cookie

Ми використовуємо файли cookie для покращення вашого досвіду перегляду. Натиснувши «Прийняти все», ви погоджуєтеся на використання файлів cookie.

avatar

کانال رمان سمیرا ایرتوند

نویسنده‌ی‌ رمان‌های طعم گس زیتون دهلیز پاییزسال بعد اطلسی‌های‌خیس حوالی این شهر دچارت نیستم (در حال نگارش) ارتباط بانویسنده https://instagram.com/samira_iratvand کپی ممنوع⛔ کانال vip هم داریم😊

Більше
Рекламні дописи
14 977
Підписники
-2524 години
-1487 днів
-73630 днів

Триває завантаження даних...

Приріст підписників

Триває завантаження даних...

بهترین رمان‌های آنلاین این هفته به انتخاب مخاطبین رو براتون آماده کردیم. همگی قرارداد چاپ دارن و رو به پایان هستن. توجه شود عضوگیری‌شون فقط برای چند ساعت بازه و به زودی خصوصی می‌شن👇👇 #کبوتر_لیلی_شبنم_سعادتی https://t.me/+RXTP-Nc7RZphOWQ0 #وصله‌‌ی‌جان‌شده_مرجان_مرندی https://t.me/+_wDqdMf4KS40ZWY0 #صلت_سحر_مرادی https://t.me/+eFWKe0ZHGzg2ZWY0 #اوتای_اکرم‌حسین‌زاده https://t.me/+IOcDuJvXGZY3MmY8 #گیسوخزان_1411 https://t.me/joinchat/AAAAAD7lB4SiJ9BfIrqaZg #قرارماپشت‌شالیزار_فرناز_نخعی https://t.me/+5aAY3aZXMAljY2Jk #شهر_بی_یار_سحر_مرادی https://t.me/+EqUSOqdlg41lMTA0 #ردپای‌آرامش_الف_صاد https://t.me/+gtKZMyuIHmY2NDQ0 #شاه‌بیت_عادله‌حسینی https://t.me/+1y9SBua0-tM4NmNk #غمزه‌ی_کشنده‌ی_رنگ‌ها_گلناز_فرخ‌نیا https://t.me/joinchat/AAAAAEpCzhNXeXL1vujlpw #زمان_معکوس_مدیا_خجسته https://t.me/+BOdRy_5VFlRiMzdk #ریسک‌_اکرم‌حسین‌زاده https://t.me/+9aPMA1lUDRY2ZGE0 #ققنوس_من_لیلا_حمید https://t.me/+fRkO5R7K0m02MDY0 #گیسوخزان_تارگت https://t.me/joinchat/AAAAAFBJN2Vnc9YIdPzAZw #حوالی_خورشید_نصیبه_رمضانی https://t.me/KHorshee #مهتاب🌛 https://t.me/+UCEDkNNkFTVlEVzb #التیام https://t.me/+NSaxGCVLFdY0YTFk #زینب_پیش‌بهار_صدسال‌دلتنگی https://t.me/+HidboRsM1As2ZDE0 #دالان_مهتاب_شبنم_سعادتی https://t.me/+QFQvODqy75oPtxV4 #دچارت_نیستم_سمیرا_ایرتوند https://t.me/+d26NqSaazbA1YTg8
Показати все...
Repost from N/a
شاهو مَلِک معمار معروف بین الملل... خانزاده ی کوردی که به محض رسیدن پایش به ایران با خبر ازدواج عمویش پس از ده سال رهسپار دیاری شد که روزگاری قسم خورده بود جز برای مراسم عزای دایه اش پا در آن نگذارد... اما خبر ازدواج هیراد جذاب تر از آن بود که بتواند از خیرش بگذرد...دیدن عروس هیراد مطمئنن ارزش آن که بخواهد قسمش را بشکند را داشت !! میگویند دنیا چرخ گردون است...حکایت او و هیراد بود...! و شاهو تا زمانی که با چشم خود آن عروسک موطلایی و از قضا نو عروس هیراد را که یکباره از نا کجا آباد سر از صندلی عقب ماشینش در آورده بود را ندید به این جمله ایمان نیاورد... در نهایت طولی نکشید که زمزمه ای کل اورامان تخت را در بر گرفت : -شنیدید؟شاهو نو عروس هیراد و دزدیده... https://t.me/+Rh0q2h2dhv8xNzVk https://t.me/+Rh0q2h2dhv8xNzVk https://t.me/+Rh0q2h2dhv8xNzVk
Показати все...
"مـــَنـکــوب"

بسم الله الرحمن الرحیم "منکوب" انگار من از جای بریده زخمی در تن تو روییده ام...!🪔 ✒️به قلم:ف_میری

