بود خواندم- هیلاج نامه، جوهر الذات، مظهرالعجایب، پندنامه، گل و هرمز .... و چقدر طول کشید که دریافتم آنها هم از تو نیست. خوب شد که اینها از تو نیست. اگر بود که می توانست اتهام پرگویی و بیهوده گویی را از تو رفع کند؟ اما آن چه مال تو بود، عطار پیر، برایم آموزنده، مایۀ لذت و موجب تأمل و عبرت بود. منطق الطیر را بارها خواندم، چاپ های بازاری مصیبت نامه، الهی نامه اسرارنامه ات را بارها با لطف و لذت خواندم. چه زبانی! چه بیانی. بارها از قصه ای کوتاه یا از موعظه ای تأمل انگیز غرق لذت یا غرق حیرت شدم...
🆔 @andishehayee
.
قرآن و سیاست خارجی، و دیگر امور
🍃 آیات ۵۵ تا ۶۲ سورهٔ انفال به پیامبر و اصحابش دستوراتی برای تعامل و برخورد با مشرکین قریش دادهاند و آنها (مشرکین) را به گونهای خاص توصیف کردهاند. دو برداشت متفاوت، بلکه متضاد، از این آیات اینگونهاند:
▫️ "این آیات مسلمانان را تشویق میکنند که با کافران (که از مصادیق امروز آن دولتهای غربی است) تعامل کنند و در صورت امکان با ایشان به صلح و توافقی رسند."
▫️ "این آیات مسلمانان را تشویق میکنند که با کافران (که از مصادیق امروز آن دولتهای غربی است) تحکم کنند و ایشان را به تسلیم در برابر منافع خود واداراند."
🍃 هر یک از دلبستگان این دو تفسیر دیگری را به ندیدن تمامی آیاتِ مربوط، غفلت از زمینهٔ آیات، ترجمهٔ اشتباه آیات و کجفهمی معنای آنها متهم میکند.
این دو تفسیر اگرچه در برابر یکدیگراند اما هردو از «رویکرد جهانیمحور» به متن قرآن برآمدهاند. بر مبنای این رویکرد تمامی دستورات و توصیفات آمده در قرآن، ولو با اندکی تنظیم و تعدیل، برای هر زمان و هر مکانی قابل تطبیقاند.
🍃 در برابر این رویکرد جهانیمحور، «رویکرد محلیمحور» است. بر مبنای رویکرد محلیمحور دستورات و توصیفات قرآن مشخصاً برای مخاطب مستقیم وحی، یعنی ساکنان مکه و اطراف آن (امالقری و من حولها) در عصر وحی آمدهاند و تنها به قرینه شامل دیگران میشوند. این رویکرد تنظیم و تطبیق برخی دستورات و توصیفات قرآن را برای زمانها و مکانهای دیگر ممکن میداند، اما با ملاحظات زیر:
- بسیاری از دستورات و توصیفات قرآن دغدغهٔ محلی داشتند و برای همهٔ زمانها و همگان نیستند. شرایط و اوضاع زمان و مکان وحی (جامعهٔ قبیلهای ۱۴ قرن پیش در عربستان) با شرایط و اوضاع امروز اساسا متفاوت بوده است. حکمت نهفته در دستورات و توصیفات این آیات فرازمانی و فرامکانی است اما اصرار برای تنظیم و تعدیل تمامی این دستورات و توصیفات برای امروز و اینجا توجیه و راهکار عقلانی ندارد.
- عناوینی مانند «الذین آمنوا»، «اهلالکتاب»، «کافر»، «مشرک»، عناوین عام نیستند بلکه همه به گروههای خاصی در زمان و در مکان وحی اشاره میکنند. به خصوص «کافر» به معنی «غیرمسلمان» یا حتی «غیر مسلمان در ستیز با مسلمانان» نیست. در نبود قرینۀ لفظی یا معنوی عمومیت دادن این عناوین، به خصوص سه عنوان آخر، به گروههایی در جوامع امروز اشتباه است.
- بر اساس روایت قرآن، مردمی که شاهد حضور پیامبری از میان خود هستند در فرآیند اتمام حجت الهی سیر میکنند. این فرآیند پیآمدهایی دارد که تنها برای همان مردم زمان و مکان وحی صادق است و برای مردم زمانها و مکانهای دیگر صادق نیست. بسیاری از دستورات و توصیفات قرآن به همین پیآمدهای غیر قابل تعمیمِ اتمام حجت مربوطاند. به خصوص عنوانِ «کافر» قابل تطبیق با مردمی که خارج از زمان و مکان وحی زندگی میکنند نیست، حتی اگر ایشان دشمن مسلمانان تلقی شوند.
