cookie

Ми використовуємо файли cookie для покращення вашого досвіду перегляду. Натиснувши «Прийняти все», ви погоджуєтеся на використання файлів cookie.

avatar

هِلو ایتالیا🌮💛

﷽ راحیل🦋 رمان: هِلو ایتالیا🌮💛

Більше
Рекламні дописи
1 071
Підписники
Немає даних24 години
Немає даних7 днів
Немає даних30 днів

Триває завантаження даних...

Приріст підписників

Триває завантаження даних...

https://t.me/+wF8V_jpudbpkNTRh 🚫رمان تموم شده و به زودی پاک میشه 🫠🤤 https://t.me/+wF8V_jpudbpkNTRh 🚫رمان تموم شده و به زودی پاک میشه 🫠🤤 🔞داستان یک عشق ممنوعه یک روز هیچ وقت فکر نمیکردم از دیدن چشم های یک نفر قلبم به تلاطم بیافتد اما چشم های این دختر دهن قلب و منطقم را یکی کرده بود. من تمنای بوسیدن و به اغوش کشیدن یک زن را هیچ وقت نداشتم اما حالا حاضر بودم بمیرم تا بتوانم در اغوشم بگیرمش. - دختر حاجی من دلتنگ بشم، چاره‌اش تویی، درد بشم، درمونش تویی. تو دوستم داشته باش کسی که خرابت میشه منم. من قبل از او اصلا زندگی نمی کردم، چون زندگی برای من از لحظه ای شروع شد که او چشمانش را به من دوخت و من فهمیدم این چشم ها دار و ندار من شده است. - تو کنارم باش من دلبرت میشم تویی، تویی که اگه نباشی، بن‌بست من https://t.me/+wF8V_jpudbpkNTRh https://t.me/+wF8V_jpudbpkNTRh https://t.me/+wF8V_jpudbpkNTRh
Показати все...
امیر تو یه تصادف #دلخراش خونواده‌شو از دست میده و فقط خودش زنده می‌مونه بخاطر حس گناهی که وجودش رو گرفته دو سال تو یه تيمارستان #قدیمی خودشو حبس میکنه نه حرف میزنه و نه با کسی در ارتباطه تک و #تنها و بی کس مونده 🥲 ولی این تنهایی به پایان میرسه با اومدن یه دختر مهربون و شیطون که ناگهانی پیداش میشه و.......🤭 آخ از #تخسی پسرمون و #دلبریای دختر رمان و #بامزگی و #شیرینی این دو تا نگم براتون❌🙈 #یه_دونه_عاشقانه_جنجالی_و_جذاب‌_تو_راهه🔥 #از_اونایی_که_دلت_باهاش_ضعف_و_قیلی‌ویلی_میره🤤😋 https://t.me/+xX0YT6XYT000Y2E0 💢نمیدونی چه سرنوشتی براشون رقم میخوره و چه ماجر‌اهای غیر منتظره‌ای برای دو تاشون میفته‼️ فرصت کمه بزن روش و جوین شو تا لینکش باطل نشده 😉👇👇 https://t.me/+xX0YT6XYT000Y2E0 https://t.me/+xX0YT6XYT000Y2E0
Показати все...
مجنون بی کلام 🍃

🌹﷽🌹 ܩܟٜߺࡅ࣪ߺ❟ࡍ߭ ࡅߺ߲ܨ ܭࡋߺߊ‌‌ܩܢ‌‌ 🍃 ژانـر👈عـاشـقـانـه،اجتماعي🥂 به قلم ✍ m , az ࡅߺ݆ߺߊ‌‌ܝ‌ࡅߺ߳ࡉ‌ ࡏަܥ‌‌۬ߊ‌‌ܝ‌ܨ ܣܝ‌ ܝ‌❟ܝּ ࡅߺ߲ܘ ࡇߺ❟ܝ‌ࡅߺ߳ࡉ‌ ܩܝ‌ࡅߺ߳ࡅߺ߲🤍 ܭࡅߺ݆ߺܨ ߊ‌‌ܭࡅ࡙ߺܥ‌‌ߊ‌‌ ܩܩࡅ࣪ߺ❟ࡏܢ ࡅߺ݆ߺࡅ࡙ߺࡏަܝ‌ܥ‌‌ ܦ߳ߊ‌‌ࡅ࣪ߺ❟ࡅ࣪ߺܨ ܥ‌‌ߊ‌‌ܝ‌ܥ‌‌ ❟ ܟߺܝ‌ߊ‌‌ܩܢ‌‌ ܩࡅ࡙ߺࡅߺ߲ߊ‌‌ࡄ֒ܥ‌‌ 🚫