Repost from N/a
Фото недоступне
#من‌مردیم‌که‌سیزده‌سالگی‌یه‌بچه‌گذاشتن‌تو‌بغلم😱💥❤️‍🔥 اون مُرد،اون رفت، تا حول #مرگ اون زندگی یک #پدر و #پسر جوان و یک #عشق رقم بخوره. -پسر جون پدر و مادرت کجان؟ پسرک #نوجوان با چشمانی پر شده، پشت دست زیر چشم کشید و بی ربط پرسید: -ستاره و #نی‌نی زنده‌ان؟ پرستار به اتاق عمل نگاه انداخت و پرسید: -#ستاره کیه؟ خواهرته یا مادرت؟ او #ترسیده خود را عقب کشید. کف دستانش را بدون توجه به آلودگی روی زمین فشرد و چانه‌اش لرزید. -زن...#زنمه. پرستار شوک زده چشم گرد کرد و لب زد: -#زنت؟ https://t.me/+591xsmetBw02ZmY0 https://t.me/+591xsmetBw02ZmY0 سپهر یک پدر و یک روانشناس! مردی پر از غیرت و تعصب که توی سیزده سالگی پدر شده و حالا با سی‌و‌یک سال سن یک پسر هفده‌ ساله‌داره‼️ مردی فراری از تمام زن‌ها به خاطر گذشته‌‌‌‌ای تلخ اما با پیدا شدن سر و کله‌ی کارآموزی شیطون، تمام معادلات ذهنی‌ش به هم می‌ریزه و ..‌. از سمتی پسر نوجوونش و سمتی دیگه عشق تازه ریشه زده...❌️💯 https://t.me/+591xsmetBw02ZmY0 https://t.me/+591xsmetBw02ZmY0 لینک هر روز عوض می‌شه و ممکنه این رمان جذاب رو از دست بدید❌️💯❤️‍🔥
Показати все...
Repost from N/a
00:12
Відео недоступне
اولش سایه همو با تیر می زدیم دشمنِ خونیِ هم بودیم بعدش جونمون واسه هم در می رفت. پسر خوب و خواستنیِ فامیل بود که بین همه دخترای داف و پلنگِ فامیل منی که شادترین و شیطون ترین و ساده ترینش بودمو خواست. منی که دخترِ مریض خانواده بودم و حسین جونش واسم در می رفت وقتی آخ میگفتم🥹❤️ وقتی واسم انسولین می زد؛صد بار جای اون سوزنو بوس می کرد. میگفت میخوام فقط واسه من لوس باشی. میگف من عشق بچگیشم،از بچگی عاشق چشای درشتِ گاویم بوده! عشق فوتبال بود و قرار شد وقتی کاپیتان تیم ملی شد ازم خواستگاری کنه که...یه شب نگام کرد و گفت "دیگه نمیتونم ادامه بدم" و ولم کرد و رفت.. حالا با نامزدِ ایتالیاییش برگشته و وقتی نامزد خوشگلشو توی بغلش دیدم؛چشام تار شد و.... دیابت داشتم و بالاخره دوریش کار دستم داد و سوی چشامو از دست دادم! وقتی دنیا واسم تاریک شد و بینایم رفت،شنیدم گریه می کرد و سرمو بینِ سینه اش گذاشت و بلند بلند گفت "نگام کن آمین،نگام کن قربونت برم. حسینت برگشته" عاشقانه ای شیرین و بدون کلیشه که از خنده ها و عاشقانه هاش گریه می کنید😭😍😍😭😭😭پاک ترین و رنگی رنگی ترین عشقو دارن https://t.me/+iyw8L0ip0wIwM2Jk
Показати все...
Repost from N/a
- توی لپ‌تاپت عجب چیزایی داری! با حرص تایپ می‌کنم. - مردک دیوانه. توی پوشه‌هام نرو شخصین. چند شکلک خندان برایم ردیف می‌کند و بعد عکسی از خودم می‌فرستد که سرم داغ می‌کند. عکس من در اشپرخانه با تاپ و شورتک. - چه شخصی هم هست! موهای ژولیده و شلوارک مامان‌دوز. خدایی چرا با من اومدی سر دیت؟ با حرصی که کم کم دارد به گریه تبدیل می‌شود گوشی ام را می‌اندازم. بعد از سال‌ها توانسته بودم مردی را برای خودم پیدا کنم و او چه کرده بود؟ درحالی که مجذوب جذابیتش شدم، لپ‌تاپم رو دزدید و حالا قرار بود تک به تک عکس‌های شخصی‌‌ام را به مسخره بگیرد. - قهر کردی جوجو؟ بیا خودم واست لباس خوشگل می‌خرم. و باز هم شکلک خندان و عکس دیگری از من. این بار در دانشگاه. آن هم با ژاکت قهوه‌ای بلند کهنه‌ام، شبیه گداها شده بودم. سریع به او زنگ می‌زنم. - سلام بر جوجوی بدلباس من! - میشه لپ‌تاپم رو پس بیاری؟ هرکاری بگی میکنم. صدای خنده ی شیطانی‌اش می‌آید. - هرکاری؟ باشه بیا دم در. ناباور به سمت بیرون می‌دوم که موتورش را دیدم. مردک دم در خانه ام است. سریع به سمتش می‌روم که لپ‌تاپ را پشت سرش قایم می‌کند. - یه بوس شب به خیر بده تا بهت بدمش. ❌مامان همیشه می‌گفت بهترین رابطه‌ها از عجیب‌ترین ملاقات‌ها شروع می‌شن. توی اولین قرارم با اون مرد، لپ‌تاپم دزدیده شد، دومین دیدارم وقتی بود که یواشکی وارد خونه‌م شد و آخرین ملاقات؟ وقتی توی اداره‌ی پلیس فهمیدم پنج سال پیش مرده! https://t.me/+Hfc4XVWmx3VlNDU8 https://t.me/+Hfc4XVWmx3VlNDU8 https://t.me/+Hfc4XVWmx3VlNDU8
Показати все...
Repost from N/a
00:06
Відео недоступне
مردم می‌گفتن: مادر رو ببین، دختر رو بگیر! اما مادر من زنی بود که به نامزدش خیانت کرده و با پدر من وارد رابطه شده بود! همه‌ی عمر از اطرافیان سرکوفت شنیدم. ضربه خوردم. تحقیر شدم... خصوصا از وقتی که پدرم مارو مثل یه تیکه آشغال دور انداخت و رفت. مادرم قلبش گرفت و مُرد. من موندم و تنهایی... درست وقتی از دنیا بریده بودم، اون مرد وارد زندگیم شد! مرد محجوب و سربه‌زیری که همه‌ی دخترا تو آرزوی یه نیم‌نگاهش بودن... اما چشم اون دنبال من بود. تا اینکه مادرش فهمید و به خاطر حرفای بدی که پشت‌سر‌ مادرم بود، اجازه نداد ما باهم باشیم. مجبورش کرد با یه دختر دیگه ازدواج کنه و من موندم و دلِ شکسته‌م... روز ازدواجش مرگم رو به چشمم دیدم، اما خدای منم بزرگ بود. به دوسال نکشیده همه‌چیز عوض شد. یه‌‌دفعه با یه خواستگاری عجیب مواجه شدم و همه فهمیدن که...😳❌ https://t.me/+VZL1kEXVj7E1ZGE8 https://t.me/+VZL1kEXVj7E1ZGE8
Показати все...
Repost from N/a
-دختره میگه ازت بارداره! بهتر نیست مسئولیت بچه ای که به وجودش آوردی و گردن بگیری؟ عصبی از جاش بلند شد که ترسیدم. مردونه غرید: - خانم وکیل چرا متوجه نمیشی میگم من مطمئنم اون بچه مال من نیست! اون شب باهاش خوابیدم اما می‌دونم بچه مال من نیست. دستام مشت شد، مردی که دوستش داشتم جلوی روم داشت بهم می‌گفت با کس دیگه ای بوده. بغض چسبید بیخ گلوم: - پس باید بره آزمایش ابوت بده اون خانوم - تا این سه ماهش بشه و بره آزمایش بده حیثیت منو می‌بره. این بار منم داد زدم - وقتی باهاش خوابیدی باید به این چیزا فکر می‌کردی بعد آزمایشم اگه تو پدر اون بچه باشی باید مسئولیتش و به عهده بگیری اگه نه هم که هیچ... متعجب از بغض و صدای بلندم چند لحظه ساکت شد.. به عنوان وکیلش حق داد زدن سرشو نداشتم، اما به عنوان.... - تو به من حس داری؟ - چی؟ معلومه که نه! من فقط من فقط دلم به حال اون زن بیچاره که گیر تو افتاده میسوزه این بار اخماش پیچید بهم - پس بهتر وکیلمو عوض کنم! چون شما منو همین الان مقصر می‌دونی کیفش را برداشت و سمت در خروجی رفت. دستش روی دستگیره در بود که ناخودآگاه از جام بلند شدم - واستا... آره من دوستت دارم!! https://t.me/+NYmaLbkOVPw5Y2E0 عاشق موکلم شدم، موکلی که شاید پدر یه بچه‌ی دیگه بود اما..‌.
Показати все...
کانال رسمی الهام فتحی

نویسنده ی رمان های... طور سینا مهلا عاشک دستم را بگیر بی بازگشت فتان ❌️ تمام قصه ها در دست چاپ هستند و خواندن فایل آن ها به هر طریقی غیر اخلاقی و حرام است. اینستاگرام نویسنده👇 http://www.instagram.com/elham_fathi66