955
Підписники
-124 години
+27 днів
-730 днів
- Підписники
- Перегляди допису
- ER - коефіцієнт залучення
Триває завантаження даних...
Приріст підписників
Триває завантаження даних...
Repost from آرشیو طرح درس ، طرح بوم ،طرح خوانا، طرح جابر، طرح کرامت ،چک لیست،پوشه کار،مجموعه گروههای درسی برتر
Фото недоступне
https://t.me/joinchat/PI7txFavyDRY5cqhhY07fg
گروه درسی هفتم برتر
https://t.me/joinchat/WMQFtUFf06Oc0o3-
گروه درسی هشتم برتر
https://t.me/joinchat/WJUoPGYT77NWa4fO
گروه درسی نهم برتر
1100
Repost from آرشیو طرح درس ، طرح بوم ،طرح خوانا، طرح جابر، طرح کرامت ،چک لیست،پوشه کار،مجموعه گروههای درسی برتر
Фото недоступне
https://t.me/joinchat/SSRT6Gee1PP-kOUI
گروه درسی اول برتر
https://t.me/joinchat/SC9eEUm4PM5mhC2z
گروه درسی دوم برتر
https://t.me/joinchat/PI7txFFkyWLGlRTGIYXM5w
گروه درسی سوم برتر
https://t.me/joinchat/PI7txFHaVzcnwZJOt6nS5g
گروه درسی چهارم برتر
https://t.me/joinchat/PI7txEeQUZC2uuzuFtK6dw
گروه درسی پنجم برتر
https://t.me/joinchat/PI7txFDWINbshTMcGAgkjA
گروه درسی ششم برتر
800
Repost from آرشیو طرح درس ، طرح بوم ،طرح خوانا، طرح جابر، طرح کرامت ،چک لیست،پوشه کار،مجموعه گروههای درسی برتر
Фото недоступне
https://t.me/joinchat/PI7txFSEnLotP-6vMKupAA
گروه پیش دبستانی برتر
400
Repost from آرشیو طرح درس ، طرح بوم ،طرح خوانا، طرح جابر، طرح کرامت ،چک لیست،پوشه کار،مجموعه گروههای درسی برتر
https://t.me/+XONJzVVYYvVjODBk
[گروه چت فرهنگیان]
حرفستان اعضای گروههای برتر
درخواست کن ⚡باور کن ⚡دریافت کن💗💗
500
Repost from آرشیو طرح درس ، طرح بوم ،طرح خوانا، طرح جابر، طرح کرامت ،چک لیست،پوشه کار،مجموعه گروههای درسی برتر
Фото недоступне
https://t.me/joinchat/PI7txBr07SvBqCGxNFltbA
گروه هنرهای برتر
دست ورزی ابتدایی و متوسطه
کاردستی ، نقاشی ، و..
800
#آزمون_مطالعات
#مطالعات چهارم
📆بهمن ماه
#فصل_5
4_5796689361072291853.pdf2.45 KB
2200
داستان ضرب المثل نابرده رنج، گنج میسر نمیشود سالها پیش در ایران پادشاهی حکومت میکرد که به اهمیت آموزش و پرورش پی برده بود. ولی عیبش این بود که این پادشاه فقط آموزش را برای پسرش که ولیعهد خودش بود، لازم میدانست. شاه مدتها به دنبال یک معلم خوب و باسواد بود که بتواند آموزش پسرش را با اطمینان به او بسپارد. معلمهای مختلفی آمدند و رفتند تا اینکه شاه از میان این همه معلم، مردی را انتخاب کرد و به او قول داد، اگر بتواند پسرش را به خوبی تعلیم دهد ثروت قابل توجهی به او خواهد داد. معلم قبول کرد که خواستهی پادشاه را به بهترین نحو انجام دهد. فقط به این شرط که معلم حق داشته باشد، سخت گیریهای لازم و حتی تنبیه به موقع را برای ولیعهد انجام دهد. پادشاه با اینکه خیلی پسرش را دوست داشت ولی آگاه بود که او باید برای سوادآموزی به سختی تلاش کند. پسر شاهزاده در سن پایین به این معلم سپرده شد تا مورد تعلیم و تربیت قرار گیرد. هر روز از طرف معلم تکالیفی به او سپرده میشد که او موظف بود آنها را انجام دهد و اگر انجام نمیشد معلم به شدت با او برخورد میکرد. در حیاط قصر درخت آلبالویی بود که همیشه یک شاخه از آن را معلم کنده بود و به شکل ترکهای در دست داشت اگر ولیعهد سؤالات معلم را به درستی پاسخ نمیداد، یک ترکه میخورد. پسر شاه چندین بار از سختگیری معلم نزد پدرش شکایت کرده بود. ولی شرطی بود