「 Mi AMoR عشق من 」
Mi AMoR👫🤍 به اسپانیایی میشه عِـشق مَـن یا هَمَـون دِلــبَر مَـن :))
Більше8 131
Підписники
-1024 години
-697 днів
-25030 днів
- Підписники
- Перегляди допису
- ER - коефіцієнт залучення
Триває завантаження даних...
Приріст підписників
Триває завантаження даних...
Repost from Tweet Land | توییتلَند
Фото недоступнеДивитись в Telegram
💙دلیل تایید سایت پرقدرت آریانبت توسط ما:
💥قدیمی و بسیار معتبر
🥃خوشحسابی سایت زیر نظر مدیران حرفهای
🚀برداشت آنی حتی مبالغ سنگین(بدون احراز)
🔥استانداردترین بونوسها، آفرها و تورنومنتها
🏣بزرگترین کازینو و لابی پوکر و هزاران بازی
🔑امنیت همه جانبه کاربران
🎉بدون تخلف بودن حتی بعد از سالها فعالیت
🅿️بالاترین نرخ پرفکت مانی و ارز دیجیتال
❤️تایید شده زیر نظر انجمنهای پیشبینی:
🌐 wsclptdd.com
اخبار سایت و جوایزها:
https://t.me/joinchat/AAAAAFa7e_zsJYiHoLPBig
Фото недоступнеДивитись в Telegram
‹ شب وقتی زیبا میشه که :
تو شب بخیر بگی🌙♥️ › شب بخیر :)
آدم وقتی جوونه خیال میکنه نوبت خوشبختی هم میرسه. دلش پرِ امیده. اما بعد بدبختی رو بدبختی میآد. آدم وسط مصیبت گیر میکنه. من بدیِ هیچ کسو نمیخوام، اما بعضی وقتها میشه که طاقتم از این همه ظلم تموم میشه.
-امیل زولا
سواد رابطه نداری اگر:
همزمان با چند نفر در رابطه هستی
فرد مقابل رو در رابطه بلاتکلیف و منتظر میزاری
حتی وقتی خودت اشتباه میکنی دیگری رو مقصر میدونی و عذر خواهی نمیکنی
فقط به دنبال منافع مالی و جنسی هستی
تکلیفت باخودت مشخص نیست و بی دلیل رابطرو ترک میکنی و هرزمان که دورت خلوت شد برمیگردی.
کسي نبود براي رفتنم گريه نکرد، کسي برايم دست تکان نداد. مي رفتم اما نمي دانم کجا. مگر موقع آمدنم مي دانستم کجا مي آيم؟ مگر برايم گفته بودند براي چه مي آيم؟ آمده بودم و حال بايد مي رفتم. مگر نه اينکه هر آمدني را رفتني است. سالها اينجا بودم، ديدنيها ديده بودم، شنيدنيها شنيده بودم، زندگيها کرده بودم و خيلي وقتها خيلي خسته شده بودم، بريده بودم، دلم خيلي وقتها رفتن را خواسته بود. اما مگر من به اختيار آمده بودم که به اختيار بروم؟
اينجا آخرين ايستگاه زندگيم بود، به انتظار ايستاده بودم با چمداني در کنارم. نگاه که مي کنم چقدر تنهايم، به تنهاي زماني که آمده بودم. گويي نوار زندگيم را بر روي دور تند در مقابل چشمانم به تماشا گذاشته اند، انگار از آمدنم تا رفتنم به ثانيه اي نکشيده است. اگر اين قدر کوتاه اينجا اقامت کرده ام پس چرا خسته ام و دلم رفتن مي خواهد. سنگ زمانه بارها به دلم خورده بود، بارها در شب مهتابي ستاره ام را گم کرده بودم، تمام عمر را دويده بودم، بارها زمين خورده بودم، بارها گريسته بودم، بارها از نفس افتاده بودم و حال اينجا در آخرين ايستگاه به انتظار آخرين قطار ايستاده بودم.
