𝙉𝙪𝙙𝙚 𝙑𝙋𝙉
" پاهایت را باز کن ورق بزن لای عاشقانههایت را تا من آن پاراگراف میانت را ببوسم! " ناشناس💜🫴🏻: https://telegram.me/BiChatBot?start=sc-984303-lGRjqSG
Більше1 449
Підписники
-1024 години
-57 днів
+10230 днів
- Підписники
- Перегляди допису
- ER - коефіцієнт залучення
Триває завантаження даних...
Приріст підписників
Триває завантаження даних...
Repost from N/a
میگن عروس جادوگره😱🔞
https://t.me/+zOnt0AQYFZM2Y2U0
https://t.me/+zOnt0AQYFZM2Y2U0
-چطوری ممکنه که فقط شما زنده موندین؟
سر بالا گرفته و به چشمان پلیس اخموی رو به رو زل میزنم، هنوز برایم قابل باور نیست...
یعنی همه مردهاند؟!
-خانوم با شمام؟
مگه میشه یه عده بیان شب عروسیت رو به عزا تبدیل کنن و شما سالم و سلامت بمونی تا همکاران ما از راه برسند؟!
_من هیچی نمیدونم!
شخصی جلو میرود و دم گوشش طوری که به گوش من هم میرسد پچ میزند:
_میگن عروس جادوگره😱
وگرنه کی از این معرکه جون سالم به در میبره؟!
با وحشت از جایم بلند میشوم و صدای فریادم کل سالن عروسی که حالا مزار مهمانها شده را فرا میگیرد:
_چرا نمیفهمید؟ یه عده آدمهای کثیف توی بهترین شب زندگیم اومدن و کل مهمونها و شوهرمو به رگبار گلوله بستن و فقط منو زنده گذاشتن تا همه چیز بیوفته گردن من...
پلیسهای زن ترسیده به او نزدیک میشوند!
نکند واقعاً جادوگر باشد😱💯
-بهش دستبند بزنید، اون متهم به قتل هستش!
🚩همین که پلیسها نزدیکش میشوند تاریکی همه جا را فرا میگیرد و این...
شروع ماجراس
https://t.me/+zOnt0AQYFZM2Y2U0
https://t.me/+zOnt0AQYFZM2Y2U0
https://t.me/+zOnt0AQYFZM2Y2U0
شب عروسیش همه رو کشتن و قتل میوفته گردنش غافل از اینکه اون یه...😱💯
10صبح پاک
Repost from N/a
لیست رمان های جذاب با قوی ترین قلم😎🔥
خفن ترین رمانای انلاین😍🫀
مامور مخفی ای که توی ماموریت عاشق رئیس مافیا میشه🤤
🖤
عشقی ممنوعه.!!دختری که شب عروسیش بهش تجاوز میشه و...🔞
🌪
دوست دخترِ فیک رئیس مافیا میشه، اما با حامله شدنش همه چیز بهم میریزه🔥
🥂
با شروع جنگ جهانی پای افسر روس به زندگی لیلی باز میشود،مرد خونخواری که به هر طریقی اون رو میخواد.💧
🌙
شیش تا دختر که توی دزدی گیر شیشتا پسر میفتن
🌱
دختره برای انتقام نزدیک پسره میشه بی خبر از اینکه اون پسر یه روانی به تمام معناست...🫣
🫧
پری کوهستان: شیطانی که عاشق
یه کشیش میشه!🔞
🕊
تلاش دو دلداده برای مقابله با کسی که نقشه ی کشتنشون رو میکشه🚷
🧚♀️
من تو این قلعهی طلسم شده گیر کردم تانای؛ میشه خودتو برسونی؟! ⁉️
💕
دلانا به دستور رئیسش باید یه مأموریت انجام بده، اون باید بره سراغ رئیس مافیایی که به گودمَن معروفه🎩
✨
رمان های قاچاقی رو اینجا پیدا کن👀
🎭
این دفعه یه پسر شده پرستارِ یه دختر!!!!😱
🔥
نایاب ترین رمان های آنلاین اینجاست
🫰
عاشق بیگناه : عسل دختر مذهبی که بعد مرگ مادرش اسیر مردی میشه که...❤️🩹
🫀
اربـــ🔥ــاب هــوس بـازی که عـاشق خدمتکـار کوچـولوی عمـارتش میشه و ..
