کانال شکیب غلامی🐼💛

#پیشنهاد_ادمین امشب این دوتا چنلن😉👇 ❋ @ozhenart ❋ ┄┄┄┄┄┄┄┄┄┄┄ ❋ https://t.me/joinchat/WBuvAcQ21JLFdAng ❋

🥀🥀🥀🥀🥀 #part_82 # شکیب اومدیم توی اتاق که بخوابیم فریال: خیلی دوست دارم شکیب: من بیشتر شکیب: فریال بهترین روز کی بود توی زندگیت فریال: روزی که با آقای غلامی آشنا شدم ❤️ شکیب: منم بگم فریال: بگو شکیب: روزی که با خانم نیکفر آشنا شدم ❤️ بعد لبمو گذاشتم روی لب فریال مک زدم و لبم برداشتم شکیب: شب بخیر فریال : شب تو هم بخیر #مبین اومدیم توی اتاق مبین : نازی خپ راستش میخواستم یچیزی بهت بگم نازی: چیزی شده جانم بگو مبین: گفتنش سخته نازی: نصف جونم کردی بگو دیگه مبین: خیلیییی دوست دارم دردونم نازی: خدا بگم چی کارت نکنه من بیشتر دوست دارم مبین: من نازی: باشع ولی من بیشتر مبین: بیا بغلم #نازی بدون هیچ حرفی رفتم توی بغل مبین نازی: بغلت بهم آرامش میده مبین:😘😘😘😘😘😘😘 بغل مبین واقعا بهم آرامش میداد خیلی دوستش داشتم 💋بهترین اتفاق زندگیم بود مبین صبح👇 نازی : شکیب و مبین هنوز بیدار نشدن فریال:ن مثل همیشه نازی: چه خوب الان مبین میاد میگه گشنمه فریال: آره والا مبین : کی گشنشه اول از بعد از من و داداشم غیب کنن فریال: پشمام تو کی اومدی نازی: برگام ریخت مبین: بیا جمعش کنم شکیب: ن شهر داری میاد جمع می کنه😂😂😂 همه:😂😂😂😂😂😂😂😂 نازی و فریال: تو کی اومدی شکیب: پیش پای داداش نازی وفریال: خپ بابام داداش ها ی گل بیاین صبحونه ادامه دارد..........

🥀🥀🥀🥀🥀🥀 #part_81 # فریال وقتی شکیب گفت دوسش ندارم قلبم یجوری شدم بعد گفت عاشقشم دیوونشم روانیشم خوشحال شدم که مبین چرخوند افتاد به نازی و من فریال : ج یا ح نازی: ح فریال: عشقت توصیف کن که نازی با دستش مبین شنون داد و گفت نازی: توصیفش اینه مبین : فدات شم # نازی فریال چرخوند افتاد به خودش و مبین مبین: ج یا ح فریال: ح مبین: چرا از دست شکیب ناراحتی فریال: چون سرم داد زد شکیب: ببخشید 🥺🥺🥺🥺🥺 مبین: قیافت چرا شبیه دخترا میکنی اسکل چرا بغض میکنی شکیب: به خاطر اینکه فریال ناراحت کردم # فریال شکیب بغض کرده بود و رفت نشست روی مبل دلم براش سوخت فریال: مامیریم بخوابیم مبین و نازی : شب بخیر فریال: شب بخیر شکیب تو نمیای که شکیب اومد و در گوشم گفت : من بخشیدی منم گفتم: مگه چیزی شده بود که ببخشمت شکیب: ممنون عشقم بریم بخوابیم فربال: بریم ادامه دارد....