Repost from N/a
شوهرش توی دادگاه طلاق به همه میگه دختر عاشق برادر خونده اش 🤯😱😱 داد زد : #طلاقت نمیدم چون عاشقتم کامران با عصبانیت غرید : تو اگه #عاشقش بودی به زن #حامله ات #خیانت نمی کردی دستم رو روی #شکم تختم گذاشتم ، جای خالیش هنوز #نبض داشت ، انگار هنوز توی #رحمم بود با کینه بهش و گفتم : تو با بهترین #دوستم توی خونه #خودم ... توی #تخت خودم #خوابیدی نزدیکش شدم به تخت سینه اش کوبیدم و گفتم : تو باعث شدی #بچه_ام بمیره ... ازت #متنفرم کامران من رو عقب کشید و با تهدید گفت : #طلاق رها رو ازت می گیرم ، مرتیکه #خیانتکار رامین با خشم گفت : آره من #خیانت کردم ، چون توی زندگیمون #حسرت یه نگاه #عاشقانه داشتم ... #حسرت اینکه در جواب اینکه بهش میگم #عاشقتم بشنوم میگه منم #عاشقتم ... آره من #خیانت کردم ... من *وه اضافی خوردم ولی آقا داداش ... #خان_داداش از این خانم پرسیدی قبل اینکه زن من بشه #دلش برای کی ُریده که دل به من #دلداده نمی داد کامران نگاه بُهت زده پرسید : این مرتیکه چی میگه ؟ رامین به جای من جواب داد : تو بعد رو به قاضی کرد و گفت : من زنم رو با وجودی که دلش با کس دیگه ای #طلاق نمیدم عاشقانه ای خاص در سندروم فیلوفوبیا (هراس از عشق ) https://t.me/+SqMK_vZudvM5Y2U8
Показати все...
رمان فیلو فوبیا (ترس از عشق)

عاشقانه ای خاص

Repost from N/a
عاشق برادرخونده اش شده مجبورش میشه ، اون رو ببوسه اونم از نوع فرانسویش 😜💋 مینا لبخند دندون نمایی بهم زد و پرسید : #جرات یا #حقیقت خوب می دونستم اگه بخوام بگم #حقیقت مطمئناً می خواست به همه #بگم که من عاشق برادر خونده ام شدم اما من این رو #نمی_خواستم نفس کلافه ام رو بیرون دادم و گفتم : #جرات انتظار داشتم لبخندش بماسه ولی از حرفم خوشحالتر شد و گفت : پس باید کسی که عاشقش شدی رو به بوسی اونم از نوع فرانسوی بهم چشمکی زد به کامران که اخم کرده بود اشاره کرد ، من نمی تونستم ... سرم رو به نشونه ی نه تکون دادم ... پوزخندی زد و گفت : اگه انجام ندی باید حقیقت رو بگی که بازم برات بد میشه نمی خواستم این ظلم رو در حق خودم و کامران انجام بدم به خاطر همین به سمت رامین که با دیدنم چشماش برق زد رفتم ولی تا بخوام حرکتی بزنم دستم کشید شد و لبای کامران روی لبام نشست .. بعد اینکه با #عشق من رو بوسید ، با دستش #صورتم رو قاب کرد و #پیشونیش رو چسبوند به پیشونیم و گفت :فکر می کنی عکسام رو که توی کمدت قایم کردی رو ندیدم با لکنت گفتم : مَ...مَن ... فق...فقط ... ترسیدم که دوستم نداشته باشی _دوستت ندارم ، عاشقتم دختر من رها هستم ، بعد از مرگ مادرم دچار سندروم فیلوفوبیا شدم .. سندرومی که من رو از هر چی عشق و وابستگی می ترسونه ولی قلب که سندروم حالیش نمیشه حتی حالیش نمیشه کسی که دل بهش داده ممنوعه ترین سیب بهشتی به منه ... من نمی خواستم دل به برادر خونده ام بدم ولی حالا وسط یک عاشقانه ام با یک سندروم که من رو از عشق و عاشقی می ترسونه رمانی با یه داستان عاشقانه خاص که جایی نخوندی https://t.me/+SqMK_vZudvM5Y2U8 https://t.me/+SqMK_vZudvM5Y2U8
Показати все...
Repost from N/a
یه #لیتل #کیوت🍓 و #شیرین_زبون🍯 توی #زندان⛓ پیدا میکنه و همش باهاش...🔞♨️🚨 _#ددی👨‍🍼چرا شما مثل بقیه ی ددیا #پوشکم🫧 نمیکنین؟😶 آرتور با شنیدن حرفم #بهت زده😳 نگاهم کرد : وسط #زندان⛓ #پوشک از کجا بیارم #بچه؟ بعدم مگه #لیتلا👶🏻 از پوشک بدشون نمیاد؟🤔 لبهامو🫦 #غنچه کردم و با #ناز نگاهش کردم : من با بقیه #فرق دارم #ددی!🤭😌 https://t.me/+5qpuXtBgC-A5N2Rk
Показати все...
☠།‌⃟✞بلـ🩸ـاב ܩߊ‌‌نـ⛓ـرܭ𓋈⃟‌🔪