🦋
مامور مخفی ای که توی ماموریت عاشق رئیس مافیا میشه
🖇
زخم خورده :مریم دختری که درگیرچت با یه ناشناس میشه بی خبرازاینکه وارد بازیه بدی شده..🥲
💍
اگه دنبال کانالی می گردی که هم رمان آنلاین هم PDF رمان با هر ژانری که میخوای داشته باشه به این کانال سر بزن.🥳
👀
عاشقانهای ناب میان دختر تُرک و پسر بلوچ
پسری خلافکار که به خاطر کارش از عشقش دست میکشه و اتفاقات غیر منتظرهای که واسشون میفته....!🤯
🍄
صدف دختری که بعد مرگ عموش اسیر پسر عموی مذهبیش میشه.....🔴🔴
👑
شانا سلیم سروانی که درگیر حل پرونده کروکدیل میشه و دلشو به برادرزاده مافوقش میبازه.😈
🎨
اراج ملک شاه پسر پولدار ترین مرد ایران درست وسط جشن نامزدی ایی که روحش هم خبر نداره ظاهر میشه و...💔
💎
تینا جنگجوی آسمان و زمین به چالشی کشیده میشه انسان های معمولی رو قراره به تباهی بکشونه و...🫠
🌸
ال آے دخترے ڪه همسر جوانش فوت شده و پدرش برایش ازدواج اجباری درنظر گرفته به برادرشوهرش ازدواج پیشنهاد صوری را میدهد
❤️🔥
" روایت ِداستانِ مثلث عشقی "
سرگرد جذاب و سرآشپز دیوونه ای که عاشقِ دکترِ پرونده ی جنایی میشن 🔥💋
❄
دخترِ حاجی معروف شهر که شب عروسیش عکسای معا.شقهاش با دوست داداشش به دست شوهر پلیس و مذهبیش میرسه
🪐
ارمیا پلیسی که بعد از بیست و چند سال باید با طرد شدنش توسط عشقش، تاوان گناه دایی و مادرش رو بده
🌈
جاویدان مردی خشن و هات که از زندان فرار میکند و گیرایی جنسی به دخترک دلربا دارد و سعی میکند شبی رو باهاش بگذرونه که. .
🎁
روایت دختر ستم دیده 16 ساله که برای رها
شدن از اجبار پدرش و برای ازدواج اجباری
مجبور میشه شبانه فرار کنه❤️🩹
♥
همه چی از جایی شروع میشه که یه نامه از طرف یه باند قاچاقچی ولی به اسم یه طرفدار به دستش میرسه و...
🌈
دنیای رمانهای ممنوعه و بشدت کمیاب 🌊
💎
اتریسا هکر ماهر 18 ساله گول مافیای دورگه مسکو رو میخوره و.....
❤️🔥
جهت شرکت در تب لیست👇
@Delbar_editam
10صبح پاک
Repost from N/a
من تکینم.
سالها پیش بخاطر جرم سیاسی سنگینی که بهش متهم شده بودم..اسیر زندانای فرانسوی شدم.
اونجا شکنجم کردن کتکم زدن اما چشمای ابرا دختری که یه روز مرهم زخمام بود.. حتی با شوک الکتریک و شکنجه هم از یادم نرفت.
تحمل کردم و زیر شکنجه طاقت آوردم تا روز فرارم از راه برسه.
کفتارایی که برام پاپوش دوخته بودن شایعه کرده بودن من مُردم.. غافل از اینکه من تو زندانای اروپایی با کلی جون کندن تبدیل به فایتر شده بودم و آماده بودم تا سینه جماعتی که یه عمر باعث حبس کشیدن من تو زندانای گودال شده بودن و پاره کنم.