🥀🥀🥀🥀🥀🥀 #part_80 # شکیب معلوم بود فریال ناراحت وبه روی خودس نمی آورد شکیب: عشقم نمی خوای بگی چرا ناراحتی فریال:کی گفته من ناراحتم شکیب: فریال من تو رو میشناسم تو ناراحتی خیلیی فریال: خپ راستش آره ناراحت از دستت تویی که سرم داد نمی زدی سر من داد زدی میخوای ناراحت نباشم شکیب: من که معذرت خواهی کردم فریال: ....... شکیب: عشقم فریال: ........ شکیب :خانممم فریال: ..... شکیب: نمی خوای جواب بدی فریال : شکیب خسته ام خوابم میاد شکیب: واستا زنگ بزنم مبینی نا بیان ( مکالمه شکیب و مبین👇) شکیب: داداش بیاین بریم فریال خسته اس مبین : باش اومدیم # مبین اومدیم پیش شکیب و فریال مبین : خپ بریم دستمو گذاشتم توی دست نازی و راه افتادیم سمت خونه شکیبینا رسیدیم و پیاده شدیم از ماشین رفتیم بالا که فریال گفت فریال: میاین جرعت حقیقت همه: آره شکیب: واستین من الان بطری میارم شکیب رفت و بطری آورد چرخوند افتاد به من و خودش مبینن: ج و ح شکیب: یا جد سادات حقیقت مبین: رهرمار یه جوری گفت جد سادات فکر کردم میخواد بگه جرعت همه:😂😂😂 مبین: فریال چقدر دوست داری شکیب: من فریال دوست ندارم مبین: چی شکیب: دوستش ندارم عاشقشم روانیشم دیوونم دیوونه فریال مبین: بازی جرعت و حقیقت تبدیل به چس بازی شد شکیب: حقیقت گفتم دیگه ادامه دارد.....

🥀🥀🥀🥀🥀 #part_79 # فریال از دست شکیب ناراحت بودم ولی به روی خودم نمی آوردم نازی: مبین من بستنی میخوام مبین: الان شکیب بستنی فروشی دیدی وایسا نازی: مرسی عشقم مبین:💋 # شکیب زدم بغل که مبین بره بستنی بخرع رفت خرید و اومد مبین: بیا عشقم نازی: ممنون مبین: بیا آجی فریال: ممنون شکیب:بس من چی مبین: خو تو چی میخوری شکیب: 🤔🤔 مبین: فکر نکن بابام زود باش شکیب: من آب هویج بستنی مبین : منم # مبین رفتم آب هویج بستنی گرفتم دوتا اومدم مبین : شکیب بیا شکیب: ممنون داداش مبین نشستم توی ماشین راه افتادیم سمت شهر بازی وقتی رسیدیم فریال خیلی ناراحت بود همیشه خوشحال میشد وقتی بیرون می آمدیم نازی: من چرخ و فلک میخوام مبین: داداش مامیریم سوار چرخ فلک بشیم نمی یاین شکیب: زن ذلیل مبین: ن که تو نیستی فریال:اهههههه بس کنین دیگه شکیب: ببخشید مبین: بفرما زن ذلیل ادامه دارد......

🥀🥀🥀🥀🥀 #part_78 #شکیب اومدیم کافه همیشگی مبین : خپ شکیب چیکار کنیم شکیب : زن داداش و خانممم چیکار کنیم نازی و فریال : بریم خرید بعد بریم شهر بازی بعد بریم یچیزی بخوریم و بعد مبین و شکیب: بسه دیگه تا اون موقع شب میشه نازی و فریال : باشه پاشین بریم مبین و شکیب: بریمم # مبین اومدیم نشستیم توی ماشین و رفتیم سمت یه پاساژ شکیب: مسافران محترم پیاده شوید😂 همه:😂😂😂😂😂 # شکیب رفتیم توی پاساژ فریال یه لبا س با ز انتخاب کرده بود شکیب: این چیه فریال: کوری لباس دیگه شکیب: لباس نپوشی از این بهتر فریال: ولی من اینو دوست دارم شکیب: نمی خواد من دوست ندارم فریال: همین میخرم شکیب: غلط میکنی وقتی میگم یکی دیگه رو بخر یکی دیگه رو بخر همین که گفتم این خیلی بازه(عصبانی با کمی داد) فریال:🥺🥺🥺🥺 مبین: داداش آروم تر شکیب: مبین تو یچیزی بگو بهش بابا من مهربون باهاش رفتار میکنم این میشه نمی دونم باید چیکارکنم فریال: خپ ببخشید🥺🥺🥺 شکیب: فریال تو ببخشید که سرت داد زدم همون لباس بخر ولی فقط پیش من بپو ش یکی دیگه هم بخر پیش همه بپوش ادامه دارد...... 🥀

شب بخیر بریم لا لا

پایان سوالات دیگه نپرسین

اگه قرار باشه یکی رو بکشی کی رو میکشی شکیب بهترین دوستت جواب واقعا اصلا اینکارو نمیکنم