cookie

Ми використовуємо файли cookie для покращення вашого досвіду перегляду. Натиснувши «Прийняти все», ви погоджуєтеся на використання файлів cookie.

avatar

❌متفاوت❌FOAD

❌کپی ممنوع لینک چنل محافظ https://t.me/foadnovels

Більше
Рекламні дописи
15 978
Підписники
-6724 години
+4407 днів
-24730 днів

Триває завантаження даних...

Приріст підписників

Триває завантаження даних...

+دختره  انگار حامله بود طفلی از سرما یخ زده - لباس گرمم نداشت من ژاکتم و انداختم آخه چرا شهرداری این گدا ها رو جمع نمیکنه؟ دخترک رو توی برف و سرما ول کرده بودم تا خودش و بچه ش بمیرن: -این انگار گدا نبود عسل زن نفسی گرفت و با تاسف جواب داد: -پولا رو ندیدی تو دستش؟چقدم کاسبی کرده -ولی من دلم براش سوخت با اون لباسای نازک حتما تا الان مرده صدای مرد توی مغزم زنگ میزد: -امبولانس بهشت زهرا اومد دختره  با بچش مرده ،صورتش از سرما کبود شده بود چوب اسکی و انداختم به طرف پایین تپه دوییدم،قلبم داشت برای دیدن اون تیله های آبی بی تابی میکرد https://t.me/+0WPKwbmqsptkNDlk
Показати все...
رابطه‌ رییس سکسی و راننده‌ی شرکتش که برای بدهی‌اش مجبوره براش کار کنه🔥🔞🔞🍑 https://t.me/+0-ioS4P1KTZiMDFk سوار ماشین میشه و در رو محکم می‌کوبه. - سریع شلوارتو در بیار. متعجب می‌پرسم. -ا..اقا اینجا؟؟ -زود باش.  صد میلیون خرج بدهیات نکردم که نه و نو بیاری. تکون بخور بکش پایین. دودل به اطراف نگاه می‌کنم که داد بلندی میکشه. -گفتم تکون بخور اراز! بجنب. بالام با ترس به پشت میرم و روی پاهاش می‌شینم. -ا..اقا  توروخد یه دقه امون بدین. دم گوشم لب میزنه: -من امون میدم عزیزم. ک یرم امون نمیده.🔥 https://t.me/+0-ioS4P1KTZiMDFk
Показати все...
👍 4
- خودتو نمال بهم تخم سگ😈 نرم خندیدم : جناب سرهنگ داره کنترل شو از دست میده!؟ چشماش پر از خون شد کمرمو چنگ زد - نکن آلما دیوونم کنی نگا نمی کنم بیمارستانه ها همین وسط می کشم پایین... ادامه حرفش تو صدای ناله بلندم گم شد https://t.me/+0xWMHIHwIXMzZDU0
Показати все...
بوی قرمه سبزی عمارت رو برداشته بود و طفلم برای یه قاشق از اون خورشت جا افتاده به شکمم لگد میکوبید. در قابلمه رو برداشتم و یه تیکه گوشت و داغ قورت دادم.قاشق خورشت و هنوز نخورده بودم: -داداش....مامان...بیاید دزد گرفتم داداشم میدونه با جنده ها چکار کنه دلم پیش اون قاشق قرمه سبزی بود و طفلم لگد میکوبید.بچم گشنه ش بود.هیبت مردونه هرمز خان رو که بالای سرم دیدم بغضم مظلومانه ترکید: -ببخشید...غلط کردم لگدی زیر شکمم کوبید و غرید: -کارت به جایی رسیده که دزدی میکنی؟ لگد دوم روکه کوبید طفلم دیگه دست وپا نمیزد. گرمی خون رو که حس کردم چشمام سیاهی رفت: -ب.بچم.دلش.قرمه‌سبزی می‌خواست آخه! https://t.me/+0WPKwbmqsptkNDlk
Показати все...
👍 3