البته بجز اون دختر جا سویچی که بدجوری دلم براش تنگ شده بود.
بیا بخون ببین چطوری انتقام میگیره 👇
https://t.me/+Jr2HX84qBvoyYWQ0
https://t.me/+Jr2HX84qBvoyYWQ0
https://t.me/+Jr2HX84qBvoyYWQ0
این تکین از بس خفن و کراشه یه ملتی و عاشق خودش کرده🥲💞
24پاک
بنرا واقعی...
Repost from N/a
-چه غلطی داری میکنی؟ عوضی ولم کن!
میخوام هر جوری هست از جام بلند شم ولی محکم رو زمین هلم میده ! تو همین هین که از درد به خودم میپیچیدم در انباری باز میشه و بالاخره میبینمش...بعد از اینهمه سال...صاحب بزرگ ترین تشکیلات منطقه رو!
-دانیال!
-خوش اومدی...ریما!
-میخوام برم..
جلو میاد و با رسیدن بهم چونمو چنگ میزنه، خیره تو چشم هام سرد لب میزنه
-میری ولی وقتی گفتی دقیقا تو محدوده ی من چه غلطی میکردی؟
چونمو از دستش آزاد میکنم
-اتفاقی شد... بزار برم !
با پوزخند روم خم میشه و موهامو بی هوا چنگ میزنه
-نه دیگه! خیلی از اون وقتی که هر چی میگفتی سریع قبول میکردم گذشته! الان باید فقط التماسم کنی، که شاید نکشمت!
با ناباوری نگاهش میکنم
-عقده ی چیو گرفتی؟ چون ردت کردم و گند زدم تو عش...
موهامو محکم میکشه و از جا بلندم میکنه و خیره تو چشم هام لب میزنه
-نه چون بهم خیانت کردی... چون گولم زدی! چون دیدنت... دوباره هوس داشتنتو انداخت تو جونم! شاید دلم خواست خاطرات قدیم رو زنده کنم، فقط حیف که اینبار جای عشق قراره با نفرت باهات باشم... بزرگ ترین حصرت من!
https://t.me/+9QMiCqdGxMowM2Y0
https://t.me/+9QMiCqdGxMowM2Y0
https://t.me/+9QMiCqdGxMowM2Y0
#مافیایی_عاشقانه
24پاک
Repost from 🐇گسترده نگاره( دومی)🐣
00:01
Відео недоступнеДивитись в Telegram
با پشت دست زدم توی دهنش وبدن #عریانش رو روی میز پرت کردم که صدای #اخش بلند شد .
_هیش فقط #خفه شو که میری با اون دختره ی #جن ده بیرون اره ؟
یه #بلایی سرت بیارم که مرغای اسمون به حالت #گریه کنن .
زیپ شلوارم رو باز کردم و #التم رو از بینش خارج کردم ، ضربه ی محکمی روی #باسنش زدم و با یک حرکت تمامش رو #واردش کردم .
سر اینکه با دختره رفته بیرون جرش میده🥺
https://t.me/+EmvDSXPhFGozMTNk
https://t.me/+EmvDSXPhFGozMTNk
Repost from 🐇گسترده نگاره( دومی)🐣
00:01
Відео недоступнеДивитись в Telegram
با پشت دست زدم توی دهنش وبدن #عریانش رو روی میز پرت کردم که صدای #اخش بلند شد .
_هیش فقط #خفه شو که میری با اون دختره ی #جن ده بیرون اره ؟
یه #بلایی سرت بیارم که مرغای اسمون به حالت #گریه کنن .
زیپ شلوارم رو باز کردم و #التم رو از بینش خارج کردم ، ضربه ی محکمی روی #باسنش زدم و با یک حرکت تمامش رو #واردش کردم .