صداي پيچيده در فضا مي گويد تا آمدن قطار زمان اندکي مانده است. مي ترسم، مگر نه آنکه ناشناخته ها دلشوره و ترسي عجيب همراه خود دارند؟ مي ترسم, اما ترسم مانع رفتنم نيست، مگر ترس مانع آمدنم بود که مانع رفتنم شود؟ مگر من با ترس بيگانه ام؟ زمان آمدنم از ترس مي گريستم و حال زمان رفتنم باز هم مي ترسم. اما بايد بروم، دلم رفتن مي خواهد.
ديگر اينجا را نمي خواهم، ديگر شوق ماندن ندارم. او آنجا در آنسوي ايستگاه منتظر من است. اين ايستگاه آخر، اين قطار آخر مرا به او مي رساند. از دوريش دردها کشيده ام، رنجها برده ام و تنها خودم ميزان اشتياقم را براي ديدارش مي دانم. حرفها با او دارم، درد دلها دارم، گفتنيها دارم. اين قطار مرا به او مي رساند. چمدانم را به دست مي گيرم، قطار نزديک است.
00:03
Відео недоступнеДивитись в Telegram
تومیشی اولیننفری که
آخرینبار ازتهدل عاشقش بودم!🔗💜
-
animation.gif.mp40.59 KB
Repost from Tweet Land | توییتلَند
Фото недоступнеДивитись в Telegram
🔥 کینواکسپرس 🔥
اکثر دختر/پسرهای ایرانی مثل اب خوردن کینو بلدن اما دختر/پسرهای کمی هستن که میدونن از طریق کینواکسپرس میتونن درامد داشته باشن
شما هم با بالاترین ضرائب در♥️ #آریانبت ♥️میتوانید روزانه حداقل 500هزار جایزه بگیرید.
http://90arian.com
لینک کانال👇ثبتنام👆
https://t.me/joinchat/AAAAAFa7e_zsJYiHoLPBig
یکی از نخستین اتفاقاتی که بعد از عاشق شدن رخ میدهد، تغییر شدید در خودآگاهی انسان است: «محبوب» شما به قول روان شناسان «معنایی خاص» پیدا میکند، و به موجودی بدیع، منحصر به فرد و بسیار مهم بدل میشود. به قول یکی از مردان دلباخته: «تمام دنیایم تغییر یافته و محور جدیدی پیدا کرده بود به نام مرلین.» توصیف رومئوی شکسپیر از محبوبش موجزتر و پربارتر است: «ژولیت خورشید است.»
-هلن فیشر
گفتم ببین! هرچیز که باید، اتفاق میافتد و هر چیز که نباید، نمیافتد، تو آرام باش و به افتادهها و نیفتادهها فکر نکن. گفت: خب من هم به قدر توانم دست و پایی بزنم. گفتم ببین! گاهی دست و پا زدن، بیشتر از ثابت ماندن، غرقت میکند. گفت: خب بدون واکنش بمانم، مردم هرچه دلشان خواست میگویند و هرجور دلشان خواست میبرند و هرجور دلشان خواست میدوزند. گفتم ببین! مردم اول و آخر، حرفشان را میزنند، قبایشان را میبرند و طبق میلشان میدوزند و آخر کار، این قبا به پیکر خودشان است که زار میزند، تو را چه باک؟ زندگیات را بکن و کاری به کار حرفهایشان نداشته باش. گفت: خب، حرفهایشان آزارم میدهد. گفتم ببین! اگر تو هم بخواهی دنبال این بحثهای بیاساس را بگیری، شبیه همین مردم میشوی عزیز، اگر تو هم به مسائل بیهدف اهمیت بدهی، میشوی یکی از همانهایی که قبا به دست گرفته و به میل خودش بریده و دوخته و آخر کار، بلاتکلیف مانده...
با آرامشی نداشته، عمری به باد رفته و ذهنی بههم ریخته!
آرام باش و زندگیات را بکن و کاری به کار دست به قباها نداشته باش،
آنها از یک جایی به بعد عادت کردند، تو عادت نکن...
نرگس صرافیان طوفان
گاهی خدا از طریق
آدم هایی که در کنارت قرار میده
بهت میگه دوست داره...