‹هر چه بیشتر در رابطه‌ای بمانید که میدانید آینده‌ای با او ندارید، بیشتر ناامید میشوید از پیدا کردنِ رابطه‌ای که در آن میتوانید با شخصی آینده‌ای داشته باشید. آینده داشتن با یک فرد یعنی بتوانید خودتان را در کنار او تصور کنید در مسیر زندگیتان، صمیمی، همراه، با هدفی مشترک از تجربه کردنِ زندگی.♥️🌿› - پونه مقیمی🌱 @Sillytalk🍂
Показати все...
👍 2
00:01
Відео недоступне
_قمبل کن با.سنتو برام بلرزون یزدان روی مبل نشسته بود و‌با# ال..تش ور میرفت روی تخت قمبل کردم و‌ با دستم لپای با.سنمو باز کردم تا سوراخ با.سنمو ببینه _تکون بده اون با.سن قلمبه تو عروس فراری با.سنمو براش لرز‌ندم و با  دستام سینه هامو‌ مالوندم _پسرعموت میدونه  شبی که  تو‌ عروسیتون فرار کردی اومدی زیر من ناله کنی ؟ خبلی سریع از جاش بلند شد و‌له سمتم اومد و‌ سیلی محکمی به باسنم رد که ناله کردم سر ال..ت #کلفتشو روی سوراخ بهشتم حرکت داد و خیسی بهشتمو تا سوراخ با.سنم کشوند و با یه حرکت... https://t.me/+WUdFCAvs-6tkYWU8 https://t.me/+WUdFCAvs-6tkYWU8 جانان دختری که شب عروسیش فرار میکنه و‌با برخورد به یه مرد‌خشن مجبور میشه تا صبح زیرش باشه اما...🔞🍆🔞🍆
Показати все...
👍 1 1🤯 1
-از رسم ما میدونی دختر جون؟ با ترس نه آرومی گفتم - ما رسم داریم ارباب شب #زفاف جلوی بزرگای خاندان پرده #عروسش رو بزنه و اگه دختری #با_کره نباشه تا صبح زیر مردان خاندان میره و بعدشم برده #جنسیشون میشه. نفسم تو #سیـ_نه حبس شد  خانم بزرگ دستم رو #محکم تر کشید و وارد اتاق حجله شد. دور تا دور اتاق تمام #مردهای فامیل ارباب نشسته بودن و وسطشون #حجله رو گذاشته بودن و تور نازکی دورتادورش بود. خانم بزرگ توی حجله درازم کرد و بیرون رفت.ارباب وارد #حجله شد و تند لباس هام رو دراورد. -هیس نترس عزیزم خون #بکا_رتتو ببین بیرون میرن. از ترس لرزیدم ... چرا خانواده ام به ارباب نگفته بودن من وقتی بچه بودم و #تصادف کردم پرده بکارتم رو از دست دادم؟ #مردو_نگی کلفتش رو آروم به #بهشـ_تم مالید و کنار گوشم زمزمه کرد: -فقط یکم درد داره #عزیزکم، تحمل کن دلبرم باشه؟ با چشمای #اشکی نگاهش کردم، یعنی این بار اخری بود که ارباب رو میدیدم؟ #مردو_نگی ارباب آروم وارد #بهشـ_تم شد، از درد آخی گفتم و زمین رو چنگ زدم که ... https://t.me/+PrbYS-noCaM0YjA0 https://t.me/+PrbYS-noCaM0YjA0
Показати все...
👍 1🤯 1
Repost from N/a
#گی #تریسام رهام پسر ریزه میزه ای که اسیر زوج گیه خشنی میشه و هرشب سوراخ صورتیش رو با دیک های کلفتشون پر میکنن....♨️ https://t.me/+Z9UiOv41W544YThk
Показати все...
Repost from N/a