🍂 بر مبنای رویکرد محلیمحور نمیتوان و نباید آیاتی مانند آیات سورهٔ انفال را به امروز تطبیق داد و از آن نتیجهای دربارهٔ سیاست خارجی، یا دیگر امور مملکتداری، گرفت. توجه به این معنا نه تنها از ارزش قرآن نمیکاهد بلکه قرآن را در جایگاه اصلی آن قرار میدهد و پیروان قرآن را به استفادۀ واقعی، و درخور و شایسته از قرآن میخواند. بر این مبنا تعیین و تنظیم امور باید بر مبنای عقل (که بسیار مورد تاکید قرآن است) باشد. به عبارت دیگر بر این مبنا اموری مانند سیاست خارجی در گروی برداشتهای تفسیری از آیات قرآن نیستند بلکه نیازمند مشاوره با کارشناسانِ کارآزمودهاند.
گزیدهای از مطالب مربوط:
- مخاطبان قرآن
- چند مثال برای تبیین بحث مخاطبان مستقیم قرآن
- مخاطب قرآن کیست؟ (تقریری از جلسات قرآن و سه پرسش اساسی؛ بخش ۱ از ۴)
- گشایشهای کلامی مفهوم اتمام حجت
- قرآن به چه کار امروز ما میآید؟ (تقریری از جلسات قرآن و سه پرسش اساسی، بخش ۲ از ۴)؛ برای چکیدهٔ بحث نگاه کنید به آخر این نوشتار، عنوان ۳-۴.
فرهاد شفقتی
🆔 @andishehayee
تقریری از جلسات قرآن و سه پرسش اساسی؛ بخش ۳ از ۴ • صدانت
قرآن به چه کار امروز ما میآید؟ هدف نهایی قرآن چیست؟ از روایت داستان آفرینش انسان در قرآن چه میتوان دریافت؟ قرآن چگونه بر تزکیه و ...
👍 2
.
«حسین وارث آدم» *
این کتاب نیز مثل اکثر قریب به اتفاق آثار شریعتی در راستای تلاش او به منظور احیا و بازخوانی سنت تاریخی ما در دورانی است که فرهنگ و تفکر مدرن در حال بسط و سیطره کامل، و فرهنگ و تفکر سنتی رو به اضمحلال بوده است. همچنین شریعتی به واسطة بازخوانی مفهوم «شهادت» خواهان نزدیک شدن به وجدان مغفوله جامعه و دعوت افراد خو کرده به اخلاق ذلت و بردگی به نوعی اصالت و خودجوشی بوده است.
در روزگار ما به تبع سیطره مدرنیته و تمدن متافیزیکی غرب معنای متافیزیکی از حقیقت در سراسر جهان سیطره یافته است. اما در سنن دینی و معنوی شرقی حقیقت معنای کاملاً متفاوتی داشته و «حقیقت» و «حضرت حق یا امر متعالی» در وحدت و این همانی شان مورد تفکر قرار می گیرد. در همه سنن دینی، شرقی و معنوی یکی از نشانه های باورمندی به وجود حقیقت و وفاداری با عهد و پیمانی که میان انسان مؤمن متفکر با حقیقت وجود دارد آمادگی فرد مؤمن و متفکر برای مواجهه انتخابی و آزادانه با پدیده «مرگ» است. در سنت تاریخی خود ما نیز «شهادت»، یعنی مرگ در راه خدا و ایمان به خداوند در همین سیاق، یعنی بر اساس درک خاصی از حقیقت و وجود پیوندی ازلی و ابدی میان فرد مؤمن با خداوند باید فهمیده شود.
البته باید توجه داشت که «شهادت» و «آمادگی برای شهادت» از ارزش های بسیار متعالی سنن دینی و معنوی از جمله اسلام و تشیع و حتی سنن غیردینی بوده است. حتی سقراط که یکی از بنیان گذاران سنت متافیزیک یونانی است فلسفه را «مشق مرگ» و آماده شدن برای رویارویی با مرگ می داند
کتاب «حسین وارث آدم» یکی از زیباترین و عمیق ترین آثاری است که در تاریخ گذشته و حال ما در خصوص شهادت به تحریر درآمده است. در این اثر غنا و گستردگی فرهنگی و عمق آگاهی و خودآگاهی تاریخی شریعتی به خوبی خود را نمایان می سازد. در «حسین وارث آدم» شریعتی می کوشد تا بر اساس درکی وجودی (اگزیستانسیالیستی) شهادت را از یک باور بومی، قومی و فرقه ای که صرفاً مورد اعتقاد شیعیان است به یک نحوه نگرش و به یک فلسفه تاریخ برای همة آن کسانی تبدیل کند که راهی برای نجات انسان از بردگی و اسارت جست وجو می کنند.