💠ࡅߺ߲ܠߊ‌‌ܥ‌ ܩߊ‌‌ࡅ࣪ߺܝ‌ܭ 🩸 : به معنای پادشاه خون ... ! 💠به قلم ✍🏻 ܣߊ‌‌ܝܝ݅ܝߺ❟ر 💠روزانه دو پارت 🌱 تایم پارت گذاری ←  12 pm ⏳ 💠تحت حمایت انجمن قلم‌سازان🪶 💠‌‌‌‌ناشناسم 📬 @Hashoornovelbot 💠جواب ناشناس 📨  @hashoornashenas

دختره با تهدید و تهمت میخواد پسرا رو وادار کنه باهاش ازدواج کنه‼️ فشاری به پهلویش وارد کردم و به سمت خودم کشیدمش... فاصله‌ای بینمان نبود از اینکارم خوشش آمد و خودش را به بدن لختم چسباند. بوسه‌ای روی قفسه‌ی سینه‌ام کاشت💦🔥 با #هفت‌ سانتی‌های #قرمز رنگش خودش را بالا کشید. جوری که کل قدش تا #شانه‌ام می‌رسید  همانجا با صدایی پر #ناز و #عشوه زمزمه کرد _ بهت گفته بودم من یکی رو بخوام به دستش میارم توام فقط برای خودمی !! وگرنه خوب میدونی چه بلایی به سرت میارم 🙊🔞 https://t.me/+AYqJf4oxLExhMzE0 https://t.me/+AYqJf4oxLExhMzE0 #عاشقانه_اجتماعی_معمایی🖇
Показати все...
Repost from N/a
- چطور منو فروختی؟ چطور مادر بچتو فروختی راستین؟ تو احساساتمو به خاطر ارث و میراث کوفتی بابابزرگت فروختی! https://t.me/+SEC0Id5SCHg5YjE0 دست روی صورتش کشید و با حرص گفت: - اون وصیت‌نامه موضوعش جداست؛ من باهات ازدواج کردم ولی نه به خاطر ارث! رو زمین نشستم و با گریه گفتم: - اما تو منو فروختی راستین! من تورو قدِ دنیا دوست داشتم، اما تو به خاطر وصیت بابابزرگت که باید با یه دختر از نزدیکان ازدواج میکردی منو فروختی! مادر بچتو! لعنتی تو حتی به مادر بچه‌اتم رحم نکردی! - بهت گفتم من تو رو نفروختـــم! اون وصیت‌نامه‌ای که تو دستته هیچ ربطی به موضوع ازدواج ما نَ... دا... ره! درد بدی رو تو شکمم حس کردم. منی که استراحت مطلق بودم حالا تو هشت ماهگیِ بارداریم اینجور فشار عصبی بهم وارد میشد! از جام بلند شدم و همونطور که دستم رو شکمم بود، برگه وصیت‌نامه رو تو سینش کوبیدم! - لع... لعنت به تو راستین! لعنت بهت که بدجور منو بازی دادی! یهو از عصبانیت سرخ شد. برگه رو پرت کرد و همونطور که هولم میداد فریاد زد: - اصلا تو کی هستی که من بخوام روی تو معامله کنــم؟ مگه تو چی هستی؟ جزء یه دختر کَنه که از همون اول انقد خودتو بهم چسبوندی تا بابابزرگ این وصیت‌نامه رو بنویسه؟! بهت‌زده عقب رفتم. دهنم باز مونده بود! - تو... تو چی گفتی؟ بی‌توجه به حالم، تموم ظرفا رو شکوند و دوباره هولم داد. - تو هیچ‌کی نیستی ماهک! تو خودت با عشوه سعی کردی منو به سمت خودت بکشونی، حالا هم بهانه نیار، بشین سر خونه زندگیت و مراقب بچم باش! حالم بد بود و سرم گیج میرفت. این راستین نبود! خواستم دستمو به جایی بند کنم اما نتونستم. انقدر از شدت فشاری که بهم وارد کرده بود شکمم درد میکرد که دیگه توانایی سرپا موندن نداشتم! چشمام سیاهی رفت و روی زمین افتادم... چشمام بسته شد... دیگه حرکت بچمو حس نمیکردم!... صدای فریاد راستین بلند شد: - ماهــک چی شدی! ماهــک ماهـــک غلط کردم چت شد تــو! وای بچه... بعدشو نشنیدم، همه جا سیاه شد و... https://t.me/+SEC0Id5SCHg5YjE0 https://t.me/+SEC0Id5SCHg5YjE0 https://t.me/+SEC0Id5SCHg5YjE0 ماهک، دختری که از بچگی عاشق پسرخاله‌اش راستین بوده و ازش حامله میشه، اما بعد میفهمه که ازدواج و همه‌ی ادعاهای عاشقانه‌ی راستین دروغ بوده💔 از شدت شوک عصبی بچه‌اش رو از دست میده و...🥺❤️‍🩹
Показати все...
🔥بی غمان مست🔥•غزال.ب•

