11 297
Підписники
-1124 години
-557 днів
-27930 днів
- Підписники
- Перегляди допису
- ER - коефіцієнт залучення
Триває завантаження даних...
Приріст підписників
Триває завантаження даних...
سلام عزیزای دلم تنها راه قانونی و حلال خوندن رمان های من عضویت در کانالهای خصوصی این رمان ها یا عضویت در کانالهای عمومی هست. رمان گل سرخ در vip رو به اتمامه و ما در فصل پایانی قرار داریم🌹این فرصت رو براتون تمدید کردم که دیگه بعدها بهانه ی نباشه برای خوندن غیرقانونی رمان. و قطعا به این زودی این فرصت دوباره تمدید نمیشه. ممنونم که همراه منید.🙏🏻❤️🔥
به درخواست مکررتون بریم واسه یه تخفیف جذاب 🌹🌹
به مناسبت روز قلم
اونم با تخفیف
🔥25٪🔥
این تخفیف روی کانالهای حق العضویتی بنده قرار میگیره که من لیستش رو پایین خدمتتون عرض میکنم.
❌و فقط تا هفت روز برقراره❌
تجانس قیمت قبل از تخفیف❌35000❌تومان
بوی جنگلهایافرا قیمت قبل از تخفیف ❌40000❌تومان
گل سرخ قیمت قبل از تخفیف❌40000❌تومان
🔥پکیج یک🔥
تجانس + بوی جنگلهای افرا+ گل سرخ
قیمت قبل از تخفیف 115000 تومان🤌
قیمت بعد از تخفیف 87000 تومان🤌
❤️🔥پکیج دو❤️🔥
تجانس + بوی جنگلهای افرا
قیمت قبل از تخفیف
75000 تومان❤️🔥
قیمت بعد از تخفیف 57000 تومان😱😱😱❤️🔥
❤️🔥پکیج سه❤️🔥
بوی جنگلهای افرا+گل سرخ
قیمت قبل از تخفیف 80000 تومان
🥰قیمت بعد از تخفیف 60000 تومان😱😱😱🥰
🔥پکیج 4🔥
تجانس + گل سرخ
قیمت قبل از تخفیف 75000💃🏼
قیمت بعد از تخفیف 57000 😱💃🏼
کانالهای هر رمان هم به صورت تکی عضو گیر خواهد داشت البته مثل سابق با آف بیست درصدی.
پس برای تجانس مبلغ 28000تومان🤌
بوی جنگلهای افرا 32000تومان🤌
و در نهایت
گلسرخ🌹 32000تومان 😱❤️🔥خواهد بود.
برای استفاده از این فرصت کافیه پکیج مورد علاقهتون رو انتخاب کنید و مناسب با مبلغ بعد از تخیفش هزینه رو به شماره حساب
6037691616993010
بانک صادرات به نام زیبا سلیمانی واریز کنید و شات واریزیتون رو به آیدی زیر ارسال کنید و لینک کانالهای مربوط رو دریافت کنید.
@zibasoleymani539
❌توجه بفرمایید این تخفیف فقط تا پایان هفتهی جاری برقراره 👌👌👌❌
از همراهی تمام شما عزیزان کمال تشکر رو دارم❤️🔥❤️🔥❤️🔥
#تجانس🪐
#پارت۲۵۹✨
#زیبا_سلیمانی
ـ چی خب؟ من که علم غیب ندارم بدونم از چی میپرسی؟!
ـ از اونی که نمیخوای کسی ازش چیزی بدونه..
ـ رعد رو ،بیوگرافی و رزومهی تمام بچههاش رو که دارید دیگه چی میخواید؟
دستش را محکم روی میز کوبید و تقریبا" فریاد کشید:
ـ کی بهتون اطلاعات میداد، به جز فرشید صداقت کی توی تیمتون بود که این همه اطلاعات محرمانه بهتون داده و شما آش رو با جاش بردید و نه خانی اومده نه خانی رفته؟
بزاقم را بلعیدم:
ـ کسی نبود که شما نشناسی. فرشید هم توی گروهمون نبود.
ـ دارم از رانت حرف میزنم آوا عاصی نه از دزدی.
پر خشم نگاهش کردم و پر کینه جواب دادم:
ـ کسی نبود و نیست.
ـ برادرت بود؟
ـ این کارت سوختهاست یه کارت دیگه رو کن...
ـ میتونم بابت همین کارت سوخته سالها بندازمت زندان..
مصمم جوابش را دادم:
ـ نمیتونی دستت خالیه. اگه میتونستی من الان اینجا نبودم.
ـ قطعا" که برای اثبات توانایهام اینجا نیستم.