اثر شریعتی مواجهه ای وجودی (اگزیستانسیالیستی) با مقوله مرگ خودآگاهانه و انتخابی (شهادت) و نه رویکردی تاریخی یا تئولوژیک با رویداهای عاشورا است.
شریعتی اعتقاد داشت که در نگرش شیعی نوعی فلسفه تاریخ وجود دارد و این فلسفه تاریخ خود را در «زیارت وارث» آشکار می سازد. شریعتی نیز خواهان درک حماسة کربلای حسینی بر اساس نوعی فلسفه تاریخ بشری، خارج از باورهای قومی، اعتقادی و کلامی بود.
*از نظرگاه دکتر عبدالکریمی
🆔 @andishehayee
.
بخشي از سخنرانی دکتر شریعتی درباره شخصیت «شمر بن ذی الجوشن»
شمرکیست؟
مردی که شانزده بار پای پیاده به حج رفت اما حسین(ع) را کشت.
یکی از افراد مقابل ابا عبدالله الحسین علیه السلام، شمر بن ذی الجوشن است.
از فرماندهان سپاه امام علی در جنگ صفین و جانباز امیر المومنین کسی که در میدان جنگ تا شهادت پیش رفت.
این چنین کسی حالا در کربلا شمر می شود.
با ورودش به کربلا همه چیز عوض می شود.
شمر آدم کوچکی نیست اگر نیایش های شمر را برای شما بخوانند و به شما نگویند که این ها مال شمر است شما با آن ها گریه می کردید و حال می کردید،
هیچ گاه گفته نمی شود که وقتی شمر دستش را به حلقه خانه خدا می زد چگونه با خدا زمزمه می کرد!
... این آقایی که ما صحبتش را می کنیم (شمر) شانزده بار با پای پیاده به سفر حج رفته است.
فکر نکنید شمر اهل نماز و روزه نبوده و یا از آن دسته آدم هایی بوده که عرق می خوردند، عربده می کشیدند ،
شمر و بسیاری دیگر که آن طرف ایستاده اند، آدم هایی هستند که پیشانی پینه بسته داشتند. بسیاری از آن ها اهل تهجد بودند.
در کربلا هر روز بيست هزار نفر در فرات غسل می کردند. غسل قربة الی الله که حسین را بکشند و می گفتند:
غسل می کنیم تا ثوابش بیشتر باشد.
در ظهر عاشورا وقتی ابا عبدالله علیه السلام برای نماز خواندن، اذان می گفتند فکر نکنید در آن طرف کسی نماز نمی خواند.
آن ها هم نماز می خواندند! برخی از این افراد به ابا عبدالله علیه السلام می گویند:
که نماز شما قبول نیست!
و حبیب به آن ها می گوید:
« نماز شما قبول است؟! »
درگیری می شود .حبیب به شهادت می رسد. حضرت حبیب پیش از نماز ظهر ابا عبدالله به شهادت رسیدند.
ما در کربلا به کلاس شمر شناسی نیاز داریم.
یک کلاس به عنوان تحلیل شخصیت شمر.
شمری که شانزده بار به مکه رفته، جانباز امیر المومنین بود، کسی که در کنار مولا زخمی شده بود، چه شد که فرمانده جنگ حضرت علی علیه السلام به این جا رسید؟
کمــــــــــــــــی تفکـــــــــــــــــر لازم اســــت
🆔 @andishehayee
🔹این تلوتلو خوردن فکری که هایدگر از آن به سرگیجه، گمگشتگی و گیجی تعبیر می کند، وقتی برای انسان حاصل می آید که به جای این که خودش با واقعیت ها سر و کار پیدا کند، فقط با باورهای دیگران در باره واقعیت سر و کار دارد. حال اگر دقت کنید، می بینید این سه مرحله در همه ساحت های زندگی وجود دارد، حتی در زندگی روزمره. مثلاً اگر به شما بگویم: به چه دلیل باید با قاشق و چنگال غذا خورد؟ می گویید: خب گفته اند باید این طوری غذا بخورید. اگر بپرسم به چه دلیل پسران باید خواستگار دخترها بروند؟ می گویید: خب دیگه، این جور گفته اند. چرا آدم باید در مجلس ترحیم شرکت کند یا اصلاً چرا باید سر جنازه رفت؟ خب باید رفت دیگه. مردم از جشن و شادی خوششان می آید، شما هم خوشتان می آید؟ خوشم نمی آید، ولی چون زشت است پیش مردم بگویم از جشن خوشم نمی آید، طوری زندگی کنم که گویی از جشن و شادی لذت میبرم.