که قبل از شروع کار پدرش پذیرفته بود و نمیتوانست قولش را برهم بزند. البته پدر میدید که این سخت گیریها چقدر مفید بوده و پسرش در درس روز به روز پیشرفت بیشتری میکند. پسر که میدید نمیتواند پدرش را قانع کند تا معلمش را عوض کند همیشه از معلمش دلخور و ناراحت بود. چندین سال گذشت تا کم کم پسر به سنین جوانی رسید. او تقریباً توانسته بود تمام علوم زمانه را از معلم خود بیاموزد، شاه که از عملکرد معلم خیلی راضی بود، ثروت قابل توجهی به معلم بخشید و او را راهی خانهاش کرد. ولیعهد با رفتن معلم سخت گیرش خیال میکرد از تعلیم خلاص شده. ولی مدتی نگذشته بود که به دستور شاه پسرش آماده آموزش اصول نظامی شد. پسر اول خیلی ناراحت شد ولی کمی که گذشت متوجه شد آموزش نظامی با تنبیه همراه نیست. چون فرماندگان نظامی مراعات مقام و رتبهی او را در آینده میکردند و احترام خاصی برای او قائل بودند. این رفتار مهربانانهی آنها باعث شده بود او روز به روز کینهی بیشتری نسبت به معلم کودکیاش پیدا کند. بعد از چند سال شاه مُرد و پسرش جانشین او شد. چند روزی از تاجگذاری نگذشته بود که یک روز وقتی شاه جوان در حیاط قصر در حال قدم زدن بود. ناگهان چشمش به درخت آلبالو افتاد و تمام ترکههای آلبالویی که در کودکی از معلمش خورده بود یادش آمد. شاه جوان با خود فکر کرد حالا که قدرت را در دست دارد تلافی کند و چند ضربه ترکه آلبالو به معلمش بزند و یکی از نگهبانان قصر را به دنبال او فرستاد. نگهبان به منزل معلم رفت و گفت: شاه دستور فرمودند هرچه سریعتر خود را به قصر برسانید. معلم که خبر تاج گذاری پسر شاه را شنیده بود پرسید: شاه با من چه کار دارند؟ نگهبان پاسخ داد: نمیدانم. امروز که در باغ در حال قدم زدن بودند جلوی درخت آلبالو که رسیدند، نگاهی به درخت انداختند و به من گفتند بیایم و شما را به قصر ببرم. معلم که از کینه شاه جوان نسبت به خودش آگاه بود فهمید که شاه حالا که قدرت در دست اوست میخواهد تلافی کند. معلم همین طور که به طرف قصر میرفت دید میوه فروشی آلبالوهای تازه و قرمز رنگی را برای فروش گذاشته مقداری خرید و در جیب خود ریخت. به قصر که رسید دید شاگرد دیروزش که حالا بر تخت سلطنت نشسته ترکهای در دست دارد و به او لبخند میزند. سلام کرد، شاه جوان پاسخش را داد و گفت: استاد کجا رفتید؟ چند سالی هست یکدیگر را ندیدهایم؟ بعد به ترکهی آلبالو اشارهای کرد و گفت: این را میشناسی؟ معلم پاسخ داد: چوب تازهی درخت آلبالوست، بله میشناسم. شاه گفت: میدانی میخواهم با آن چه کار کنم. معلم که میدانست شاه میخواهد با آن ترکه چه بلایی سرش بیاورد، پیش دستی کرد و گفت: نمیدانم ولی بهترین کار این است آن را جایی بگذاری که همیشه پیش چشم تو باشد. شاه گفت: چرا آن را جلوی چشمهایم بگذارم؟ معلم آلبالوها را از جیبش درآورد و به طرف شاه گرفت و گفت: این آلبالوها را میبینی چقدر قشنگ هستند. اگر درخت آلبالو گرمای تابستان و سرمای زمستان را تاب نمیآورد نمیتوانست چنین آلبالوی خوبی محصول دهد. شما شاگرد قدیم من هم اگر آن همه تلاش و سختی را پشت سر نمیگذاشتید به این باسوادی و درک فهم امروز نبودید. شاه از این تشبیه خوشش آمد، لبخندی به معلم زد و از او خواست تا در دربار بماند و از وزیران شاه باشد.
2200
#ارزشیابی
#کتبی_قرآن
#نوبت.اول
#دی
آزمون کتبی قرآن چهارم نوبت اول 1395.pdf6.68 KB
2100
Оберіть інший тариф
На вашому тарифі доступна аналітика тільки для 5 каналів. Щоб отримати більше — оберіть інший тариф.