«ما بی غمان مست ؛ دل از دست داده ایم...» #حافظ بی غمان مست به قلم غزال.ب هر شب پارت داریم چون نویسنده دوستتون داره⁦❤️⁩✨

Repost from N/a
#بی‌غمان_مست♥️🌙🎶 ماهک خانوم با راستین ما قهر کرده و راستین هم با پسر کوچولو همسایه دست ب یکی میکنه و ماهک رو سوپرایز میکنن🥺😍خدایا یکی از این جنتلمنا هم به ما بده🥲😭 _∆•°•∆____ #پارت_واقعی_رمان اگ نبود لف بده😌 با صدای زنگ در از فکر بیرون اومدم و سمت آیفون رفتم - کیه؟ - خاله یه دقیقه میای دم در صدای پسر همسایه رو ک شنیدم باشه ای گفتم و سمت در رفتم... تو دلم به خود خوش‌خیالم فحش میدادم که فکر میکردم راستین خان باشه و برای منت کشی اومده باشه! با باز شدن در با متینی رو به رو شدم که باکس گل بزرگی تو دستش بود، با عجله باکس و تو بغلم انداخت و گفت: - آیی... بگیرش خاله دستم شکست متعجب لب زدم: - این چیه متین؟ متین بی توجه به سوالم گفت: - اول شما ب سوال من جواب بدید... خانوم ماهه دلیل روشنایی آسمون تو شب آیا شما دوست دارید عمو راستین رو گوشه بیمارستان ببینید؟ آیا دوست دارید اون رو در حالی که دستش روی قلبش و داره نفس های آخرش رو میکشه ببینید؟ آیا دوست دارید عمو راستین دق کنه و... اخم وسط حرفش پریدم: - متین چی میگی این حرفا ینی چی زبونت رو گاز بگیری. لبخند دندون نمایی زد و گفت: - پس اگه دوست ندارید دنبالم بیاید دستم گرفت و دنبال خودش کشید... با دیدن راستین تکیه زده به ماشینش با اون کت و شلوار جذاب و خرس بزرگی که کنارش روی زمین گذاشته بود ماتم برد با صداش به خودم اومدم - ماهک خانومم... ماه من... نمیخوای ببخشی راستینتو؟ ببین منو این خرسه و متین با هم نقشه ریختیم بیایم شمارو برگردونیم خونه... رومون و زمین نندازیا! با بغض جلو رفتم و دستمو دور کمرم راستین حلقه کردم و سرم روی سینه‌ش گذاشتم و بغضم شکست.... راستین به آرومی سرمو عقب کشید و نگاهش بین چشم ها و لب هام تو گردش بود که ... ها چیه شیطون ادامشو میخوای؟ بهت میدمش... جوین شو تو چنل زیرو ادامه‌ش رو بخون👇 https://t.me/+SEC0Id5SCHg5YjE0 ماهکی که عاشق و دلداده راستین داستان مائه اما فکر میکنه اون دوسش نداره و فقط به اجبار باهاشه اما نمیدونه که راستین از همون اولش هم... 🔥❌🔞 https://t.me/+SEC0Id5SCHg5YjE0
Показати все...
🔥بی غمان مست🔥•غزال.ب•