🔹بدین ترتیب، شاخصه های اصلی زندگی عاریتی چنین هستند: تقلید می کنیم، تعبد می ورزیم، بی دلیل سخن می گوییم، سخنان دیگران را بی دلیل می پذیریم و دیگران هم سخنان ما را بی دلیل می پذیرند و بر سر هیچ هیاهو می کنیم. با همه وفاداریم جز با خود، با همه صداقت داریم جز با خود، با همه یک رنگ هستیم جز با خود. در حالی که شاخصه های اصلی زندگی اصیل، عبارتند از: به خود وفادار بودن نه با هیچ کس دیگر، با خود صداقت داشتن نه با هیچ کس دیگر، با خود یکرنگ بودن نه با هیچ کس. زندگی اصیل، یعنی زندگی که در آن انسان تنها به خودش وفادار است و مساوی است با در التزام خود حرکت کردن و در معیت خود زیستن، و بنابراین هر گاه وفاداری به خود، فدای وفاداری به دیگر یا دیگرانی شود، زندگی من عاریتی خواهد بود.حالا وفاداری به خود یعنی چه؟ معنای واضح تر وفاداری به خود، فقط بر اساس فهم خود عمل کردن و فهم خود را مبنای تصمیم گیریهای عملی قراردادن است. پس هر کس که فقط بر اساس فهم خود در زندگی اش تصمیم گیری کند، فهم خود را تعطیل نکرده و زندگی اصیل دارد. ما چه وقت فهم خود را تعطیل می کنیم؟ آنگاه که اساس زندگی ما این ها می شود:
🔹سنت های نیازموده، تعبد، تقلید افکار عمومی، هم رنگی با جماعت، کسب محبوبیت به هر قیمتی، کسب رضای مردم و .... بنابراین کسانی که زندگی اصیل دارند که در واقع هیچ باور نیازموده ای را مبنا قرار نمی دهند، تقلید نمی کنند، تعبد نمی ورزند، هم رنگی با جماعت ندارند، افکار عمومی در آنها موثر نیست و در پی این نیستند که محبوبیت شان را به هر قیمتی حفظ کنند، بلکه می گویند: من بر مبنای آنچه خود می فهمم، عمل میکنم. حال اگر با این"برمبنای فهم خود عمل کردن" محبوبیت ام حفظ شد، که شد و اگر نشد، هیچ مهم نیست. یعنی من در واقع به هر قیمتی نمی خواهم در دل شما جا باز کنم. من می خواهم در دل خودم جا باز کنم، می خواهم خودم از خودم بدم نیاید، نه این که شما از من بدتان نیاید، چرا که خوشایند خودم بر خوشایند شما تقدم دارد و زندگی اصیل در واقع یعنی همین. یعنی زندگی که در آن، من به خاطر دل شما جا باز کنم یا برای این که رضای شما را به دست آورم، از فهم و استنباط خودم از واقعیات دست برندارم.
مصطفی ملکیان،زیستن در عاریت
🆔 @andishehayee
👍 2
زندگی عاریتی از منظر هایدگر
✍️ مصطفی ملکیان
🔹هایدگر، فیلسوف اگزیستانسیالیست معروف آلمانی، در کتاب معروف خود، (هستی و زمان) که شاهکار اوست، بحثی را در باب وضع زندگی اکثر قریب به اتفاق ما آدمیان پیش کشیده است و قصد دارد با ترسیم این وضع، نشان دهد اکثر ما آدمیان زندگی عاریتی داریم. هایدگر می گوید: "هر کدام از شما در زندگی خود تامل کنید و ببینید آیا این سه خصیصه ای که من می گویم در زندگی تان هست یا نه. صادقانه... پیش خودتان مقر باشید که زندگی عاریتی می کنید، نه زندگی اصیل". بعد می گوید: همه ما آدمیان، کمابیش این سه خصیصه را داریم:
🔹خصیصه اول، این است که ما به وراجی و یاوه گویی مبتلا شده ایم. وراجی چه نوع سخنی است؟سخنی است که در آن، "خودِ سخن گفتن مهم است نه محتوای سخن". این که می گویند در شب نشینی ها وراجی می کنیم، یعنی چه؟ یعنی اصلاً مهم نیست چه می گوییم، مهم این است که داریم "چیزی"می گوییم. به تعبیری، خود حرف زدن – موضوعیت پیدا کرده، در حالی که باید طریقیت داشته باشد و از طریق سخن گفتن، چیزی انتقال یابد. در واقع، ما دایماً در زندگی خودمان جمله ها، گزاره ها و باورهایی را از دسته ای می گیریم و به دسته دیگری انتقال می دهیم (انتقال اطلاعات ناآزموده از دیگران به من و از من به دیگران) . در این صورت، یاوه گویی همه زندگی من و شما را تشکیل داده است. در حقیقت ما از پدران، مادران، مربیان، افکار عمومی، رادیو، تلویزیون، مطبوعات و رسانه های جمعی، چیزهایی را شنیده ایم. بعد هم همین طوری که شنیده ایم، به دیگری انتقال می دهیم، بدون این که قبل از این انتقال، بررسی کنیم و ببینیم آیا این مطالب درست اند یا نادرست. در واقع ما، هم در گرفتن و هم در فرستادن، لذت خاصی احساس می کنیم و همین لذت باعث شده که کل زندگی ما دچار این حالت شود.