صدایش انگار توی ذهنم زنگ زد، خودش بود همانی که گفته بود کشورم را ترک کنم این را میدانستم اما از نزدیک که میشنیدم انگار چیزی بیشتر از صاحب این صدا بود. انگار نگاهش با من حرف میزد و من ناتوان از شناختش بودم:
ـ توانایهاتون احیانا" اندازه بیرون کردن من از ممکلتم که نیست؟
شستش خبر دار شد از چه چیزی حرف میزنم. سری به طرفین تکان داد و نچی بلند بالا کشید:
ـ نچ...... فکر میکردم باهوشتر از این حرفها باشی اما نیستی.
ـ من شاید اونی که میخوای نباشم اما..
عینکش را از روی چشمش برداشت و زل زد به صورتم:
ـ اما و اگر رو بذار کنار...از معین پرتو بگو؟
#تجانس🪐
#پارت۲۵۸✨
#زیبا_سلیمانی
آوای جسور او یک شب میان مرگ و زندگی معلق شده بود و او حالا به یک بار و دو بار قانع نمیشد ترس را میان بوسیدنهای مکررش پرپر میکرد.
وقتی رهایم کرد و کوتاه چشم بست و محکم گفت « برو» آوای او یک هدف دیگر برای برگشتن داشت. دلیلی به اندازهی تکرار لذتِ چشیدن آن لحظات. قدمهایم حالا ترسی نداشت من ترس را میان بوسههای گرم او جا گذاشته بودم.
وقتی مقابل میزش قرار گرفتم که چشمان جستجوگرش در تناقض با لبخند روی لبش بود. کامرانی دیگر کنارم نبود. خودم تنها به مصاف آمده بودم.
ـ بیست دقیقه بیشتر نشد...
ـ تایم ریکاوری رو منظورتونه؟
دوست داشتم با پشت دست محکم توی دهانش بزنم چرا که حس میکردم خوب فهمیده این ترک بیست دقیقهی برای چه بوده. دستانم را مهار کردم تا آن کاری که مطلوبش بود را نکند. تای ابروی بالا داد و پرسید:
ـ بابت اون ده دقیقهی که زودتر اومدی که جایزه نمیخوای؟
افعال بینمان مفرد شده بود و این حاصل آن ترسی بود که ریخته شده بود. جسورانه نگاهش کردم و گفتم:
ـ تعلیقش کردید!
ـ پس اهل معاملهی؟
خیره نگاهش کردم:
ـ فکر کنید هستم.
ـ اُکی من هر سوالی بپرسم جواب میدی تهش هم میری خونتون و یادت میمونه من اهل معامله نبودم.
لعنتی عوضی، دست گذاشته بود روی نقطه ضعفم:
ـ و اگه جواب ندم؟
مذبوحانه خندید و مصمم جوابم را داد:
ـ جواب میدی!
پر خشم نگاهش کردم و او که دید جوابش را نمیدهم نچی کشید و پرسید:
ـ خب؟
به درخواست مکررتون بریم واسه یه تخفیف جذاب 🌹🌹
به مناسبت روز قلم
اونم با تخفیف
🔥25٪🔥
این تخفیف روی کانالهای حق العضویتی بنده قرار میگیره که من لیستش رو پایین خدمتتون عرض میکنم.
❌و فقط تا هفت روز برقراره❌
تجانس قیمت قبل از تخفیف❌35000❌تومان
بوی جنگلهایافرا قیمت قبل از تخفیف ❌40000❌تومان
گل سرخ قیمت قبل از تخفیف❌40000❌تومان
🔥پکیج یک🔥
تجانس + بوی جنگلهای افرا+ گل سرخ
قیمت قبل از تخفیف 115000 تومان🤌
قیمت بعد از تخفیف 87000 تومان🤌
❤️🔥پکیج دو❤️🔥
تجانس + بوی جنگلهای افرا
قیمت قبل از تخفیف
75000 تومان❤️🔥
قیمت بعد از تخفیف 57000 تومان😱😱😱❤️🔥
❤️🔥پکیج سه❤️🔥
بوی جنگلهای افرا+گل سرخ
قیمت قبل از تخفیف 80000 تومان
🥰قیمت بعد از تخفیف 60000 تومان😱😱😱🥰
🔥پکیج 4🔥
تجانس + گل سرخ
قیمت قبل از تخفیف 75000💃🏼
قیمت بعد از تخفیف 57000 😱💃🏼
کانالهای هر رمان هم به صورت تکی عضو گیر خواهد داشت البته مثل سابق با آف بیست درصدی.
پس برای تجانس مبلغ 28000تومان🤌
بوی جنگلهای افرا 32000تومان🤌
و در نهایت
گلسرخ🌹 32000تومان 😱❤️🔥خواهد بود.
