263
Підписники
+124 години
+17 днів
-330 днів
- Підписники
- Перегляди допису
- ER - коефіцієнт залучення
Триває завантаження даних...
Приріст підписників
Триває завантаження даних...
Фото недоступнеДивитись в Telegram
“Sorry,but the holiday is over,
Brother,dear.
Back to Baker Street!”
برای هانای آینده که بیکاره و ممکنه بیاد چنلش رو زیر و رو کنه:
صرفا خواستم بهت بگم امروز خودم رو وزن کردم،از اخرین بار هفت کیلو لاغر شدیم،یادته احتمالا،۱۳ ساله که بودی فکر میکردی اگه چاق نباشی دیگه خودت رو دوست داری،چقدر احمق بودیم!
میخوام بدونی،امروز خوشحال نیستی
میخوام بدونی،تا الان ۱۸ سال با این بدن زندگی کردیم،با این بدن آدم ها رو دوست داشتیم،با این بدن آدم بیشعوری بودیم،با این بدن حرفهایی شنیدیم که بیدار نگهمون داشته،حرفهایی زدیم که بیدار نگه داشته،با این بدن کنار آدمهامون نبودیم،اینه که توی آینه حالت رو به هم میزنه از خودت،وزن و بدنت رو بهونه نکن،ما میدونیم تو خودت رو نبخشیدی،بابت تمام وقتایی که ضعیف بودی،دلت شکست،دل شکوندی،ما جفتمون میدونیم تو ۸۰ کیلو باشی یا ۵۰ کیلو فرقی نمیکنه،چاق باشی،لاغر باشی،تو خودت رو نبخشیدی،امیدوارم امروز که روزی که به این بربخوری خودت رو بخشیده باشی.
Фото недоступнеДивитись в Telegram
“بیا مادر،اون روز اومدم خونتون دستبندت پاره شده بود ناراحت بودی رفتم یکی عیناش رو برات گرفتم دیگه نیومدی پیشم که بهت بدمش”
آخ.
هیچی از هانا باقی نذاشتی.
خسته تر از اینکه بترسم
خسته تر از اینکه حرفی بزنم
هیچی باقی نموند از هانای هشت ساله ای که زمین میخورد و میگفت”نزدیکم نیاین!خوبم!هیچیم نیست!”چون از گریه کردن میترسید ولی فکر میکرد تو امنی،فکر میکرد تو میدونی.
اشتباه میکرد،چون تو هم باورش نکردی.
هر چیزی که احساس میکنی،این طرف پل اگه بیشتر نه،به اندازهی تو داره احساس میشه،هرچیزی.
ولی من قول دادم،توام همینطور،زیر قولت نزن و فرار نکن.
Оберіть інший тариф
На вашому тарифі доступна аналітика тільки для 5 каналів. Щоб отримати більше — оберіть інший тариф.