cookie

Ми використовуємо файли cookie для покращення вашого досвіду перегляду. Натиснувши «Прийняти все», ви погоджуєтеся на використання файлів cookie.

avatar

رادیو اینترنتی سفیران کودک ونوجوان

کانالی برای کودکان ونوجوانان شعر.ترانه.قصه گویی. باصدای کودکان ونوجوانان فایل های صوتی را برای ادمین ارسال کنید تابنام فرزند شما درکانال قراردهیم. خراسان شمالی.بجنورد.خیابان طلای سفیدمجتمع گنج طبقه همکف ادمین @hamidehna20 @NGOsafiran

Більше
Країна не вказанаМова не вказанаКатегорія не вказана
Рекламні дописи
189
Підписники
Немає даних24 години
Немає даних7 днів
Немає даних30 днів

Триває завантаження даних...

Приріст підписників

Триває завантаження даних...

#انگیزشی پگاهتان پدرام... با صدای خانم حمیده ناطقی ادرس رادیو سفیران در تلگرام https://t.me/radiosafirankodak ادرس رادیو سفیران در واتساپ... https://chat.whatsapp.com/Ig6RfOMI9D1ICidazNafeU
Показати все...
پگاهتان پدرام....m4a2.10 MB
AnimatedSticker.tgs0.34 KB
#قصه_متنی 🦁🐼🐰🐒🐥🐯 ماجرای تپلک و زیرک یکی بود یکی نبود غیر از خدا هیچ کس نبود توی جنگل سبز،یک مدرسه  بود. در آن مدرسه حیوانات زیادی درس می خواندند.بچه های آهو،خرگوش، روباه، شغال،میمون،موش،فیل،طاووس،عقاب،کلاغ،کبوتر،هدهد و چندتا حیوان و پرنده ی دیگر هم بودند. خانم جغد، معلم خیلی خوبی بود. او به بچه ها خیلی چیزها یاد می داد: حساب،هندسه،تاریخ،جغرافی،خواندن و نوشتن و نقاشی و ورزش. همه ی حیوانات مدرسه  را دوست داشتند و هر روزبا خوشحالی به مدرسه می رفتند و درس می خواندند. مبصر کلاس، یک بچه میمون کوچولوی بامزه به اسم زیرک بود.او توی همه ی کارها به خانم معلم کمک می کرد و کلاس را ساکت و مرتب نگه می داشت. یک روز یک خرس قهوه ای از جای دوری به جنگل سبز آمد. او یک دختر داشت. اسم دخترش تپلک بود. تپلک دختر چاق و خنده رویی بود. خانم جغده، تپلک را کنارزیرک نشاند. زیرک که خودش لاغر و ریزه میزه بود، با دیدن هیکل چاق تپلک خنده اش گرفت و یواشکی زیر گوش تپلک گفت:« تو چقدر چاق و گنده ای! درست مثل یه بشکه ای، یه بشکه ای که حرکت می کنه!» تپلک چیزی نگفت و سرش را زیر انداخت و ساکت نشست. زنگ تفریح تمام بچه ها دور او جمع شدند.سیاه چشم که آهوی مهربانی بود، می خواست با او حرف بزند وبا او دوست شود؛ اما زیرک با صدای بلند به  تپلک خندید و گفت:«بچه ها نگاش کنید چه قدر چاق و خپله! مثل یه  بشکه می مونه!» بچه ها خندیدند و تپلک خجالت کشید و ناراحت شد.بعد  همه ی بچه ها از دور و بر تپلک کنار رفتند و او تنها گوشه ی حیاط ایستاد، چون کسی حاضرنبود با یک حیوان چاق و خپل که شکل بشکه بود ،دوست شود. وقتی مدرسه تعطیل شد، تپلک به خانه برگشت و با گریه  به مادرش گفت:« مامان من دیگه به  مدرسه نمیرم.