cookie

Ми використовуємо файли cookie для покращення вашого досвіду перегляду. Натиснувши «Прийняти все», ви погоджуєтеся на використання файлів cookie.

Рекламні дописи
1 531
Підписники
+124 години
+727 днів
+6930 днів

Триває завантаження даних...

Приріст підписників

Триває завантаження даних...

برای اندوهی که فردا بهم وارد می‌شه، زیادی حیف هستم.
Показати все...
برای شما که احساس تنهایی دارید.
Показати все...
Фото недоступнеДивитись в Telegram
و انسان تا وقتی که توانش رو داره به دنبال از بین بردن این تنهاییه، و از یک جایی به بعد، باهاش کنار میاد.
Показати все...
در ذهن من انسان همیشه تنهاست.
Показати все...
همیشه.
Показати все...
‌ ‌ ‌‌‌ ‌ سلام. یک سوال داشتم که می‌خواستم باور ذهنی و نظر شمارو هم بدونم. به نظرتون چه موقع و در چه شرایطیه که انسان بیشتر از هر موقع دیگه احساس تنهایی می‌کنه؟ یعنی در ذهن شما انسان کِی واقعاً تنهاست.
Показати все...
نمی‌خونی اما همیشه وجود دارن. تنها چیزی که برای به تو تقدیم کردن دارم. یک نقطه برای اتصال. فقط کلمات.
Показати все...
ساعت چهار و چهل دقیقه‌ی صبح، به گل‌های خشک شده‌ی روی میز نگاه می‌کنی و لاک ناخن مشکی رنگ رو بر می‌داری. ناخن اول: صبح شده و هوا خنکه. چراغ‌ها هنوز روشنه اما تو دقیقا تشخیص نمی‌دی که داری به از دست‌رفته‌هات فکر می‌کنی یا به دست نیومده‌هات؟ لبخند محوی که همیشه وقتی به چند قدم عقب‌تر، به این دیوارها فکر می‌کنی روی صورت داری و محو، و محو، و محوتر و بیشتر شبیه به یک پوزخند ترحم آمیز. ناخن دوم: هوا خنکه. به چیزی فکر نمی‌کنی. هیچ‌چیزی تلاطم چند دقیقه پیشش رو نداره و حتی برای چند ثانیه صدای رگ‌های گردنت، صدای بیل‌هایی که به دیوار کوبیده می‌شن، صدای دویدن، صدای شلیک، حتی صدای افتادنت رو نمی‌شنوی. زمزمه می‌کنی:" الان که همه‌چیز آرومه، کاش تموم می‌شدی". اما هنوز ادامه داری. و قطره‌ی اول روی پوست قرمزت از بالا تا پایین کشیده می‌شه و باز صداها بلند می‌شن. ناخن سوم: "دروغ می‌گی". از این به بعد قراره مدام تکرارش کنی. تو اون‌جا ایستاده بودی. شنیدی و بدن دردمندت در امتداد یک صدا می‌چرخید و آرزو می‌کرد. برای لمسی، یا یک آن تماشای ساده‌ای، که امیدوار بودی برای آخرین بار نباشه تا از دست نری. نمی‌ری. همه‌چیز رو از قبل می‌دونی. و این ثانیه‌هایی که اینجا دفن می‌کنی رو فراموش می‌کنی. تا از دست ندی. ناخن چهارم: قطره‌های بعدی روی پیراهن مشکی‌ای پخش می‌شن که انتخاب خودت بوده. در آغوش کشیده شدی و تلاش می‌کنی نفس بکشی اما هنوز هم فکرت اون سمت این دیوارهاست. روزی چند بار این دیوارها رو می‌شماری؟ یادت نمی‌مونه. همه‌چیز از اول پلی می‌شه و آسودگی قبل‌تر‌ها رو به خاطر نمیاری. پوستت می‌سوزه با حرارتی که آب سرد فرقی به حالش نداره و حالا روز بیشتر از قبل مشخصه‌. و "می‌ری" و من دوباره توی خواب دستت رو می‌گیرم. ناخن پنجم: خالی..خالی.. خالی‌تر و گنگ. پوزخند آخر و "تو همیشه گذر می‌کنی".
Показати все...
اما در نهایت موسیقی اینجاست تا تیکه پاره‌های شما رو به هم بدوزه. حتی اگر در عین حال شما رو از هم بدره.
Показати все...
Оберіть інший тариф

На вашому тарифі доступна аналітика тільки для 5 каналів. Щоб отримати більше — оберіть інший тариф.