برای استفاده از این فرصت کافیه پکیج مورد علاقهتون رو انتخاب کنید و مناسب با مبلغ بعد از تخیفش هزینه رو به شماره حساب
6037691616993010
بانک صادرات به نام زیبا سلیمانی واریز کنید و شات واریزیتون رو به آیدی زیر ارسال کنید و لینک کانالهای مربوط رو دریافت کنید.
@zibasoleymani539
❌توجه بفرمایید این تخفیف فقط تا پایان هفتهی جاری برقراره 👌👌👌❌
از همراهی تمام شما عزیزان کمال تشکر رو دارم❤️🔥❤️🔥❤️🔥
#تجانس🪐
#پارت۲۵۷✨
#زیبا_سلیمانی
ـ چی کار کنم؟!
دو دستش را قاب صورتم کرد و با همان چشمان آفتاب سوختهاش خیره شد در نگاهم و لب زد:
ـ دستش پره انقدر که دستای من بسته است.
سرم را کوتاه تکان دادم و او ادامه داد :
ـ نترس و عین حقیقت رو بگو حتی اونایی که نمیخوای کسی بشنوه رو بگو..
ترسیده بودم و
ترس نه فقط در نگاهم که در لرزش دستانم هم نشسته بود؛ لبم را از تو مکیدم و لب زدم:
ـ من اما میترسم کامران.
و یکهو حجم عظیمی از نفسهایم میان نفسهای پر صدایش خالی شد و من کنده شدم از زمین و زمان و انگار ارتفاع همانجا بود و پیش از آن هر چه بود سوتفاهم بود و تازه معنی پریدن را میفهمیدم، گرم، مطبوع و پر از آدرنالین. لبهایش که از لبهایم کنده شد تازه فهمیدم پرش از ارتفاع چه هیجان پر از لذتی دارد، دو دستش روی سرشانهام ضرب گرفت و با اطمینان لب زد:
ـ برو آوّا.. برو، تو میتونی مثل همیشه!
ـ تعلیقت کرد؟
لبش را مزه مزه کرد:
ـ به چشیدنش میارزید.
اولین بار بود که نفسهایمان میان هم گم میشد و بوسه معنی دیگری پیدا میکرد من پر بود از هیجان و او پر بود از لذت.
ـ حرف رعد وسطه کامران..
نگذاشت حرف بزنم نگذاشت ترسم را به زبان بیاروم، رسالتش انگار چیزِ دیگری بود.
یک بار دیگر مرا بدون دعوت به قداست بوسهها برد و خودش مخمور از آنچه اتفاق میافتاد میان گوشم لب زد:
ـ آوای ترسو مطلوب من نیست. اون آوایی رو بهم تحویل بده که کل پرواز آبادان تهران رو میترسیدم از مواجه شدن باهاش..
#تجانس🪐
#پارت۲۵۶✨
#زیبا_سلیمانی
سربازش حرفش را شنیده بود اما صدای پر تمنای مرا کجا دلش میگذاشت؟ هان؟
بلند شد و مچ دستم را به بند کشید و رو به مافوقش گفت:
ـ نیم ساعت..نیم ساعت دیگه برش میگردونم...
مافوقش نچ بلند بالایی کشید و گفت:
ـ مثل اینکه یادت رفته...
کامران نگذاشت حرفش کامل شود.
ـ خواهش میکنم!
به خاطر من داشت خواهش میکرد؟ دلم حق نداشت بلرزد؟ حتی اگر او مصبب تمام بدبختیهایم بود؟ فکش قفل شده بود و صورتش دیگر شوخ نبود. کامران همان پسر جدی بود که مرا بازداشت کرد و پشت قهوهخانهی نصرت گوش بر با من مصمم و قاطعانه اتمام حجت کرد.
ـ لطفا"...
باز به خاطر من خواهش کرده بود؟ مافوش کلافه پوفی کشید و خیلی جدی به او با دست اشاره کرد جلو برود. کامران دستم را آرام رها کرد و بعد دست برد پشت کمرش و اسلحهی بیرون کشید. فکر نمیکردم مسلح آمده باشد و تعجب کردم. همان کارت هولوگرام دارش را هم با اسلحه روی میز گذاشت بعد در صدم ثانیه مرا با خودش به بیرون از اتاق برد. تا آمدم حرفی بزنم آرام اما پر تحکم لب زد:
ـ حرف نزن رابین ..حرف نزن..
تعلیق شده بود. برای نیم ساعت تاخیر در تحویل دادنم. به همین سادگی.
کافهی روبروی آگاهی جای که حتی فکرش را هم نمیکردم جای امنی بود برای تنهای من و او. در کافه را پشت سرش بست و رو به کافی من با چشم اشارهی کرد. همین اشاره کافی بود تا تنها بشویم و من حیرت زده نگاهش کنم و بپرسم؟
بریم واسه یه تخفیف جذاب 🌹🌹
به مناسبت عید بزرگ غدیر
اونم با تخفیف
🔥25٪🔥
این تخفیف روی کانالهای حق العضویتی بنده قرار میگیره که من لیستش رو پایین خدمتتون عرض میکنم.