- به کمر بخواب و لنگاتو جوری باز کن که همه چیت بزنه بیرون. شیو کردی؟ بی قرار می گویم: - قرارمون این نبود. سیگارش را آتش می زند و کلافه می گوید: - قرارمون سکس نبود؟ به تته پته می افتم. - بود... بود ولی این مدلی نبود. پوکی به سیگارش می زند و باز با حرف هایش لالم میکند: - سکسم مدل می خواد. نکنه گفته بودم زیر پتو و تو تاریکی می کنمت و خودم خبر ندارم؟ هوم؟ سر بالا می اندازم به معنی نه. بغض دارد خفه ام می کند. - زبون نداری؟ باید بتونم اون پایینو ببینم یا نه؟ نکنه انتظار داری از رو حدس و گمال یه جایی فرو کنم؟ بخواب... بخواب دختر، بخواب تا پشیمون نشدم. اشکم می چکد. - من هرزه نیستم. نوچی میکند. زیر لب چیزی می گوید که نمی شنوم. شاید دارد فحش می دهد. یا چه می دانم. - می دونم، هرزه بودی جات تو بغل من نبود. لخت شو، بخواب... مگه آزادی نامزدتو نمی خوای؟ اشکم باز می چکد. - چرا، چرا... می خوام. - پس بخواب. دراز می کشم. با همان مانتو شلوار لعنتی. با گریه. آنقدر شدت گریه ام زیاد است که به هق هق می افتم. سیگارش را خاموش میکند. چنگ میان موهایش می اندازد. نگاهش سرخ است. چرا؟ مگر نه اینکه فقط می خواست خودش را خالی کند؟ پس چرا انقدر بی قرار. - بخدا نمی تونم اینجوری. زی... زیر پتو... با لا... لامپ خاموش. خواهش میکنم آقا عماد. روی زانو روی تخت می نشیند. عصبی ست. اما دارد خودش را کنترل می کند. مچ پایم را می چسبد، جیغ میزنم از ترس و او پاهایم را از هم باز کرده، فریاد می زند: - فلجی مگه؟ اینطوری پاهاتو باز میکنی که من بتونم کاری بکنم یا نه شرم دارد مرا می کشد. دوست دارم از شدت شرمندگی و غصه و حقارت بمیرم. روی تن خشک شده ام خیمه میزند و توی صورتم می غرد: - نمی خوام که بکنمت، می خواستم فقط آرومت کنم بی شرف. احمقِ نفهم. پاشو گمشو بیرون. می ترسم پشیمان بشود. برای همین قبل از اینکه از تخت پایین برود، پاهایش را می چسبم و آویزان میشوم: - تو رو خدا آقای شاهید، غلط کردم. هر کار بگید میکنم، اصلا خودم... خودم تحریکتون میکنم. دست میبرم برای باز کردن دکمه‌ی شلوارش و با عجله میگویم: - همه تلاشمو میکنم که خوب ارضا بشید، اصلا... هر کاری که بگید... هر مدلی که بخواید... چنان برمیگردد، گردنم را می چسبد و روی تخت زمینم میزند که لال میشوم از ترس. با خشم و چشمانی که انگار خیسی اشک دارد می غرد: - به من التماس نکن، هرزه ای مگه کثافت؟ تو گوه خوردی که این حرفا رو میزنی. غلط میکنی که بخوای اینجوری بخاطر اون شهاب پفیوز، خودتو پیش من حقیر می کنی! هق میزنم، با تحکم و خشمی کنترل شده آخرین حرف را میزند: - میری، ازش طلاق میگیری. بعدش میای اینجا، صیغه ام میشی، تو همبن اتاق پرده اتو میزنم، میکنمت آیدا، جوری میکنمت که چشمای بی پدرت از لذت خمار بشه برام، بعدش رضایت میدم اون پفیوز بیاد بیرون. فهمیدی؟ سر که تکان می دهم، انگار طاقت نمی آورد لمسم نکند. چرا که لب هایم را به دندان می گیرد و عمیق... پارت واقعی ❌ https://t.me/+SdHbVPCx7ywxNmI0 https://t.me/+SdHbVPCx7ywxNmI0 https://t.me/+SdHbVPCx7ywxNmI0 https://t.me/+SdHbVPCx7ywxNmI0 https://t.me/+SdHbVPCx7ywxNmI0
Показати все...