میخوام توی خونه بمونم و تو کارهای خونه کمکت کنم. من این مدرسه و بچه های شیطون رو دوست ندارم.» مامانش وقتی فهمید که زیرک و بقیه ی بچه ها تپلک را مسخره کرده اند، خیلی ناراحت شد. رفت  پیش  خانم جغده و ماجرا را برایش تعریف کرد. خانم جغده گفت:« شما تپلک را به مدرسه بیارید، من مشکلشو حل می کنم.» خانم خرسه تپلک  را به مدرسه آورد و خودش به خانه  برگشت. تپلک با ناراحتی کنار زیرک نشست و سرش را پایین انداخت. خانم جغد که متوجه شده بود زیرک بیشتر از همه ی بچه ها، تپلک  را مسخره می کند فکری کرد و نامه ای نوشت و به زیرک داد و گفت:« پسرم، این نامه را بخون و به من کمک کن تا بتونیم به بچه ها یاد بدیم که دیگه تپلک رو مسخره نکنن...» زیرک به گوشه ای رفت و نشست و نامه را باز کرد و خواند.خانم جغد نوشته بود:« زیرک عزیز، به کمکت احتیاج دارم.حتماً تو هم فهمیدی که از دیروز که تپلک  به این مدرسه آمده، بچه ها آزارش داده اند و مسخره اش کرده اند؛ برای همین مدرسه را دوست ندارد. تو پسرزرنگی هستی و می توانی به بچه ها بگویی که قیافه ی یک شخص نمی تواند نشان دهنده ی اخلاق و شخصیت او باشد. اگر تپلک چاق است و هیکل درشتی دارد، اما در عوض بسیار مهربان و خوش اخلاق است. اگر تو به بچه ها یاد بدهی که با تپلک مهربان باشند، دیگر کسی او را اذیت نخواهد کرد و او هم مدرسه را دوست خواهد داشت. از تو به خاطر همکاری با خودم تشکر می کنم.معلم تو: خانم جغد» زیرک نامه را چندین بار خواند و فکرکرد.فهمید  که خانم جغد متوجه شده که او تپلک را ناراحت کرده است. از خودش خجالت کشید وتصمیم گرفت دیگر کسی را مسخره نکند. همان روز رفتارش با تپلک عوض شد، با او دوست شد و دیگر او را مسخره نکرد. بقیه بچه های مدرسه هم از او یاد گرفتند که با تپلک مهربان باشند.چند روز گذشت. تپلک  به مدرسه علاقه مند شد و هر روز با خوشحالی به مدرسه می آمد. زیرک و بچه ها به او یاد می دادند تا ورزش کند، چون می خواستند به او کمک کنند تا لاغر شود.آخر سال تپلک کمی لاغر شده بود و دوستان زیادی هم داشت. حتماً شما هم فهمیدید که چرا تپلک به مدرسه علاقه مند شد، مگرنه؟ خانم جغده هم با خوشحالی به بچه ها درس می داد و خدا را شکر می کرد که همه ی شاگردانش بچه های خوب و حرف شنو و مهربانی هستند. قصه ی ما به  سر رسید، کلاغه  به خونه ش نرسید.😊 Join🆔 👇 @maman_babaye_khoob
Показати все...
‏فایل صوتی از طرف hamideh joon
Показати все...
PTT-20220907-WA0029.opus0.47 KB
‏فایل صوتی از طرف hamideh joon
Показати все...
PTT-20220910-WA0017.opus1.51 KB
#شعر: ورزش با صدای: خانم فاطمه نودهی عزیز/بجنورد #ترانه_های_کودکانه عزیزانم این شعرها رو میتونید بخونید وبرای رادیو سفیران ارسال کنیدتا با صدای خودتون پخش شود. ادرس رادیو سفیران در تلگرام https://t.me/radiosafirankodak ادرس رادیو سفیران در واتساپ... https://chat.whatsapp.com/Ig6RfOMI9D1ICidazNafeU
Показати все...
ورزش.m4a8.02 KB
AnimatedSticker.tgs0.34 KB
03:07
Відео недоступнеДивитись в Telegram
#قصه_تصویری قصه: روباه و خروس باصدای: وصال ناطقی #قصه #داستان ادرس رادیو سفیران در تلگرام https://t.me/radiosafirankodak ادرس رادیو سفیران در واتساپ... https://chat.whatsapp.com/Ig6RfOMI9D1ICidazNafeU
Показати все...
9.26 MB
#انگیزشی دیوانه خودت باش... با صدای خانم حمیده ناطقی ادرس رادیو سفیران در تلگرام https://t.me/radiosafirankodak ادرس رادیو سفیران در واتساپ... https://chat.whatsapp.com/Ig6RfOMI9D1ICidazNafeU
Показати все...
دیوانه خودت باش....m4a2.89 MB