«ما بی غمان مست ؛ دل از دست داده ایم...» #حافظ بی غمان مست به قلم غزال.ب هر شب پارت داریم چون نویسنده دوستتون داره⁦❤️⁩✨

دختر بیچاره‌رو حسابی کتک میزنن و...😥🫢 دستش که در هوا بلند شد صدای #شلاق مانند #سیلی که زد و پرت شدن دخترک روی #زمین باهم یکی شد. تا پلک بر هم زدم دوباره #جسم بی جانش را از زمین بلند کرد و یک بار دیگر زد و دوباره #دخترک با یک جیغ خفه به روی زمین پرت شد و از #درد به خودش پیچید لگدی از سوی دیگری روی #تن بی‌جانش نشست و ناله‌های دردناکش خشی به قلبم انداخت. روی دو زانو افتادم چه میدیدم چه اتفاقی در حال رخ دادن بود؟ _فرزاد میگم حالا که شانس بهمون رو کرده کسی نی این دختره هم بد تیکه‌ای نیست بیا ازش یه فیضی ببریم💦 بعدشم حسابی کتکش می‌زنیم زبونشو می‌بریم و .....❌😶‍🌫 #دوتا_عیاش_خلافکا_تو_یه_تیمارستان_قدیمی_تنها_گیرش_اوردن_به_دختره_حمله_می‌کنن_و_میخوان_بهش_تجاوز_کنن 🔴عضوگیری محدود‼️ https://t.me/+AYqJf4oxLExhMzE0 https://t.me/+AYqJf4oxLExhMzE0
Показати все...
Repost from N/a
#پسره‌خیلی‌سو‌استفادگرهه 😈🙊🔞 #به‌استادش‌میگه‌دنبال‌شوگر‌‌ددی‌می‌گرده 🤣🤣🤣🤣🤣 خواب آلود به برگه نگاه کردم این سوالارو من خونده بودم ؟؟ زیر زیرکی به مراقب نگاه کردم وقتی هواسش نبود به کاغذ گوله را پرت کردم سمتش منتظر جوابش شدم خمار به سوالا نگاه کردم که با خوردن برگه بغل میزم با دیدن مراقب که حواسش نبود خم شدم با هیجان برگه رو باز کردم با دیدن جوابی که داده بود دوتا شاخ رو سرم حس کردم (اگه قول بدی بوس بدی برات می فرستم ) 🍑🔞 با حرص و خنده چشمامو بستم که برگه از دستم کشیده شد با ترس به مراقب نگاه کردم که با اخم به برگه نگاه کرد آب دهنمو قورت دادم و باترس بهش خیره شدم خیلی سعی می کرد خندشو نگه داره برگه رو گذاشت رو میز و با هشدار اینکه حواسش بهم هست رفت از ترس کم مونده بود بشاشم تو شلوارم تصمیم گرفتم پشت صفحه پاچه خواری استادو کنم مثلا بنویسم : جانم فدای استادی به مهربانی شما من یکی از طرفدار های پراپا قرص شما هستم و خیلی هم دنبال یک شوگرددی خوب می گردم از فکر های مزخرفم خندم گرفت من گوه بخورم شوگرددی بخوام اگه لینکو می خوایی بکوب رو برفک‼️ http://t.me/joinchat/gesTraW6svc4NGY http://t.me/joinchat/gesTraW6svc4NGY8 http://t.me/joinchat/gesTraW6svc4NGY8
Показати все...