🔹خصیصه دوم، آن است که ما از مرحله یاوه گویی و وراجی، به مرحله سرک کشیدن، بوالفضولی و ناخنک زدن می رسیم. بوالفضولی یعنی به محض این که چیزی را شنیدم و وارد ذهنم شد چون بنابر این نبود که آن را بیازمایم – فوراً می گویم چه چیز دیگری دارید؟ یعنی با وجود این که هنوز مطلب اول را دریافت نکرده ام و وارد هاضمه و فهم من نشده، باز دنبال چیزی جدید می گردم. از این نظر است که همه ما به زبان حال و قال می گوییم: (تازه چه خبر؟) و یکی نیست به ما بگوید با کهنه هایش چه کرده اید که دنبال تازه می گردید، مگر کهنه ها چه هنری برای شما داشتند که حالا باز هم طالب تازه ها هستید؟ پس سرک کشیدن یعنی عاشق نو بودن. مثلاً شما کتابی نوشته اید و من با خواندن آن باورهای شما را به خود انتقال می دهم، اصلاً هم دقت نمی کنم آیا درست است یا نه، اما تا به شما می رسم می گویم: آقا اخیراً کتاب جدیدی منتشر نکرده اید؟ یکی نیست بگوید: خب، کتابهای قبلی را که خواندی کدامش حق بود و کدام اش باطل؟!بنابراین، نوجویی، خصلت انسان هایی است که زندگی عاریتی دارند و به لحاظ همین خصلت است که از این متفکر به آن متفکر و از این مکتب به آن مکتب می لغزیم، و اصلاً مکث نمی کنیم این مکتبی را که تا الان قبول داشته ایم، آیا درست است یا نادرست.
🔹خصیصه سوم، سردرگمی و گیجی است. یعنی نمی دانم در چه جهانی به سر می برم. مثلاً نمی دانم آیا جهان هدف دار است یا بی هدف، نمی دانم جنگ بهتر است یا صلح، اما در عین حال می دانم که در باره هر یک از این پرسش ها، اقوال زیادی هست و می توانم همه را برای شما توضیح دهم. در واقع، ما از نظر فکری تلو تلو می خوریم. چرا؟ چون در مورد هیچ چیز، خودمان تصمیم نگرفته ایم و تنها وسیله ای برای انتقال نظریات بوده ایم. به تعبیر دیگر، باورها همین طور به ما می رسند و از ما به دیگران انتقال می یابند و چون ما شهوت شنیدن و گفتن داریم، در اثر اعمال این شهوت، به گیجی فرو رفته ایم، یعنی هیچ رای شخصی قابل دفاعی نداریم. مثال بزنم: من به کسی میگویم: فلانی – می خواهم در باب فلان موضوع تحقیق کنم. می گوید: بیا برویم پای اینترنت. می رویم و می بینیم که 800 کتاب، 9000 مقاله و هزاران هزار پرونده وجود دارد. می گوید: بفرما و افتخار هم می کند که مرا در جریان این ها قرار داده است. در حالی که من در میان این تلنبار کتاب، رساله و مقاله نمی خواستم ببینم چه نوشته هایی در باب این که "الف"، "ب" است یا نه؟ - وجود دارد، بلکه می خواستم بدانم "الف"، "ب" است یا نه؟. در واقع به جای این که سخن ما در باره واقعیت ها باشد، در باره سخنانی است که در باره واقعیت ها گفته شده و اصلاً از این سخنان، به خود واقعیت انتقال نیافته ایم.
(ادامه)👇👇
👍 2
Оберіть інший тариф
На вашому тарифі доступна аналітика тільки для 5 каналів. Щоб отримати більше — оберіть інший тариф.