❌و فقط تا هفت روز برقراره❌
تجانس قیمت قبل از تخفیف❌35000❌تومان
بوی جنگلهایافرا قیمت قبل از تخفیف ❌40000❌تومان
گل سرخ قیمت قبل از تخفیف❌40000❌تومان
🔥پکیج یک🔥
تجانس + بوی جنگلهای افرا+ گل سرخ
قیمت قبل از تخفیف 95000 تومان❤️🔥
قیمت بعد از تخفیف 72000 تومان😱😱😱❤️🔥
❤️🔥پکیج دو❤️🔥
تجانس + بوی جنگلهای افرا
قیمت قبل از تخفیف 115000 تومان🤌
قیمت بعد از تخفیف 87000 تومان🤌
❤️🔥پکیج سه❤️🔥
بوی جنگلهای افرا+گل سرخ
قیمت قبل از تخفیف 80000 تومان
🥰قیمت بعد از تخفیف 60000 تومان😱😱😱🥰
🔥پکیج 4🔥
تجانس + گل سرخ
قیمت قبل از تخفیف 75000💃🏼
قیمت بعد از تخفیف 57000 😱💃🏼
کانالهای هر رمان هم به صورت تکی عضو گیر خواهد داشت البته مثل سابق با آف بیست درصدی.
پس برای تجانس مبلغ 28000تومان🤌
بوی جنگلهای افرا 32000تومان🤌
و در نهایت
گلسرخ🌹 32000تومان 😱❤️🔥خواهد بود.
برای استفاده از این فرصت کافیه پکیج مورد علاقهتون رو انتخاب کنید و مناسب با مبلغ بعد از تخیفش هزینه رو به شماره حساب
6037691616993010
بانک صادرات به نام زیبا سلیمانی واریز کنید و شات واریزیتون رو به آیدی زیر ارسال کنید و لینک کانالهای مربوط رو دریافت کنید.
@zibasoleymani539
❌توجه بفرمایید این تخفیف فقط تا پایان هفتهی جاری برقراره 👌👌👌❌
پیشاپیش عیدغدیر مبارک❤️🔥❤️🔥
از همراهی تمام شما عزیزان کمال تشکر رو دارم❤️🔥❤️🔥❤️🔥
#تجانس🪐
#پارت۲۵۵✨
#زیبا_سلیمانی
از میان پرونده برگهی را بیرون کشید و روی میز مقابلش پرت کرد و گفت:
ـ 16 تا سرقت کلان بدون شکایت، دلیل کافیه برای بازداشت و بازجوییتون، نیست؟
ـ من هنوز نمیدونم با کی دارم حرف میزنم.
صدایش برندهتر شد و احساس من بیشتر ترک خورد:
ـ اینجا اونی که سوال میکنه منم.
اشکِنا به هنگام از گوشهی چشم چپم پایین ریخت. سخت چشم بستم و کامران صدایم زد:
ـ آوا...؟
دلم میخواستم برگردم توی صورتش بکوبم و بگویم « آوا و درد، آوا و مرض تو مرا به این روز انداختی، میمُردی چند کلام به من قبل از اینجا آمدن میگفتی علت بازداشتم چیست؟ میمردی مرا آماده میکردی تا اینطور یکه نخورم وقتی از سرقتهای رعد میگوید؟» همه اینها را توی دلم میگفتم و باز دلم به گفتن حقیقیشان نمیآمد. ابروان پهن و خوش ترکیب مرد مقابلم بهم گره خورد و اینبار قاطعانه دستور داد:
ـ برو بیرون راستین.
کامران تکانی نخورد و همانطور سرجایش نشست و وقتی نگاه مرد مقابلش به او کنده نشد نیم نگاهی به من انداخت. به سمتش چرخیدم و گفتم:
ـ کامی...
حرف رعد بود و افشای حقایقی که تلخ بود و گفتنش برای من مثل مرگ تدریجی بود. بغض صدایم مثل دختر بچهی لوسی بود که از مادرش کمک بخواهد یا به آغوش پدرش پناه ببرد. چشمان کامران از التماس در صدایم گرد شد و با همان چشمان گردش گفت:
ـ رابین...
رابین میگفت تا بدانم رابین او قرص و محکم است و این طور وا نداده در مقابل چند سوال به ظاهر ساده و متزلزل نشده است. او هم از من توقع این تمنا را نداشت.
ـ نشنیدی سرباز؟
Оберіть інший тариф
На вашому тарифі доступна аналітика тільки для 5 каналів. Щоб отримати більше — оберіть інший тариф.