سر اینکه با دختره رفته بیرون جرش میده🥺
https://t.me/+EmvDSXPhFGozMTNk
https://t.me/+EmvDSXPhFGozMTNk
Repost from 🐇گسترده نگاره( دومی)🐣
پسره حامله ست و ماههای اخر خیلی خیلی حساس شده😢🥺
🔞🔥 #گی #فول_صحنه #امپرگ🔥🔞
کوای دستی روی شکم بزرگش گذاشت و به زور از جاش بلند شد:
_هانزو تو چته؟.. رفتارات عجیب شدن. . تو شوهرمی میتونی بهم بگی؟🥺
+کوای من چیزی نیست.. فقط..
کوای زد زیر گریه:
_دروغ میگی.. من میفهمم.. نکنه.. نکنه داری با یه نفر دیگه..😭💔
+اره کوای... دارم یه نفر دیگه رو میبینم
به بیبی بوی حاملهاش خیانت کرده🥺😢
https://t.me/+Mm6uRwOUwDE1NjU0
https://t.me/+Mm6uRwOUwDE1NjU0
Repost from 🐇گسترده نگاره( دومی)🐣
00:04
Відео недоступнеДивитись в Telegram
یه کپسول کردن داخلش که فلجش میکنه😢تنها راهش اینه که مقعدش تحریک شه تا فشارش بده بیرون😢
#گی🌈 #فول_اسمات🔞
کوای داد زد:
_هانزو چکار میکنی؟ لباسمو چرا.. 😥
+کوای.. باید فشارش بدی بیرون.. کپسوله لیزه نمیشه با عمل درش آورد..
زبونشو رو #سوراخ کوای کشید. کوای ناخواسته جیغ زد:
_عععاااخخ خوبه.. لعنتی😫🤤
هانزو بیشتر #لیس زد و #زبونشو وارد کرد. #آه و #نالههای کوای اتاقو برداشته بود💦نزدیک ار*ضا بود که هانزو دستشو روی #ک*رش گذاشت:
+باید از این پایین ارضا شی تا ازت بیاد بیرون
https://t.me/+Mm6uRwOUwDE1NjU0
https://t.me/+Mm6uRwOUwDE1NjU0
دوتا دوست... توی شرایط بدی گیر کردن🤭
Repost from N/a
جاویدان ، جاسوس خوشتیپی که پوست برنزه و موهای بلند مجعد و ذکاوتش دل همه رو میبره خودش دل به زنی باخت که اونو به راحتی فروخت.
لادن براش دام پهن کرده بود و جاویدان وقتی به خودش اومد که اسیر دشمن بود با تنی زخمی و ذهنی پر از سوال ...
حالا فرار کرده ...
برگشته تا #انتقام بگیره .
برگشته اما با قلبی پر کینه و ذهنی که در آتش انتقام شعلهور هست برای کشف رازهای معمای اسارتش.❌❤️🩹
https://t.me/+Jr2HX84qBvoyYWQ0
https://t.me/+Jr2HX84qBvoyYWQ0
https://t.me/+Jr2HX84qBvoyYWQ0
16بپاک
Repost from N/a
_امروز همه دعوت شدین به جشن نامزدی من...درست میگم؟
اولین نفر به داریوش و چشمهای به خون نشستهاش زل زدم. شاید اگر مامان دستش رو سفت نمیگرفت، قلادهاش ول شده و تا خرخره گردنم رو به حصار دندونهای تیزش در میآورد! دومین نفر، ارغوان بود! ارغوانی که پی در پی اشک میریخت و با ناباوری، چشمهای غبارآلودش رو به من دوخته بود.
دست دختری که اسمش رو هم نمیدونستم رو گرفته و تمام مهمانانی که حضور داشتند رو مخاطب گرفتم:
_نامزد من...نامزدِ واقعی من، کسیه که اینجا و کنارِ من ایستاده و من بوسیدمش!
https://t.me/+gpO5vrdxpO5kNDM0
https://t.me/+gpO5vrdxpO5kNDM0
https://t.me/+gpO5vrdxpO5kNDM0
16بپاک